چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

ورشکستگی علم مدیریت


ورشکستگی علم مدیریت
همین امروز نیز موتور گوگل برای یک جست وجوی به زبان انگلیسی در مورد «جورج بوش» و «بدترین رئیس جمهور تاریخ» بیش از ۲۰ میلیون پاسخ می یابد؛ امری که منطقاً باید باعث از خواب بیدار شدن همه کسانی شود که مدعی بودند وضعیت سیاست اگر مسوولان آن تکنیک های مدیریت را خوب فراگیرند، بهتر می شود چرا که آقای بوش دارای مدرک Master of business administration است که به اختصار MBA خوانده می شود.
قابل فهم است که چرا محافل تجاری- مالی آمریکا ترجیح می دهند هرچه زودتر صفحه را ورق زده و فرارسیدن «شیوه مدیریت باراک اوباما» را گرامی بدارند. جورج دبلیو بوش که اولین رئیس جمهوری تاریخ آمریکا با مدرک(Master of business administration-MBA) از دانشگاه معتبر هاروارد بیزنس اسکول (Harvard Business School) است، مشخصه دوران حکومتش را داشتن مدیریت موثر معرفی می کرد. ۲۰ سال پس از انقلاب ریگان-تاچری به قدرت رسیدن یک «رئیس جمهور صاحبکار» نماد مرحله جدیدی از نابودی دولت رفاه بود. به دورانی بازمی گشتیم که در آن محافل تجاری-مالی همه قدرت ها را در دست داشتند، مانند دوره روسای جمهور ویلیام مک کینلی (۱۹۰۱-۱۸۹۷) و کالوین کولیدج (۱۹۲۹-۱۹۲۳) که به ترتیب هر یک اعلام می داشتند: «هرچه کمتر دولت در تجارت و هرچه بیشتر تجارت در دولت» و اینکه «مهم ترین عامل پیشرفت آمریکا تجارت است.»
در آغاز دهه ۸۰، جملات قصار دیگری را نیز گرامی می داشتند. از جمله گفته رونالد ریگان: «دولت نه راه حل بلکه خود مشکل است» که نتیجه منطقی آن این بود که «جادوی بازار» تمام مشکلات اقتصادی و اجتماعی را حل می کند یا جمله مارگارت تاچر: «جامعه وجود خارجی ندارد» که ترجمان سیاسی اصل «دست پنهان بازار» آدام اسمیت بود که سعادت جمعی را فقط جمع عددی منافع فردی می دانست. میلتون فریدمن اقتصاددان طرفدار ریگان حتی سعادت جمعی را گزاره ای بی معنی می انگاشت و برآن بود: «آن چیزی که همدردی نامیده می شود فقط یک بهانه است از سوی سیاستمداران برای حیف و میل کردن پول ما.»۱
به صورتی متناقض این رئیس جمهوری دموکرات ویلیام کلینتون (۲۰۰۱-۱۹۹۳) بود که دولت را تحت سخت ترین رژیم های لاغری قرار داد. یکی از مهم ترین ابتکاراتش «خلق مجدد دولت» بود و روش های بخش خصوصی را در آن وارد کرد. راهبرد «مثلثی» او که می خواست فاصله خود را به طور مساوی از راست افراطی جمهوریخواه (که در انتخابات میان دوره ای ۱۹۹۴پیروز شده بود) و دموکرات ها حفظ کند، در عمل به سیاست های محافظه کارانه (خانواده، پلیس، زندان ها) به همراه یک روش مالیاتی سخت منجر شد. دولت او با دقت و با ظرافت روند قوانین زدایی مالی² را تا انتها رهبری کرد.
در آستانه دوره دوم حکومتش، امکان حذف سریع همه قرض های دولتی در افق پدیدار شد.
هنگام انتخابات رئیس جمهوری سال ۲۰۰۰که بوش به سختی در آن پیروز شد، ایدئولوژی «پایان تاریخ» سلطه ای مطلق داشت. گفتمان های مسلط درباره جهانی شدن سعادت بار و «اقتصاد نوین» اطمینان می دادند که رئیس جمهور تنها ابرقدرت جهان می تواند ضامن ثروت و رونق اقتصادی باشد. در چنین شرایطی مدرک MBA او یک مهره مار و ضامن طالعی نیکو به حساب می آمد. مدارس مدیریت حاضر در تمام جهان و موسسات آموزش عالی (به ویژه در زمینه مدیریت دولتی) با الهام از این مدل سعی کردند خود را به روز کنند.
در عصر مالی سازی اقتصاد، لشکرهای مهندسان برای کامل کردن آموزش خویش به چنین موسساتی روی می آوردند.
«مهندس امور مالی» شدن، استخدام با درآمدی نجومی را وعده می داد. بدین ترتیب وال استریت به قبله آمال نوین طلایی تبدیل شد و به همراه آن گروهی از شرکت ها که در صدر نوآوری های مالی بودند. یکی از آنها انرون، هیولای تگزاسی بازار انرژی که با قصد نوآوری، هرچه بیشتر مرزهای اقتصاد مجازی را جلو می راند، همانی بود که از جمله در سرنوشت سیاسی بوش سرمایه گذاری کرده بود. وی پس از به قدرت رسیدن تعدادی از مدیران این شرکت را به کار دعوت کرد ازجمله توماس وایت که به ریاست ستاد ارتش رسید و وعده داد که «شیوه های کار بخش خصوصی را به بخش دولتی تحمیل کند.»
● یک کور در سالنی پر از ناشنوا
اما شرکت «انرون» کمتر از یک سال بعد فروپاشید هر چند افتضاح سیاسی-مالی آن در فضای رسانه ای که وقایع ۱۱ سپتامبر بر آن مسلط بود به فراموشی سپرده شد. بوش که «یک سیاست خارجی بی دغدغه» را وعده داده بود، ناگهان جن زده شده به یک سردار جنگی تبدیل شد.
این جنبه از حکومت وی دیگر ابعاد آن را در سایه قرار داد به ویژه تشدید افراطی تعمیق سیاست اقتصادی.
بلند پروازی های جدید امپراتورمآبانه حتی در تناقض با واقعیات عینی قرار گرفتند آنچنان که آن را به خوبی یکی از «مشاوران اصلی» رئیس جمهوری (حدس زده می شود استراتژیست او، کارل روو بوده باشد) برای روزنامه نگار
رون سوسکیند شرح می دهد: «قوانین بازی عوض شده اند. ما امروز یک امپراتوری هستیم و وقتی وارد عمل می شویم واقعیت خودمان را خلق می کنیم³».
بوش که دوست داشت نشان دهد «تصمیم گیرنده» اوست لااقل اعتقادات و روش یک رئیس جمهور صاحبکار را حفظ می کند. کم کردن مالیات از نظر وی تنها چاره و مصرف، تنها موتور اقتصاد است. بعد از اعلام «جنگ علیه تروریسم» به جای اندیشیدن در مورد منابع مالی لازمه و یا مشکلاتی که به مردم بر اثر آن تحمیل می شود، او تنها به این بسنده می کند که آنها را تشویق کند که به خریدکردن هایشان ادامه دهند´ و وقتی در تابستان ²°°²، کارزار تبلیغاتی ای برای ضروری بودن حمله به عراق لازم می آید، اندرو کارد رئیس ستاد رئیس جمهوری مانند فروشنده ای کهنه کار توضیح می دهد که بهتر است تا سپتامبر (پاییز) دست نگه داشت: «از نظر بازاریابی (مارکتینگ)یک محصول جدید را نباید در آگوست (وسط تابستان) به بازار روانه کرد.»
از سوی دیگر جلسات مشترک رئیس جمهور و هیات دولت هرچه بیشتر به مجمع هیات مدیره شرکت ها شبیه می شود که در آن تصمیمات از پیش گرفته شده تایید می شوند.
هرچند بوش برخلاف کلینتون در مورد وقت شناسی و طرز لباس پوشیدن زیردستانش سختگیر است اما به نظر می رسد در مورد بحث درباره موضوع های مشخص اینطور نیست. پل اونیل دبیر خزانه داری او می گوید که احساس «یک کور در سالنی پر از ناشنوا»µ به آدم دست می داد.
در درون ستاد حکومتی نیز بی لیاقتی جایگاه ویژه خود را داشت.
ضابطه اساسی برای انتخاب اصلی ترین مسوولان، همنوایی ایدئولوژیک بود حتی اگر مواضع آنها گاه بسیار دور از واقعیت به نظر می رسید لااقل دارای این حسن بود که با بقیه همخوانی داشته باشد، کلمات به کار گرفته شده که توسط سیاستمداران رایج می شد، در هر شرایطی و با اقتدار و پشت گرمی بیان می شد. بلافاصله پس از پیروزی نظامی سریع نیروهای آمریکا در عراق، پل برمر که او نیز فارغ التحصیل هاروارد بیزنس اسکول است برای مسوولیت عظیم آرام سازی، بازسازی و برپایی دموکراسی در این کشور انتخاب شد بدون توجه به این مساله که او هرگز پیش از این پایش را به عراق نگذاشته بود.
یک دوره دو هفته ای «توجیهی» مفصل در واشنگتن برای آموزش او کافی بود، درست مثل یک دانشجوی بیزنس اسکول که می پندارد با خواندن یک بررسی ۲۰ صفحه ای همه چیز را فهمیده است، او باتصوراتی ساده به سوی شرق پیچیده پرواز می کند.هنوز از راه نرسیده، این جوجه فرماندار خوش لباس بدون برپا ساختن یک سیستم سیاسی جایگزین، تمام نهادهای موجود را از بین می برد (پاکسازی بعثی ها، انحلال ارتش و...). نتیجه را همه می دانیم.
اگر چه ورشکستگی سیاست خارجی دولت بوش قابل پیش بینی بود اما شکست های پی درپی یک رئیس جمهور با مدرک MBA در بخش هایی تعجب آور است که به مدیریت اقتصادی و گاه حتی تدارکاتی ساده مربوط می شوند. این عدم قابلیت او در ساماندهی خرابی های ناشی از توفان کاترینا در سپتامبر ۲۰۰۵ بود که اولین شک ها را در افکار عمومی نسبت به توانایی های وی پدید آورد.
باوجود عظمت ویرانی، رئیس جمهوری موفق شد بهانه ای بیابد تا جلوی دوربین های تلویزیون تبریکات صمیمانه خود را به میکائیل براون مدیر فدرال وقایع غیرمترقبه و مسوول اصلی هرج و مرج و خرابی اوضاع ابراز دارد. حسن ختام عصر بوش یعنی آخرین سال دومین دوره ریاست چهل و سومین رئیس جمهوری آمریکا در عین حال هم داغ یک بحران اقتصادی و هم یک فروپاشی سیستم مالی را بر چهره دارد که دخالت وسیع دولت را می طلبد در حالی که انتخاب باراک اوباما به ریاست جمهوری آمریکا برعکس البته از این نوع تناقضات کم نیست، در بین کارگزاران دوآتشه «همه چیز بازار» یک موج فعالیت پرشور پدید آورد (همان چیزی که آن را «لوایح نیمه شب» می نامند) که به شیوه ای اغلب بی بازگشت تاییدی بر ایدئولوژی «بوش ایست» در زمینه هایی مانند محیط زیست و قوانین کار است و آن هم در شرایطی که این ایدئولوژی به صورتی چشمگیر و غیرقابل انکار محدودیت هایش را نشان داده است.·
چگونه به اینجا رسیده ایم؟ دو کتاب که اخیراً به چاپ رسیده اند سعی بر توضیح این مساله دارند. اقتصاددان جیمز گالبریت روی کار آمدن قدرتمند «دولت درنده»¸ را شرح می دهد. بسیار دور از «دولت جدید صنعتی» که در سال های ۱۹۶۰توسط کنت گالبریت پدر نویسنده - تحلیل شده بود یعنی زمانی که محافل تجاری به رغم قدرتشان باید با نیروهای مخالف مانند سندیکاها و نمایندگان دولتی نسبتاً مستقل همکاری کنند. ضعف این دو نیروی اخیر بود که انحرافات اساسی پدید آورد.
در عین حال گفتمان حزب جمهوریخواه درباره شیوه مالیات گیری، بازار و دخالت هر چه کمتر دولت هرچه بیشتر جوهر خود را از دست می دهد.¹
حتی قبل از نجات کل سیستم مالی توسط دولت، استفاده شرکت های بانفوذ در محافل سیاسی از خزانه آن مثل گاوی شیرده برای پرکردن جیب هایشان به خوبی شناخته شده بود. تعداد کارمندان دولت اگرچه کم شد اما ارجاع کار های دولتی به شرکت های خصوصی ای مانند Blackwater که نزدیک به کاخ سفید بود در زمینه های امنیتی و دفاع ملی افزایشی نجومی پیدا کرد.۱۰
خود رئیس جمهور نیز که فرزند یک رئیس جمهور و نوه یک سناتور است از خانواده ای بیرون آمده که در آن همواره سیاست و تجارت باهم آمیخته اند.
نتیجه آنکه می توان پرسید آیا او همه چیزش (پذیرفته شدن در یک دانشگاه معتبر، ثروتش به رغم شکست های تجاری متعدد و البته زندگی سیاسی اش) را مدیون ارتباطات خانوادگی نیست؟.۱۲
کتاب دوم به نام«گروه خرابکاران» که نوشته تاریخ نگار توماس فرانک است، انهدام دولت و سیستم اداری آن را توسط محافظه کاران افراطی نشان می دهد که برایشان دولت لیبرال (با مفهوم آمریکایی مترقی آن) محصول نیودیل فرانکل روزولت و جامعه بزرگ لیندون جانسون، تنها یک انحراف از ایده آل دموکراتیک به حساب می آمد.۱۳ در میانه کتاب شرح حال تعدادی از «انقلابیون»سال های دهه ۱۹۸۰ آمده است که شیفته ایدئولوژی ضددولتی بودند و استقرار خود در واشنگتن را «تحمیل» کردند.
یکی از آنها گرور نورکیست رئیس انجمن American for Tax Reform که مدرک MBA نیز از هارواردداشت، معتقد بود دولت اجتماعی را باید آنچنان کوچک کرد که بتوان آن را در «یک وان حمام غرق کرد.»
به دنبال «پاکسازی» های متعدد به بهانه های مختلف، نسل جدیدی از کارمندان دولت پدید آمد که نازپرورده شرکت هایی بودند که باید منطقاً آنها را تحت کنترل قرار دهند. در ضمن آنها نباید باعث دلخوری این شرکت ها شوند چرا که ممکن بود روزی نیاز به استخدام شدن در آنها پیش آید در نتیجه حتی مفهوم «مصلحت عموم» نیز از بین رفت. استخدام در واشنگتن به چه کار می آید اگر قصد دوشیدن گاو دولتی نباشد؟ یکی از شخصیت های اصلی کتاب، جک ابرامف است که قبلاً رهبر سازمان جوانان جمهوریخواه بود (که از سوی محافل تجاری حمایت مالی می شود) و بعدها از لحاظ مالی فاسد و مفسد شد، اکنون به دنبال یک افتضاح عظیم مالی و سیاسی هزاره سوم در زندان به سر می برد.توماس فرانک نقل قول های دورانی را نبش قبر می کند که محافل مالی برای نمایاندن خاصیت های دموکراسی در سیاست از استعاره استفاده نمی کردند.
او جمله رئیس سابق اتاق تجارت آمریکا هومر فرگسن را ذکر می کند که در سال ۱۹۲۸اعلام کرد: «بهترین خدمتگزار دولت بدترین آنهاست. یک فرد با قابلیت های بالا در دستگاه دولتی مضر است. او آزادی های ما را از بین می برد. هرچه بهتر و هرچه طولانی تر در قدرت بماند خطرناک تر می شود.۱۴»
در قرن گذشته، هنگام تسلط صاحبکاران
جورج بوش می توانست یک رئیس جمهوری استثنایی باشد.
ابراهیم ورد
ترجمه: شروین احمدی
پی نوشت ها در دفتر روزنامه موجود است.
منبع : روزنامه سرمایه