پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

فرماندهی متمرکز جهانی یا هسته های مستقل ملی؟


فرماندهی متمرکز جهانی یا هسته های مستقل ملی؟
در حال حاضر بحث گسترده ای درباره حیات یا ممات رهبریت مرکزی القاعده در میان مقامات دولتی، دانش پژوهان و تحلیلگران مسائل سیاسی جهان جریان دارد. پس از اینکه نیروهای آمریکایی پناهگاه امن این گروه را در افغانستان نابود کردند (اواخر سال ۲۰۰۱) بسیاری از صاحب نظران اعلام کردند القاعده به سازمانی پراکنده و فاقد سلسله مراتب عمودی تبدیل شده که فقط ممکن است به لحاظ ایدئولوژیک، اندکی دیگر به حیات خود ادامه دهد. به نظر این تحلیلگران القاعده به یک گروه متلاشی شده تروریستی تبدیل شده که بقایای آن در غارهای کوهستانی واقع در مرز افغانستان و پاکستان به حیات خود ادامه می دهد. این توصیف شاید در نخستین ماه های پس از سرنگونی طالبان صحیح به نظر می رسید اما اکنون زندگی نشان داده است که فروپاشی کامل هسته مرکزی القاعده تصوری نادرست است. از سوی دیگر برخی تحلیلگران نیز در توانایی رهبران القاعده اغراق کرده و نقش آن را در طراحی و هدایت عملیات تروریستی در دوره ۲۰۰۴-۲۰۰۲ برجسته می سازند.
رهبری ارشد القاعده که توانست در سال های پس از سپتامبر ۲۰۰۱ چندین توطئه تروریستی را در سطح منطقه ای سازمان دهد، اکنون در مناطق قبیله ای پاکستان جا خوش کرده است. امروزه شبکه القاعده با یک هسته مرکزی به غایت انعطاف پذیر و متحرک به خطرناک ترین گروه تروریستی در جهان تبدیل شده است. این گروه از توانایی های مرگبار برخوردار است و برخلاف دیگر گروه های تروریستی از وارد آوردن تلفات سنگین بر مردم عادی ابایی ندارد. تحلیلگرانی چون «جیسون برک» گزارشگر نشریه «آبزرور» لندن و نویسنده کتاب های متعدد درباره القاعده و «پیتر ژاهیان» رهبری مرکزی القاعده را دست کم می گیرند. حتی اگر وظیفه این رهبری را به ایجاد ارتباط میان هسته های تروریستی و تامین مالی آنها محدود کنیم، باز هم هسته مرکزی القاعده قادر خواهد بود با دخالت در مناقشات منطقه ای و تهدید دموکراسی های نوپا منافع غرب را به خطر بیندازد. تحلیلگران هنگامی یک شبکه تروریستی را سازمان یافته و متمرکز تلقی می کنند که یک رهبری قدرتمند بر کل شبکه، تصمیمات عملیاتی و هدایت ایدئولوژیک آن، نظارت و کنترل کامل داشته باشد. در چنین سازمانی تصمیمات از بالا به پایین اتخاذ می شود، مرز میان سطوح سازمانی به دقت رعایت می شود و یک مرزبندی مشخص و شفاف میان رهبری و کادرهای عملیاتی به چشم می خورد. رهبری مرکزی تروریست ها را که دارای مهارت های گوناگون هستند، میان مناطق مختلف جهان تقسیم کرده و حمایت مالی و لجستیکی در اختیار آنها قرار می دهد. یک نمونه از این نوع سازمان تروریستی، القاعده قبل از ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ بود. رهبر عالی این سازمان «اسامه بن لادن» بود که در راس یک شورای رهبری قرار داشت. این شورا دارای کمیته های مختلف بود. اگرچه برخی تحلیلگران معتقدند امروزه جوانان می توانند با استفاده از اینترنت، اندیشه های خود را رادیکالیزه کرده و بر مهارت های خویش بیفزایند لذا دیگر نیازی به سازمان هایی همچون القاعده ندارند.
اما باید دانست که اینترنت هیچ گاه نمی تواند جای اردوگاه آموزشی را بگیرد. کسانی که آموزش های تروریستی را در اردوگاه ها می گذرانند، مسوول مرگبارترین حوادث تروریستی پس از ۱۱ سپتامبر در جهان هستند؛ بالی، مادرید، لندن، شرم الشیخ و مومبایی همگی توسط همین افراد رقم خورده است. مقامات آمریکایی بسیار خوش شانس بودند که هر دو گروه مسوول بمب گذاری در فرودگاه «جان اف کندی» در سال ۲۰۰۷ و هسته تروریستی دستگیر شده در میامی در سال ۲۰۰۶، هنوز به اندازه کافی آموزش ندیده و از شبکه تروریستی جهانی جدا مانده بودند.اگرچه تمرکز و سلسله مراتب عمودی مزایایی برای گروه های تروریستی دارد اما عدم تمرکز هسته های تروریستی نیز از برخی جهات به نفع این گروه هاست؛ دستگاه های اطلاعاتی بوروکراتیک دنیا، در کنترل هسته های پراکنده تروریستی با دشواری روبه رو هستند. ممکن است دستگاه های مزبور بتوانند بر بخشی از این شبکه ضربه وارد آورند اما ریشه کنی کامل شبکه های تروریستی غیرمتمرکز برای آژانس های اطلاعاتی امروز دنیا تقریباً محال است. گروه های تروریستی منطقه ای با فراغ بال بیشتری نسبت به سازمان های متمرکز عمل می کنند، زیرا هیچ نیازی به هماهنگ سازی عملیات خود با سلسله مراتب سازمانی ندارند. اما در مجموع، خطر گروه های سازمان یافته تروریستی به مراتب بیشتر از گروه های غیرمتمرکز است.
القاعده چقدر سازمان یافته است تحلیلگران نظرات متفاوتی را درباره میزان سازمان یافتگی القاعده ابراز می کنند. در یک سو، افرادی چون جیسون برک قرار دارند که معتقدند القاعده پس از سقوط طالبان در افغانستان به گروهی ضعیف و پراکنده تبدیل شده است. برک نبرد «توره بوره» را پایان حیات القاعده تلقی می کند و مبارزه طلبی رادیکال اسلامی را تنها میراث برجای مانده از این سازمان می داند. به نظر «برک» آنچه گروه تروریستی القاعده را در دوره ۱۹۹۶ تا ۲۰۰۱ سر پا نگاه داشت، سه عنصر هسته مرکزی، شبکه حلقه واسط و ایدئولوژی بود. با اشغال افغانستان هسته مرکزی القاعده متشکل از بن لادن و حدود یکصد نفر از تروریست های نزدیک وی متلاشی و پراکنده شد.حلقه واسطی که این رهبری را به هسته های تروریستی متصل می کرد نیز نابود شد و آنچه از القاعده باقی ماند، فقط ایدئولوژی مبارزه طلبانه آن بود. بدین ترتیب وابستگی به القاعده اکنون فقط به معنی حمایت از ایدئولوژی افراطی این سازمان است. این نظری است که گروه بزرگی از تحلیلگران از جمله «مرکز تجزیه و تحلیل شخصیت و رفتار سیاسی» وابسته به سازمان «سیا» نیز با آن موافق است. اما از سوی دیگر صاحب نظرانی چون «پیتر برگن» وجود دارند که معتقدند رهبری القاعده توانسته در مناطق مرزی میان افغانستان و پاکستان، مجدداً سازمان یافته و اردوگاه های آموزشی جدیدی را در منطقه قبیله نشین خودمختار پاکستان برپا کند. تبلیغات القاعده در سال های اخیر شدت گرفته و این سازمان توانسته با گروه های تروریستی منطقه ای ارتباط برقرار کند. به عنوان مثال گروه سلفی الجزایر (GSPC) اخیراً نام خود را به «القاعده مغرب عربی» تغییر داد و از این طریق پیوستگی خود را به شبکه جهانی القاعده اعلام کرد. از ژانویه ۲۰۰۵ تاکنون بالغ بر چهل سازمان افراطی در افغانستان، مصر، عراق، لبنان، مراکش، پاکستان، عربستان، سوریه و یمن گرایش خود را به بن لادن و القاعده و پایبندی خویش را به اهداف استراتژیک این سازمان اعلام کرده اند. در داخل القاعده نیز بحث درباره آینده این سازمان ادامه دارد. اکثر رهبران القاعده خواهان تشکیل یک مرکزیت قوی و منسجم هستند. «ابوموسی السوری» یکی از تئوریسین های برجسته جهادی جهان در سالیان اخیر معتقد است تشکیلات آینده القاعده یک ساختار غیرمتمرکز خواهد داشت اما «ابوبکر ناجی» یکی دیگر از نظریه پردازان جهادی، از الگوی متمرکز برای فعالیت آینده القاعده دفاع می کند. «السوری» در مانیفست ۱۶۰۰ صفحه ای خود تحت عنوان «فراخوان مقاومت اسلامی» می نویسد: «جهاد به شیوه متمرکز و مبتنی بر سلسله مراتب قادر نیست بر تکنولوژی پیشرفته نظامی و اطلاعاتی آمریکا فائق آید. همکاری های امنیتی منطقه ای آمریکا با کشورهایی چون پاکستان می تواند ضربه ای مرگبار بر ساختارهای متمرکز سازمانی وارد آورد.
عدم تمرکز هسته های تروریستی، آنها را در برابر پیگرد نظامی و اعترافات اعضای دستگیر شده مصون می سازد. «السوری» به جای احداث پایگاه های آموزشی متمرکز، آموزش رزمندگان در «خانه های تیمی» و «اردوگاه های متحرک» را توصیه می کند. اما «ناجی» برعکس در مانیفست خود تحت عنوان «مهار وحشیگری» می نویسد به محض اینکه مجاهدان توانستند منطقه ای را به تصرف خود درآورند، باید یک دستگاه اداری بر پا کنند که وظیفه آن اجرای قوانین اسلامی، تامین امنیت، غذا و خدمات بهداشتی باشد. فرماندهی مرکزی باید اهداف و عملیات گروه را اولویت بندی و هدایت کند. به نظر «ناجی» منطقه امن قبیله ای در پاکستان، محلی مناسب برای برپا کردن این ساختار اداری است. - شواهد تاریخی رهبری فعلی القاعده به نظرات «ناجی» بیشتر گرایش دارد و این گرایش، انعکاسی از تمایل دیرپای القاعده به فعالیت متمرکز و سازمان یافته است. پس از شکست شوروی در افغانستان، بن لادن سازمان القاعده را به مثابه پیشتاز مبارزات جهادی تشکیل داد. او با حفظ اردوگاه های آموزشی سابق خود در افغانستان و پاکستان چند اردوگاه آموزشی جدید نیز احداث کرد. القاعده روابطی نیز با گروه های تروریستی باسابقه برقرار کرد و یک ساختار مبتنی بر همکاری را با این گروه ها در پیش گرفت. «مرکز مبارزه با تروریسم» در «وست پوینت» اخیراً اسنادی را ترجمه و منتشر کرده که از اردوگاه های القاعده در افغانستان و عراق به دست نیروهای آمریکایی افتاده است. این اسناد نشان می دهد طراحی سلسله مراتب سازمانی القاعده به زمانی بازمی گردد که بن لادن در سودان اقامت داشت. در یکی از این اسناد که عنوان «تشکیلات داخلی» بر خود دارد، ساختار سلسله مراتبی القاعده به دقت ترسیم شده است. در راس این ساختار، فرمانده کل قرار دارد که ریاست شورای رهبری را نیز بر عهده دارد. پس کمیته های مختلف تشکیلاتی قرار دارند که زیر نظر شورای رهبری فعالیت می کنند. فرمانده باید حداقل هفت سال عضو القاعده باشد و قوانین اسلام و شریعت را به خوبی بشناسد. او همچنین باید دارای تجربه عملیاتی کافی باشد. فرمانده یک معاون دارد که باید تمامی ویژگی های فرمانده را دارا باشد. منشی فرمانده هم توسط وی منصوب می شود. در رده بعدی، شورای فرماندهی قرار می گیرد. در این اسناد از پنج کمیته نام برده می شود؛ نظامی، سیاسی، اداری و مالی، امنیتی، نظارتی. برخی اسناد نیز به شرح وظایف حقوق و حتی مرخصی و تعطیلات کادرها می پردازد. هر مجاهد پس از یک سال فعالیت، می تواند به خانه برود یا از مرخصی خود برای سفر به حج استفاده کند.
شرایط پذیرش در القاعده، مواردی چون سطح تحصیلات و آموزش، تجربه عملی، وضعیت سلامتی و بهداشت و میزان حفظ قرآن را شامل می شود. اگرچه دخالت آمریکا در افغانستان، بهشت امن القاعده را از بین برد، اما هسته مرکزی گروه از این حادثه جان سالم به در برد. «عبدالباری عتوان» سردبیر روزنامه «القدس العربی» چاپ لندن می نویسد نیروهای آمریکایی می توانستند ۸۰ درصد از زیرساخت ها و قابلیت های نظامی القاعده را نابود کنند اما رهبری ارشد این گروه از معرکه گریخت و برخی از ایشان چون «سیف العدل»، «سعد بن لادن» و «سلیمان ابوغیث» وارد خاک ایران شده و از آنجا به پاکستان رفتند. اندکی بعد هسته های منطقه ای القاعده، ابتکار عمل را به دست گرفتند. در هشتم اکتبر سال ۲۰۰۲ دو کویتی عضو القاعده روی تفنگداران آمریکایی آتش گشودند و یکی از آنها را کشتند. در ۱۲ اکتبر همان سال، اعضای «جماعت اسلامی اندونزی» با بمب گذاری در یک کلوب شبانه در «بالی» ۲۰۲ نفر را به قتل رساندند و در ۲۳ اکتبر تروریست های چچن با اشغال یک تئاتر در مسکو ۸۵۰ نفر را به گروگان گرفتند. در اول مارس ۲۰۰۳ «خالد شیخ محمد» فرمانده ارشد القاعده و طراح اصلی حملات تروریستی ۱۱ سپتامبر از رهبری القاعده کنار گذاشته شد. در سال بعد حملات تروریستی منطقه ای ادامه پیدا کرد. در ۱۱ مارس ۲۰۰۴ حمله به قطار مسافربری در مادرید ۲۰۰ کشته بر جای گذاشت و انتخاب مجدد «خوزه ماریا آسنار» به نخست وزیری اسپانیا را ناکام گذاشت. در اوایل سپتامبر ۲۰۰۴ تروریست های چچن در شهر جنوبی «بسلان» روسیه ۳۰۰ غیرنظامی از جمله ۱۵۰ کودک را به قتل رساندند. در هفتم جولای ۲۰۰۵ در جریان یک حمله انتحاری به مترو لندن که توسط چند تروریست انگلیسی پاکستانی تبار انجام شد، ۵۲ نفر جان باختند. با توجه به این سابقه، می توان دریافت که رسانه های گروهی و تحلیلگران سیاسی نقش رهبری القاعده را در سازماندهی حملات تروریستی دست کم گرفته اند. در واقع عملیات مادرید توسط همین رهبری سازماندهی شد و یک هسته منطقه ای اجرای آن را برعهده گرفت. پلیس با رهگیری گوشی موبایلی که از آن در این عملیات استفاده شده بود، توانست «جمال زوگام» را که یک مراکشی ساکن مادرید بود، دستگیر کند. مقامات امنیتی اسپانیا، مکالمه تلفنی وی را با «عماد یارکوس» فرمانده هسته القاعده در اسپانیا ضبط کردند. «زوگام» در این مکالمه می گوید «محمد فیزازی» رهبر روحانی گروه افراطی سلفی مراکش که بعدها به خاطر بمب گذاری انتحاری کازابلانکا دستگیر شد، به او پیشنهاد کمک مالی داده است. «زوگام» همچنین دیداری با «ملا کرکار» یکی از افراطیون کرد عراقی در نروژ داشته است.
ملا کرکار بنیانگذار گروه تروریستی «انصارالاسلام» است. رهبر هسته منطقه ای مادرید فردی به نام «زرهان عبدالمجید فاخت» است که رابطه نزدیکی با «عمر عزیز» از فرماندهان ارشد القاعده دارد. «مرکز خدمات مجاهدین» که یک مرکز فکری وابسته به القاعده و نیز «مکتب خدمت» که یک سازمان غیرانتفاعی در اسپانیا است هر دو در اواسط دهه ۱۹۸۰ برای پشتیبانی از مجاهدین افغان در جنگ با شوروی تاسیس شدند. این سازمان ها اکنون به بازوی فکری القاعده تبدیل شده و استراتژی سیاسی حملات تروریستی را تنظیم و تدوین می کنند. «مرکز خدمات مجاهدین» که رابطه ای نزدیک با مجاهدین عراقی دارد، اخیراً کتابی تحت عنوان «جهاد در عراق» منتشر کرده است. در این کتاب آمده است: «دولت اسپانیا با دو یا سه حمله تروریستی متلاشی می شود و اگر حملات تروریستی در این کشور به صورت هماهنگ و برنامه ریزی شده به اجرا درآید، افکار عمومی علیه دولت تحریک شود و دولتمردان اسپانیایی مجبور خواهند شد نیروهای این کشور را از عراق فرا بخوانند.» رهبری ارشد القاعده همچنین نقش اساسی در حملات تروریستی هفتم جولای ۲۰۰۵ در سیستم حمل و نقل لندن ایفا کرد. در گزارش های پلیس انگلیس به رابطه میان بمب گذاران و القاعده اشاره می شود اما در عین حال بر این نکته نیز تاکید می شود که گروه عملیاتی یک هسته تروریستی مستقل بوده است. شواهد و قرائن متعددی از ارتباط میان عاملان این حمله تروریستی رهبری القاعده در دست است؛ «محمد صدیق خان» رهبر هسته تروریستی لندن، «عصام الدین» طراح بمب گذاری های بالی و «محمد جنید بابر» قاچاقچی معروف اسلحه و تدارکگر اصلی تجهیزات موردنیاز برای بمب گذاری لندن، همگی در یک اردوگاه آموزشی القاعده در پاکستان با یکدیگر ملاقات کرده اند.
«هارون الرشید اصوات» که از بنیانگذاران اردوگاه آموزشی القاعده در «ارگان» است ساعتی قبل از آغاز عملیات، از طریق تلفن با بمب گذاران لندن تماس گرفته است. پس از عملیات نیز «صدیق خان» و «شهزاد تنویر» یکی دیگر از عوامل موثر در عملیات لندن با ظاهر شدن بر صفحه تلویزیون الجزیره، تقدیر و سپاس بن لادن و دستیارش «ایمن الظواهری» را به طراحان و مجریان این حمله تروریستی ابلاغ کردند. در یک نوار ویدئویی نیز که در سالگرد این حمله توسط شبکه الجزیره پخش شد، ایمن الظواهری ادعا می کند «صدیق خان» و «تنویر» از یک اردوگاه آموزشی القاعده بازدید کرده و آمادگی خود را برای شهادت اعلام کرده اند. ارتباط میان رهبری ارشد القاعده و حملات تروریستی مادرید و لندن نشان می دهد فرماندهی عالی القاعده برخلاف تصور برخی صاحب نظران نه تنها منزوی و از کار افتاده نشده بلکه هر روز بر نفوذ و قدرت خود می افزاید.
● نتیجه
اکثر تحلیلگران معتقدند رهبری مرکزی القاعده دیگر وجود خارجی ندارد و آنچه امروز از آن تحت عنوان القاعده یاد می شود، چیزی جز هسته های منطقه ای پراکنده و هواداران منزوی نیست. اما واقعیت این است که رهبری این سازمان تروریستی در حال تجدید سازمان خود است و تلاش می کند بهشت های امنی را برای استقرار خود در گوشه و کنار دنیا دست و پا کند. نباید اهمیت هسته های منطقه ای القاعده را نیز دست کم گرفت. این هسته ها تاکنون توانسته اند حملات مهم و خطرناکی انجام دهند. با بهشت نسبتاً امنی که رهبری القاعده در پاکستان به دست آورده و حضور فعال عناصر این گروه در مناقشات دیرپای منطقه ای، انتظار می رود در آینده ای نه چندان دور عملیات گروه القاعده هماهنگ تر و متمرکزتر انجام شود. نشانه ها و قرائن موجود همگی حاکی از فعالیت رو به اعتلای القاعده است. «السحاب» بازوی تبلیغاتی القاعده تنها در سال ۲۰۰۶ حدود ۵۸ نوار ویدئویی به بازار عرضه کرد. وجود یک مرکزیت قوی بدون تردید بر ابعاد و کیفیت فعالیت های القاعده خواهد افزود.
دیوید گارتن اشتاین - ترجمه: ف. م. هاشمی
معاون بخش تحقیقات در «بنیاد دفاع از دموکراسی»- م
منبع: Middle east Quarterly
منبع : روزنامه سرمایه