یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

ایران، روسیه و آمریکا؛ تداوم جنگ سرد


ایران، روسیه و آمریکا؛ تداوم جنگ سرد
ماهیت جمهوری اسلامی ایران، آمریکا را با چالش‌های جدی در منطقه روبرو کرده است و مرزهای امنیتی این ابرقدرت را که کیلومترها از مرزهای سرزمینی‌اش دور است مورد اذیت و آزار قرار داده است. جنگ سرد پس از فروپاشی شوروی به پایان نرسید بلکه تنها جغرافیا و محدوده آن تغییر کرد.
جنگ سرد به اعتقاد بسیاری از صاحب نظران روابط بین‌الملل که حدود نیم قرن بین دو ابرقدرت آمریکا و شوروی سابق حاکم بود، در سال ۱۹۹۱ به پایان رسید. بر این اساس جهان با جنگی که سرد دنبال می شد خداحافظی کرد و این بهانه ای بود تا آمریکا پارادایم نظم نوین جهانی را وارد نظریات نظام بین الملل کند. اما آیا می توان پایان جنگ سرد را در این سال پذیرفت؟ آیا نمی‌توان در جایی دیگر نشانه هایی از جنگ سرد را دید که ایالات متحده آمریکا با آن دست و پنجه نرم می کند. به نظر می‌آید نمی توان به راحتی به پرسش دوم پاسخ منفی داد. بنابراین باید به دنبال جنگ سرد دیگری گشت که آمریکا را بیش از ربع قرن به خود مشغول ساخته است.
ماهیت جمهوری اسلامی ایران که محصول انقلاب اسلامی سال ۱۹۷۹ است آمریکا را با چالش های جدی در منطقه روبرو کرده است و مرزهای امنیتی این ابرقدرت را که کیلومترها از مرزهای سرزمینی‌اش دور است مورد اذیت و آزار قرار داده است. بنابراین باید گفت جنگ سرد پس از فروپاشی شوروی به پایان نرسید بلکه تنها جغرافیا و محدوده آن تغییر کرد.
بر این اساس می توان از رویارویی بین آمریکا و ایران به عنوان جنگ سرد کوچک یاد کرد که مرحله اول و بزرگ تر آن بین آمریکا و شوروی جریان داشت. طرفه آنکه اولین برخوردهای این دو ابرقدرت در قالب جنگ سرد بزرگ نیز در ایران و در غائله آذربایجان رخ داد.
نشانه های زیادی وجود دارد که گویای جنگ سرد بین ایران و آمریکا است. اولین و مهمترین آن تفاوت ماهوی این دو حکومت است که دو ایدئولوژی کاملا متعارض حامی اندیشه و عمل آنهاست: اسلام و لیبرالیسم. این دو ایدئولوژی در قالب دو حکومت یاد شده با تعریفی که از خود ارائه می دهند غیرقابل جمع هستند. همانگونه که لیبرالیسم نتوانست با مارکسیسم شوروی کنار بیاید.
دومین نشانه، انتخاب و چینش متحدان علیه یکدیگر است. ایالات متحده با داشتن اسرائیل به عنوان متحدی استراتژیک و مخالف ایران در پی آن است که بسیاری از کشورهای عربی و غیر عربی منطقه را رویاروی ایران قرار دهد. طرح استقرار سپر موشکی آمریکا در امارات متحده عربی و اسقرار پایگاه نظامی در جمهوری آذربایجان و.. از جمله آنهاست. از طرفی ایران نیز بر اساس اصل یکصد و پنجاه و چهارم قانون اساسی " در عین خودداری کامل از هرگونه دخالت در امور داخلی ملت های دیگر از مبارزه حق طلبانه مستضعفین در برابر مستکبرین در هر نقطه از جهان حمایت می کند". این مسئله یادآور قطب بندی آمریکا و شوروی سابق در طول نیم قرن است که شرق و غرب را در قالب چپ و راست در برابر هم قرار داد. بر این اساس می توان گفت طرح ایرانی مبارزه مستضعفین در برابر مستکبرین در مرحله دوم جنگ سرد جایگزین رویارویی چپ و راست شده است.
سومین نشانه که گویای جنگ سرد بین ابرقدرت آمریکا و قدرت منطقه ای ایران است، حمایت از متحدان بدون درگیر شدن مستقیم است که پیروزی هر متحد به عنوان پیروزی کشور حامی تفسیر می‌شود. جنگ ۳۳ روزه حزب الله و اسرائیل در این قالب قابل بررسی است که بسیاری آن را جنگ بین آمریکا و ایران و در نهایت پیروزی ایران تفسیر می کنند.
چهارمین نشانه مجادله های لفظی در عرصه بین المللی است که مدام بین دو کشور رد و بدل می شود. در این قالب ایران آمریکا را شیطانی بزرگ می داند که در پی استثمار و غارت جهان ستمدیده است و آمریکا نیز ایران را محور شرارت معرفی می کند که می تواند جهان را به مخاطره بیندازد.
نشانه هایی از این دست بیش از آن است که بتوان به راحتی به انکار آن کوشید و جنگ سرد پس از جنگ دوم جهانی را در سال ۱۹۹۱ تمام شده تلقی کرد. اما هر کدام چه راهکارهایی را در پیش گرفته‌اند تا بتوانند بر دیگری فایق آیند؟
● ایران و شوروی سابق
بی شک شباهت و تفاوت های زیادی را می توان بین جمهوری اسلامی ایران و شوروی سابق دید. البته مقصود شباهت های ماهوی نیست بلکه برخی شباهت های روشی و ژئوپلتیکی است. این مسئله باعث می شود تا ایالات متحده با تجربه زیادی که از جنگ سرد اول دارد راحت تر با ایران مواجه شود و بسیاری از روش های پیشین را در اینجا نیز به کار گیرد. اما نباید روی دیگر سکه را فراموش کرد که برآمده از تفاوت های ماهوی ایران با شوروی سابق است که اگر با درایت از آنها استفاده شود ورق را به سود ایران برمی گرداند.
فضای اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، و سیاستی از جمله شباهت های ایران و شوروی سابق است. ایران به اقتضای انقلاب سال ۵۷ و برخورد با گروه های معاند به سمت اقتصاد دولتی پیش رفت و قدرت را دربین انقلابیون متمرکز کرد. اقتصاد دولتی در شوروی برآمده از پارادایم مارکسیتی- لنینیستی بود که تا پایان عمر شوروی با آن همراه بود. بی شک اقتصاد دولتی در دنیای معاصر بسیار شکننده و ناکارآمد است. این یکی از نقطه ضعف هایی است که در جنگ سرد می تواند به سود آمریکا تمام شود. اما مسئله به اینجا ختم نمی شود. اقتصاد دولتی شوروی برآمده از ماهیت آن دولت بود اما اسلام و جمهوری اسلامی ایران این پتانسیل را دارد که از این نقطه شکننده بگریزد و بدون آنکه چهارچوبه های تئوریک نظام لطمه ببیند، به سمت اقتصاد بازار آزاد پیش برود. این چرخش را می توان در دولت هاشمی رفسنجانی و پس از آن بخصوص در سند چشم انداز بیست ساله و سیاست های ابلاغی اصل ۴۴ از سوی مقام رهبری مشاهده نمود.
بازی های اقتصادی بخصوص در فضای تسلیحاتی از جمله راهکارهای آمریکا در فروپاشی شوروی سابق بود بنابراین ایران با توجه به ایجاد تضمین های امنیتی ـ تسلیحاتی نباید به سمت چنین فضایی پیش برود ؛ چون چهارچوبه ها و پتانسیل اقتصادی ایران با توجه به اینکه هنوز اقتصاد ایران دولتی است، شکنندگی اقتصاد و سیاست ایران را افزایش می دهد.
فضای اجتماعی- قومی ایران نیز به گونه هایی شبیه شوروی سابق از پراکندگی برخوردار است. وجود شش قوم بزرگ در یک محدوده سرزمینی می تواند ابزاری باشد تا آمریکا به حمایت آنها بپردازد و آنها را با دولت ایران دراندازد اما این در صورتی امکان پذیراست که دولت ایران نتواند در روند جامعه پذیری سیاسی صحیح آنها را نسبت به فرهنگ و دولت ایرانی وفادار نگهدارد. البته این قوم ها طی قرن ها در این جغرافیا زندگی کرده اند و همواره ایرانیت را به گونه های دیگر زندگی ترجیح داد ه اند. اما به هر حال آمریکا برروی آنها دست می گذارد؛ همانگونه که شوروی از این مسئله رنج می برد و بالاخره در فروپاشی آن بسیار تاثیر گذاشت. بزرگ ترین تفاوت بین شوروی سابق و ایران در این زمینه ماهیت دولت و هویت قوم ها است. چون در شوروی دولت، قوم ها را به دور خود جمع کرده بود اما در ایران تمامی قوم ها بوده اند که دولت ایرانی را ساخته اند.
فرهنگ معترض و انقلابی از جمله شباهت های دیگر این دو ملت است که مدام خواهان وضعیتی بهتر هستند و در جا زدن را در شان و منزلت خود نمی بینند. در واقع چون هر دو کشور از پیشینه بزرگی برخوردار بوده اند، اگر چنین موقعیتی از سوی دولت ها فراهم نشود، اعتراض را برای گریز از انقراض ترجیح می دهند.
تمامی این ویژگی های آشکار و دیگر ویژگی های پنهان عاملی می شود تا فرهنگ سیاسی این کشورها متفاوت از دیگر کشورها شود و مدام به سمت قدرت پیش بروند. بر این اساس نمی توان گفت که اندیشه های مارکسیستی ـ لنینیستی عامل قدرت شوروی بود بلکه پتانسیل فرهنگ سیاسی این کشور است که مدام شوروی سابق و روسیه کنونی را به سوی قدرت برتر پیش می برد.
● روسیه و مسئله ایران
روسیه به یمن اندیشه های پوتین و هم تیمی هایش به قدرت جهانی بازگشته است. این ترس و امید را می توان در جمله های میخاییل گورباچف، آخرین رهبر اتحاد جماهیر شوروی و پدر پرسترویکا (فضای باز سیاسی) و گلاسنوست (فضای باز اقتصادی، یعنی همان چرخشی که با پایه های تئوریک نظام ناهمسان بود) در مصاحبه اختصاصی با فرانس ۲۴، مشاهده کرد:
"روسیه اکنون روی پای خود ایستاده است و توانسته مشکلاتش را پشت سر بگذارند. روسیه اکنون به مقام ابر قدرتی دوباره رسیده است، زیرا مردم موفق شدند مشکلات خود را حل کنند. من فکر می‌کنم این خدا بود که به ما کمک کرد. به همین دلیل است که من به دقت اوضاع را دنبال می‌کنم. جریاناتی اتفاق می‌افتد که خوشایند من نیست. سیاست نباید این گونه اعمال شود. من این مشاجرات و دعواهای همیشگی را سیاست نمی‌دانم. کشورها به جای گفت‌وگو، همواره با هم مناقشه دارند، این نباید قابل پذیرش باشد. ما باید این روند را دوباره برعکس کنیم. باید با آلمان، فرانسه، امریکا دوباره گفت‌وگو کنیم و من امیدوارم که نتایج آن امید بخش باشد. با موشک و ساخت موشک مسائل حل نمی‌شود. باید همین حالا اقدام کرد؛ زیرا فردا خیلی دیر خواهد بود و بحران همه جا را فرا خواهد گرفت. باید دانست مشکل ما با توپ و جنگ حل نمی‌شود و گرنه تمام زمین و همچنین همه ما از بین خواهیم رفت."
این بیم و امید آخرین رهبر اتحاد شوروی گویای آن است که نباید به گذشته تاریک و ترسناک بازگشت اما نشانه هایی از این بازگشت هویدا است. اعلام استقرار سپر موشکی آمریکا در شرق اروپا و خروج روسیه از یک پیمان مهم مربوط به جنگ سرد که محدودیت هایی را درباره سربازان و سلاح ها اعمال می کرد، حال و هوای جنگ سرد بزرگ را بازگردانده است. بر این اساس وزارت خارجه روسیه در بیانیه ای حضور روسیه در پیمان نیروهای متعارف اروپا را از نیمه شب سه شنبه(۲۰/۹/۸۶) به وقت مسکو به حالت تعلیق در آورده است.
این بحث ها نشان از آن دارد که جنگ سرد در حال بازگشت به جغرافیا و محدوده خود است. یعنی گام گذاشتن به جنگ سرد سوم منهای برخوردها و ایدئولوژی شورایی دو قطبی دوره اول.
اما نسبت این دوره با ایران در چیست؟ از آنجا که ایران در تمام زمینه ها بر روی حرف های اولیه خود مانده است از این پس شاید راحت تر بتواند به سمت اهداف خود گام بردارد به شرط اینکه بتواند مدبرانه توپ را به زمین روسیه بیندازد و اگر این بازی درست انجام شود می توان گفت ایران برای رسیدن به اهداف خود آمریکا و روسیه را در برابر یکدیگر قرار داده است. یعنی جنگ سرد سوم نیز اولین گام های خود در ایران بر می دارد همانند جنگ سرد اول.
این چرخش چند مسئله را به همراه دارد که باید بیشتر به آنها اندیشید. اول اینکه برای رسیدن به چنین هدفی تا کجا و چقدر باید امتیاز داد. دوم اینکه با احتساب چنین امتیازاتی تا چقدر می توان دشمنی های آمریکا را از ایران دور کرد و سوم اینکه چگونه باید با کشوری روبرو شد که در نزدیکی های ایران در حال تبدیل شدن به ابرقدرتی جهانی است ؛ زیرا نمی توان به اتحاد استراتژیک بین ایران و روسیه در فضای بین المللی خوش بین بود. چهارمین مورد که از همه نیز مهمتر است، به این نکته بازمی گردد که ایران در کجای جهان نوین که در حال شکل گیری است، خواهد ایستاد و آخر اینکه برای رسیدن به جایگاهی درخور و مناسب نباید اوج گیری قدرت های دیگر را از نظر دور داشت.
نویسنده: رضا حجت شمامی
منبع: سایت ایراس
منبع : خبرگزاری فارس


همچنین مشاهده کنید