پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

حماسه ساز ملبورن از حماسه ملبورن می گوید


حماسه ساز ملبورن از حماسه ملبورن می گوید
یك بار دیگر، ۸ آذر رسید. روزی كه خداداد و تمام بچه های تیم ملی شاهكار كردند و برای ما چنان روزی ساختند كه تا ابد در خاطر ایرانی ها خواهد ماند. خداداد عزیزی، حماسه ساز ملبورن در مصاحبه ای از آن روز تاریخی سخن گفت.
● دوباره به ۸ آذر رسیدیم آقای عزیزی!
▪ (می خندد) خدا رحمتش كند! چه روز خوبی بود.
● روز خاطره انگیزی بود و هنوز هم هست.
▪ بله. به این دلیل هنوز خاطره انگیز مانده كه مردمی است. در آن روز تمام مردم شاد شدند و لذت بردند به همین خاطر آن روز تا این اندازه مهم باقی مانده است. اگر روز من یا روز علی دایی یا روز كریم باقری بود شاید این همه ماندگار نمی شد اما چون روز مردم بود و روز مردم ماند، در دل ها زنده ماند.
● چطور است از همان روز صحبت كنیم.
▪ روز وحشتناكی بود. استرالیایی ها فقط آمده بودند كه ما را بزنند و صعود كنند. جو بدی هم علیه ما راه انداخته بودند. هم علیه مردم ما و هم علیه فوتبال ما. فشار سنگینی را به ما تحمیل كردند كه بتوانند روحیه ما را بشكنند و ما را شكست دهند. واقعاً هم فشار بدی بود. من یادم می آید كه عابدزاده تا جو استادیوم را دید با بچه ها شوخی كرد.
● كلاً احمدرضا در آن روز خیلی خوب كار كرد.هم از نظر روحی و روانی خوب كار كرد و هم از نظر فنی.
▪ بله. احمدرضا واقعاً در ملبورن برای بچه ها یك ستون بود. همان توپی كه یكدستی گرفت و یا تك به تك هایی
كه از استرالیایی ها گرفت كلی روحیه داد.
● ما كه پای تلویزیون بودیم، همه ترسیده بودیم وای به حال شما كه داخل زمین بودید.
▪ نكته خوبی را گفتید. شما دقت كنید كه چه نفراتی در آن روز برای تیم ملی بازی كردند: خاكپور، دایی، عابدزاده، پیروانی و استیلی،این آقایان كه تازه وارد فوتبال نشده بودند. ما هر كدام بارها و بارها در ورزشگاه های بزرگ، مقابل بازیكنان بزرگ و در فشارهای روانی بالا بازی كرده بودیم و بی تجربه هم نبودیم اما ملبورن واقعاً جهنم بود. دیدید كه تیم های عربی چطور از ورزشگاه آزادی می ترسیدند یعنی چه جوی در ورزشگاه در انتظارشان بود. در ملبورن دقیقاً همان صحنه ها تكرار شد.
● نیمه اول با آن فشارهای وحشتناك تمام شد و ۲ تیم به رختكن رفتند. خیلی ها می پرسند كه در رختكن چه اتفاقی افتاد؟
▪ هیچی! وی یرا كه كپ كرده بود. آقا برای خودش حكم داد كه هر كاری می توانید بكنید. بعد هم رفت یك گوشه نشست!
● بقیه بچه ها چكار كردند؟
▪ بچه ها همدل بودند. یعنی واقعاً شرایطی بود كه همه به هم احترام می گذاشتند و فضای تیمی خوبی را درست كرده بودند. عابدزاده به عنوان بزرگتر تیم با بچه ها صحبت كرد. خلاصه هر كسی یك گوشه كار را گرفته بود. اما نقش احمدرضا پررنگ بود. در حقیقت فضایی را ایجاد كرد كه این اتفاق بزرگ صورت بگیرد.
● وقتی ۲ گل خوردیم، همه چیز از دست رفته بود. نه امید داشتیم و نه بخت و اقبال!
▪ استرالیایی ها آمده بودند كه ۱۰ گل بزنند. واقعاً هم می توانستند این كار را انجام دهند اما فقط ۲ بار توپشان از عابدزاده رد شد. ضمن اینكه ما یك پشتیبان قوی داشتیم كه در یك لحظه نتیجه بازی را عوض كرد. همان دیوانه استرالیایی كه به زمین آمد و تور را پاره كرد.
● بله واقعاً كمك بزرگی بود.
▪ وقتی تور را پاره كرد چند اتفاق با هم افتاد. هم به رگ غیرت بچه ها برخورد و هم اینكه فرصتی پیدا كردیم كه نفسی بگیریم و از نو شروع كنیم. چیزی برای از دست دادن نداشتیم پس حمله كردیم.
● و گل اول را زدید.
▪ بله. گل اول كه واقعاً اتفاقی بود. در میان شلوغی محوطه جریمه استرالیا توپ به زانوی ابراهیم تهامی خورد و جلوی پای من افتاد. من هم كریم را دیدم و توپ را پاس دادم و كار تمام شد. اما گل دوم شاهكار بود. ما با ۳ ضرب گل زدیم. كریم توپ را با سر برگرداند، دایی كنترل كرد و پاس را فرستاد و من هم تك به تك شدم و تمامش كردم.
● كلاً مثلث باقری، عزیزی و دایی برای فوتبال ما زحمات زیادی كشیده اما همكاری شما ۳ نفر با هم در آن گل استثنایی بود.
▪ در جام ملت های ۹۶ امارات تیم ما خوب كار كرد. یعنی گروه ۳ نفره ما در كسب نتایج تیم در آن مسابقات خیلی تأثیرگذار بود اما بازی مقابل استرالیا چیز دیگری بود. همكاری ۳ نفره ما در صحنه گل دوم مقابل استرالیا خیلی خوب بود.
● می توانی آن صحنه را تشریح كنی؟
▪ مارك بوسنیچ توپ را كاشت و ضربه را زد. كریم باقری هم با یك ضربه سر بلند توپ را دور كرد. علی دایی هم به خوبی توپ را كنترل كرد.در یك آن به خودم گفتم اگر پاس عمقی بفرستد چه فضای خوبی برای فرار وجود دارد. هنوز این فكر من تمام نشده بود كه توپ ارسال شد و من هم به سمت آن حركت كردم. مارك بوسنیچ هم با سرعت بالا آمد تا مانع از گل زدن من شود. من هم نه فرصت فكر كردن داشتم و نه فرصت تصمیم گرفتن. ضربه را زدم و زمانی به خودم آمدم كه دیدم بوسنیچ روی زمین نشسته و با بهت و حیرت مقابل خود را نگاه می كند و برو بچه های تیم ملی دوره ام كردند و مشغول شادی هستند.
● بوسنیچ یكی دو سالی بعد از آن جریان از فوتبال محو شد!
▪ بله، شنیدم كه طرف از شدت ناراحتی «كوكایینی» شده بود. حیف شد. پسر خوب و مؤدبی بود. گلر خیلی خوبی هم بود.
● اما یك بلایی بر سرش آوردید كه ...
▪ (می خندد) اگر ببینمش حتماً از او عذرخواهی می كنم و صورتش را می بوسم. درست است كه خانه خرابش كردم اما دشمنی شخصی در كار نبود. من فقط به وظیفه خودم عمل كردم.
● بعد از آن گل فشار استرالیایی ها بیشتر هم شد!
▪ فشار استرالیایی ها وحشتناك بود. بعد از این گل ما به لاك دفاعی رفتیم و استرالیایی ها چنان فشاری آوردند كه دقایق اول بازی در مقابل آن هیچ بود. وقتی تهامی داشت تعویض می شد استیلی سریع به او اشاره كرد كه بند كفشش را ببندد. ابراهیم هم همین كار را كرد و اخطار گرفت اما هم چند ثانیه را تلف كرد و هم اینكه فرصتی داد تا بچه ها نفسی بكشند. از طرف دیگر بچه ها فقط زیر توپ می زدند تا دقایق تلف شود.
● وقتی سوت پایان بازی به صدا درآمد...
▪ لحظات بی نظیری بود. هیچ كدام باور نمی كردیم كه آن بازی وحشتناك و پرفشار به سود ما تمام شود. ایرانی های حاضر در ورزشگاه از شادی نمی دانستند چه كاری انجام دهند. بچه ها كه از خوشحالی هم گریه می كردند و هم می خندیدند. از طرف دیگر عكاسان ایرانی كنار زمین و بچه های تصویربردار هم بودند. در ورزشگاه پرچم ایران را روی دست گرفتیم و مقابل چشمان استرالیایی ها دور افتخار زدیم.
شب در هتل هم از سوی ایرانیان مقیم استرالیا مورد تقدیر قرار گرفتیم. در هتل جای سوزن انداختن هم نبود.
● شما با تیم ایران برنگشتید. درست است؟
▪ دوست داشتم اما نشد، باید به تمرینات كلن برمی گشتم. بعداً كه فهمیدم چه استقبالی از بچه ها شده دلم سوخت. البته ایرانی های كلن برای من سنگ تمام گذاشتند. اول در فرودگاه به سراغم آمدند و بعد هم در تمرین كلن غافلگیرم كردند.
● در تمرین كلن چه اتفاقی افتاد؟
▪ قبل از اینكه كلن را ترك كنم بازیكنان كلن به من گفته بودند كه ایران كمتر از ۵ گل نمی خورد. به همین خاطر وقتی به جام جهانی صعود كردیم كلی انگیزه داشتیم كه برای آنها كری بخوانیم. سردسته آنها «تونی پولستر» بود كه آن زمان كاپیتان تیم ملی اتریش بود. به محض اینكه وارد زمین شدم هواداران ایرانی را دیدم كه دور تا دور زمین بودند و مرا تشویق كردند بعد هم پولستر خود به سمت من آمد وبه من تبریك گفت و بعد هم مرا روی شانه های خود قلمدوش كرد و دور زمین تمرین گرداند. خیلی لذتبخش بود.
● پس روز ۸ آذر چنان خاطرات شیرینی دارد كه هیچ وقت فراموشش نمی كنید!
▪ هرگز.حتی اگر من هم فراموش كنم مردم فراموش نمی كنند. من چطور می توانم چیزی را فراموش كنم كه مردم هر روز به یادم می اندازند؟
منبع : روزنامه ابرار ورزشی