یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا


تفاهم بزرگ در نمایشی کوچک


تفاهم بزرگ در نمایشی کوچک
محتوا و ساختار دو گستر‌ه متفاوت از دنیای نمایش هستند که هر یک شیوه‌های بیان و اجرای متفاوتی دارند و شکل پرداخت آن‌ها نیز براساس ضرورت و اهمیت جایگاه صورت می‌پذیرد. زمانی یک اثر هنری ـ در این جا نمایشی ـ را اثری زیبایی‌شناسانه می‌نامیم که ساختار و محتوای آن منطبق بر هم باشند و هنرمند در پرداخت هر یک به تاثیر و کارکردهای متقابل توجه داشته باشد.
در برخی از آثار نمایشی هم هر یک از دو حوزه ساختاری و محتوایی بر دیگری غلبه بیشتری دارند؛ شاید محتوا دستمایه اولیه قرار گرفته یا ساختار محتوا را به دنبال آورده باشد. اما بدترین نوع نمایش، نمایشی است که در آن یکی از دو حوزه مذکور فدای دیگری شده باشند، در این صورت تماشاگر نه شاهد ساختاری هدفمند و منسجم خواهد بود و نه محتوایی مطلوب و مناسب را درک خواهد کرد. در مورد نمایش فرهاد شریفی بر اساس آن چه از اجرای آن برمی‌آید می‌توان حدس زد که کارگردان بیشتر به دنبال قالبی برای طرح مضامین و محتوای مورد نظرش بوده است. انتظار و بیهودگی تم‌های اصلی"نیمکت خوشبختی" هستند، در واقع این طور به نظر می‌رسد که ساختار و مجموعه اجرای نمایش، مرعوب انتقال و احیای این محورهای تماتیک شده‌اند و بیش از آن که در پی اجرای یک نمایش و مولفه‌های دیداری اجرا باشند، در قید و بند اهمیت دادن و برجسته کردن تم‌های اصلی محتوا هستند. این ساده‌ترین شیوه انتقال اندیشه در یک نمایش است و متاسفانه بسیاری از نمایش‌های ایرانی چون محتوا را غالب بر ساختار می‌دانند و به دنبال طرح ژرف ساخت و محتوای مهمی هستند به دام چنین رویکردی می‌افتند و به مجموعه‌ای موعظه‌گر و پرگو تبدیل می‌شوند.
"نیمکت خوشبختی" اما برخلاف آثار مشابهش به هیچ وجه موعظه‌گر به نظر نمی‌رسد؛ دلیل این امر هم شاید بیشتر به خاطر نمونه‌برداری و کپی کاری فرهاد شریفی و نویسنده نمایشنامه از روی متون و نمایش‌های غیر ایرانی باشد. در چنین صورتی ما در این نمایش شاهد برداشت، دیدگاه و سلیقه هنرمند ایرانی درام در قالب کپی‌برداری شده نمونه‌های مدرن تئاتر هستیم. شاید درست نباشد که در این مورد حکم قطعی صادر کنیم، اما تقریباً می‌توانیم تظاهر نمایش برای گرایش به سمت تئاتر پوچی یا عبث‌نما را به راحتی در هر لحظه اجرا و در میان همه واژه‌ها و جملات زبان متن پیگیری کنیم.
مرد و زنی که هر روز همدیگر را روی نیمکت یک پارک ملاقات می‌کنند، در صحبت‌هایشان مدام به دنبال یافتن نقاط مشترک یا به قول خودشان تفاهم بزرگ هستند تا به هم نزدیک شوند، اما علی رغم دیدار و گفت‌وگوهای هر روزه به نتیجه‌ای نمی‌رسند و این ملاقات‌ها را هر روز تکرار می‌کنند.
بیهودگی، تکرار و انتظار محورهای مهم"نیمکت خوشبختی" است و مجموعه این مفاهیم باید به عنوان مفهوم و محتوای نمایش مورد توجه قرار گیرند. اما شریفی برای بیان این ژرف ساخت‌ به هیچ وجه شیوه خودش را به اجرا نمی‌گذارد؛ او حتی به دنبال آزمودن شیوه‌های آشنا و معرفی شده در مورد این محورهای تماتیک هم نیست و تنها به کپی‌برداری ناشیانه‌ای از نمونه‌های مشابه تن در داده است. رویکرد تقلیدی از شیوه غیر ایرانی و کاملاً آشنای تئاتر پوچی، حتی در نگارش نمایشنامه و از سوی کبری ملانژاد نیز دنبال شده است. کبری ملانژاد نویسنده نمایشنامه، شگردها و تکنیک‌های نخ‌نما و کاملاً آشنای تئاتر پوچی را مهمترین شاخصه پرداخت زبان نمایشنامه‌اش قرار داده است. تکرار، تاخیر و تناوب در به کارگیری واژه‌ها و مضامین یکی از نشانه‌های چنین پرداختی است. مثلاً در بخش‌های مختلف نمایشنامه‌ها، شخصیت‌ها، موضوعات بی‌اهمیت و پیش و پا افتاده را مرکز گفت‌وگوهای طولانی‌شان قرار می‌دهند و بدون هیچ انگیزه و هدفی بحث بیهوده درباره این موضوع را ادامه و گسترش می‌دهند. نمونه دیگر این تقلید در زبان و نمایشنامه تکرار مداوم است؛ به عنوان مثال در یکی ‌از بخش‌های نمایشنامه واژه"عجیب" بارها و بارها و تقریباً در ۱۴ دیالوگ پشت سر هم تکرار می‌شود:
مرد: چقدر عجیب!
زن: بله، خیلی عجیبه! ببخشید چی عجیبه؟
...
مرد: بله، گفتم چقدر عجیبه!
زن: بله، ولی نگفتید چی عجیبه.
بحث در مورد یک موضوع بیهوده و ادامه و گسترش عبث نمایانه آن خود عملی بیهوده است که در نمایشنامه"نیمکت خوشبختی" با کشدار شدن گفت‌وگوی زن و مرد نمایش درباره خوشحالی، در مورد ادب و نزاکت، درباره رنگ لباس، نوع لبخند، جای پای روی نیمکت و... مدام در جریان پیشرفت روایت‌ خطی متن ادامه پیدا می‌کنند. همه این بحث‌ها برای رسیدن به تفاهم‌ بزرگ مطرح می‌شوند و نمایش در پیام ژرف ساختی‌ای که قصد انتقال آن به تماشاگر را دارد، می‌خواهد بگوید که صحبت بی‌فایده در مورد این موضوعات هیچ گاه منجر به دستیابی به تفاهم بزرگ نخواهد شد.
مرد: مث این که این، جای پا، خیلی برای شما مهمه‌ها؟!
زن: فکر کردم شاید، این جایِ پا، بتونه نقطه خوبی برای شروع تفاهم بزرگ باشه.
شخصیت‌های"نیمکت خوشبختی" با اطوار تقلیدی، در مورد چیزهای بزرگ به سادگی به تفاهم می‌رسند و بر سر موضوع‌های کوچک مثل تفاوت چراغ‌ و ماه در جملات عاشقانه، رسیدن و نزدیک شدن و... به هیچ نتیجه‌ای نمی‌رسند و با هم دعوا می‌کنند.
نمایش"نیمکت خوشبختی" تماشاگرش را واقعاً آزار می‌دهد؛ چه آن جا که ناچار به تماشای روابط و رویدادهای تقلیدی و کپی‌برداری شده است و چه آن جایی که در تلاش بیهوده برای پیدا کردن درگیری و داستانی برای دنبال کردن بی‌نتیجه می‌ماند. نمایش فرهاد شریفی هیچ داستان، تعلیق و درگیری‌ای ندارد؛ طبیعی هم هست، روایت این نمایش قرار نیست داستانگو باشد بلکه بر عکس قصد دارد تا بیهودگی و کسالت مضمونی را وارد ساختار خطی پیشرفت‌اش کند. اما مشکل این جاست که قواعد ساختار هم بر اساس اهداف مضمونی و محتوایی ‌‌پرداخت نشده‌اند و تنها مخاطب را اذیت می‌کنند.
به همه این کاستی‌ها صحنه ناچیز و بازسازی شده را هم بیفزایید. صحنه نمایش از ۵ صندلی حصیری، درختی پشت صندلی‌ها(و نه نیمکت) و محدوده‌ گردی در اطراف آن که پوشیده از خاک و برگ‌های زرد است و باید نشان دهنده پارک باشد، تشکیل شده است. چیزی شبیه به سیاره شازده کوچولو با یک شاخه گل سرخ تنهای آن یا همان عکس‌های تکراری و معمول که بارها و بارها در طراحی صحنه نمایش"در انتظار گودو" دیده‌ایم. همین دکور یک بعدی و تخت هم باعث شده که میزانسن‌ها به تبعیت از آن در محدوده‌ای کوچک و تعریف شده خلاصه شوند. محدودیت میزانسن در کنار همه کاستی‌های متن تمامی حرکت‌ها و طراحی جایگاه و حرکات بازیگران در صحنه را ثابت و ایستا و بی‌هدف کرده است. البته ثابت و ایستا نه از جنس آن چه که مثلاً در نمایش"آخرین نوار کراپ" یا"در انتظار گودو" انتظار آن می‌رود؛ چرا که تعریف متن از شخصیت‌، اصلاً با تعاریف بکت در این دو نمایشنامه متفاوت است.
از همه این‌ها گذشته بزرگترین کاستی"نیمکت خوشبختی" را باید در ریتم و لحن روایت آن جست‌وجو کرد و باز هم از آن بدتر دخالت دادن تصاویر ساده و سطحی در زمینه پردازش تغییر و مسیر زمان است که فرهاد شریفی را مجبور به استفاده ناشیانه از فلاشر همزمان با حرکت‌های بی‌معنی بازیگران در صحنه کرده است. فلاشر صحنه ‌چند بار و آن هم به مدت طولانی در صحنه خاموش و روشن می‌شود و اگر مجبور باشیم با چشمان باز به صحنه نگاه کنیم بعید است که سر درد نگیریم. در همین حال هم بازیگران دارند با حرکت آهسته در پشت صندلی‌ها و(نه نیمکت) قدم می‌زنند یا در فصلی دیگر زیر نور فلاشر در دو طرف درخت در حالی که دست‌هایشان را باز کرده‌اند به طرف هم متمایل شده‌، حرکت می‌کنند.
نمایش ۴۵ دقیقه‌ای فرهاد شریفی واقعاً نمی‌تواند مثل"حکایت نا تمام آن زن خوشبخت" که کاری تک پرسوناژه از همین کارگردان بود، تماشاگرش را راضی کند. همه ضعف‌ها و کاستی‌های"نیمکت خوشبختی"، حتی بازی بازیگران نمایش را هم تحت تاثیر قرار داده، مثلاً رویا افشار در این اجرا به هیچ وجه شبیه دیگر نقش‌هایش ظاهر نشده، هر چند پیداست که روی صحنه تلاش زیادی برای رسیدن به نتیجه مطلوب انجام می‌دهد.
مهدی نصیری
منبع : ایران تئاتر


همچنین مشاهده کنید