یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

مذاکره با امریکا «تابو» نبود


مذاکره با امریکا «تابو» نبود
برخی واژه ها هستند که بدیل ندارند. هیچ واژه دیگری جانشینشان نیست. یا اگر هست، دقیقا همان معنا و به عبارتی، «حس» را منتقل نمی کنند. لابد شما این تصویر را در فیلم‌ها و تئاترها دیده‌اید که نویسنده‌ای با سیگاری بر لب پشت میز تحریر یا ماشین تایپ نشسته و با عصبانیت، مرتب تایپ می‌کند و پاره می‌کند و با خودش حرف می‌زند و دوباره ازنو. خیلی وقت‌ها این «خود‌درگیری» چیزی نیست جز تلاش برای یافتن واژه‌ای که هرچه نویسنده در ذهن می‌گردد و به دایره‌المعارف مغزش مراجعه می‌کند، جز نسخه‌های مشابه (و البته نامطلوب) چیزی دستش را نمی‌گیرد. نمی‌خواهم بحث را فرهنگی و ادبی کنم؛ که نه اینجا جای آن است و نه این کار، کار من. اما بد نیست این را هم بگویم که یکی از دلایلی که باعث می‌شود برخی نویسندگان و شاعران به مرحله اعجاز برسند و ماندگار شوند، همین است که واژه‌هایی را می‌یابند و به کار می‌گیرند که یافتنشان کار هرکس نیست. واژه‌هایی از جنس واژگان اشعار شاملو، طنین و معنایی را به مخاطب منتقل می‌کنند که جز با واژه اعجاز نمی‌توان توصیفش کرد. برای آنکه زیاد به صحرای کربلا نزده باشم، بحث را برمی‌گردانم به همان واژه‌های بی‌جانشین. همان واژگانی که وقتی اثر ادبی به مرحله ترجمه می‌رسد، مترجم بیچاره باید بگردد تا شاید در دایره واژگانی زبان مخاطب، واژه‌ای بیابد و اندکی از حس موجود در زبان مؤلف را منتقل کند؛ آنچه که البته باعث می‌شود میان مترجمان توانا با همگنان معمولی‌شان فاصله افتد.
از جمله این واژه‌های بی‌جانشین و صعب‌الترجمه، یکی هم «تابو» است. شخصا از زمانی که این واژه در دوران نوجوانی به گوشم خورد تا به حال، نتوانسته‌ام جانشینی برایش پیدا کنم و در میان نوشته‌های دیگران هم، واژه‌ای بدیل آن ندیده‌ام. دایره‌المعارف اینترنتی ویکی‌پدیا هم بعد از کلی تلاش، واژه‌ای برای تابو جعل کرده با عنوان «پرهیزه». از آن جنس کلماتی که معلوم است صرفا با ضرب و زور اهل فرهنگستان ادب فارسی درآمده تا معلوم شود این عزیزان هم گرم کاری و تولید محصولی هستند. (به عمد عبارت «تولید محصول» را برای واژه سازی‌های فرهنگستان به کار بردم، تا بعنوان یک مخاطب گفته باشم بسیاری از واژگان ساخته این فرهنگستان، صرفا به درد آوردن در بیلان کاری مؤسسه می‌خورد تا ورود به فرهنگ و زبان روزمره مردم. گویی فرهنگستان، کارخانه است و واژه به مثابه کالا که به هرحال، چرخ کارخانه باید بگردد و واژه باید تولید شود؛ گرچه کالای تولیدی چنان بنجل باشد که گوشه انبار خاک بخورد).
اما این «تابو» تعریفی دارد که در همان دایره‌المعارف درباره‌اش چنین آمده: «تابو یا پَرهیزه آن دسته از رفتارها، گفتارها یا امور اجتماعی است که بر طبق رسم و آیین یا مذهب، ممنوع و نکوهش‌پذیر است. برای نمونه نام بردن از اندام تناسلی در محافل رسمی در بسیاری از اقوام جهان یک تابو است. واژه تابو از زبان تونگا که یکی از زبان‌های پلی‌نزی است وام گرفته شده. زیگموند فروید معتقد است که تابوها کهن‌ترین مجموعۀ قوانین بشری‌اند و اقدامات منع شده در تابوها و قوانین، اقداماتی هستند که بسیاری از انسان‌ها تمایل طبیعی به انجام دادن آنها دارند .او با بهره‌گیری از تجربیاتی که در زمینۀ روانکاوی دارد به مشابهت‌هایی میان رسم‌های تابویی و عوارض بیماری روانی وسواس پی می‌برد و بر این پایه می‌گوید که تابوها در آغاز از ممنوع شدن تمنیات و اعمال غریزی -ممنوعیت‌هایی که نسل پیشین انسان‌های اولیه با خشونت تمام بر نسل بعدی تحمیل کرده است - پا گرفته‌اند. این فرضیه روشن می‌کند که چرا انسان در قبال آنچه تابو ممنوع ساخته است ایستاری دو پهلو دارد. چه به طور غریزی انسان پس از تحمیل شدن تابو، ناخودآگاه سودایی خوش‌تر از زیر پا گذاشتن تابو ندارد .آن قدرت جادویی که انسان برای تابو قائل است و کشش و گیرایی تابو همه حاصل وسوسه‌انگیزی آن و نیز ظرفیتی است که تابو برای برانگیختن کششهای غریزی و ناخودآگاه انسان دارد .از همین رو، برای محترم ماندن تابو به مقاومت آگاهانه فوق‌العاده‌ای نیاز است که خود از قداست تابو، تأکید مکرر بر زیر پا گذاشتن آن و نیز کیفر شدیدی که برای نقض‌کنندگان آن در نظر گرفته شده است، مایه می‌گیرد. فروید اعتقاد دارد که در آغاز، تابوها از طریق پدر و مادر و مراجع اجتماعی منتقل شده‌اند ولی این امکان وجود دارد که در نسل‌های بعد به عنوان یک استعداد روانی موروثی، شکلی «سازمان‌یافته» پیدا کنند».
همانطور که در تعریف واژه «تابو» آمده بود و در ذات این مفهوم نیز دیده می‌شود، تابو مفهوم و مسأله‌ای اجتماعی و حتی فرهنگی است. تابو را نمی‌توان «ایجاد» کرد؛ تابو را تنها می‌توان «شکست». در واقع، تابو مفهومی است از جنس «میراث». ما بعنوان فرد یا نظامی که در لحظه زمانی A متولد شده‌ایم، از گذشته خویش میراث می‌بریم و برای نسل آینده خویش هم، میراث باقی می‌گذاریم. اما آن میراثی که از نسل قبل به دستمان آمده، توسط ما ایجاد نشده. ما تنها می‌توانیم آن میراث را بر باد دهیم و یا در نقطه مقابل، بر غنایش بیافزاییم و تحویل نسل بعد دهیم. تابو، البته انتزاعی‌تر از میراث است. جنس تابو، اصولا مادی نیست. در فرهنگ جامعه ریشه دارد و حتی بخش مهمی از آن، چنانکه فروید هم توضیح داده، در روان و ناخودآگاه تک تک افراد جامعه‌ای که در تسلط فرهنگ غالب قرار دارند، خانه می‌کند. بدین معنا، تابو همچون درختی تناور است که دایره‌های نقش بسته بر کنده آن، هر یک از دهها سال از سر گذارندن و باد و بوران و خشکسالی و ترسالی را تجربه کردن حکایت می‌کند. چنین درختی را تنها می‌توان با اره برقی و صرف کردن انرژی فراوان یک یا چند تن فروانداخت؛ اما کسی (جز در دایره ماوراءالطبیعه) نمی‌تواند یکباره چنین درختی خلق کند. تابو هم، چنین تناور و استوار در خاک فرهنگ و روان افراد جامعه ریشه دوانده. پس مردمان هر عصر، خیلی که هنر کنند و جرأت به خرج دهند و ابزارها به هم آورند، می‌توانند تابویی را بشکنند و همچون درختی تناور بر زمینش اندازند. البته تابو شکستن براحتی درخت انداختن هم نیست. وقتی کسی درختی کهنسال را قطع می‌کند، حداکثر با جنگلبان و سازمان محیط زیست و تعدادی از فعالان NGO های سبز مواجه می‌شود و حداکثر ممکن است پرونده‌ای قضایی را متوجه خویش ببیند. اما در شکستن تابو، اگر افکار عمومی جامعه پذیرش و ظزفیت کافی برای شکسته شدن یک تابو را نداشته باشد، فرد یا جریان تابوشکن با انزوای اجتماعی و حتی واکنش‌های قهرآمیز مواجه می‌شوند. به عبارتی، اگر بپذیریم تابو در فرهنگ و روان تک تک مردمان جامعه ریشه دارد، شکستن آن هم طبعا با واکنش (و حداقل «حساسیت») تک تک مردمان باید مواجه شود. این مسأله در دورانی چون قرون وسطی که تابوها بسیار گسترده و پرتعداد بود و هر کس با اندک اندیشیدنی به دیوار ضخیم خطوط قرمز برمی خورد، بسیار دیده می شد و سرنوشت تابوشکنان به هیزم و هیمه حاکمان و نفرین مردمان ختم می‌شد. گرچه اینک و در زمانه جدید نباید واکنش‌های بدوی را انتظار داشت، اما بروز حساسیت اجتماعی و اعتراض‌های مدنی حداقل واکنش‌هاست. از این روست که وقتی در برابر شکستن پدیده‌ای که از آن بعنوان «تابو» نام برده می‌شود، واکنشی شکل نمی‌گیرد؛ منطقی‌تر آن است که در اصل تابو بودن آن شک کنیم و یا مدعی شویم تلاش برای «تابو» نشان دادن آن پدیده، ناکام مانده است.
موضوع مذاکره ایران و آمریکا، از جمله مواردی است که طی سه دهه گذشته تلاش شد در جایگاه «تابو» قرار بگیرد و تعریف شود. سابقه سیاسی و نزاع شکل گرفته در میان دو کشور از زمان کودتای ۲۸ مرداد تاکنون، بستر سلسله منازعاتی را شکل داده که به کدورتی تاریخی میان نیروهای سیاسی دو کشور انجامیده است. مجموعه نیروهایی که اپوزیسیون نظام شاهنشاهی را تشکیل می‌دادند، عمدتا یا از نیروهای چپ و وابستگان به اردوگاه شرق بودند که آمریکا را به مثابه «دشمن امپریالیستی» می‌نگریستند و یا آنکه از طیف مخالفان مذهبی، که حمایت آمریکا از رژیم شاه را - بعنوان اصلی‌ترین متحد دشمن منطقه‌ای مسلمانان (اسرائیل)- یکی از عوامل اصلی بقای حکومت وی و پیشبرد «سیاست‌های ضداسلامی» آن تلقی می‌کردند. چنین بود که از پس بروز انقلاب اسلامی، تسخیر سفارت آمریکا در تهران به‌مثابه «انقلاب دوم» معرفی شد و در میان نیروهای سیاسی برآمده از انقلاب، مخالفان این حرکت در اقلیت کامل قرار داشتند؛ بالعکس، هر روز مقابل ساختمان سفارت که در فضای انقلابی «لانه جاسوسی» نامیده می‌شد، مردمان زیادی در قالب خودجوش یا با سازماندهی احزاب و گروه‌ها گرد می‌آمدند و در دفاع از تسخیرگران اطلاعیه و بیانیه صادر می‌کردند و میز خطابه برمی‌افراشتند. دوران قطع روابط دو کشور که از آن زمان شکل گرفت و بعنوان یکی از اصلی‌ترین گره‌ها در دو سوی منازعه تلقی شد، یکسالی است که با ورود به فاز مذاکره، رو به پایان گذاشته است. گرچه آغاز مذاکرات با ملاحظات و انتقادات پاره‌ای محافل حاشیه‌ای مواجه شد، اما با بروز کمترین حمایت در سطح عالی حکومت از مذاکرات، همین انتقادهای حاشیه‌ای هم فروخفت. چنانکه برخلاف سال قبل که مذاکرات در عراق با اندک مخالفت‌هایی مواجه و سپس با توجیه «تمرکز مذاکرات بر موضوع صرف مسایل عراق» منتفی شد، امسال و در شرایطی که حضور نماینده آمریکا در مذاکرات هسته‌ای، اصلی‌ترین موضوع اختلافی ایران و غرب را دربر می‌گرفت، همین اندک مخالفت‌ها هم شکل نگرفت. گویی جناب برنز، همان خان معروف ضرب‌المثل ایرانی است که کسی نفهمید کی آمده و کی رفته!
چنین تجربه‌ای می‌تواند این بحث را شکل دهد که حکومت‌ها - حتی در ایدئولو‍ژیک‌ترین اشکال خود- نمی‌توانند شکل‌دهنده و موجد «تابوها» باشند. حاکمان می‌توانند با انواع تدابیر و ملاحظات امنیتی، سیاسی و قضایی هزینه‌های ورود منتقدان و فعالان جامعه را به حوزه‌هایی خاص بالا ببرند و بسیاری را از ورود پرهزینه و کم‌فایده به این حوزه‌ها بازدارند، اما نمی‌توانند این ملاحظات و محدودیت‌ها را درون ذهن و روان و فرهنگ مردمان نهادینه سازند و برایشان «تابو» بسازند. در واقع، در چنین مواردی ما با «خط قرمز سیاسی» مواجه هستیم، نه مسایلی که جامعه به دلیل نوع فرهنگ و پیشنه خود، آن را «خط قرمز ذاتی» تلقی می‌کند. البته در حوزه نظر هیچ موضوعی ذاتا خط قرمز و ممنوع‌الورود نیست؛ اما همان مواردی را هم که عرف جامعه بعنوان «خط قرمز ذاتی» می‌شناسد و بی‌نیاز از فشار و بندو بست حکومت از ورود به آن ابا دارد، محدود و معدود است. مذاکرات اخیر ژنو، حداقل سودی که داشت این بود که آشکارا نشان داد، مذاکره با آمریکا جزو تابوهای جامعه ایران نیست و پیش از این هم، بر خلاف تبلیغات رسمی جزو تابوها نبوده است.
محمدجواد روح
منبع : طراوت


همچنین مشاهده کنید