پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

علاج واقعه قبل از وقوع باید کرد


علاج واقعه قبل از وقوع باید کرد
روزی روزگاری ، کشتی بزرگی در دریا حرکت می کرد که ناگهان دچار طوفان شد . و در دریا غرق شد . مسافران همه توی آب افتادند . هر کسی سعی داشت تا خودش را نجات دهد ، اما هوا تاریک بود ...
خلاصه در میان آنها مرد خوش شانسی بود که خود را به تخته چوبی رساند و سوار بر آن به ساحل رسید . راه افتاد و رفت تا به خانه هایی رسید و دروازه ی شهری را از دور دید . مردم شهر به استقبالش آمدند او را سوار بر اسب کردند و لباس گرانی بر او پوشاندند و او را به عنوان شاه برای خود انتخاب کردند .مرد مسافر که به انها مشکوک شده بود اعتماد پیرمردی را جلب کرد و از او علت کارهای بقیه را پرسید .
او گفت مردم این شهر به خاطر ظلم و ستمی که بعضی از شاهان می کنند ، در عرض ۱سال شاه قبلی شهر را به دریا می اندازند و منتظر ورود کسی می شوند تا از دروازه وارد شود و همان شخص را برای پادشاهی انتخاب می کنند .
مرد مسافر که فهمید چه سرانجام دردناکی در انتظارش است . تصمیم گرفت تا دستور ساخت قصر باشکوهی را در نزدیک ترین جزیره به آن شهر بدهد . این کار انجام شد و قصر زیبایی در آن جزیره ساخته شد .
یک شب وقتی که پادشاه خوابیده بود صداهای عجیبی شنید فهمید که آنها می خواهند او را به دریا بیاندازند . بنابراین بدون ترس با آنها رفت . وقتی او را به دریا انداختند او مسافتی را تا جزیره شنا کرد و به قصرش رسید وقتی داخل قصر شد ، همان پیرمرد را دید . پرسید : تو اینجا چه می کنی ؟ پیرمرد گفت : من تمام کارهای تو را زیر نظر داشتم چه شد که به این فکر افتادی ؟
شاه هم گفت : علاج واقعه قبل از وقوع باید کرد من هم همین کار را کردم .
پیرمرد گفت : تو مرد باهوشی هستی ! اگر اجازه بدهی ، من هم در کنار تو همین جا می مانم ، شاه هم قبول کرد .
منبع : نونهال