سه شنبه, ۱۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 7 May, 2024
مجله ویستا

اپرای بدون صدا!


اپرای بدون صدا!
مقوله ترکیب اجزای نظام بین الملل با یکدیگر همواره از پیچیدگیهای خاصی برخوردار بوده است. بر این اساس ترکیب همواره بار ایجابی ندارد و نباید آن را مترادف با “اتحاد”و حتی “پیوندهای مقطعی” دانست. بعضا شکل گیری یک ترکیب به نقطه آشکار ساز ناتوانی اجزای تشکیل دهنده آن تبدیل می شود و حتی مقدمه ای برای وقوع یک تجزیه و واگرایی محسوب می شود.به عبارت دیگر،شکل گیری ترکیباتی که بازیگران نظام بین الملل اجزای تشکیل دهنده آن هستند همواره نماد کارآمدی عقل جمعی و ترسیم اهداف مشترک بین اعضا نیست.
اخیرا سران چهار کشور فرانسه،سوریه ،قطر و ترکیه در کنار یکدیگر قرار گرفتند و در خصوص مسائل جاری در منطقه به تبادل نظر پرداختند.در این مذاکرات سوریه بر صلح آمیز بودن فعالیتهای هسته ای ایران تاکید نمود و تلاشهای وقیحانه نیکلاسارکوزی در راستای تهدید جلوه دادن تهران را نقش برآب نمود.
در این مجال قصد ندارم محتوای مذاکرات صورت گرفته در نشست چهارجانبه فوق را مورد فحص و بررسی قرار دهم،اما کلیت حضور این کشورها در کناریکدیگر جای بسی تامل دارد.به راستی کدام حلقه مفقوده (یا حلقه های مفقوده ) میتواند میان پاریس،دمشق،دوحه و آنکارا پیوندی حداقلی ایجاد نماید؟در مرحله بعدی باید دید که آیا این پیوند جنسی دوستانه دارد با بر اساس “احتیاط”یا”تهدید”شکل گرفته است؟سوال سوم نیز به فاکتور “پایداری “این پیوند بازمی گردد. اینکه آیا تضمینی جهت شکل گیری عمیق تر این پیوند در آینده ای دور یا نزدیک وجود دارد یا خیر؟
در یک سوی مربع شکل گرفته در نشست دمشق ،کشور فرانسه قرار داد.فرانسه اصلی ترین کشور اروپایی مداخله گر در معادلات سیاسی و امنیتی خاورمیانه است.در زمان ریاست جمهوری ژاک شیراک،پروژه انقلاب سرو در بیروت توسط واشنگتن،تل آویو و پاریس طرح ریزی شد اما در مرحله اجرا با شکست مواجه شد.در جریان وقوع جنگ ۳۳ روزه میان رژیم صهیونیستی و حزب الله نیز فرانسه از هیچ گونه تلاشی در خصوص مهار مقاومت اسلامی لبنان فروگذار نکرد،اما پیروزی حزب الله ضربه سختی را بر پیکره کاخ الیزه وارد نمود.پاریس همچنان سعی دارد معادلات خاورمیانه،به خصوص آنچه در لبنان و سوریه می گذرد را تحت کنترل و نظارت خود قرار دهد.
در راس دیگر مربع قطر قرار داد.قطر کشوری است که به دنبال ناتوانی عربستان سعودی در حل و فصل بحران بوجود آمده میان دو جریان ۸ مارس و ۱۴ مارس در بیروت،توانست به عنوان یک جریان واسطه و میانجی وارد صحنه شده و نشست دوحه را با هدف ایجاد امنیت داخلی در لبنان راهبری نماید.پس از برگزاری نشست دوحه که در نهایت به تشکیل دولت سنیوره در لبنان و پایان سردرگمی سیاسی در بیروت منجر شد،قطر به صورت خودکار جایگاه ویژه ای در تحولات لبنان پیدا نموده است.
سوریه دیگر کشوری است که در خصوص نقش موثر آن در معادلات لبنان و خاورمیانه هیچ گونه شک و شبهه ای وجود ندارد.دمشق پس از وقوع ترور رفیق حریری از سوی فرانسه و آمریکا نسبت به طراحی این ترور متهم شد.جمع این مسئله با دیدگاههای افراطی ژاک شیراک،رئیس جمهور وقت فرانسه در خصوص سوریه سبب قطع روابط پاریس و دمشق شد.سفر اخیر سارکوزی به سوریه نقطه آغاز دوباره روابط دو کشوربود.منتهی این روابط در سایه نگاه تردیدآمیز طرفین نسبت به یکدیگر تعریف می شود.
ترکیه آخرین راس مربع تشکیل شده در نشست دمشق بود.حزب عدالت و توسعه طی ماههای اخیر تلاش وافری را جهت انجام مذاکرات راهبردی میان سوریه و رژیم صهیونیستی نموده است.از این رو ترکیه ،علی‌رغم آنکه در تحولات لبنان نقش مستقیمی ایفا نکرده است،اما هدایتگر برقرای ارتباط میان دمشق و تل آویو است.از سوی دیگر،سارکوزی از اصلی ترین مخالفان پیوستن ترکیه به اتحادیه اروپاست که دست بر قضا ریاست دوره ای اتحادیه اروپا را نیز بر عهده دارد.از این رو عبدالله گل فرصت را مغتنم شمرده و با حضور در نشست دمشق دغدغه های آنکارا را در این خصوص به همتای فرانسوی خود انتقال داده است.
شاید با مروری اجمالی بر طرفهای شرکت کننده در نشست دمشق توانسته باشیم حلقه مفقوده و نقطه پیوند دهنده میان آنهارا تشخیص دهیم. هر چهار کشور شرکت کننده در این ساختار هندسی-سیاسی به نوعی حیات خاورمیانه ای خود را معلول نقش آفرینی مستقیم یا غیر مستقیم در قبال تحولات لبنان می بینند.در این میان نقش آفرینی پاریس در بیروت کاملا مخرب و بازدارنده و نقش آفرینی سوریه و قطر در بیروت مثبت و موثر بوده است.پاریس به خوبی می داند که جهت حفظ پرستیژ سنتی خود در لبنان باید با بازیگران دیگری که در تحولات مربوط به بیروت ایفای نقش می کنند رابطه ای مستقیم و مستمر برقرار نماید.
با توجه به آنچه ذکر شد می توان نسبت به مسائل مطروحه در خصوص نشست دمشق و پیوند شکل گرفته در آن پاسخ داد.
اساسا ترکیب شکل گرفته دردمشق را نمی توان یک پیوند دانست زیرا دغدغه های خاورمیانه ای موجود در میان اعضای تشکیل دهنده این پیوند مصدر و خاستگاهی یکسان ندارد.حتی در نگاهی عمیق تر می توان ادعا کرد که تلاقی استراتژیهای خارومیانه ای چهار کشور شرکت کننده در نشست دمشق کاملا مشخص بود.در حالی‌که کاخ الیزه در منطقه به دنبال مداخله گرایی مستقیم و احیای وجهه سنتی خود می باشد،ترکیه در پی گریز از خاورمیانه به سوی اروپاست.به بیان دیگر مبدا حرکت آنکارا همان مقصد حرکت پاریس به شمار می آید.سوریه سه دغدغه” حفظ و گسترش روابط با ایران”،”مقابله با تل آویو بر سربلندیهای جولان” و “تقویت جایگاه دمشق در لبنان”را به صورت همزمان دارد.”قطر”نیز پس از کسب تجربه ای موفق در نشست دوحه سعی دارد به عنوان اصلی ترین میانجی در خاورمیانه مورد شناسایی کشورهای منطقه و جهان از جمله فرانسه قرار گیرد.آیا در چنین شرایطی می توان از تشکیل یک “پیوند”،هرچند سست و گسستنی میان کشورهای مذکور سخن گفت؟
در نهایت اینکه نشست دمشق را می توان به اپرایی بدون صدا تشبیه کرد که نوازندگان آن سازهای خود را جهت عرض اندام در برابر نظام بین الملل کوک نکرده بودند.اصلی ترین بازنده این میدان فرانسه بود.پاریس در جریان نشست دمشق نتوانست پایه های نفوذ پاریس در خاورمیانه را مستحکم سازد.کاخ الیزه هم اکنون با بحران مقبولیت در بین ملتهای خاورمیانه مواجه است.بحرانی که حداقل تا زمان حضور سارکوزی به عنوان رئیس جمهور فرانسه ادامه خواهد داشت.
منبع : روزنامه رسالت