جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

زخم طبیعت


زخم طبیعت
كتاب «متافیزیك» مابعدالطبیعه یعنی كتابی كه پس از كتاب «فیزیك» شناخت طبیعت گرد آمده است ارسطو با این گفته آغاز می شود كه «همه آدمیان بالطبع خواهان دانستن اند» یا به بیان دیگر، آدمی به حكم «طبیعت» خویش می خواهد كه بفهمد. آنچه در این حكم ارسطو كه به قولی بنیاد فلسفه و تفكر او است جلب نظر می كند، استناد او به طبیعت است. سلسله درس های فیلسوف بزرگ یونانی در باب مبادی و علل و جوهر یا به تعبیر خودش «فلسفه اولی» با اشاره و تكیه بر یك ویژگی «طبیعی» در آدمی آغاز می شود. ارسطو می توانست قید «بالطبع» را از جمله خویش حذف كند و در پاسخ به این پرسش كه «چه كسی گفته همه آدمیان خواهان دانستن یا فهمیدن اند» بگوید: «من می گویم» یعنی این امری است مسلم و چون و چرا برنمی دارد اما ارسطو تاكید دارد كه آدمی از روی طبیعت خویش می خواهد بفهمد.در حقیقت ارسطو می داند كه آغاز تفكر فلسفی، قسمی «كندن» است: كندن از طبیعت. و چندان اتفاقی نیست كه درس های اینچنینی او را مابعدالطبیعه نام نهاده اند.
ولی نكته این است كه هر كندنی لاجرم زخمی بر جای می گذارد، خاصه این كندن كه زخمی درمان ناپذیر پدید می آورد. ارسطو از همان سطر آغازین «متافیزیك» نسبت به این زخم واكنش نشان می دهد واكنشی زیركانه. می گوید خود طبیعت است كه آدمی را به دانستن، به كندن از طبیعت، وامی دارد. در میان حیوانات این اجزای جداناشدنی طبیعت كه هیچ خواهش یا گرایش طبیعی به كندن از طبیعت ندارند، یك حیوان هست كه چاره ای از كندن ندارد و حاصل این كندن، زخمی است كه گاه و بی گاه سر باز می كند و پیش دیدگان عقل جلوه می نماید.
تفكر از رویارویی با این زخم آغاز می شود و فكر كردن همانا زیستن دوباره و همواره این كندن است. طرفه اینكه ارسطو پس از بر زبان آوردن این حكم، از دل بستگی آدمیان به حواس گواه می آورد، یعنی دقیقا از تعلق خاطر به وجهی از وجود كه تعلق ما را به طبیعت موكد می سازد تعلقی كه حیوان بودن آدمی را به رخ می كشد. ارسطو تاكید می كند كه ما حواس مان را نه فقط به جهت «سودمندی» شان كه به خاطر «خود»شان دوست می داریم.چرا كه وقتی قصد هیچ عملی كه استفاده از حواس را ضرور می نماید در ما نیست باز به حواس خود تعلق داریم. ارسطو معتقد است در میان حواس، بینایی را بیش از همه دوست داریم. چرا چون بیش از دیگر حس ها با «شناختن» پیوند دارد: دیدن زودتر و بی واسطه تر از همه حس ها به دانستن راه می برد. آدمی از روی طبع خواهان دانستن است و به حكم طبیعت می خواهد بفهمد كه چرا از طبیعت كنده شده است. فلسفه یعنی شهامت نگریستن و خیره شدن در زخم هایی كه در روح می نشیند نگریستنی كه قاعدتا التیامی در پی ندارد. فكر كردن تقدیر آدمی است، تقدیر تراژیك انسان ...

صالح نجفی
منبع : روزنامه شرق