جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

مشتاقی و مهجوری و شکیبایی؟!


مشتاقی و مهجوری و شکیبایی؟!
در و دیوار ضجه می زدند با علی(ع) چندان که فرشتگان. نه، این استعاره و اغراق نیست. خانه رسول خدا(ص) در آن روز بزرگ مصیبت به فغان آمده بود. «رسول خدا(ص) جان به جان آفرین تسلیم کرد در حالی که سر آن حضرت روی سینه ام بود. جان مبارک آن حضرت در دست من رو به ملکوت الهی به جریان افتاد و در این هنگام دستم را به تبرک بر صورتم کشیدم. او را غسل دادم در حالی که فرشتگان مرا کمک می کردند، پس خانه و پیرامون آن ناله می کردند. گروهی از فرشتگان فرود می آمدند و گروهی بالا می رفتند و گوش از صدای آنها خالی نبود. آنان بر پیامبر (ص) نماز می خواندند تا آن گاه که حضرت را در قبر مبارکش به خاک سپردیم» (خطبه ۱۹۷ نهج البلاغه)
چه باید گفت در غم فراق پیامبر اعظم(ص) که مولای جانشین او به هنگام غسل و تدفینش عرضه داشت «پدر و مادرم فدای تو باد ای رسول خدا! با رحلت تو از این دنیا چیزی قطع شد که با مرگ هیچ کس قطع نشده بود؛ قطع شد پیامبری و پیام رسانی و اخبار آسمان ... و اگر نبود فرمان تو به صبر و نهی از بی تابی، آب چشمان را در گریه بر تو تمام می کردیم. و درد جدایی تو بی درمان و اندوه، هم پیمان همیشگی شد و باز، این همه درباره سختی تحمل فراق تو اندک است. ولی مرگ، آن سرنوشت نیست که کسی توانایی تغییر آن را داشته باشد و بتواند رفع نماید. پدر و مادرم فدای تو باد ای رسول خدا، ما را نزد پروردگارت یاد کن و ما را در خاطر داشته باش. بابی انت و امی! اذکرنا عندربک و اجعلنا من بالک» (خطبه ۲۳۵ نهج البلاغه)
ما را یارای سخن گفتن نیست حال آن که جان تو- علی بن ابیطالب- بر قبر مبارکت عرضه داشت «به یقین صبر زیباست مگر در شکیبایی فراق تو. و ناله و بی تابی قبیح است مگر برای از دست دادن تو. و مصیبت زدگی برای تو بزرگ است و هر مصیبتی پیش از تو و بعد از تو، کوچک» (کلمات قصار نهج البلاغه، کلمه ۲۹۲)
در رفتن جان از بدن، گویند هر نوعی سخن
من خود به چشم خویشتن، دیدم که جانم می رود
جهانی را گمراهی و نا امنی و جنایت و بردگی فرا گرفته بود و تو که آمدی آفتاب آگاهی و آسایش و آزادی دمید. آفتاب مهربانی! نباید سوگوار تو بود؟! ما نیز از تبار سلمانیم، او که خود را «سلمان بن عبدالله» و «سلمان محمدی» معرفی می کرد و هویت و شناسنامه خویش را چنین عرضه می نمود:
«انا سلمان بن عبدالله. من سلمانم فرزند بنده خدا. گمراه و گمشده بودم، پس خداوند عزتمند و بلندمرتبه به واسطه محمد(ص) هدایتم کرد و فقیر بودم پس خداوند عزتمند و بلندمرتبه به واسطه محمد(ص) غنی و توانگرم ساخت و برده و بنده بودم پس خداوند عزتمند و بلندمرتبه به واسطه محمد(ص) آزادم کرد.»
و او با علی ثابت قدم ماند چندان که فرموده بودی «استعقیموا و نعما ان استقیموا. استقامت کنید و چه نیکوست که ثابت قدم باشید». او در شمار آن سه، چهار نفری بود که در گردباد فتنه گم نشدند و خود را در شلوغی و هیاهوی دورافتادگان از رسالت ولایت نباختند. چه سخن نغزی؛ صحابه! شما محترمید اما حق محترم تر است. علی سفارش رسول خداست «علی مع الحق و الحق مع العلی یدور حیث ما دار. علی با حق است و حق با علی، می گردد هر جا که علی بگردد.» آنها اصولی بودند و اصول شناس.
دیگران اما مصداق «انقلبتم علی اعقابکم» شدند، دگرگون شدند به سمت جاهلیت به صرف آن که روح تو به ملکوت پرکشیده بود. قلب هاشان منقلب شد، از نرمی ایمان به سنگ وارگی تعصب و تصلب. که فرموده بودی «همانا دل فرزند آدم از دیگ در حال جوشیدن بیشتر زیر و رو می شود» و «مثال قلب مثال پری است آویخته به درختی در صحرا که هر لحظه باد او را پشت و رو می کند».
ای ملکوتی خاک نشین، دیگر ام سلمه صدای گریه های شبانه تو را نخواهد شنید در حالی که با خدای خود متضرعانه در مناجاتی؛ «الهی لاتشمت بی عدوی و لا تسلب منی صالح ما اعطیتنی... خدایا مرا بر شماتت دشمنم دچار نکن و نگیر از من عطایای نیکویی که بخشیده ای. و مرا به هر بدی و شری که از آن منتقلم کرده ای، باز نگردان و مرا برای یک چشم بر هم زدنی، به خود وامگذار».
سلام بر تو ای بشارت حیات، ای پیام آور رحمت و ای پدر مهربان امت! درود خدا بر تو ای طبیب جمله علت های ما!- طبیب دواء، بطبه قداحکم مراهمه و احمی مواسمه، طبیبی است که در گردش به دنبال جان های رنجور، محکم است مرهم هایی می گذارد و سوزان است و داغ هایی که بر زخم و عفونت می گذارد- درود خدا بر تو و فریاد فغان از رحمتی که با فراق تو از بشر سلب شد... ما را چه زبان سخن گفتن در این مصیبت، تو خود تسلای رنج و حرمان ما باش! به یاد دار ما را و نزد پروردگارت یاد کن!
مشتاقی و مهجوری کار از تو چنانم کرد
کز دست بخواهد شد پایاب شکیبایی
عبدالحسین مقتدی
منبع : روزنامه کیهان