جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

آمریکا و خاورمیانه


آمریکا و خاورمیانه
واقعیت این است که پس از رویداد وحشتناک ۱۱ سپتامبر که منجر به کشته شدن بیش از ده هزار نفر شد، قواعد بازی در عرصه‌های سیاست‌های جهانی ۱۸۰ درجه چرخش پیدا کرد و راه را برای آمریکا که از سالیان پیش در تدارک رسیدن به قلب آسیای میانه بود، تسهیل کرد. برای ژاندارم بودن جهان و رسیدن به این نقطه برای آمریکا، اگر میلیون میلیون انسان کشته شوند مهم نیست، مهم این است که تا نیمه قرن ۲۰۰۰ آمریکا تسلط کامل را بر سطح جهان داشته باشد تا بتواند بقای خود و هم مسلک‌های خود را تا پایان جهان تامین کند.
اگر نگاهی واقع‌بینانه به اوضاع سیاسی و اقتصادی در عرصه جهان بیفکنیم، معادله رسیدن به ژاندارمی جهان بسیار ساده خواهد بود. کمی که به عقب برگردیم از فردای انقلاب ۱۹۱۷ در شوروی، امپریالیست‌ها در تدارک سرنگونی این رژیم بودند و قریب به ۷۰ سال با طرح‌ها و برنامه ریزی‌های دقیق که در مرکز استراتژیک امریکا تهیه می شد بالاخره در دهه ۹۰ به نتیجه رسیدند و تا زمانی که آمریکا برای دستیابی به اهدافش از تئوریسین‌هایی امثال اسپاک‌من‌ها و فوکویوما‌ها و هانتینگنتون‌ها برخوردار است، کار را برایش آسان می کنند.
وقتی فوکویاما بر این باور باشد که فروپاشی کمونیسم نیم قرن پس از سقوط فاشیسم نشانگر نابودی آخرین رقیب تاریخی لیبرالیسم است نتیجه آن که استقرار دمکراسی لیبرال در سرتاسر کره زمین اجتناب ناپذیر شده بنابراین تاریخ پایان می یابد، باید به ایشان و هم‌اندیشان او گفت نه تنها با فروپاشی کمونیسم دنیا به آخر نرسیده بلکه جبهه عدالت اجتماعی که ریشه آن در اندیشه های مارکس و انگلس و لنین و هزاران اندیشمند دیگر شکل گرفته مستحکم تر و پا برجا‌تر شده و هر روز که می گذرد سوسیالیسم خود را به نحوی شایسته در جهان نشان می دهد و مطمئنا این سوسیالیسم است که دوباره با تجدید قوا در مقابل امپریالیسم قد علم خواهد کرد. وقتی آقای فوکویاما از جهانی شدن دمکراسی غربی به عنوان شکل " تنها حکومت" صحبت می‌کند، یعنی در واقع دمکراسی به سبک آمریکا، چرا که آنها می خواهند برای ایران و عراق و کره شمالی و دیگر کشورها دمکراسی بیاورند که تابع نظرات و خواسته‌های آمریکا باشد. به قول استاد آذری منطقه هارتلند هم از لحاظ جغرافیای سیاسی و هم از لحاظ انرژی به شدت مورد توجه آمریکا و انگلیس است.
تمامی تلاش آمریکا و انگلیس این است که تسلط کاملی بر منابع نفت و گاز داشته باشند و حتی اوپک را متلاشی کنند تا رقبای صنعتی خود را در آسیا و اروپا به زانو درآورند. قدرتمندی و زور گویی و شرارت آمریکا با همتای خود، نه خودی می شناسد و نه غیرخودی! آمریکا برای تسلط بر جهان حتی اگر لازم باشد از بمب های هیدروژنی و اتمی خود استفاده می کند. تنها یک برخورد همه جانبه و در واقع یک دیپلماسی قوی از سوی سازمانهای آزادیخواه و بشردوستانه می تواند با بسیج میلیونی مردم جلوی این گستاخی ها را بگیرد که نمونه های آن را اخیرا بر علیه سرمایه داری شدن جهانی در ایتالیا و دیگر کشورها شاهد بودیم. اما این کافی نیست، متاسفانه اکثریت خبررسانی‌ها در دست کمپانی‌های بزرگ است و آنها هستند که خبرها را در جهت منافع خود تامین می کنند. مثلا در شب ۲۰ سپتامبر ۲۰۰۱ خطابه معروف بوش اول ( پدر) در رابطه با نظم نوین جهانی توسط دستگاه های ارتباط جمعی آنچنان در جهان یک شبه پیچید که در مغز همه و بخصوص آمریکاییها و مردمش فرو رفت که باید بدانند که رئیس جمهور شان چه گفته است، ولی اگر سندی در لابلای روزنامه های آمریکایی در ارتباط با مسائل امنیتی و نظامی درج می کند ضرورتی برای هیاهو ندارد.از طرف دیگر، اگر آقای ساموئل هانتیگتون یا آقای فوکویاما کتابهایی می نویسند در رابطه با منافع آمریکا باید جهان بداند و به زبانهای مختلف ترجمه و هزاران نقد نوشته شود زیرا که آن نطق معروف و این کتاب ها در جهت توجیح تئوریک برنامه های نظامی ـ سیاسی و امنیتی است و بنا است که آمریکا در دراز مدت به آن بپردازد.
مردم آمریکا مردمی زود باور و ساده لوح هستند خیلی راحت می شود آنها را جذب و دفع کرد. آقای بوش در یورش وحشتناک ۱۱ سپتامبر به مردم آمریکا نمی‌گوید این جنگ بر علیه بشریت است، این جنگ بر علیه مردم و نسل کشی است بلکه با صدای بلند اعلام می کند که این جنگ بر علیه آمریکا است.
به قول آقای استاد آذری از سال ۱۸۹۰ آقای رایزل آلمانی تحقیقاتی د ر علم ژئوپولیتیک قرار داد و کتابی به نام جغرافیایی سیاسی در سال ۱۸۹۷ منتشر کرد. پس از او مکیندر انگلیسی و ماهان آمریکایی و در اروپا رودلف کلین سوئدی و هاوس هوز آلمانی کسانی بودند که علم جغرافیای سیاسی را مورد مطالعه و تحقیق قرار دادند که بر اساس نظریات آنها جهان را به دو قسمت هارتلند سرزمین قلب و مریلند سرزمین حاشیه تقسیم کردند. متاسفانه هارتلند را کشورهایی که اخیرا از شوروی جدا شدند، فدارسیون روسیه، قفقاز، آسیای میانه و عراق و ایران و افغانستان یعنی منطقه هایی که سرشار از منابع ثروت ملی و تامین کننده بخش وسیعی از جهان، تشکیل میدهند و همانطورکه متذکر شدم از فردای انقلاب ۱۹۱۷ زنگ خطر برای امپریالیست‌ها به صدا در آمد و در تدارک سرنگونی رژیم سوسیالیستی بودند. آقای ان جی اسپایک من بر اثر تحقیقات و نظراتی که از نویسندگان و پژوهش گران علم ژئوپولیتیک کسب کرده بود در سال ۱۹۳۰ نظریه هایی ابراز کرد که مورد تایید انگلیس و آمریکا قرار گرفت. نظریه ای که بایستی آمریکا و انگلیس با هم متحد شوند و رژیم سوسیالیستی را سرنگون کنند تا به اهداف دراز مدت دستیابی پیدا کنند.
نظریه های اسپایک من بر سه محور اساسی قرار دارد که یکی ایجاد یک نیروی قدرتمند دریایی، دوم برقرار کردن پایگاه های نظامی مختلف در منطقه هارتلند و سوم ایجاد پایگاه نظامی و استراق سمع در این منطقه میباشد. اگر نظری به رویدادهای اخیر بیاندازیم دقیقا آمریکا با کمک همتای انگلیسی خود مو به مو نظریه های اسپایک من را اجرا می کند و در واقع یکی پس از دیگری را فتح میکند. با حمله به افغانستان جای پای خود را در آسیای میانه محکمتر کرد. برنامه دراز مدت آمریکا برای تسلط کامل به منطقه خلیج فارس و دستیابی به کل ثروت این منطقه، طبیعی است که رقبای اروپایی را می رنجاند اما امریکا تصمیمی دراز مدت در جهت گرفتن ژاندارمی جهان در سر می‌پروراند.
به قول آقای مرتضی محیط به نقل از برژینسکی مشاور سیاسی دولت کارتر در مصاحبه‌اش به نشریه فرانسوی نوول اندروتور آمریکا برای دست یابی به منطقه هارتلند از سال ها پیش برای سرنگونی رژیم شوروی در جهت تربیت مجاهدین اسلامی به رهبری بن لادن مشغول بوده چرا که هم امریکا و هم انگلیس از سیاست حمایت از ارتجاعی ترین و سیاه اندیش ترین نیروهای مذهبی استفاده کرده که تمامی برنامه های از پیش طراحی شده آن در دهه ۹۰ یکی پس از دیگری رخ داد. آمریکا طبق شواهد و گفته های امثال برژینسکی ها از مذهب به گونه ای برای رسیدن به اهداف خودشان استفاده کرده اند که کمتر کسی متوجه حیله گری و نیرنگ آنها خواهد شد. نمونه آن علم کردن اخوان المسلمین در برابر جمال عبدالناصر و پیامدهای آن که همه میدانید با تشکیل حماس و تقویت آن در برابر سازمان آزادی بخش فلسطین در واقع یکی از بهترین و کار‌آمدترین برنامه های امریکا که موقعیتهای بیشماری برای آمریکا به بار آورد. بوجود آوردن القاعده به رهبری بن لادن بود که توانست در بخشی منطقه از کمر شوروی را خرد کند و برای پاداش چنین پیروزی بر کمونیست حکومت افغانستان را برای مدت چند سالی در اختیار او و تربیت شدگانش بنام طالبان قرار داد و دیدیم و شاهد بودیم که به نام اسلام چه به روز این مردم و سرزمین افغان آورد و بعد هم نتیجه ای را که بایستی می گرفت، گرفت و آقای بن لادن زنده و سرحال به ریش بنده و جنابعالی و خیل ملت ها می خندد.
وقتی آقای شیمون پرس می گوید جهان مملو از موشک های بالستیک است، بی دلیل نیست چرا که در درجه اول وحشت از آن دارد که کشورهایی امثال ایران که می رود تا مجهز به بمب اتمی شود، ممکن است که در مقابل اسرائیل روزی قد علم کنند. اخیرا اجلاس غیر رسمی‌ای که در واقع می شود گفت ائتلاف بین المللی بین اتحادیه اروپا و ایالات متحده و روسیه و سازمان ملل، بوجود آمده که در واقع هر چهار طرف مذاکره کنند رهبری آمریکا را پذیرفته‌اند و همانطورکه آقای پرس اشاره می کند بوش خاطر نشان می کند که طرحی ویژه برای بخشیدن روحی تازه به روند سیاسی حل بحران خاورمیانه در دست اجرا دارم. این ائتلاف برای حل بحران خاورمیانه تشکیل شد و آقایی آمریکا را به رسمیت شناختن. آقای شیمون پرس در نیویورک تایمز همین نتیجه را می گیرد که برای دست یابی به حل بحران باید با طرف خصومت یعنی فلسطینی ها وارد مذاکره شد و با رهبری آقای بوش که ائتلاف چهار طرفه را تشکیل داده ایم به یک تفاهم در زمینه حل بحران خاور میانه برسیم. در واقع این روزها تلاش آمریکا بر این پایه بنا شده که به هر قیمتی است باید منطقه خاورمیانه در مقابل اسرائیل کرنش کند و آن را بعنوان یک کشور به رسمیت بشناسند و در غیر این صورت با حملات نظامی و سرنگونی خود طرف هستند.
بوجود آمدن جنگ جهانی سوم حتما نباید آشکارا مثل جنگ جهانی دوم باشد. شکل جنگها هم به نسبت پیشرفت علم و فن آوری‌های تکنیکی تغییر می کند همین که گسترش سلاح های کشتار جمعی در زرادخانه ها موج می زند و بر موضوعاتی که می شود پای میز مذاکره حل شود همدیگر را تهدید به بمب های هیدروژنی و اتمی و سلاح های دیگر می کنند کافیست! آیا در دهه ۸۰ و ۹۰ این همه جنگ که طولانی ترینش جنگ عراق و ایران بود کافی نیست و نشانه هایی از شروع جنگ جهانی سوم ندارد؟ جنگ جهانی سوم متاسفانه باید بگویم که پایانی ندارد و همچنان درگیری و تنش در جهان موج خواهد زد و آمریکا این جنگ را با تئوریسین‌های ورزیده ای در سطوح مختلف نظامی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی رهبری می کند.
باید این روزها به تک تک کلمات این سیاستمداران توجه کرد و در ابعاد مختلف بررسی و تجزیه و تحلیل کرد اگر همه مردم آزاده جهان حمله ۱۱ سپتامبر را جنایت علیه بشریت قلمداد کنند و یک نسل کشی بدانند سیاستمداران امثال آقای بوش آنرا حمله علیه آمریکا میدانند تا آمریکا برنامه های دراز مدت خود را پی گیری کند و در جهت پاسخ دادن می گوید انتقام می گیریم و میدانیم که کجا باید انتقام بگیریم و می رود و همانطور که شاهد هستیم رفت و برنامه های دراز مدتی که سالیان سال در سر می پروراند، یکی پس از دیگری فتح کرد. بگذریم که خود مسئله ۱۱ سپتامبر اخیرا با مقاله ها و سئوال های آنچنانی جایی برای شک و شبهه نمی گذارد که کارشناسان خبره و محققین صادق انگشت اتهام را به طرف آقایان نشانه رفته اند. اخیرا طی مصاحبه ای اینترنتی ملا عمر اعلام کرد که هنوز که هنوز است آمریکا سندی دال بر دست داشتن بن لادن ارائه نداده است و ... و ... و...
آمریکا توجهی به این گزارش ها ندارد و دستگاه ارتباط جمعی او هم وقعی نمی‌نهد. چرا که آمریکا در تدارک رسیدن به ژاندارمی جهان است. واقعیت این است که گرفتن منطقه هارتلند دیگر الان برای آمریکا آسان و آسان تر شده است، چرا که می داند در آینده ای نه چندان دور تسلط کامل بر این منطقه را دارد اما قبل از تسلط بر این منطقه باید فکری برای رقبای خود بکند که چاره آن هم شده است. آمریکا مطمئنا نمی تواند رقیبی دیگر را در جایی که دراز کشیده پذیرا باشد و مطمئنا آمریکا برای چنین رقبایی هم فکر لازم را کرده است.
آمریکا با قلدری و زورگویی هرچه تمامتر در حرکت است و اصلا برای سازمانهای بین‌المللی امثال حقوق بشر و سازمان ملل و ... اهمیتی قائل نیست اگر با حساب سر‌انگشتی به اعمال امریکا بپردازیم یکی از نقض کنندگان حقوق بشر و میثاق های بین المللی است چرا که آمریکا اصلا مایل نیست در جهان رقیبی دیگر پیدا شود که پا برجای پای شوروی سابق بگذارد و بخواهد در مقابل آمریکا قد علم کند. آمریکا در تدارک به قدرت رساندن اسرائیل در منطقه هارتلند است، این را در رویدادها و حرکت ها و جمله های پی در پی اسرائیل باید دید، شرط رسیدن کشورهایی امثال ایران به جامعه جهانی به رسمیت شناختن اسرائیل است.
اسرائیل این برادرزاده کوچک امریکا باید در منطقه نگهبان و حافظ منافع عموی خود باشد. حمله های پی در پی اسرائیل به فلسطین و تدارک حمله به ایران و دیگر کشورها بدون مشورت و تایید آمریکا امکان پذیر نیست. خاورمیانه چه بخواهد چه نخواهد باید آقایی و آقا بودن اسرائیل را پذیرا باشد.
اقدامات آمریکا در جهان هشداری به همه کشورهای جهان است که مبادا کسی هوس کند جا پای شوروی با هر نام و اسمی بگذارد. فتح سکوهای نفتی یکی پس از دیگری افتخاری برای آمریکا است و شکست برای ملتی که زیر پوشش اینگونه فتح ها قرار دارند. نظم نوین جهانی یعنی کشتار، شرارت، قتل و غارت و ... و ....
استراتژی آمریکا برای ژاندارمی جهان همانطورکه در بالا متذکر شدم ایجاد نظم نوین جهانی است تا به رقبای خود بفهماند که مبادا روزی به بهانه های مختلف که منافع‌شان در خطر است عرض اندام کنند. در واقع در یک کلام با من مذاکره کنند و این من هستم که تصمیم می گیرم! امریکا برای خواباندن سروصدای رقبای خود سهم ناچیزی در اختیارشان قرار می دهند. تمامی برنامه ها برای رسیدن به ژاندارمی جهان کشیده شده و ابزار لازم را تهیه کرده و درحال تدارک بقیه آن می باشند، البته این به این مفهوم نیست که آمریکا در مقابل رقبای خود از سیاست آرامش فعال استفاده می کند بلکه قبل از رسیدن به این سیاست یکا یک آنها را همانطورکه گفتم در بازارهای جهان سهیم می کند تا همان اندازه که در توان‌شان است، کاری نمی کند که بتوانند از این سهم، ذخیره ای برای عرض اندام داشته باشند.
تمامی اینها مستلزم داشتن یک زرادخانه از انواع بمب ها، پیمان‌های نظامی با دیگر کشورهای متحد آمریکا و ایجاد وحشت و ترور و به راه انداختن جنگ های کوچک و بزرگ امثال جنگ هشت ساله عراق و ایران، یوگسلاوی، افغانستان و جنگ خلیج فارس است. آمریکا به واقع قدمی بعد از قدم دیگر جای پای خود را در تمامی مناطق مستحکم می کند و برای رسیدن به این اهداف با شعار دموکراسی برای حکومت های دیکتاتور و ایجاد حقوق بشر سیاستی را پیش می گیرد که با یک دست سیلی محکم به گوش میزند و با دست دیگر نوازش می کند. نمونه اش محور شرارت خواندن سه کشور در جهان است که از یک طرف در جهت سرنگونی و ایجاد دموکراسی بر می آید و از جهت دیگر ایجاد پایگاههای نظامی.
اگر کمی واقع بین باشیم و خط سیر آمریکا را پس از جنگ جهانی دوم دنبال کنیم، متوجه می شویم که تمامی سیر حرکت آمریکا با سیلی از خون همراه بوده است و در واقع کارنامه سیاه آمریکا در طی این زمان کثیف ترین و سیاه ترین کارنامه ای است که از نظر حقوق بشر وجود دارد. به واقع اگر در جهان قدرتی باشد که نیست و این یک رویا است، آمریکا باید در دادگاه جنایت علیه بشریت محاکمه و محکوم شود. آمریکا حتی به این نوع دادگاه‌ها رای مثبت نمی دهد و از قدرت وتوی خود در همه مسائل به نفع خود بهرمند می شود. سیاه کاری آمریکا لاپوشانی ندارد، حتی بعضی از نشریات خودشان این سیاه بازیهای آمریکا که بوی خون و شرارت می دهد، نشان می دهند. آمریکا و دوست گرمابه و گلستانش یعنی اسرائیل مختارند که همه کار بکنند. نمونه اش جنایت های اسرائیل در فلسطین است و جالب این است که طبق مدارک اداره پژوهش کنگره آمریکا تجاوز نظامی آمریکا به دیگر کشورها را اینگونه بیان می کند که از سال های ۱۷۹۸ تا ۱۹۹۳ دویست و چهل و پنج بار علیه کشورهای دیگر لشگر کشی و تجاوز کرده آمار خود گویاست که بزرگترین لشکرکشی‌هایش از جنگ ویتنام تا افغانستان و عراق بوده و هر حرکتی و انقلابی را سرکوب کرده است.
اکنون دولت امپریالیستی بوش همراه امپریالیست‌های انگلیس و فرانسه و با پشتیبانی دولت صهیونیستی اسرائیل قصد تجاوز به خاک و مردم ایران را دارد تا در باتلاق بسی وسیعتر از عراق گرفتار آید. او که در حال حاضر در بحران اقتصادی داخلی دست و پا میزند ، شاید در فکر توطئه و توجیه جدیدی است. مانور و نمایش سفر خاورمیانه، در روند عمومی، میتواند بیانگر چنین سیاستی باشد.
ی. صفایی
منبع : پایگاه اطلاع‌رسانی فرهنگ توسعه