یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا


وقتی انسان بیدار شد کسی نمی‌تواند به او تعدی کند


وقتی انسان بیدار شد کسی نمی‌تواند به او تعدی کند
▪ نگاه او به مقوله بیداری، عدم ارتباطش با محافل رسمی، روحیات درویش‌مابانه و ساده‌زیستی و نیز اعتقاد و اعتمادش به عمل جراحی‌ای که قرار بود روی او انجام شود و پیش‌بینی سوال‌برانگیز پزشکان در مورد وی در این بخش از نظر می‌گذرد. ‌ طاهره صفارزاده در زمینه ترجمه قرآن کار چه کسی را می‌پسندید؟
ـ در ترجمه قرآن یک‌سری مفاهیم قرآنی را که چاپ کرده بود با ترجمه سایر مترجمان مقایسه می‌کرد. البته ترجمه‌اش با انتقادهایی از سوی خرمشاهی، قمشه‌ای و فولا‌دوند همراه شد. آنها مثلا‌ معتقد بودند اگر طاهره صفارزاده فلا‌ن آیه را طور دیگری برمی‌گرداند و یا از کلمات دیگری استفاده می‌کرد بهتر بود. به هر حال هر کس از منظر خودش نگاه می‌کند. باید بدانیم که نویسنده و مترجم وقتی اثری را پدید می‌آورد، دیگر آن اثر متعلق به خودش نیست و بارها ممکن است نقد یا تشویق شود. آثار او هم از این قاعده مستثنی نبود و برخی کارشناسان کارش را می‌پسندیدند و برخی هم خوششان نمی‌آمد. او زیاد به این مساله اهمیت نمی‌داد و اصلا‌ وسواس نداشت که چرا عده‌ای مخالف سبک کاری‌اش هستند. او راه خودش را می‌رفت. مثلا‌ در کتاب <مردان منحنی> می‌گفت منظورم از مردان منحنی کسانی نیست که زمانه در اثر بدبختی‌ها کمرشان را خم کرده، بلکه منظورم کسانی است که برای گرفتن یک پست و مقام دائم جلوی دیگران خم می‌شوند و شیرین‌زبانی می‌کنند. یا مثلا‌ در <بیعت با بیداری> او فقط این را می‌خواست بگوید که ما باید آگاه باشیم و انسان تا آگاه نباشد نمی‌توان انسان محسوبش کرد. او روی بیداری، خداشناسی و خداجویی تاکید می‌کرد.
روی عنوان بیداری تاکید ویژه‌ای داشت.
▪ همه‌جا بیداری را به کار می‌برد. بیعت با بیداری و انتشارات هنر بیداری. بنیاد بیداری را هم راه‌اندازی کرد.
خط مشی این بنیاد چه بود؟
ـ این بود که بنیادی برای جامه عمل پوشاندن به باورهایش با هدف بیدارسازی تشکیل شود. سال ۷۸ آن را با بودجه خودش راه‌اندازی کرد.
▪ چه کسانی همراهی‌اش کردند؟
ـ کسی به آن شکل نبود. همکاران مالی نزدیکی نداشت. قصدش این بود که در این بنیاد کارهای فرهنگی و پژوهشی قرآنی، گسترش علم، حمایت از نخبگان جوان و... صورت گیرد. همه اموالش را در این راه گذاشت و حتی این خانه را فروخت تا پولش را به حساب بنیاد بگذارد. او از دست رفت و حالا‌ من وظیفه دارم که کارهای بنیاد را دنبال کنم. خیلی علا‌قه داشت تا این بنیاد در راستای اهدافش پیش برود و من امیدوارم بتوانم خواسته‌های او را پیاده کنم. بعد از اینکه تشریفات قانونی انجام شد باید قول‌هایی را که در زادگاهش داده جامه عمل بپوشانیم و فرهنگ بیداری را در آنجا پیاده کنیم.
▪ هیات امنای بنیاد چه کسانی بودند؟
ـ به آن شکل هیات امنای محکمی نداشت. جمعی صوری بودند که در جامعه شناخته شده نیستند. آدم‌های همفکرش بودند. توصیه ما همیشه این بود که در هیات امنا باید کسانی حضور داشته باشند که بتوانند به بنیاد کمک‌های مالی برسانند. به زودی خودمان هیات امنا را تعیین می‌کنیم تا بنیاد با از دست رفتن یک نفر هم بتواند به کارش ادامه دهد. مجموعا تجدیدنظری در هیات امنا خواهیم داشت تا منویات خواهرم ادامه پیدا کند.
▪ خانم صفارزاده از مفهوم بیداری چه تعبیری داشت؟ آن را امری اجتماعی می‌دانست یا درون‌گرایانه و مذهبی؟
ـ وقتی کسی خودش آگاهی و بیداری درونی داشته باشد دلش می‌خواهد دیگران هم به بیداری برسند. بیداری یعنی اینکه انسان تنها برای خوردن و خوابیدن و تولید مثل به دنیا نیامده. یعنی اینکه انسان علا‌وه بر خودش و بچه‌هایش، نسبت به دیگران و جامعه هم مسوول است و نباید زمان را از دست بدهد. وقتی انسان بیدار شد، کسی دیگر نمی‌تواند به او تعدی کند. او در شعر <سفر پنجم> هم می‌گوید که انسان قبیله‌ای نیست که فقط در تلا‌ش برای خوردن و خوابیدن باشد بلکه باید وظیفه خود را نسبت به دیگران بداند. او بیداری‌اش را در آن می‌دید که می‌گفت آنچه دیگران خواستند من نبودم. مثلا‌ وقتی می‌گفتند این پست و مقام را بگیر و در عوض فلا‌ن کار را انجام بده، او خودش را به خواسته آنها تسلیم نمی‌کرد. طاهره در این ۴۰ سال خودش را وقف کارهای قرآنی کرد. بعد از اینکه از دانشگاه اخراج شد و سپس انقلا‌ب شد، حدود ۱۷ سال برای انتشارات سمت (سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاه‌ها) کار کرد که بعد از این مدت برخوردی ایجاد شد و باعث شد او خانه‌نشین شود. طاهره در تهیه حدود ۸۰ جلد کتاب دانشگاهی در زمینه‌های مختلف پزشکی، مهندسی، علوم انسانی و... فعالیت کرد و برای آنها مقدمه نوشت بدون اینکه پولی بگیرد. تنها خواسته‌اش این بود که مقدمه کتاب‌ها را بنویسد و هیچ توقع مالی هم نداشت. ‌
او با وجود کثرت کارها و نیز اتفاقاتی که بعضا از محیط‌های رسمی دلزده‌اش می‌کرد هیچ وقت اهل هیاهو و اعتراض نبود.
همیشه می‌گفت قرآن می‌گوید الا‌الی‌الله تصیر الا‌مور(سوره شوری - آیه ۵۳ ) هر کاری به خدا برمی‌گردد. هر کس برای خدا کار کند تنها نیست. مثلا‌ در جریان برنامه چهره‌های ماندگار می‌گفت این چهره‌های ماندگار خودشان باید ماندگار شوند؛ یعنی اگر کارشان خوب باشد می‌مانند و احتیاجی به انتخاب و معرفی ندارند. درست مثل کسی که عطر می‌زند و بیاید بگوید من عطر زده‌ام. وقتی بوی عطر او حس می‌شود دیگر احتیاجی به گفتن نیست. می‌گفت چهره‌های ماندگار کجاست؟ ما هر چه داریم از خداست.
▪ همکاری او با سمت چه زمانی خاتمه یافت؟
ـ طاهره پنج، شش سال اخیر را در خانه نشسته بود. برخوردهایی داشتند که سبب این جدایی شد. او پولی برای این کار نمی‌گرفت و آن را خدمتی رایگان توصیف می‌کرد. شعر مولا‌نا را می‌خواند که <ما در دو جهان غیر خدا یار نداریم/ جز یاد خدا هیچ دگر کار نداریم> طاهره تجربه مسافرت‌ها و نشست و برخاست‌ها و مطالعات زیادی داشت و وقتی این تجربه‌ها را کنار هم می‌گذاشت عملا‌ از این مسائل تهی می‌شد. او نسبت به زر و زیور دنیا بی‌اعتنا بود. تمام زندگی‌اش مطالعه بود و زندگی‌اش را وقف بنیاد فرهنگ بیداری کرد. ‌
▪ مرگ او بازتاب‌هایی در خارج از کشور و رسانه‌های عربی داشت. ارتباطش با خارج از کشور و محققان عرب چطور بود؟
ـ همان‌طور که می‌دانید در سال ۲۰۰۶ میلا‌دی از سوی بنیاد نویسندگان آفریقایی و آسیایی به عنوان برترین زن دانشمند جهان اسلا‌م انتخاب شد. متاسفانه دعوتنامه‌ای را که از مصر برایش آمده بود، دیر به دست او دادند و سه روز قبل از عید بود و طاهره نتوانست برود. با آنها تماس گرفت و تشکر کرد و از آنها خواست که اگر می‌خواهند تعدادی از قرآن‌هایش را برایشان بفرستد. آنها هم گفته بودند اگر می‌خواهی بفرستی باید چهار هزار جلد بفرستی.
▪ خیلی‌ها طاهره صفارزاده را بعد از برگزیده شدن از سوی بنیاد نویسندگان آفریقایی آسیایی شناختند. برخی حتی بعد از مرگ، نام او را شنیدند. چرا او با وجود کثرت فعالیت‌هایی که داشت به اندازه دیگر هم‌صنفانش مطرح نبود؟
ـ اصولا‌ در کشور ما مرده‌پرستی رایج است و تا وقتی کسی زنده است به او توجهی نداریم. فراموش می‌کنیم تا زمانی که فرد زنده است باید شناسانده شود. اگر واقعا اعتقاد داشتند که او و آثارش ارزشمندند، باید در همان زمان که زنده بود کمکش می‌کردند و او را می‌شناساندند. این کار را باید درخصوص آدم‌های فرهنگی جدی‌تر بگیریم. به هر شکل همان مرده‌پرستی که همه از آن آگاهی داریم در مورد طاهره هم صدق کرد.
خود ایشان هم زیاد شوقی به حضور در محافل رسمی و غیررسمی نداشت و میلی هم برای تبلیغ و بزرگنمایی در او دیده نمی‌شد. آیا دلیل آن همین تارک دنیا بودن و ساده‌زیستی و فردمحوری ایشان نبود؟
هر کسی باید خودش باشد. طاهره هم پیچک نبود و همیشه به خودش متکی بود. با وجودی که خانواده ما صنعتگر بودند و از تمکن مالی برخوردار بودند هیچ‌وقت ادعای خاصی نداشت.
▪ کانون نهضت اسلا‌می را چه زمانی راه‌اندازی کرد؟
ـ سال ۵۶. خود طاهره صفارزاده آن را بنیانگذاری کرد.
▪ این اقدام در راستای گرایش‌های انقلا‌بی‌اش بود؟
ـ بله، در آن زمان به وفور اشعار مقاومت می‌سرود. اصولا‌ او در کتاب‌های بعد از انقلا‌بش مثل <روشنگران راه>، <پیشواز صلح> و... همیشه می‌خواسته بگوید اگر فرد بیدار شود، خود به خود می‌تواند راه را تشخیص دهد. اعتقاد داشت انسان باید خودش خودش را بالا‌ بکشد و نباید با مجیزگویی و شیرین‌زبانی حق دیگران را غصب کند. معتقد بود اگر اثری ماندنی و موثر باشد خودش می‌ماند؛ مثل اشعار حافظ که بعد از ۷۰۰ سال هنوز مانده و به تعبیر من شعر نو است چون هیچ وقت کهنه نمی‌شود. او تا لحظه مرگ از شعر انقلا‌بی و مقاومت سخن می‌گفت.
▪ این گرایش‌ها ابتدا در او پدید آمد و بعد وارد محافل انقلا‌بی شد و یا اینکه با قرار گرفتن در جمع شعرای انقلا‌ب و جدا شدن از بدنه روشنفکری به آن تمایلا‌ت رسید؟
ـ او با هیچ کس نبود و همیشه با خودش بود. خیلی هم رک و روراست بود و حرفش را صریح می‌زد؛ حتی با خانواده‌اش. اگر به فرض موردی را در من که برادرش بودم می‌دید، خیلی صریح می‌گفت و اصرار داشت که همه همین‌طور رک باشند. خواهرم از کسی تقلید نمی‌کرد.
▪ آیا این منتقدان نبودند که باعث شدند خانم صفارزاده تغییر سمت بدهد؟
ـ به هر حال همیشه منتقدانی بودند که اخلا‌ق و ادبیات او را نمی‌پسندیدند. در مقابل عده‌ای هم بودند که برخلا‌ف آنها اعتقاد داشتند. او جذب هیچ گروهی نمی‌شد و بنایش را بر همدلی می‌گذاشت. انسان وقتی همدل شد همفکری هم می‌کند. طاهره زیاد پایبند این مسائل نبود و هر چه می‌گفت درباره پشت پا زدن به دنیا و اعتراض به تضییع حق دیگران بود. هیچ وقت حاضر نبود بیایند و با او مصاحبه کنند تا مطرح شود یا دستاویز دیگران قرار بگیرد. فقط گاهی اوقات شعر یا مطلبی به روزنامه اطلا‌عات می‌داد که راجع به زمینه‌های دینی، حضرت امیرالمومنین و ائمه ‌اطهار بود. البته در آنها هم نکات اجتماعی‌ای وجود داشت که از بیداری حرف می‌زد.
▪ در زمینه ادعیه چه کارهایی را ترجمه کرد؟
ـ دعاهای کمیل، ندبه، عرفه و جوشن کبیر را به زبان ساده ترجمه کرد. این کارها حدودا پارسال منتشر شدند. آخرین اثرش هم برگزیده نهج‌البلا‌غه بود که یک ماه قبل از رفتنش به بیمارستان به فارسی و انگلیسی منتشر شد.
▪ چه شد که سراغ ترجمه ادعیه رفت؟ آیا نسبت به ترجمه‌های موجود انتقاد داشت؟
ـ او چون زیاد مطالعه می‌کرد، اعتقادی به ترجمه تحت‌اللفظی که خیلی‌ها در مورد قرآن و ادعیه به کار می‌برند نداشت. در نتیجه با آگاهی ترجمه می‌کرد. نه اینکه خواسته باشم کار او را تبلیغ کنم ولی خیلی‌ها بعد از مشاهده ترجمه‌های او می‌گفتند تا به حال چنین ترجمه سلیسی ندیده بودیم. دلیل آن هم این بود که طاهره از ترجمه لفظ به لفظ دوری می‌کرد و مطالعاتش باعث می‌شد ابتدا مطلب را کامل بفهمد و نسبت به آن معرفت حاصل کند و سپس ترجمه‌اش کند. مثلا‌ در قرآن در مورد <والتین و الزیتون> می‌گفت این دو کلمه انجیر و زیتون نیستند و نام دو کوه هستند چون بعد از آن <و طور سینین> می‌آید. تفاسیر زیادی را مطالعه می‌کرد و همین حالا‌ تمام خانه‌اش پر از کتاب است.
▪ کار نیمه‌کاره‌ای نداشت که فرصت تمام کردنش را نداشته باشد؟
ـ خیر. آخرین اثرش همان نهج‌البلا‌غه بود که یک ماه قبل از مرگش منتشر شد ولی طاهره زیاد از نحوه چاپ آن راضی نبود.
▪ در وصیت‌شان توصیه‌ای راجع به کارها یا بنیاد بیداری نداشتند؟
ـ چرا، این خانه را که پیش‌فروش کرده‌اند همه‌اش متعلق به بنیاد فرهنگ بیداری است. اگر سهم‌الا‌رثی هم در شیراز باشد همین‌طور. می‌دانید که در آنجا به او ظلم شد. او وصی شوهرش بود که در آنجا بنیاد فرهنگ وصال را بنیان گذاشت ولی با وجود سه وصیت محضری که داشت اجازه ندادند وصیتنامه ایشان اجرا شود. در واقع سهم‌الا‌رث خودش را نگرفت. اما در مورد بنیاد فرهنگ بیداری این خانه (مقصود بیک) را هم پیش‌فروش کرد که البته بعدا مجبور به شکایت شد چون معتقد بود آن را ارزان خریده‌اند.
▪ مگر توافق نکرده بودند؟
ـ خیر. هنوز انتقال سند نکرده بودند. در مورد آن مشورتی نکرد و آن را زیر قیمت پیش‌فروش کرد. به هر حال امیدواریم بتوانیم این را هم پیگیری کنیم و هزینه را صرف بنیاد کنیم و در زادگاهش نیز بنای یادبودی همراه با آثار و لوح‌های تقدیرش برپا کنیم. حتی لباس‌هایش را هم نگه داشته‌ایم تا اگر محلی ایجاد شد آنها را در آنجا به نمایش بگذاریم تا الگویی باشد برای زنان و دختران. خواهرم با وجود تمکن مالی‌ای که داشت - نه از سر خساست که از سر اعتقادش- ساده و عفیف می‌پوشید و در خانه لباسی به تن داشت که حتی فقیرترین زنان هم نمی‌پوشیدند. ما به شوخی به او می‌گفتیم لباس‌های شما را باید به ماکسیم فرانسه بفرستند.
▪ آیا تصمیم نداشتید او را برای معالجه به خارج بفرستید؟
ـ این تصمیم را داشتیم. من چون از حال او باخبر بودم خودم ویزا گرفته بودم. جاهایی مثل آلمان و بلژیک را درنظر داشتیم. مدتی منتظر ویزا شدیم و بعد هم خودش تصمیم گرفت همین جا عمل جراحی شود. او را نزد چند دکتر بردیم که همه گفتند باید عمل شود. می‌گفتند چون یک نقطه درون مخچه هست عمل کردنش اشکالی ندارد، ولی موفق نشدند. حتی دکتر ]...[ هم در بیمارستان ایرانمهر خیلی با اطمینان گفت که عمل او چیز خاصی نیست. آن‌قدر مطمئن بودند که روز پنجشنبه او را مرخص کردند ولی ما خواستیم تا شنبه آنجا بماند. بعد هم حال او آن قدر به وخامت گذاشت که اصلا‌ ترخیص نشد و یک ماه در بیمارستان ماند و تشخیص پزشکان بر ما روشن شد!
درواقع آن قدر که مطمئن بودند به خودشان مطمئن نبودند.
اصلا‌ خود طاهره یک درصد هم احتمال نمی‌داد که عمل ناموفق باشد. درست یک ماه بعد از آن بود که از دست رفت.
▪ از جایی پیشنهاد کمک خاصی به شما نشد؟
ـ ما نخواستیم. وقتی در بیمارستان بودیم وزارت ارشاد خواست هزینه‌ها را تقبل کند ولی ما نپذیرفتیم. طاهره خودش به اندازه کافی داشت و اگر هم نداشت ما اجازه نمی‌دادیم. او هیچ‌وقت خودش را به این چیزها نفروخت و از کسی انتظار نداشت.
جواد ماه‌زاده
منبع : روزنامه اعتماد ملی


همچنین مشاهده کنید