یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا
خـود را باور کـنـیـم
... و قسم به خدایی که مرا باور دارد، باور دارد که من زندهام. و خدایی که قصه زندگیام را میداند، و میداند که قصه زندگی من سراپا همه بود و نبود من است. آری امروز در این سن و سالی که از من گذشته سراپا امیدم. من هرگز سوگوار گذشتههای خود و سوگوار امید و جوانیام نخواهم بود. صدای تپش قلب خویش را میشنوم.
و انعکاس صدای قلبم درون شب جاری و هرجا که باشی تو را صدا خواهم زد. این صــدا صدای زنده بودن من است و چگونه به خود بقبـــولانم که باید سکوت اختیار کنم، نجنبم، حرکت نکنم و تنهای تنها گوشه اتاق غربت بنشینم و نظارهگر این و آن باشم.
نه، این برازنده من زنده دل نیست. آن چه را که میگویم به آن ایمان دارم. آری به خدای علی که من زندهام و هنوز نفس میکشم، حق حیات دارم، مثل شما میتوانم لبخند بزنم، آواز پرنده را بشنوم هرچند که امروزه ردیف و قافیههای شعر زندگی گم شده است اما شعر زندگی را با هر ردیف و قافیهای که بخواهید میسرایم، که من سراینده درد بودهام و میتوانم درد مشترک میان بشریت را که همانا دور شدن از هویت خود بوده با تمام وجود لمس کنم. امروز انسانیت را در قالب دیگری به نمایش گذاشتهاند و این است که چشمها دروغ میگویند و دروغ میرود تا به یک قانون از خود درآورده بشریت به حساب آید بیایید یکرنگی را معنا کنیم یکی بودن را به نظم بکشیم و اثباتگر اصل معنای زندگی باشیم حقیقت را در اصل زندگی ضرب و میان انسانیت تقسیم کنیم و جواب هرچه آمد بین نسلهای آینده به یادگار بگذاریم. در یک کلام آدمیت را از دایره ریخت و پاش کلمات بیرون بکشیم از چارچوب انسانیت پا بیرون ننهیم از دایره خود بودن تجاوز ننمائیم از آبرو و اعتبار خویش پلی نسازیم که بخواهیم از آن بگذریم که ما زاییده انسانیتیم بیایید خود باشیم، خود باشیم، که اگر خود بودن را باور کنیم همه چیز را باور کردهایم هنوز نفس میکشیم و نسیم روحنواز زندگی هنوز در لابهلای برگ درخت جان و دلمان میوزد به همه بازنشستگان امروز و دیروز میهنم سلام میگوییم هرچند که بازنشستهایم اما هیچوقت خود را به نام فرد بازنشسته به حساب نیاوریم تا در روحیه قوی و محکم ما خلل وارد کند شاید واژه زنده را هریک از ما جور دیگری معنا کنیم اما من زنده بودن را در خود زنده بودن جستجو میکنم که این بهترین ملاک عمل در زندگی من است اگر کسی سراغ مرا نگرفت سرت سلامت، که من در کنار عشق به زندگی اندوه دل با کوه خواهم گفت. چون به بودنم ایمان دارم پس باور میکنم که میتوانم آفتاب درخشان و ماه تابان و سرسبزی بهار را درود بفرستم و زمان را لمس کنم پس من خواهم وزید، خواهم بارید، خواهم تابید و هنوز شیرینترین ترانه زندگی را میتوان با تمام وجود سرود. من امروز به لمس واقعیتری از زندگی رسیدهام، من امروز آمدهام تا زندان واژهها را دیوارها و باره را که میان من و تو فاصله بیاندازد بشکنم که خاموشی و مرگ آیینه یک سرودند، بودن من یعنی سرودن، یعنی همیشه سرودن که خاموشی و خانهنشینی من، بیگانگی با خویشتن و با خدای خود است پس زندگی به کامتان.
پنداشتی،
چون کوه، کوه خامش دمسردم؟
بیدرد، سنگ ساکت بیدردم؟
ـ نیء،
قلهام،
بلندترین قله غرور.
اینک درون سینه من التهابهاس
هرگز گمان مبر،
شد خاطرات تلخ فراموشم
هرچند
نستوه کوه ساکت و سردم
آتشفشان مرده خاموشم
فضه رضائی ـ تبریز
منبع : روزنامه اطلاعات
همچنین مشاهده کنید
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
خرید میز و صندلی اداری
خرید بلیط هواپیما
گیت کنترل تردد
دولت حجاب سیستان و بلوچستان مجلس شورای اسلامی دولت سیزدهم مجلس جمهوری اسلامی ایران رئیس جمهور گشت ارشاد رئیسی امام خمینی سیدابراهیم رئیسی
آتش سوزی پلیس تهران قتل شهرداری تهران وزارت بهداشت سیل کنکور فضای مجازی پایتخت سازمان سنجش خانواده
خودرو دلار هوش مصنوعی قیمت دلار قیمت خودرو بازار خودرو قیمت طلا بانک مرکزی سایپا ارز مسکن تورم
سریال تلویزیون مهران مدیری سینمای ایران سینما کیومرث پوراحمد موسیقی سریال پایتخت فیلم ترانه علیدوستی قرآن کریم کتاب
اینترنت کنکور ۱۴۰۳
اسرائیل غزه فلسطین رژیم صهیونیستی آمریکا جنگ غزه روسیه چین حماس اوکراین ترکیه ایالات متحده آمریکا
فوتبال پرسپولیس استقلال بازی جام حذفی فوتسال آلومینیوم اراک تیم ملی فوتسال ایران تراکتور باشگاه پرسپولیس سپاهان لیورپول
تبلیغات ناسا اپل سامسونگ فناوری نخبگان بنیاد ملی نخبگان آیفون ربات
کاهش وزن روانشناسی بارداری مالاریا آلزایمر زوال عقل