دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا


مرگ پایان کبوتر نیست


مرگ پایان کبوتر نیست
همیشه این مسأله در بررسی های دقیق جامعه شناسی و طبیعت شناسی مدنظر است که وجود شهر بزرگ و کلانشهرها بویژه پایتخت ها تأثیرات شگرفی بر ساختار نیروی انسانی ساکن در این شهرها می گذارد:
این تأثیرات شگرف در دو عرصه پویایی و انفعال قابل بحث است طوری که نسل جوان امروز که در این شهر پرهیاهو زندگی می کند اگر با تفکر و تعمق سر و کار داشته باشد و افزون بر آن دغدغه های مردم را همواره داشته باشد می تواند به این گونه مسائل از دیدگاه خاص آن بپردازد.
نمایش «طهران سال ۸۶ ـ ۱۳۸۵» از این دست نمایش هایی است که این تفکر خاص را در مورد یکی از پایتخت های مهم دنیامدنظر قرار داده و به آن از دیدگاه خاص دانشجویی جوان و پویا پرداخته است. البته حسن پرداخت به این مسأله و شکستن بی اعتنایی نسبت به آن از نکات مهم این نمایش است. برای شکافتن بیشتر این قضیه باید از چند زاویه به آن نگریست اول؛ تم این نمایش است ؛ ستونی که برپایه آن می توان یک اندیشه نمایشی را گسترش داد و طرز تفکرات خاص نویسنده را در مراحل اولیه ، اول با مرحله دوم و تفکر کارگردان در پرداخت اجرایی گره زد.
دومین مسأله شیوه اجرایی کارگردان است که با توجه به مطالعات روزافزون تئاتری و داده های اطلاعاتی پیرامون این قضیه در سطح دنیا و بویژه در سطح دانشجویی می توان این شیوه را مورد نظر قرار داد و نکات مهمی را از آن دریافت.
سومین مسأله نیز عنایت به طرز تفکرات یک دانشجوی مسلمان است که شاکله و ساختار خاص خود را دارد.
اساساً می توان در مورد تم یا زمینه اصلی ساختار یک نمایش نامه این طور اظهار نظر کرد که آن عبارت از بستری است که بتوان پایه و ستون های یک نمایش را در آن بستر ایجاد کرد وبعد چارچوب آن را در این بستر شکل داد . البته اگر ابزار را به شکل صحیح در این ساختار و ساختمان به کار ببریم خواهیم توانست روال منطقی آن را به دست آورده و در اجرا نیز بر همین اساس موفق باشیم. از ابزارهایی که می تواند ما را در این زمینه یاری کند می توان از شخصیت پردازی، صحنه آرایی در کنار زمینه های اجتماعی و اعتقادی نام برد که همه اینها باید بتواند اهداف مورد نظر در تم را پوشش دهد.
در مورد نمایش «طهران۸۶ ـ ۱۳۸۵» انتخاب تم و زمینه اصلی نمایش بسیار غافلگیر کننده است، دیدن زندگی از دید کسانی که مرده اند؛ یعنی دیدن و مرور چرخه پرشتاب زندگی از منظر آدم هایی که آن را ترک گفته اند. این دیدگاه البته ممکن است از بعضی عوامل مانند سریال های ماه مبارک رمضان و یا سریال حلقه سبز که مستقیماً عالم ارواح را مجسم و تصویر می کند، متأثر باشد ولی کارگردان جوان سعی کرد که به نحوی بدیع به آن بپردازد، برای همین است که شخصیت ها را کلاً درگیر عوامل فردی و حریم خصوصی شان نکرده و این از هوشمندی او بوده و از دغدغه های خاص اجتماعی کارگردان حکایت می کند. پرداختن به عالم مرگ و بسیط تر از آن عالم غیب همیشه برای هنرمندان جالب توجه بوده است و این را ما از دوران یونان باستان در آثار نمایشی داریم مثلاً نمایش پرندگان آریستو فان یکی از این نمایش هاست که به طور اخص به این مسأله می پردازد.
در نمایش هملت شکسپیر نیز این تأثیر را به وضوح می بینیم و در اکثر نمایش های کلاسیک که در این سبک و سیاق نگاشته شده است، این ویژگی را شاهد هستیم. کارگردان جوان این نمایش نیز با توجه به اطلاعاتی که قطعاً از تاریخ ادبیات نمایشی داشته این دغدغه دائمی را معاصر و به روز کرده و به روی صحنه آورده است. آنچه در این نمایش تأکید کارگردان را بر آن می بینیم، دغدغه های مردگان نسبت به هم است مردگانی که همه در یک حادثه به عارضه مرگ دچار شده و ناخواسته به این دنیا گام گذارده اند.
نکته ای که در این میان شاید بتواند تم و زمینه اصلی را دچار ضعف ساختاری بنماید عدم تفکیک بین دنیای زندگان و مردگان و مبهم ماندن این قضیه است که آیا این نمایش تماماً به دنیای مردگان تعلق دارد یا شامل ارتباط زندگان در سیر زندگی هم می شود ! البته شاید بتوان آن خادم قبرستان را به نوعی عامل این تفکیک قلمداد کرد ولی طراحی رفتار او طوری است که شاید در گام اول او را بیشتر مربوط به عالم مردگان بدانیم تا دیگران را.
این نقص وقتی بیشتر می شود که برای وی هیچ تأثیری در نمایش جز روشن کردن شمعی بر مزار و قرائت صلوات و فاتحه در نظر نگرفته ایم و حتی آنقدر رفتار سرد و خشک برای وی طراحی کرده ایم که کوچک ترین حالتی درچهره وی به عنوان شاخصه تمایز بین یک روح و یک انسان زنده و عکس العمل خاص یک انسان زنده را نگنجانده ایم . شاید نمایش دراین حالت خواسته خود را به نوعی به سوررئالیسم نزدیک کند و متأسفانه این مخلوط کردن مرزها تا حدی از ریتم کار کاسته و روند آن را دچار اختلال می نماید. بنابراین بایدگفت که تم این کار در ابتدا هرچند به خوبی پیش می رود ولی اختلالات پرداختی و افزودن ابهامات و سیر بی منطق مبهمات تا انتها در آن وجود دارد، به اضافه این که پرداخت این تم در کلیت کار به تلخی می گراید فضای حاکم بر صحنه غمبار است هرچند خواسته با روشن کردن شمع ها از غمبار بودن و سنگینی آن بکاهد ولی همچنان غصه های این دنیا را بر آن دنیا نیز سیطره داده است و چربش تلخ بودن این دنیا بر دنیای برزخی مردگان کاملاً مشهود است و کارگردان هیچ تفاوتی بین این دو قائل نبوده و نیست و گویی به این معتقد است که مرگ و زندگی هیچ توفیری نمی کند.
مسلم است که در یک چنین نمایش هایی ، شیوه اجرایی تعیین کننده است، به عبارت دیگر روش کاری که کارگردان بر می گزیند چه ویژگی هایی دارد که بتواند با موضوع اصلی هماهنگ باشد. به نظر می رسد که وی روش و سبک کمدی تراژیک را برگزیده تا بتواند تا حدی از تلخی های نگرش خود کم نماید. برگزیدن این روش خود حسنی برای کار شده ولی باز قائل نشدن تفکیک و ایجاد تفاوت در بین تراژدی و کمدی و فاصله گذاری بین این دو سبب شده که کار یک سره در شیوه اجرایی ناگهان یک کار کمدی در پرداخت جلوه کند و تراژدی بودن آن در حد همان پرداخت جزئی تم باقی بماند، صحنه ای که می توانست در این مورد بسیار تأثیرگذار باشد، آمدن یک مادر برسر مزار پسرش است که این صحنه نیز در واقع تلف شده و جلوه اصلی خود را با بروز شخصیتی شوخ و شنگ و در عین حال پیرزنی بامزه پراکنی از دست می دهد.
در مورد نورپردازی نیز به نظر نورپردازی مناسب می توانست بین دنیای مردگان و زندگان تفکیک بدهد اما این نظرگاه در نورپردازی نیز مؤثر نیفتاده است و تناسب و تفاوت ها را بین آن دو از بین برده است در واقع ما در نقد شیوه اجرایی می توانیم بگوییم که در اجرا کارگردان نتوانسته است تلفیقی مناسب بین تراژدی و کمدی ایجاد و در عین حال به منطق تراژدی نیز نظری داشته باشد، برای کارگردان وجود تراژدی درایجاد فضای سنگین و غمبار حاکم بر نمایش کافی بوده است.
سیر زندگی تا به مرگ از عدم این تعریف در ذهن کارگردان ناشی می شود. اگر این تعریف درست وجود می داشت مسلماً ما یک مرده را عاقبت به خیر می دیدیم نه این که همه آدم ها را در درون دایره سخت زندگی گرفتار بدانیم و مرگ آنان را هم دچار این سختی ها!! ای کاش می شد که قدری عمیق تر مسأله مرگ را مورد امعان نظر قرار داده و با تأمل بیشتری به آن می نگریستیم.
باید دانست عنایت ما مسلمانان به اموات خودمان ، ناشی از عمیق بودن ما نسبت به مسأله مرگ و حساسیت بجای ما نشان از پیوستگی و تکامل زندگی در عالم آن دارد. ولی در این کار متأسفانه این تعریف درست را ارائه شده نمی بینیم و اگر کمی بی دقت هم باشیم انگار مسائل موجود و روی داده این دنیا و عالم زندگی را شاهد هستیم و هیچ اثری از اعمال مثبت یا منفی و به تبع آن شخصیت های مثبت یا منفی را در ا یجاد گره های داستانی شاهد نبوده و تأثیر آن را در راحت بودن یا ناراحت بودن اموات نمی بینیم. ولی از آنجایی که این کار یک کار دانشجویی است فقط توصیه ما به جوانان و بخصوص دانشجویان در برخورد با مسائل این گونه حساس، مطالعه، دقت ، پژوهش و مساعی در این مورد است.
علی اکبر باقری ارومی
منبع : روزنامه ایران