یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

آمده بود تا جاذبه های دروغین مادی را حذف کند


آمده بود تا جاذبه های دروغین مادی را حذف کند
تاریخ اسلام مشحون از تحولات و رخدادهایی است که بازنگری و مرور هر یک از آنها می تواند روزنه نویی را برای تحول اجتماعی و فرهنگی انسان سرگشته امروز فراهم سازد. زندگی شخصیتهای ارزنده ای همچون مولای متقیان علی(ع) نیز از این قائده مستثنی نیست. آنچه پیش روی شماست گفتگوی ما با دکتر یحیی یثربی استاد دانشگاه و پژوهشگر برجسته کشورمان که با همین انگیزه صورت گرفته است که تقدیم حضورتان می گردد.
▪ آقای دکتر، اگر اجازه بدهید این گفتگو را با طرح این پرسش آغاز کنیم که ضرورتهای اولیه تشکیل جامعه اسلامی و دستورها و تکالیفی که پیامبر اعظم(ص) تا قبل از رحلت دائماً عمل به آنها را برای تحقق جامعه اسلامی لازم می دانست و بر روی آنها اصرار می ورزید، از منظر ایشان چه بود؟
ـ دین مقدس اسلام دینی فردی نیست و نیامده است تا تنها احساسات یک فرد را پاسخ گوید ؛ بلکه می کوشد انسان را که موجودی اجتماعی است، اداره کند. از همین روست که تلاش می کند جامعه انسانی را به بهترین شکل اداره کند. لذا از همان آغاز، دینی سیاسی و اجتماعی به شمار می رفته است و این مسأله یکی از معجزات اسلام است زیرا پرورش انسان و کمالات او در جامعه بهتر از زندگی فردی تأمین می شود.
این مسأله را غالب دانشمندان قبل از اسلام همچون افلاطون و ارسطو نیز تشخیص داده بودند که انسان در زندگی اجتماعی بهتر می تواند نیازهای مادی و معنوی خود را تأمین کند. بنابراین، یکی از معجزات دین اسلام آن است که از همان ابتدا تشکیل جامعه را هدف خود قرار می دهد.
اصلاً هدف از هجرت پیامبر گرامی(ص) به خاطر همین بود که جامعه تشکیل شود؛ شکوه و عظمت مدینه بر مکه آن روز در همین نکته بود که رسول ا...(ص) مدینة النبی را در آنجا شکل داد. نظام الهی با سایر نظامها تفاوت های بسیاری دارد و یکی از این تفاوتها این است که در این نظام پیامبران زیادی مبعوث شده اند و عده کثیری نیز در برابر این بعثتها ایستاده اند. اهداف بعثتها با مشکل مواجه می شود.
در این عصر نیز نشانه وجود این مشکل، فلسفه غیبت امام است. غیبت امام از جامعه، یعنی جامعه هنوز صلاحیت و شایستگی پذیرش نظام الهی را ندارد.
دین اسلام مجموعه ای دستورات عبادی دارد که بخشی از آن همچون نماز، امربه معروف و نهی از منکر و یا حج، هم جمعی وهم فردی است. برخی دیگر از این دستورها همچون روزه، فردی است. اسلام علاوه بر جنبه های فردی، به جنبه های جمعی آن نیز تأکید دارد، اما اساساً اسلام دینی سیاسی و اجتماعی است. برای همین است که می بینید پیامبر(ص) در اولین فرصت پیش آمده جامعه خود را تشکیل می دهد و این جامعه را با اصولی که اسلام آموزش داده است، اداره می کند.
این اصول بر دو محور استوار است؛ نخست یگانگی خداوند که اصل اساسی نظام توحیدی است و دیگری برابری انسانها با یکدیگر و اینکه هیچ انسانی بر انسان دیگر رجحان و برتری ندارد.
در فلسفه سیاست اسلامی نیز باید بر اساس این دو اصل، نظام الهی را برنامه ریزی کنیم. اسلام توحید را با شعار توحیدی لااله الاا... در جامعه مستقر و برابری انسانها را در جامعه پیاده می کند. یکی از بزرگترین معجزات اسلام همین است که امتیازی به پیامبر خود در جامعه نمی دهد.
او در این جامعه همچون سایر اعضای جامعه زندگی می کند. به تعبیر علی(ع): در میان ما مثل یکی از ما بود و حتی کوچکترین امتیاز را حتی در حد سلام دادن برای خود تحمل نمی کرد بلکه او می کوشد به دیگران سلام کند تا دیگران به او سلام گویند. غذا را در سر سفره نمی خورد چون سر سفره غذا خوردن کار کسانی بود که مالک بودند.
محمد(ص) به دیوار گلین مسجد تکیه نداد تا مبادا باعث امتیاز او شود. او این برابری را در نهاد جامعه و عملاً با تأکید بر خود پیاده نمود.
بنابراین پیامبر تلاش نمود این مسأله را به مردم بگوید که خدا نمی خواهد پیامبر او هیچ گونه امتیازی بر شما داشته باشد: «هیچ مزد و اجری نیز از شما نمی خواهم ولو اگر قرار است این مزد به یک سلام دادن خلاصه شود.» اساس چنین جامعه ای، توحید و خداپرستی است و از تراشیدن خدایان دروغین خبری نیست. اسلام و توحید اسلام با خلق خدایان دروغین مبارزه کرده است.
از «ابودردا» یکی از یاران پیامبر(ص) نقل شده است که ایشان با سوز و گداز می گفت که ما همیشه می خواستیم به وسیله ای احترامی را به ایشان ادا کنیم، ولی ایشان این حسرت را بر دل ما گذاشت. می گفت کسی حق ندارد پشت سر من حرکت کند و همه باید جلوتر از من حرکت کنند. در حالی که روحیه آدمی این رویه را نمی پذیرد.
معنویت بر جای مانده از آموزه های پیامبر(ص) و شور و شوق مسلمانان صدر اسلام این حال و هوا را تا زمانی حفظ کرد، اما او همواره نگران آسیب دیدن آن بود؛ چون تجربه تاریخ نشان داده بود عده ای به نام دین برای خود امتیاز قایل بودند و مردم را تحقیر می کردند.
▪ این احساس نگرانی دقیقا از چه زمان آغاز شد و شکل گرفت؟
ـ نگرانی از این مسأله، با فتح مکه قوت گرفت. حتی یک سال قبل از فتح مکه نیز در جریان حدیبیه وقتی کفار قدرت مسلمانان را دیدند، ظاهرا ایمان آوردند. در فتح مکه نیز عده ای ظاهراً اسلام آوردند. پس از فتح مکه که اسلام از خطر نجات پیدا کرده بود و ظاهرا پیامبر(ص) باید بهترین روزهای عمر خود را می گذراند دیگر بر لبان پیامبر(ص) تا قبل از آن خالی از لبخند نبود. نمی توانستند نشانی از آن بیابند، زیرا ایشان نگران عده ای از تازه مسلمانان ظاهری بود که تنها برای رانت خواری و غارت به صف مسلمانان پیوسته بودند.
با رحلت پیامبر(ص) قدری این حال و هوا در میان جامعه آن روز باقی ماند اما نفسانیات بشر و دسیسه آدمی بیکار نماند. اصلا مگر پیامبر آمده بود تا بشر را به فرشته تبدیل کند؟!
علی(ع) در زمانی حکومت را به دست گرفت که نفسانیات، پایگاههای نیرومندی را برای خود مهیا ساخته بود و از قضا این پایگاهها از پایگاه های شرک خطرناکتر بود، زیرا صف شرک همواره جدا از صف یکتاپرستان بوده است؛ اما آن روز این پایگاه ها در درون اسلام بود و صف جداگانه ای نداشت؛ لذا قرآن کریم نیز بیش از آنکه به کفار بپردازد از منافقان اظهار نگرانی می کند، زیرا که دشمن خارجی صف جداگانه ای دارد، اما آنکه قرآن به دست دارد و اشک دعای کمیل بر چهره، نام علی و فاطمه بر زبانش جاری است اما برای سوءاستفاده کمین کرده است، خطر بیشتری دارد.
چنین فردی وقتی عهده دار مسؤولیتی می شود و طبقه اجتماعی اش ارتقا پیدا می کند، خود را جای خدا قرار می دهد. مشکل مولای متقیان علی(ع) این بود که با گروهی از این افراد در صفوف خودی ها طرف بود. اگر این گروه پشت سر علی(ع) قرار می گرفت به راحتی می توانست روم، ایران و... را در اندک زمانی با کمترین تلفات فتح کند اما علی(ع) با روم و ایران طرف نبود.
بنابراین می بینید که مشکل علی(ع) مشکل کوچکی نبود.
▪ آیا امتیاز دادن و تساهل و تسامح ظاهری با گروهی که صرفا جاذبه های مادی دستگاه معاویه آنها را مسخ خود کرده بود، نمی توانست برای مدتی صف مخالفان را مشوش کند ؟
ـ ببینید؛ علی(ع) در این میان چه باید می کرد ؛ یا باید امتیاز می داد یا مبارزه می کرد و پیروز می شد.
چون همان کسانی که در صف جبهه مخالفان او قرار داشتند، اگر نیمی از امتیازهایی را که از رهبران جبهه مقابل دریافت می کردند، از امام(ع) دریافت می کردند به صف یاران و همراهان ایشان در می آمدند. امام علی(ع) صلاح را در آن می دید که نظام اسلامی را اصل امور قرار دهد و به تکلیف عمل کند.
این خطی بود که ما امروز به آن «خط امامت» می گوییم. امامت برای آن نیست که ما تنها به امامی متوسل شویم و با او راز و نیاز کنیم. گرچه نمی توان منکر این گونه پیوند شد؛ اما این مسایل جنبه فردی دارد، حال آنکه اسلام دینی سیاسی است. امام آن است که خط را به جامعه نشان می دهد؛ خط عاشورا را نشان می دهد و صف پیروان اسلام و امامت را از صف مخالفان متمایز می کند.
امام آن است که به ما هشدار می دهد مبادا با پیراهن خونین حسین(ع) در دستانمان اهداف یزیدی را در میدان دنبال کنیم. ظاهر آن این است که می خواهیم انتقام ثارا... را بگیریم، اما در باطن می کوشیم به اساس اسلام پشت پا بزنیم. اینها مصداق همان ابیات منسوب به ام الکلثوم است که: تو را که کشته اند لااله الاا... و ا...اکبر سر داده اند، اما اینها در حقیقت لااله الاا... و ا... اکبر را می کشند. با این شعار اسلام را از میان برداشتن خطرناک است.
بنابر این هدف علی(ع) بر آن قرار گرفت که نظام اسلامی را اساس تمامی امور خود قرار دهد و به هیچ وجه به ماندن خود نیندیشد و آن را مطرح نکند و اگر بخواهد آن را بیان کند، روزی به ابن عباس بگوید کفشی که اکنون بر آن پینه می زنم، چقدر ارزش دارد و او پاسخ دهد هیچ. و سپس علی(ع) بگوید بهای خلافت در نزد من از ارزش این کفش کمتر است. اما وظیفه آن است که ما کاری انجام دهیم و اگر قرار باشد کاری نکنیم و خلافت تنها به بخور و بخواب و پز دادن محدود شود، هیچ گونه ارزشی ندارد.
علی(ع) به عنوان کسی که باید نماد، الگو و سرمشق جامعه باشد این سرمشق را به تمامی ما داده است که باید خودمان را اصل قرار ندهیم و نظام را اساس کار خود قرار دهیم. اگر ما خود بودیم که هستیم ولی اگر هم روزی نبودیم، نباید تکلیف بر زمین بماند. باید به آن عمل کنیم تا آنجا که تکلیف وجود دارد پیش برویم. وگرنه علی(ع) نیز می توانست همان حرفی را که معاویه می زد و می گفت حاکمان محل هر چه را که جمع کردند اگر فرار کنند و به سوی من بیایند متعلق به خودشان است و آنکه در خزانه خود دارند به آنها می بخشم ، تکرار کند. ایشان هم می توانست بگوید من به طور مصلحتی مقابله به مثل می کنم و تمامی حاکمانی که بر گرد معاویه حلقه زده اند، هر چه جمع کرده اند نیمی را خود بردارند و نیمی دیگر را به من بدهند.
او نیز اگر این رویه را پیش می گرفت، گروه بسیاری می پذیرفتند. اصلا همان «ابوحریره» هم می دانست که نماز خواندن در پشت سر علی(ع) صحیح تر است؛ گرچه سفره گسترده معاویه چرب تر است. اگر علی(ع) سفره خود را اندکی چرب تر می کرد او و امثال او هم بر گردش حلقه می زدند. اما علی(ع) به هیچ عنوان راضی نشد به هر قیمت صف یاران خود را بیشتر کند.
در حدیبیه پدربزرگ و مادربزرگ اسماء - خواهرعایشه همسر پیامبر - که مشرک بودند، به اسماء گفتند ما وضع خوبی نداریم، ممکن است اندکی از فلان مال را به ما بدهی. اسماء قبول کرد، اما گفت باید از پیامبر(ص) کسب اجازه کنم. اما پیامبر(ص) نپذیرفت. آیه ای در سوره بقره است که می گوید: ای پیامبر قرار نیست تو به هر قیمتی آنها را هدایت کنی. علی(ع) برای ما الگوی چنین مدیریتی است و ما متأسفانه به جای آنکه او را اسوه عملی خود قرار دهیم، تبدیل به مقوله ای کرده ایم که بیشتر از عرفان به ما سرایت کرده است؛ در حالی که اصل بر این است که ببینیم تکلیفمان چیست. اصل آن نیست که تنها به راز و نیاز با امام عصر(عج) اکتفا کنیم. امام در انتظار ۳۱۳نفری است که جهان را نجات دهند.
مولای متقیان علی(ع) با آنکه امام بر حق بود، اما حاکمیت خود را اصل قرار نداد؛ بلکه اصل را بر این قرار داد که نباید نظام و اصول نظام زیر پا گذاشته شود.
▪ شما در ابتدای این گفتگو به مسایل اجتماعی و فردی بشر اشاره کردید. دغدغه علی(ع) در جامعه پس از پیامبر(ص) معطوف به کدام یک از مسایل است؛ مسایل فردی، اجتماعی و یا اهتمام به هر دو آن؟
ـ واقعیت این است که علی(ع) به وضع جامعه بیش از مسایل فردی اهتمام نمود. اصلاً علی(ع) در پی آن نبود که به فردی بگوید نمازت را چگونه خواندی و او را برای آن سرزنش کرده باشد.
تمام هم او بر این بود که اموالی را که به ناحق برده اند از آنها پس بگیرد؛ هرچند آن مال را مهریه زنانشان کرده باشند. باید این درس را از علی(ع) آموخت که به اوضاع سیاسی - اجتماعی جامعه بیش از مسایل فردی اهمیت دهیم.
علی(ع) چیزی از خود اختراع نکرد. او چه در زمان حضور پیامبر و چه در روزهای خانه نشینی اش و چه در روزهایی که حکومت را برعهده داشت، پایش را در جای پای پیامبر می گذاشت اما مسأله این است که نیازها فرقی نداشت. پیامبر اکرم(ص) هم آمده بود تا مردم را از اسارت رهایی بخشد و توحید، برابری و عدالت انسانها را برقرار کند اما این مسأله به مرور زمان دچار آسیب شده بود و عده ای برای زیرپا گذاشتن این اصول کمین کرده و می خواستند خدایان دیگری برای خود بتراشند و بار دیگر عده ای را به اسارت عده دیگری درآورند. علی(ع) آنها را خطاب قرار داد. در قرآن کریم در آیه ای خطاب به علمای یهود آمده است آیا مردم را به نیکی دعوت می کنید اما خود را فراموش می کنید.
در نظام اجتماعی، مردم را به امور نیک امر می کنند اما مسایل مهمتری مثل عدالت اجتماعی را فراموش می کنند و برای همین است که جامعه به طبقات مختلف تبدیل می شوند. علی(ع) نیامده بود به مردم بگوید شما تا امروز این گونه نماز می خواندید و چون این گونه نمازخواندن جای تردید بوده است، از این پس بیاییم نماز را به گونه ای دیگر ادا کنیم. او نیامده بود دعا خواندن را آیین عمومی کند؛ او در خلوت شبهای خویش به راز و نیاز سوزناکش با چاه معروف بود، اما معتقد بود آیین کردن این کار ارضای بدلی احساسات دینی است.
علی(ع) آمده بود به مردم بگوید چرا صحیح زندگی نمی کنید و باز اجازه داده اید همچنان گروهی بر شما به ناحق حکومت کنند. گروهی آن قدر می خورند و گروهی از گرسنگی در حال مرگند. او کاری جز امر به معروف و نهی از منکر انجام نداد و در این میان بیش از همه به امور بنیادین جامعه می پرداخت. رو در رو قرار گرفتن با یزید، جزو همان کارهای بنیادی است، وگرنه در صف لشکر یزیدیان هم همان قدر نماز خوانده می شد که در صف یاران امام خوانده می شد.
در صف آنها هم صدای قرآن بلند بود. علی(ع) آمده بود تا جاذبه های دروغین مادی را حذف کند و به جای آن جاذبه های الهی را در میان مردم رواج دهد. بنابراین بیاییم روی زندگی و مشکلات ایشان وقت بگذاریم و این تحلیل را مبنایی برای حل مشکلات نظام اسلامی قرار دهیم. ما در مسیر اسلامی شدن باید دایما آینه های شفاف و روشنی همچون زندگی علی(ع) را پیش روی خود قرار دهیم. وقتی به علی(ع) گفتند اجازه بدهید تا فلان حکمران چند روزی بر سرکار بماند، گفت اگر قرار باشد این و آن با چنین رویه غلطی بر سرکار بمانند من هم خود یکی از اسباب و زمینه سازان شرک خواهم شد.
▪ آقای دکتر از حضورتان در این گفتگو متشکرم
جواد صبوحی
منبع : روزنامه قدس


همچنین مشاهده کنید