سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا

استاد شحات محمدانور ستاره ای همیشه فروزان در آسمان قرائت جهان اسلام


استاد شحات محمدانور ستاره ای همیشه فروزان در آسمان قرائت جهان اسلام
استادشحات محمدانور قاری مشهور مصری ،روز ۲۳ دی ماه به دیار باقی شتافت، کسی که به موهبت قرائت های ماندگارش همواره چون ستاره ای پرفروغ در آسمان تلاوت و قرائت جهان اسلام خواهد درخشید و تاریخ قرائت قرآن به وی افتخار خواهد کرد.
استاد شحات محمدانور از معدود قاریانی بود که تلاوت های او در کام جان علاقه مندان و تشنگان قرآن به ویژه ملت قرآن دوست ایران می نشست و جان های تشنه را از کلام یگانه الهی سیراب می ساخت. این قاری توانای جهان اسلام روز یکشنبه ۲۳ دی ماه سال ۸۶ به علت ابتلا به بیماری کبدی به لقاء الله پیوست و علاقه مندان به قرآن را سوگوار کرد.
وی در سال ۱۳۲۹ هجری شمسی در روستای کفرالوزیر شهر میت غمر که مرکزی دور افتاده در استان قهلیه در کشور مصر است، متولد شد. بیش از سه ماه از ولادت او نگذشته بود که پدرش وفات یافت و کودک خردسال نتوانست، خوبی های پدرداشتن را بچشد و چون هیچ مهر و عطوفتی مانند مهر مادری نیست، مادرش فرزند کوچک را به دامن گرفت و برای اقامت در منزل پدرش رهسپار شد تا با دایی های او زندگی کند چرا که دایی اش، استادحلمی محمدمصطفی وی را همچون پسر خود دوست می داشت و به او عشق می ورزید.
او از همان کودکی به یادگیری و حفظ قرآن اقدام کرد. در حالیکه هنوز هشت ساله بود، به کمک دایی اش، حافظ کل قرآن شد. وقتی به سن ۱۰ سالگی رسید، دایی اش او را به یکی از روستاهای مجاور (کفر المقام) برد تا تجوید قرآن را از مرحوم استاد سیداحمد فراحی فراگیرد و دیری نپایید که در دوران جوانی به قاری قابلی تبدیل شد و از اقصی نقاط کشور مصر برای تلاوت و قرائت از او دعوت می شد.
استاد شحات، خاطرات ایام کودکی را چنین مرور می کند: در آن دوره من با حفظ قرآن کریم سعادتی وصف ناشدنی یافتم، مخصوصا پس از پایان حفظ قرآن و در اثنای یادگیری تجوید آن به خاطر اینکه صدای زیبایی داشتم و ادای لحن من شبیه قاریان بزرگ بود و از همدوره ای هایم پیشی گرفتم و در میان آنان به استاد کوچک شناخته شدم. هم کلاسی هایم در مکتب به دنبال فرصت بودند تا استاد مشغول کاری شود تا از من بخواهند که با تجوید، آیات قرآن را برایشان بخوانم و چنان مرا تشویق می کردند که گویی من قاری بزرگی هستم. یکبار استاد از دور صدای مرا شنید و ایستاد و به تلاوت من گوش می داد تا اینکه از تلاوت فارغ شدم و از آن پس اهتمام بیشتری به من می کرد و تمرکز بیشتری به من داشت چرا که آینده خوب و روشنی را از من متوقع بود. به یاد می آورم که در ضمن یادگیری قرآن کریم برای همکلاسی هایم زیاد تلاوت می کردم. روزی یکی از دوستانم فکری کرد، او یک قوطی کبریت تهیه کرد و جعبه آن را توسط یک نخ بلند به کشوی آن متصل کرد من یک قسمت را در مقابل دهانم می گرفتم و می خواندم گویی که میکروفن است و هر یک از دوستانم قسمت دیگر را به گوش می چسباندند تا طنین صدا را از آن بشنوند . همه این ها راه و هدفم را در حالی که طفل خردسالی بودم مشخص کرد و باعث شد که من هر راه و هر وسیله ای را که به واسطه آن از قرآن کریم متمکن می شویم جستجو کنم که از دستم نرود، بالاخص پس از آنکه جوانتر شدم و بعد از وفات دایی ام که سرپرستی خانواده را به عهده داشت من باید به خود ، مادر و پدر بزرگم تکیه می کردم. هرگاه می شنیدم یکی از بزرگان فوت کرده است و از یکی از مشاهیر قر اء برای احیاء مجلس عزا دعوت به عمل آمده در حالی که طفل ۱۲ الی ۱۵ ساله ای بودم به مکان عزا می رفتم تا به قرآن گوش فرا دهم و از قاری چیزی یاد بگیرم و در فضای آن مناسبت قرار بگیرم تا اینکه اگر به چنین مجلسی دعوت شدم مثل همین مشاهیر باشم.
استاد جوده ابوالسعود، السعید عبدالصمدالزناتی و الشیخ حمدی الزامل کسانی بودند که با حضورشان آتش رقابت را در منطقه شعله ور کردند ولی حقیقت این است که استعداد این جوان مستعد ناگهان درخشید و در آن میان او را منحصر به فرد کرد و به مقامی انکار ناشدنی رسید و علیرغم سن کمش مانند یک قاری بزرگ که تمامی سر انگشتان به او نشانه رفته است، درخشید و این ها همه قبل از ۲۰ سالگی بود.
ابتدای کار استاد شحات با هر میزانی که بسنجیم دوران سختی بود. دگرگونی های زندگی به کودکی که هنوز نیاز داشت تا کسی دستش را بگیرد و سفره مهربانی برایش بگسترد و حصار عطوفت اطرافش بکشد به او رحم نکرد بلکه به جای اینها بی خوابی و شب بیداری را راه رسیدن دانست و به راستی چگونه چشمان او آرام بگیرد و بخوابد در حالیکه باید به یک خانواده بزرگ خرجی بدهد بنابراین شروع به پاسخگویی دعوت هایی کرد که از هر جا به سمت او روان شده بود. این در حالی بود که پسری ۱۵ ساله بود، قرآن کریم را در همه روستاهای شمال مصر با دستمزد کمی در آن موقع می خواند و مقداری را صرف کرایه ماشین می کرد و باقیمانده دستمزدش را به جد و مادرش تقدیم می کرد. دعوت ها پیاپی به او می رسید، دعوت هایی که او را بر تحمل سختی هایی که در راه رسیدن به زندگی با شرافت و کرامتی که تاج عز ت و کرامت تلاوت قرآن کریم بر فرق آن می درخشید او را شجاع و صبور می ساخت.
او در این باره می گوید: من توانستم در زمان بسیار اندکی از خود یک قاری قوی بسازم و در این امر آنچه خداوند در من از بلند نظری و عزت نفس و روشن بینی و هوش قوی به ودیعت گذارده بود مرا کمک می کرد.
● قرائت در رادیو قاهره
چنین جوانی که مرتبا می درخشید و قرآن کریم از حنجره او مانند آب جاری در آبراه جریان داشت و شهرت او بر سن او بسیار سبقت گرفته بود آن قدر شایسته بود که رییس مرکز شهر (میت غمر) در سبعینات دعوت نامه ای برای او بفرستد و او را به یکی از مناسبت های دینی که مرحوم دکتر کامل البوهی، اولین رییس رادیو در آن حضور داشت، فرا بخواند. استاد شحات در این زمینه می گوید: من دوست کارمندی در مجلس شهر میت غمر داشتم. او به من گفت: رییس مرکز برای مراسم افتتاحیه یک محفل دینی، تو را دعوت کرده است که مسوولان بلند پایه و رییس رادیو در آن حضور دارند و محفل در مسجد زنفلی برگزار خواهد شد. من قبول کردم و رفتم. وقتی مرحوم دکتر البوهی صدای مرا شنید، گفت: شما با این استعداد چرا اقدام نمی کنی که در رادیو قرائت کنی و مرا تشجیع کرد. من رفتم و تقاضا نامه ای نوشتم و مدتی بعد، نامه ای با تاریخ آزمون برایم آمد. طبق تاریخ رفتم، ولی هیات داوران با وجود اعجاب شدیدشان نسبت به خواندن من گفتند: باید مدتی برای فراگیری نغمه ها و دستگاه ها کلاس ببینی. دو سال به آموزشگاه رفتم و همه مقامات و الحان قرآنی را با کیفیت عالی فرا گرفتم. در سال ،۱۹۷۹ دوباره تقاضانامه ام را نوشتم که سرانجام موفق شدم. آنها برنامه ای برای تلاوت هایم به من دادند و از آن پس بود که به رادیو راه یافتم.
● سفر به کشورها
استاد شحات پس از آن که پایه شهرت خود را بنا نهاد، بر آن تکیه زد تا آزادانه این بنا را با سفر و جستن مجد و عظمت بیشتر در سراسر دنیا، بپوشاند. هیچ قاره ای از دنیا نبود که در ماه مبارک رمضان، از سال ۱۹۸۵ تا ۱۹۹۶ به آن مسافرت نکند. او بارها از طرف وزارت اوقاف مصر و بسیاری از اوقات، به دعوت های خصوصی میلیون ها نفر از دوست داران قرآن کریم در خارج از مصر مانند انگلیس، آمریکا، آرژانتین، اسپانیا، فرانسه، برزیل، کشور های خلیج فارس، نیجریه، زئیر، کامرون و بسیاری از کشور های آسیایی، مخصوصا ایران که به او علاقه مند شده بودند، سفر کرد و به قول خودش در همه این مسافرت ها، جز رضای خداوند و بهروزی مسلمین با استماع آیات کتاب الله مجید را در نیت نداشته است. فرزند او، انور شحات محمد انور، از قاریان جوان و نامی است که در مسابقات بین المللی قرآن عربستان، در سال ۱۳۸۰ رتبه نخست را به خود اختصاص داد. او پنج بار از سوی دارالقرآن نیروی مقاومت بسیج و سازمان اوقاف و امور خیریه و شبکه قرآن سیما، برای تلاوت در ماه رمضان به ایران دعوت شده و در ۲۲ استان کشور به اجرای برنامه پرداخته است. انور شحات پدر را بهترین اسوه و الگوی خود می داند و معتقد است که وی هیچ گاه نمی تواند جای پدرش را در محافل قرآن پر کند.
همچنین محمودانور از دیگر فرزندان ایشان است که طی دو سال اخیر جهت تلاوت قرآن به ایران سفر کرده است و با تلاوت های زیبایش یاد و خاطره مرحوم شحات انور را گرامی می دارد، فرزندی که پدر را بهترین اسوه در قرائت و عمل به قرآن برای خود می داند.
استاد شحات محمدانور چهار سال به دلیل نوعی بیماری کبدی در محافل قرآنی تلاوت نمی کرد. استاد مدتی در بیمارستان خاتم الانبیاء (ص) تهران برای مداوا تحت نظر بود و سرانجام، ۲۳ دی ماه جان به جان آفرین تسلیم کرد.
منبع : روزنامه جوان


همچنین مشاهده کنید