شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا


نگاهی به اشعار عرفانی امام(ره)


نگاهی به اشعار عرفانی امام(ره)
از غم دوست در این میكده فریاد كشم
دادرس نیست كه در هجر رخش داد كشم
سال ها می گذرد حادثه ها می آیند
انتظار فرج از نیمه خرداد كشم
شناخت ابعاد وجودی انسانی كه به مراحل بالای تكامل انسانی دست یافته بسیار دیریاب و دشوار است، چرا كه توانمندی ادراك هر كس به اندازه دانش و ایمانی است كه در وجودش ریشه افكنده و اگر هر عامی بتواند ابعاد تكامل افراد متكامل را بشناسد به طور قطع او نیز جزو به تكامل رسیدگان است.
امام خمینی(ره) از آن تكامل یافتگانی است كه باید افراد متبحر و متخصص و آگاه در حوزه های مختلف بنشینند و زوایای اندیشه این بزرگوار را بررسی كنند. ایشان در اندیشه عرفانی و فلسفی خود این قدر عمیق و والا بودند كه نوشتن گاه گاهی شعر برای شان شكل انتقال مفاهیم را داشت.
چرا كه زبان و ادبیات یكی از بهترین ابزارها برای بیان اندیشه های انسانی است. حضرت امام(ره) نگاه ویژه ای نسبت به هنر و ادبیات داشتند، ایشان معتقد بودند جایگاه و نقش هنر به معنی اعم كلمه (شعر، فیلم، تئاتر، نقاشی و ...) بر دو دسته است یا مورد قبول قرآن كریم است یا مورد قبول قرآن نیست و شاخصه هنر قرآنی این است كه مشام جان زیبا پسند طالبان حق را معطر كند. پس ادبیات برای حضرت امام(ره) تلاشی بود برای معطر كردن مشام جان زیبا پسند طالبان حق تعالی و به طور قطع شعر ایشان پر از مفاهیم عرفانی، اخلاقی و مذهبی است.
نوع نگاه امام(ره) به آفریننده آن گونه است كه در ادبیات عرفانی ایران آمده، آن گونه كه عاشق بی رخ او رنگی زرد دارد و رویی ترش شده، به این ابیات توجه كنید:
عاشق دوست ز رنگش پیداست
بی دلی از دل تنگش پیداست
نتوان نرم نمودش به سخن
این سخن از دل سنگش پیداست
یار امشب پی عاشق كشی است
من نگویم، زخدنگش پیداست.
رنگ چهره عاشق آن چنان است كه سر دلش را افشا می كند، همان گونه كه امام(ره) در بیت اول این غزل شیوا آورده است كسی كه عاشق راه و سیر الهی است از چهره اش پیداست و به قول شاعر: «رنگ رخساره گواهی دهد از سر درون». عبادت عاشق، او را نه آن گونه می كند كه نتوان شناخت. پوست به استخوان می چسبد و لرزه بر قدم، چرا كه راه حق راهی است پر كرشمه كه جانت را می طلبد و خون بهایش همان گونه كه امام علی(ع) می فرماید خودش است. «عشق و رسیدن».
امام(ره) به درستی در این ابیات انسان عاشق راه حق را تصویر می كند.در جای دیگر امام(ره) نگاه دوست و معشوق را به عاشق همیشگی می داند و معتقد است اگر دوست (حق تعالی) به ما نظری نمی افكند، عیب از ماست كه ناقصیم، چرا كه حق سرچشمه همه هستی است، ایشان در غزل «رخ خورشید» می فرماید:
عیب از ماست اگر دوست زما مستور است
دیده بگشای كه بینی همه عالم «طور» است
امام(ره) پیوستن به معشوقی را می پسندد كه گوهر وجودی او ارزش این جان مایه و عمر را داشته باشد، معشوقی كه همه خوبی ها از او منشعب می شود:
باد صبا گذر كنی ار درسرای دوست
برگو كه دوست سر ننهد جز به پای دوست
مجنون اسیر عشق شد اما چو من نشد
ای كاش كس چو من نشود مبتلای دوست
در برخی از آرا و اندیشه های امام(ره) كه در لابه لای سطور اشعار ایشان نهفته است، می توان دریافت كه نگاه ایشان به ایمان تا حدی چگونه بوده است. ایمان، اگر چه رعایت اش در ظاهر هم حكم و شرع است، اما امام(ره) دل و نیت انسان ها را بسیار تأثیرگذار در طلب آمرزش و دعا می داند و معتقداست ، كعبه و بتخانه به شكل نمادین است و این نیت انسان هاست كه شكل عبادت ها را متفاوت می كند:
آن كه دل خواهد، درون كعبه و بتخانه نیست
آنچه جان جوید به دست صوفی بیگانه نیست
گفته های فیلسوف و صوفی و درویش و شیخ
درخور وصف جمال دلبر فرزانه نیست
در واقع نگاه دقیق و موشكافانه امام(ره) به ایمان آن چنان است كه از مرز های عقلی در می گذرد و همه چیز را در حق می بیند و در نیت افرادی كه پای در راه حق می نهند. ایمان تعریف شده در این سطر از تعریفی تاریخی می آید، تعریفی كه از ناصر خسرو، خاقانی، حافظ، مولوی، عطار و ... آمده است. این شكل از ایمان و تصوف همیشه در رأس ادبیات متعهد ایران از دیر باز تاكنون بوده و چون مفهومی از لی- ابدی ست تا انسان در این هستی می زید، در اندیشه او حضور خواهد داشت. اندیشه امام(ره) نیز در این «وحدت» نهفته است، وحدت اندیشه ای كه در عین كثیر بودن آن در میان ائمه معصومین و فقها، اما به نقطه مشخصی می رسد. به آن جایی كه «نورالانوار» است.
یكی از اصلی ترین و اساسی ترین اركان اندیشه عرفانی امام(ره) را می توان در غزل «پرواز جان» درك كرد. غزلی كه همان گونه كه از نامش پیداست، پرواز عاشق است به سمت معشوق، معشوقی كه جز او را دل امام(ره) خواستار نبوده و نیست. «پرواز جان» از خواهش ها و آرزوهای ایشان می گوید، خواهش ها و آرزوهایی كه در طلب یار مانده اند و می كوشند و می خواهند به دیار «فی الحق» برسند.
گر به سوی كوچه دلدار راهی بازگردد
گر كه بخت خفته ام با من دمی همساز گردد
گر نسیم صبحگاهی ره به كوی دوست یابد
گر دل افسرده با آن سرو قد همراز گردد
در هوایش سرسپارم، در قدومش جان بریزم
گر برویم در گشاید گر به نازی باز گردد
در این غزل در می یابیم كه جان عاشق امام(ره) تا چه حد تمایل به رسیدن داشت، رسیدن به جایی كه دلدار در را بگشاید و او را بخواند. روح و روان ملكوتی و عرفانی ایشان همیشه در پی شناخت بود، شناختی كه خداوند را به عنوان معشوق همیشگی بیشتر درك كند. این راه و مسیر این قدر برای آن حضرت طناز و مسرت بخش بود كه انگار دیگر راه ها چندان در نظر ایشان نمی آمده اما در غزل «سفر عشق» تذكر می دهد كه هر راه و مسیری را نمی توان در جهت معشوق دانست و انسان ها را بر حذر می دارد از مسیر هایی كه انتهایش ناكجا آباد است.
ایشان در اندیشه متعالی شان انسان ها را به مسیر خدا جویی و خداخواهی دعوت می كنند، اما به دقت در انتخاب مسیر نیز سفارش شان می كنند، هر راهی مثل هر باری به مقصد نمی رسد، راه های مجازی را نباید با راه های حقیقی و والا اشتباه گرفت. آدمی را عمری است كه می باید در آن زمان محدود جام جانش را پر از باده حق تعالی كند. ایشان در غزل «سفر عشق» می فرمایند:
با دل تنگ به سوی تو سفر باید كرد
از سر خویش به بتخانه نظر باید كرد
پیر ما گفت ز میخانه شفا باید جست
از شفاجستن هر خانه حذر باید كرد
گر دل از نشئه ی می دعوی سرداری داشت
به خود آیید كه احساس خطر باید كرد
این «احساس خطر» كه در بیت پایانی اشاره می كند، همان راه های مجازی شبیه به راه های حقیقی است. به خوبی می توان دریافت كه خدای تعالی راه های بسیاری برای شناخت خویش گشوده است و به قول شیخ ابوسعید راه های بسیاری هست برای شناخت حق اما اگر به گونه ای دیگر بنگریم، درخواهیم یافت كه همین تعداد نیز ممكن است راه های فرعی وجود داشته باشد كه این راه ها جز ختم به ناكجا آباد شدن، اندیشه والای انسان را كه خداوند به همه یكسان عطا كرده به جای دیگر نمی كشاند. مگر می شود راه های شناخت را انسان خود بپوید، بدون راهبر و راهدان؟
می دانیم و می دانید كه پوییدن به خود، آزمون و خطایی است كه نمی شود آن گونه كه در باطن، در نظر است، انسان مسیرش را دریابد، هر مسیر پیری و دانای طریقی می خواهد كه دستت بگیرد و راه نشانت دهد. اما این «پیر» همین طور بر تو نازل نخواهد شد، بلكه باید شرایطی مهیا سازی تا برآن شرایط فروافتد نه بر روان ناپاك كه پر از تقصیر و ناسزاست.
ای دوست پیر میكده از راه می رسد
با یك گل شكفته به همراه می رسد
گل نیست، بلكه غنچه باغ سعادت است
كز جان دوست بر دل آگاه می رسد
آن نغمه ی فرشته ی فردوس جاودان
برگوش جان می زده گهگاه می رسد
در این غزل كه «اسرار جان» نام دارد و همان گونه كه از نام غزل پیداست به قول شیخ لسان الغیب حافظ قرار است سر می فروش را به ما بگوید، اسراری را فاش می سازد كه فقط آگاهان در می یابند، آگاهانی كه فضای روح شان رامعطر به نام حق تعالی كرده اند، معشوقی كه اسرار جهان در پس اوست نهفته. هر كس دریچه ای به سوی او گشوده داشته باشد جهانش بی رخوت و تیرگی خواهد گذشت.
امام(ره) در این غزل به چند «سِر» بزرگ اشاره می كند كه ما دو «سِر» را به گزین كرده ایم. سر اول این است كه نغمه های روحانی حق بر «دل آگاه» می تابد، دل آگاهی كه بستر و حالت روحانی را برای این اتفاق آماده و مهیا كرده است.
پس تابیدن نور الهی بر صفحه ای بازتاب خواهد داشت كه روشن و صاف باشد. آینه تیره و تار این نور را بازتاب نخواهد داد، چرا كه دل انسان همان لوح پاكی است كه اگر تیره نشده باشد این نور را می تواند دریابد و بعد انتقال دهد. «سر» و راز دوم، رازی است پنهان كه نشاید هر جا و هر گوشه ای بیان كرد، رازی كه كاردان تیز هوش (به قول حافظ شیراز) به دوستان می گوید و آن این است كه نغمه های خداوندی گه گاه می آیند، اگر چه اگر دلی روشن داشته باشی هر لحظه از زیستن ات نور ها به سوی تو هم می تابند اما در ابتدا باید دریچه های دانایی و عشق ات را آنقدر گشاده بگذاری كه اگر هر نوری از سمت حق تعالی تابید جذب وجود زمینی انسان شود.
در جای دیگر امام(ره) در غزل «راز نهان» نیز این حرف ها و راهنمایی ها را دوباره تكرار می كنند. در این غزل ایشان می فرمایند:
داستان غم من رازنهانی باشد
آن شناسد كه زخود یكسره فانی باشد
به خم طره زلفت نتوانم ره یافت
آن تواند كه دلش آنچه تو دانی باشددر این غزل همانگونه كه شاهدید، آن كسی می تواند رمز و راز الهی را دریابد كه دلش آن رمز و رموز را قبلاً دریافت كرده و یا دست كم نشانه هایی دارد. به قول حافظ بنده ی طلعت آن باش كه «آنی» دارد.
این «آن» همان «آن»ی است كه خداوند و بندگان حقیقی اش می دانند. بندگانی كه روح شان سال ها با خدای خود معشوق خود گفت وگو داشته است. قرآن خوانی، نماز خوانی و عبادت و ذكر همان گفت وگو های الهی است كه ما آن گونه كه شایسته ضمیرمان و آفریننده ماست به آن توجهی نداریم. در اشعار امام(ره) مفاهیم بسیاری نهفته است، مفاهیمی كه در ژرف آنها می شود انسانی عمیق را دریافت، در برخی از غزل ها به تلاش برای دیدن روی دلدار (حق تعالی) اشاره شده است، بدان معنا كه عاشق، تلاش می كند با ارادت های مختلف نزد معشوق او را آگاه كند كه چگونه راه ورود ایجاد می شود.
حضرت امام(ره) در غزل «نیمه غمزه» می فرمایند:
پروانه وار بر در میخانه پر زدم
در بسته بود با دل دیوانه در زدم
خوابم ربود آن بت دلدار تا به صبح
چون مرغ حق ز عشق ندا تا سحر زدم
دیدار یار گرچه میسر نمی شود
من در هوای او به همه بام و در زدم.
در هر چه بنگری رخ او جلوه گر بود
لوح رخش به هر در و هر رهگذر زدم
در این غزل تلاش برای رسیدن به حق را احساس می كنیم، واژه ها آن قدر پرند از فراق و عطش دیدار كه كمتر دیده ای است كه آنها را نبیند و كمتر دلی است كه آنها را نشناسد.
«دیدار یار گرچه میسر نمی شود» در این سطر امام(ره) به خاطر این كه حق تعالی را نمی شود به چشم دید و چشم دل است كه باید و می تواند مقدار اندكی از بزرگی را ادراك كند، چرا كه ظرف ادراك و احساس ما كوچك است و معنای خداوند بیش از آن، پس تلاش می كنیم ظرف ادراكمان راگشاده كنیم و دانایی و در راه حق بودن را هرچه بیشتر در سر لوحه رفتار مان قرار دهیم. در این بیت امام(ره) می فرمایند گرچه دیدار میسر نمی شود، اما ما برای این كه طریق خویش را بپوییم و سفر «الی الحق» مان را بپیماییم باید «در هوای او به همه بام و در» بزنیم. این تلاش همان تلاشی است كه خداوند برای آن اجر گذاشته است. تلاشی برای فرزانگی و انسان بودن.
در شعر دیگر دوباره این مضمون راتكرار می كند، چرا كه امام(ره) این قدر به راه حق گرویده بودند كه دیگران را نیز به كرات می خواستند به این طریق و صراط مستقیم دعوت كنند و دیدیم انسان های زیادی به این مسیر گرویدند و امام(ره) یك اسطوره اخلاق استواری و ایمان شد. در غزل «شهره شهر» می فرمایند:
به كمند سر زلف تو گرفتار شدم
شهره شهر به هر كوچه و بازار شدم
گر برانی ز درم از در دیگر آیم
گر برون رانیم از خانه ز دیوار آیم
مستی علم و عمل رخت ببست از سر من
تا كه از ساغر لبریز تو هشیار شدم
در این غزل نیز می كوشیدند همان مفهوم را به گونه ای دیگر بیان كنند. «گربرانی زدرم از در دیگر آیم» اگر مرا از راه هایی كه جسته ام برانی راه دیگری برای، به راه تو آمدن، می یابم، انسان عاشق حق تعالی برای رسیدن به معشوقه اش از هر راهی می آغازد. هر راه برای او شعفی است مضاعف، شعفی كه پایان مسیر را برایش رسیدن به معشوق تصویر می كند. این راه دیگر مسیری نیست كه بشود از آن به راحتی گذشت، هرچه معشوق (حق تعالی) عتاب كند، عاشق سركش تر می شود و در طلب او بیشتر می دود، چرا كه عاشق شیفته است و شیفته راهی به جز راه معشوق نمی شناسد و راه را نه به خود می پوید، راه را راهبری پنهان هست كه او خود هدایت می كند، راهیان را.
نكته مهمی كه در اشعار امام(ره) بسیار جالب توجه و در خور عنایت ویژه بود مفهومی است كه تكامل دهنده مفاهیمی بالاست. مفهومی كه در آن همه انسان ها به شكلی فطری دارند به سمت خداوندی می روند و راه او را می پویند. ایشان در این غزل می فرمایند كه ما انگار نمی دانیم كه همه داریم در راه خدا گام بر می داریم و همه به سمت و سوی او در حركتیم. این مسأله بسیار مهم است چرا كه اگر همه در راه و مسیر درست الهی باشند، پس ظلم ها و جورها هم آیا در مسیر الهی اند. اما امام(ره) به دقت در این مورد نیز ابیاتی را اشاره كرده اند. در نظر امام(ره) تا این جایی كه شعر پاسخ می دهد رستگارانی را می گوید كه مراحل اولیه تكامل انسانی را طی كرده اند.
ایشان در این شعر به انسان هایی اشاره می كنند كه در ظاهر و باطن دین در مجادله اند. این نوع مجادله ها با نیت ها حل خواهد شد همانگونه كه در این نوشتار آمد، مسأله، مسأله وحدت در عین كثرت و كثرت در عین وحدت است. یعنی آنهایی كه مراحل اولیه تكامل را طی كرده اند و دریافته اند كه جهان را علتی است و آن علت را علتی و تمام علت ها به علتی می رسند كه علت العلل است و آن همانا خداست، همه می دانند كه در مسیر حق تعالی هستند. غزل «عطریار» را می خوانیم:
ما ندانیم كه دلبسته ی او ییم همه
مست و سرگشته ی آن روی نكوییم همه
فارغ از هر دو جهانیم و ندانیم كه ما
در پی غمزه او بادیه پوییم همه
هرچه بوییم زگلزارگلستان وی است
عطر یار است كه بوییده و بوییم همه
خود ندانیم كه سرگشته و حیران همگی
پی آنیم كه خود روی بروئیم همه
باز هم در این مضمون غزلی دارد كه «مهر كوی» خداوند را درهم آمیخته با خلقت ما می داند. یعنی زمانی كه گل ما سرشته می شد، این مهر در دلش نشست و ما همه به سمت و سوی آن «مهر فطری» گرایش داریم و می خواهیم به آن نیكی ابدی- ازلی بپیوندیم. دریایی كه كرانه اش ناپدید است. این غزل را كه «ساحل وجود» نام دارد با هم می خوانیم:
عاشق روی توام دست بدار از دل من
به خدا جز رخ تو حل نكند مشكل من
مهر كوی تو در آمیخته در خلقت ما
عشق روی تو سرشته است به آب و گل ما
موج دریاست جهان، ساحل و دریایی نیست
قطره ای از غم دریای تو شد ساحل ما.
امام(ره) در شعری به نام «دخترم» از فاطمه(س) بانوی دوعالم و آبروی زنان هستی می گوید:
فاطی از فاطمه خواهد سخنی
بین چه می خواهد از مثل منی
آن كه جبریل پیام آور اوست
عارف منزلتش داور اوست
دخترم دست بدار از دل من
عشق من جوی در آب و گل من
ایام ، ایام فاطمیه است. امام در پاسخ به سؤالی كه از ایشان درباره فاطمه پرسیده اند با این شعر پاسخ داده، اویی كه از نوادگان زهرا(س) است و خون مطهر آن بزرگواران در روح و روانش می جوشد چنین درباره بانوی دو عالم سخن می گوید. دریافتن این موضوع بسیار تأثیر گذار است و لرزه براندام می اندازد. چرا كه وقتی انسان برگزیده ای چون امام(ره) درباره فاطمه(س) چنین سخن بگوید نوشتن و گفتن امثال ما هیچ تأثیری نخواهد داشت.
در پایان دو شعر از بنیانگذار عالی قدر و معظم جمهوری اسلامی ایران درباره «جمهوری» می خوانیم. باشد كه سرلوحه قرار دهیم رفتار و كردار و منش این قافله سالار انسانیت در دوران را:
جمهوری اسلامی ما جاوید است
دشمن ز حیات خویشتن نومید است
آن روز كه عالم ز ستمگر خالی ست
ما را و همه ستمكشان را عید است
جمهوری ما نشانگر اسلام است
افكار پلید فتنه جویان خام است
ملت به ره خویش جلو می تازد
صدام به دست خویش در صد دام است
عباس آل طه
منبع : روزنامه ایران


همچنین مشاهده کنید