جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

پرگشایی های رؤیاگونه


پرگشایی های رؤیاگونه
● به بهانه نمایش آثار حامد صحیحی
حامد صحیحی، تعدادی از آثار سوررئالیستی خود را در اسفند ۸۵ در نگارخانه طراحان آزاد به نمایش گذاشت.
ویتگنشتاین می گوید: اثر هنری استعاری است، پس در آن واحد هم خودش است و هم چیز دیگری و ادامه می دهد: چیزها به جای گفته شدن باید به شكل نمادین نشان داده شوند، زیرا آنها را نمی توان گفت و درواقع ناگفتنی اند.
نقاشی های حامد صحیحی نماد رهایی اند. رهایی ذهن، رهایی رؤیا و رهایی اشیا ...
در آثار این نقاش، نت مسلط بر آكورد، نت آزادی فردی است. فضای این آزادی، فضایی فخیم، فاخر و فرهیخته است.
تصویر، در گذشته و در تمدن های سنتی، تجلی امر قدسی بوده است، چنان كه در شمایل های مربوط به ادوار تاریخی می توان شاهد بود اما با انفجار نظام های فرهنگی، تصویر بی آن كه از هیچ محملی برخوردار باشد، خودزاده می شود. ما با نوعی انفجار تصاویر سروكار داریم كه سراسر جهان را در امواج خود می گیرد.
تصاویر چنان نفس گیر و بی وقفه به ما حمله می كنند كه سرانجام ما را نسبت به مضمونی كه می خواهند به ما منتقل كنند بی حس می سازند.
درست در چنین شرایطی، حضور نقاشانی چون حامد صحیحی اهمیت پیدا می كند. كسانی كه به متافیزیك حضور هر عنصر تصویری در چارچوب یك تابلو اهمیتی فرارسانه ای می بخشند.
حامد صحیحی، فواصل تازه ای میان یك بهت، یك پلكان و یك ابر ترسیم كرده است. او در رفتاری همچون یك خوابزده توانسته است بهت زدگی شگفت انگیز یك رؤیا را مریی سازد. در پشت این آثار می توان زیبایی و اندوه یك نگاه معصومانه را حس كرد. با این همه تكه تكه عناصر نقاشی شده در این رؤیاهای رنگی از معماری تهران متأثر شده اند.
بالاخره یكی هم پیدا شد كه تهران را با خواب هایش تركیب كند. حامد صحیحی با همه آزادی و رهایی ذهنی كه از خود نشان می دهد، اما نتوانسته است همچون خیلی از پیروان سوررئالیسم دست به تصویر شهرهای خیالی و جهان وطنی بزند. در جهان رؤیایی او، تهران تكه تكه شده و هر تكه اش در فواصلی تازه و نسبت های جدید بار دیگر در كنار یكدیگر نشسته است.
اما ازآنجا كه منطق حاكم بر این نقاشی ها، منطق آشنای خواب و رؤیاست، نمی توان هیچ آدرس و نشانی دقیقی از تهران به مثابه یك كلانشهر در آن پیدا كرد. شاید بهتر باشد از معماری و سایه روشن و بالكن و پلكان و پنجره و دیوارهایی نام ببریم كه به طرزی كلی شبیه چشم اندازهای شهری تهران هستند، اما در بازسازی رؤیاگونه نقاش، به شكل خواب های او درآمده اند.
حامد صحیحی، عناصر تجسمی، فضاهای معمارانه و نشانه های رؤیایی را در هم آمیخته و حجم هایی معلق در فضاهای بیكران، زمین های فراخ و فضاهای مساحی نشده را در بازی های ذهنی خود بر پرده نقش كرده است.
رونوشت حامد صحیحی از خواب هایی كه جغرافیایی شبیه تهران دارند، هم ارجاعاتی معمارانه و آشنا به تهران دارند و هم از آن برمی كشند و درگردشی خواب مانند به شهری رؤیایی می رسند كه به یقین خود حامد صحیحی هم آدرس آن شهر را نمی داند ... او مصالح آن شهر را از محیط اطراف (تهران) تهیه كرده، اما آنچه كه به نمایش می گذرد، چیز دیگری است.
از چنین منظری چنانچه بخواهیم «سوررئالیسم» حاكم در نقاشی های حامد صحیحی را تبارشناسی كنیم به «رنه مگریت» می رسیم، نه به «پل كلی».چرا كه رنه مگریت در بازنمایی سوررئالیستی اش، تداوم فضای سالخورده را جایز می دانست، اما «پل كلی» در جست وجوی فضاهای نوین بود.
«پل كلی» برخلاف «رنه ماگریت» صبورانه زنجیر نشانه ها را با بافت تصاویر در هم می آمیخت و فضایی بی نام و بی هندسه خلق می كرد.«رنه ماگریت» اما در خفا فضایی را نقب می زد كه آن را براساس همان نظام پیشین (واقعیت ملموس) نگاه داشته است. «رنه مگریت» با گسستن پیوند میان پدیده ها به فضایی بدیع و ناآشنا دست پیدا می كرد.
حامد صحیحی در جست وجوهای خلاقانه و كاوش های ذهنی خود توانسته است به فضاهایی دلچسب دست پیدا كند.می خواهم به این توضیح دست پیدا كنم كه سوررئالیسم دلچسب حامد صحیحی چگونه موجب ایجاد احساس لذت در بیننده می شود.
حتی اگر محتوای نمادین این آثار را از ساختار شكلی آنها جدا كنیم، باز هم با رفتارهای نقاشانه ای مواجه می شویم كه فارغ از مضامین ذوب شده در بافت آنها، چشم نواز و دوست داشتنی اند. این نقاشی ها، به دور از معانی نهفته در لابه لای شان، (معانی ای كه فقط یادآوری های یك نقاش اند به خواب هایش)، باز هم نقاشی اند و به صرف نقاشی بودنشان، دیدنی و مكث انگیزند.
می خواهم بگویم كه حامد صحیحی با «یعنی »ها و «معنی» ها ی بار شده بر ساختار آثارش، ما را مجذوب نمی كند، جذبه در این نقاشی ها، به خاطر خود نقاشی است. عمل نقاشی كردن با لذت كشف صحنه و خلق «شكل» در نزد حامد صحیحی به گونه ای در لحظه كار رخ نموده كه بی واسطه به ما نیز منتقل می شود. به عبارت دیگر، او دست ما را می گیرد و به تماشا می برد، در كنار این تماشا، هم با دنیای خیال انگیز آشنا می شویم و هم با جهانی شعف انگیز از شور نقاشانه.
میل سیری ناپذیر این نقاش جوان به خلق كردن و هنرآفرینی، امكان پرگشایی های رؤیاگونه را به طرزی شگفت برایش فراهم ساخته است.او می تواند از صورت های قابل تشخیص (مانند معماری آشنای تهران) سود جسته و به صورت های آرمانی و رؤیایی خود دست پیدا كند.
تماشای معماری تهران در رؤیایی لطیف و كودكانه، می تواند خستگی یك روز طولانی را از جسم و جان هر بیننده ای خارج كند.
حامد صحیحی، تهرانی زیباتر و رؤیایی تر را به بهانه نمایش خواب هایش به تصویر كشیده است، هر چند كه می دانم الصاق نام «تهران» به پرده هایی از جنس «خواب» و «رؤیا» چندان روا نیست و ممكن است منجر به فرود خواب هایی شود كه در ناخودآگاه نقاش و در پروازی رؤیایی بر او متجلی شده اند. اما كشف یك پنجره، یك پلكان یا یك عمارت مشابه آنچه كه ساكنان تهران هر روز با آن مواجه هستند، آن هم در نقاشی های رؤیاگونه یك نقاش سوررئالیست، خالی از لذت نیست.
هنرمند، خواه شاعر یا عارف یا نقاش، برای چیزی كه به روشنی فهمیده می شود و می توان آن را با استدلال و برهان نمایاند به دنبال «نماد» نمی گردد. او می داند كه زندگی بخصوص زندگی ذهنی، دارای ۲ سطح است، یكی «معین»، با حدود جزئیات مریی و مشخص و دیگری ـ كه شاید قسمت بزرگ تر آن را تشكیل می دهد ـ غوطه ور و مبهم و «نامعین».
وجود انسانی، همچون كوه یخی در جریان زمان مواج است و فقط قسمت كمی از آن از سطح ضمیر آگاه بیرون است، هدف سوررئالیست، خواه نقاش یا شاعر، آن است كه بكوشد و به مقداری از ابعاد و خصوصیات قسمت پنهان وجود خود دست یابد و برای حصول این امر به تصاویر رؤیا، یا حالات رؤیاگونه ذهن خود پناه می جوید.
آندره برتون به عنوان یكی از پیشروان مكتب سوررئالیسم گفته است: مجسمه ای كه اگر در جای صحیح خود قرار گیرد توجه كسی را جلب نمی كند، چنانچه در خندقی یافته شود همچون معجزه ای نظرها را به خود خواهد كشید، و زندگی نیز به طور كلی همین است: در جای اصلی خود بسیار ملال آور است.
وظیفه هنر آن است كه گاری سیب را واژگون كند و همه چیز را از امنیت وضع عادی خود بیرون كشد و آنها را در جایی بگذارد كه در گذشته، جز در صحنه خواب آنجا قرار نگرفته اند.
نقاشی سوررئالیستی به گونه ای است كه در درجه نخست نظر را به محتوای اسرارآمیز خود جلب می كند و سپس به بررسی ارزش های تجسمی. یكی از خطراتی كه برخی از آثار سوررئالیستی را تهدید می كند، آن است كه ممكن است این آثار شامل ادبیات، روانشناسی یا هر چیزی باشند، جز هنر نقاشی.
از این روست كه یك «سوررئالیست» باید آن چنان در فن و تجسم اشیا و پدیده ها ماهرانه عمل كند كه منتقد نتواند مرز میان آن چه «دیده می شود» و آن چه كه «القا» می شود را دریابد و در جذبه ای رؤیایی، میان حظ بصر و پرگشایی های خیالی اثر را با لذت كامل دریافت كند.
حامد صحیحی، وفادار به روحیات فردی خود، راه حلی خلاق و چاره ای زیبا برای «برون رفت» خیال و رؤیاهایش به دست آورده است.
احمدرضا دالوند
منبع : روزنامه ایران