پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

مذاکره با طالبان ،طرح کرزای یا سناریو بوش


مذاکره با طالبان ،طرح کرزای یا سناریو بوش
این بار بحث مذاکره با طالبان دیگر شایعه نیست ، یک تصمیم و بلکه یک توافق است . توافقی نه پنهان و پشت پرده که آن قدر آشکار وعیان ، که حامد کرزای یعنی رئیس دولتی که آمده بود تا طالبان را مهار و منزوی سازد با صدای بلند آن را اعلام می کند.
همه چیز در ۲۸ سپتامبر کابل مهیا بود برای آن که افغان های خسته از ناامنی و ناامید از عملکرد مسئولان امنیت ، گوش به شنیدن تصمیمی مهم و راهگشا در کاخ ریاست جمهوری افغانستان بسپارند. درست ساعتی پس از عملیات انتحاری بزرگ در حوالی مقر پلیس که پیام قدرت نمایی طالبان را به چشم پایتخت نشینان می رساند، حامد کرزای خبرنگاران را فراخواند و در کنفرانسی اعلام کرد که تصمیم قطعی برای مذاکره با شورشیان طالب گرفته شده است.
کرزای این بار حتی پا فراتر گذاشت و پیشنهاد مذاکره با دو نماد و دو چهره مخوف عملیات های تروریستی را ارائه کرد: یعنی ملاعمر و گلبدین حکمتیار که قبل از این هردو در لیست سیاه دولت کابل و آمریکا قرار داشتند و کرزای آنها را خط قرمز مذاکره خوانده بود.
کرزای اما این بار گفت که اگر آدرس این دو رهبر مخالفان را در اختیار می داشت، شخصاً افرادی را برای گفت وگو با آنها می فرستاد.
رئیس جمهور افغانستان در ادامه برای آنکه محافل داخل را نیز مهیای پذیرش این تصمیم سازد گفت ایالات متحده آمریکا و سازمان ملل متحد نیز از این اقدام حمایت می کنند. او حتی مدعی شد که عده دیگری از رهبران جهان در مورد مذاکره با طالبان صحبت کرده و آنها نیز از طرح مذاکره با طالبان حمایت کرده اند.
دیگر بخش های سخنان حامد کرزای در توجیه این تصمیم از جنس تعارف بود ازجمله این که او برای فرونشاندن حساسیت افغان های زخمی از جنایات طالبان گفت : این شرط را در مذاکره با ملاعمر و حکمتیار دنبال خواهد کرد که آنها قانون اساسی کشور و دستاوردهای ۶ سال گذشته را بپذیرند. یا آن که اضافه کرد که این خواسته طالبان را که آشتی و مصالحه را به خروج نیروهای خارجی گره بزنند نخواهد پذیرفت.
● سوابق ماجرا
موضوع مذاکره با طالبان بحث تازه ای نیست ، این مسأله بویژه در یک سال اخیر از کانال های مختلف مطرح و حتی پیگیری شده است. به تعبیر برخی ناظران معمای مذاکره با طالبان همواره به صورت «یک گزینه ثابت» روی میز بازیگران داخل و خارج افغانستان قرار داشته است. اما تفاوت ماجرا در این جاست که در شش سال دوران جنگ افغانستان موضوع مذاکره با طالبان بیشتر حالت یک تاکتیک یا سوژه بازی را داشته است که طرف های بین المللی و منطقه ای هر از گاهی برای تأمین اهداف مقطعی خویش آن را دامن می زدند. به طور مثال در فواصل گوناگون هرکدام از بازیگران و دولت های خارجی برای تأمین منافع فصلی خویش در گوشه ای از میدان جنگ یا در مقرهای امنیتی اسلام آباد و پایتخت های اروپایی با تیمی از طالبان به مذاکره نشسته اند.
از این دست مذاکرات تاکتیکی می توان به دیدارها و تماس های محرمانه اشاره کرد که اشپیگل از نشست اکیپ اطلاعاتی آلمان و فرانسه با نمایندگان طالبان در یکی از هتل های سوئیس گزارش کرده است . این دیدار بعد از گروگانگیری طالبان از اتباع این دو کشور اروپایی انجام شده . حلقه دیگر مذاکرات را به طور متناوب مأموران سیاسی امنیتی انگلیسی در ولایت هلمند- ولایتی که کانون عملیات های انتحاری است و امنیتش به ارتش ملکه واگذار شده است - انجام داده اند. این نشست که گزارش آن در اغلب نشریات لندن درج شده است در شهر موسی قلعه هلمند و با حضور شرکای قبیله ای طالبان و مأموران انگلیسی برگزار شده است. این دست مذاکرات که آشکارترین بده بستان سیاسی دولت های غربی با طالبان بوده اغلب با این هدف انجام شده که طالبان در ازای دریافت پاداش های مالی و یا مشوق های دیپلماتیک، مقرها، پایگاه ها و اتباع این کشورها را درمناطقی مانند هلمند ، قندوز و قندهار هدف حمله قرار ندهد.
اما مذاکره ای که اکنون در زبان کرزای ستایش شده است ماهیتی متفاوت دارد. این مذاکره چنان که شخص اول افغانستان می گوید در چشم انداز خویش به دنبال شراکت دادن طالبان درقدرت است .
مذاکره با تعریف دوم در واقع به رسمیت شناختن طالبان منتهی می شود و بر حضور و نفوذ این گروه مطرود در معادلات سیاسی افغانستان مهر تأیید می نهد. این الگو از مذاکره خواهی با عبارتی آشنا توجیه می شود و آن این که : «طالبان بخشی از واقعیت افغانستان است» خاستگاه این نظریه، کابل و کرزای نیست بلکه مبدع و مبتکر آن دولتمردان کشور همسایه افغانستان یعنی پاکستانی ها هستند. به همین دلیل قاطبه ناظران امتیازات سیاست مصالحه با طالبان را به نام قدرت حامی طالبان یعنی اسلام آباد ضرب کرده اند. دیپلمات ها و افسران اطلاعاتی پاکستان جز دو سه سال پس از سقوط طالبان که سکوتی مصلحت آمیز در این زمینه پیشه کردند همواره موضوع سازش با طالبان را به عنوان یک سیاست راهبردی تعقیب کرده اند.
بار اول شوکت عزیز که اکنون پس از مشرف دومین مقام کلیدی اسلام آباد محسوب می شود در جریان اجلاس مهم اعضای ناتو در شهر ریگا از غرب خواست تا باب مذاکره با طالبان را بازکند. جالب است که مردان اسلام آباد در پیگیری این اندیشه جنجالی خود هیچ گاه منتظر تصمیم کابل یا غرب و ناتو نمانده اند لذا آنها در پائیز سال گذشته دومین گام خود را برای شناسایی این گروه برداشتند. در منطقه سوق الجیشی و قبیله نشین وزیرستان که به عنوان مرکز پشتیبانی طالبان و مخفیگاه تندروها شهرتی جهانی دارد. مقام های اسلام آباد نخستین عهدنامه دوستی و همکاری با طالبان را به امضا رساندند. در پیمان وزیرستان که در واقع به حضور طالبان رسمیت بخشید سران قبایل حامی طالبان به این امتیاز مهم دست یافتند که در قبال ترک مخاصمه با ارتش پاکستان اختیار اداره این مناطق که گلوگاه تماس این کشور با افغانستان است را دردست بگیرند. به این صورت می توان حدس زد که امروز هیچ کس به اندازه دولت همسایه کابل ازاین اتفاق که سرانجام دولت منتخب جامعه بین المللی را پای ایده خود کشانده است خشنود نیست برای ژنرال ها و افسران اطلاعاتی پاکستان دراین روزهای بحرانی کشورشان این می تواند شیرین ترین خبر باشد.
● بزرگترین اعتراف به شکست
کرزای گفته است که پیشنهاد او به تأیید آمریکا و مجامع جهانی رسیده است . این نکته ای است که حتی اگر بر زبان کرزای نمی آمد ، افکار عمومی به آن واقف بودند. زیرا از دید عموم ناظران مسأله سازش دولت کابل تصمیمی نیست که کرزای به تنهایی قادر به اتخاذ آن باشد، همه آنهایی که در داخل و خارج افغانستان کنفرانس خبری کرزای را دنبال می کردند، پیشنهاد او برای مذاکره با طالبان را در حکم پیشنهاد مستقیم بوش و کاخ سفید تلقی کردند. این سند گویای خیلی از زوایای مهم و تاریک جنگ افغانستان است بویژه برای کسانی که در پی تصویری روشن از پشت صحنه جنگ یا یک ارزیابی واقع بینانه از جبهه های درگیری هستند، سخن یا پیشنهاد کرزای می تواند خیلی روشنگرانه باشد. این پیشنهاد جای تردیدی باقی نمی گذارد که بازیگران خارجی در این کشور بر پیروزی دراین جنگ چشم بسته اند و دریافته اند که همانند عراق در باتلاق افغانستان نیز از فتح و ظفر خبری نیست. این سخن کرزای که طرح او برای سازش با فرماندهان تروریسم از سوی سه مرجع سازمان ملل ، ناتو و آمریکا به امضا رسیده است. بزرگترین اعتراف به شکست پروژه صلح در افغانستان است .
واقعیت این است که طرح مذاکره با طالبان در بدترین زمان ممکن یعنی اوج ضعف نظامی جبهه مقابل طالبان مطرح می شود لذا یک نگاه عمیق به پس زمینه پیشنهادی که روی میز کرزای قرار گرفته روشن خواهد کرد که طرح مذاکره با طالبان در واقع به صورت یک راه علاج و به قول کارشناسان راه برون رفت برای ائتلاف تحت امر آمریکا از باتلاق افغانستان مطرح شده است. شواهد زیادی دلالت براین دارند که این سناریو با آنکه از تریبون حکومت مرکزی افغانستان و با زبان سخنگویان کرزای تبیین می شود اما اساس آن با قلم سیاستگذاران پنتاگون تدوین یافته است.
به باور ناظران، مقام های آمریکایی در تدوین این طرح گوشه چشمی روشن به تجربه عراق داشته اند. پنتاگون چنان که رسانه های آمریکا نوشته اند در حوادث نظامی افغانستان همان آهنگ شکست عراق را حس کرده است و همین دریافت از روند بحران افغانستان آنها را به این جمعبندی رسانده که ساز و کار مذاکره را درعین جنگ دنبال کنند.
اغلب شهروندان افغان که در این مدت طرف پرسش گزارشگران غرب قرار گرفته اند بر این واقعیت مهر تأیید زده اند که این سرزمین که قرار بود نخستین الگوی مجسم پیروزی بر جریان تحجر و ترور باشد با سرعت و شتاب به سمت قهقرا می رود. فقط در عرصه نظامی نیست که طالبان با عملیات های انتحاری و دهشت افکنی استراتژی جهانی مبارزه با تروریسم را به چالش کشید ه اند بلکه در زمینه آبادانی و بازسازی این کشور، دهها تعهد بزرگ اروپا و آمریکا بر زمین مانده است .
این سخن که هیچ اتفاق مثبتی در زندگی مردم افغانستان رخ نداده است از سطح گلایه های شهروندان نگران کابل فراتر رفته و امروز به صورت یک مؤاخذه در تریبون های سازمان ملل از سوی خود کرزای و دوستانش بیان می شود.
مقام های کابل در فهرست اشتباهات و بدقولی های جبهه ائتلاف به اهمال بزرگ آنان در تجهیز ارتش و پلیس افغانستان اشاره می کنند وهمان سخن تلخ نوری مالکی را بر زبان می آورند که ناتو و ائتلاف جهانی دولت افغانستان را درمیدان جنگ با تروریست ها بی ساز وبرگ گذاشته اند. از جالب ترین نکات این است که ارتش های خارجی در افغانستان کمترین تلاش را برای تسلط بر جبهه جنگ به عمل آورده اند. در یکی از گزارش ها تأکید شده است که ۶ سال پس از اشغال افغانستان، غرب هنوز شناخت کافی از زیر و بم جغرافیای جنگ در این کشورندارد، سربازان ناتو، دیپلمات ها و افسران استخباراتی (اطلاعاتی) حتی نمی توانند به زبان آن کشور سخن بگویند. از ده ها ناظری که تراژدی بازگشت ناامنی و دهشت به افغانستان را باز گو کرده اند می توان به روایت خبرنگار اعزامی روزنامه انگلیسی گاردین از میادین جنگ اشاره کرد .
او می نویسد : اغلب شهروندان افغان در گفت وگوی شان تأکید کردند که «دولت های آمریکا و بریتانیا در عراق و افغانستان مرتکب اشتباه های زیادی شده و دروغ های هماهنگی گفته اند.» این گزارشگر از افول انگیزه جنگ در اردوی متحدین خبر می دهد و این که دور جدید حملات طالبان بر پایه ترس فزاینده افسران وسربازان اروپایی و آمریکایی طراحی شده است . به نوشته گاردین ناتو برآورد کرده است که حدود ۶هزار تا ۸هزار عضو گروه طالبان، در داخل افغانستان فعالیت دارند، اما کسی به درستی نمی داند که چه تعداد دیگر، در انتطار ورود به افغانستان هستند.
گاردین سپس به عملکرد ضعیف و پر اشتباه فرانسه، آلمان و کانادا در جبهه های استراتژیکی مانند قندوز، ارزگان و قندهار اشاره می کند، از کارنامه ۷ هزار نیروی بریتانیایی بویژه در ولایت هلمند به عنوان یک فاجعه یاد می کند . نیروهای آمریکایی هم که در شرق افغانستان مستقر هستند، به یکی از جبهه نفوذ پذیر وشکننده جنگ تبدیل شده اند.
نویسنده این روزنامه بریتانیایی در نتیجه گیری خویش تأکید می کند که دامنه شکست اکنون فقط دامان بوش یا براون و بلر را نگرفته است بلکه مأموریت جنگ را در افغانستان آزمونی برای ناتو می شمارد. آزمونی که همه رقیبان ناتو از روسیه تا چین به نتیجه آن چشم دوخته اند. حال دراین شرایط می توان به عواقب مذاکره جبهه ائتلاف با طالبان اندیشید.
از این نگاه روشن است که مذاکره با طالبان هدفی جز فرافکنی یا فرار از عراقیزه کردن بحران افغانستان ندارد. حتی از اصراری که آمریکایی ها بر پیگیری این طرح دارند می توان این نکته را استنباط کرد که آنها به تعبیر تحلیلگران این کشور نمی خواهند« فرصت مقتضی » برای مذاکره با شبه نظامیان شورشی همانند عراق فوت شود.
به هر تقدیر بهره طالبان از این اعترافنامه فقط یک پیروزی نظامی نیست بلکه این گروه با این تصمیم به قول کرزای به یک توفیق مهم سیاسی دست می یابند. این توفیق را بویژه سازمان ملل ارزانی این گروه کرده است. ورود تمام عیار این نهاد به مذاکره با طالبان این مفهوم خطرناک را دارد که موجودیت این گروه به رسمیت شناخته شده است.
جالب است که سازمان ملل نیز منتظر تصمیم کابل نمانده است. درین ادوارد، سخنگوی سازمان ملل متحد با اعلام این موضوع می گوید: هم اکنون گفت وگو میان مقا م های محلی و طالبان در ولسوالی (شهر) موسی قلعه ولایت هلمند جریان دارد.
● طنز بزرگ تاریخ
مردم افغانستان و جامعه جهانی که هر کدام به نحوی از ۳ سال حاکمیت سیاه طالبان بر کابل آسیب دیدند در اجماع خویش برای روی کار آوردن دولت کرزای، یک هدف مقدس کرده اند وآن نجات این کشور از چنگ ۲افراطیون و زدودن رسوبات افراطی گری از این سرزمین است، افراطی گری که نماد آن طالبان بوده و هست. عجیب ترین معمای ذهنی مردم رنجور افغان پس از شنیدن خبر تلاش حکومت کابل برای سازش با طالبان این بود که چگونه دولتی که با رسالت طرد و مهار این جریان افراطی هویت یافت و بر قدرت تکیه زد در ششمین سال حیات خویش خود جاده بازگشت آنها را هموار میکند. تا به امروز جلوگیری از بازگشت طالبان در منشور حکومت افغانستان نوین سرلوحه همه هدف ها بود و چندان جای تعجب نیست که برخی محافل افغان در شنیدن خبر سازش با طالبان گفتند که کابل عهد بزرگ خود با جامعه بین المللی و مردم را شکسته است .
سازش با طالبان نقض همه غرض و مقصودی است که از ۶ سال جنگ، مردان کابل و طرف های بین المللی در این سرزمین داشته اند و گریبان آنها در چنگ این سؤال است که براستی اگر قرار بود با طالبان از در آشتی وارد شوند پس چه نیازی به این همه جنگ و آوارگی بود و اساساً چه نیازی به حضور این همه نیروی بین المللی و اشغال خونین افغانستان. همه گردانندگان این جنگ ۶ساله که تاکنون نزدیک ده ها هزار کشته و دهها هزار زخمی در بر داشته است. ناگزیر باید به این سؤال پاسخ دهند.
● استدلال هایی از جنس تناقض
درمیان مردان کابل تاکنون مصالحه ملی و آشتی ملی دارای ابعاد و چهارچوبی روشن بوده است. همه مجاهدین و رهبران افغان در آزادی این سرزمین از چنگ طالبان در پی آشتی ملی و تفاهم بودند اما همه سخن ها در باب تفاهم به این نکته ختم می شد که جنایتکاران و کسانی که هم اندیشه ترور و نفرت قومی را پراکنده اند و دست شان به خون مردم بی گناه افغان آلوده است از گردونه عفو و آشتی بیرون بمانند و باید در محاکم این کشور به سزای اعمال شان برسند. تا یک سال پیش دولتمردان کابل و در رأس شان کرزای بر مبنای همین اندیشه با طیف مرتکبین اقدامات تبهکارانه برخورد می کردند. از همین رو گمان می رود چنان که مسأله مذاکره با جنایتکاران طالبان در قالب طرح آشتی ملی طرح یا توجیه شود، نخستین مخالف آن مردم و رجال زخم دیده از طالبان خواهند بود. حتی آنچه در توافقنامه های بین المللی و اجلاس های مربوط به افغانستان تصویب شده بود تأکید می کند که طالبان بویژه شاخه عملیاتی و تروریستی آن مهار و کنترل شوند. بر پایه همین توافقنامه هاطالبان همواره به ترک جنگ و بازگشت به خانه و کشورشان دعوت می شدند و خبری از سهم دهی آنان در قدرت نبود.
در آئین راستا نیز گروهی از عوامل غیر نظامی این جریان در کابل به عنوان نوعی پناهنده اسکان داده شدند، وکیل احمد متوکل، وزیر خارجه رژیم طالبان و ملا ضعیف آخوند، سفیر سابق طالبان در اسلام آباد که در کابل به سر می برند، نیز به هیچ مقام دولتی گماشته نشدند. این نکته که صف جنایتکاران جنگی از تروریست های حرفه ای از صف مردم ساده و جوانانی که توسط معلمان ترور اغفال می شوند باید تفکیک شود، محور اختلاف میان دو سوی جبهه جنگ یعنی کابل و اسلام آباد بوده است .
دیدگاه حاکم بر پاکستان وارد شدن طالبان به پروسه قدرت بوده و این که این گروه بنابر تبار پشتونی اش در واقع سهم این قوم بزرگ را از قدرت بدست آورد اما تفکر رجال کابل معطوف به جذب فقط لایه هایی از نیروهای سیاسی و به اصطلاح بی خطر طالبان بوده است. به همین دلیل در ادبیات مردان کابل همواره این دسته بندی مبنای تصمیم گیری ها قرار گرفت که «طالبان ایدئولوژیک» یعنی همان معتقدین به آموزه های تکفیر از طیف طالبان غیرایدئولوژیک تجزیه شوند. تأکید بر این بوده که تنها افرادی می توانند شامل این روند شوند که متهم به انجام جنایات جنگی و نقض حقوق بشر نباشند. اما در سیاست جدید کرزای این مرزها به کلی به هم ریخته است و عجیب تر این که «سیاست جذب» که قرار بود فقط افراد عادی طالبان را در بربگیرد شامل همان گروه تکفیری ها و سرکردگان اندیشه تحجر و ترور شده است . معیارهای حاکم بر رفتار حکومت افغانستان با طالبان از زمانی کنار رفت که برخی مشاوران رهبری افغانستان از ادبیات تازه ای به نام «طالبان خوب» و« طالبان بد» سخن به میان آوردند.
با همین استدلال بود که در۲۱ اردیبهشت ۱۱ مه مجلس سنای افغانستان طرحی تصویب کرد که در واقع به ایده آشتی با طالبان مشروعیت بخشید و نخستین مجوز را برای پیگیری مذاکره با طالبان فراهم کرد. البته باز در طرح مصوب سنا نیز جانب احتیاط تا حدی حفظ شده بود. این طرح ۱۴ماده ای مجلس سنا ضمن آن که خواهان مذاکره با طالبان شده بود،اما تأکید کرده بود که نخست باید «طالبان افغان» از «طالبان غیرافغان» تفکیک شوند و بعد با آن عده از طالبانی که از افغانستان هستند، مذاکره صورت گیرد.موضوع طالبان غیر افغان اینجا اشاره دقیق به حضور شبکه القاعده بود که ستون فقرات فرماندهی طالبان را دردست دارند یعنی همان ها که با زیر پا گذاشتن همه موازین قانونی، عقلی وعرفی به تحمیل الگوی حکومتی خویش بر جامعه افغانستان و دیگر نقاط جهان اسلام پای می فشارند.
چرا طرح مذاکره با طالبان محتوم به شکست است؟
به نظر می آید که مقام های کابل آن قدر برای اجرای سناریو مذاکره تحت فشار هستند که تاکنون فرصت اندیشه کردن در باره عواقب این طرح و با سنجیدن ضریب عملی شدن این طرح را نیافته اند.
▪ از همین روست که پاره ای نکات در این باره سزاوار یاد آوری است:
۱) مهم ترین مسأله، توجه به تجربه کسانی است که تاکنون راه مذاکره و آشتی با این جریان را پیموده اند. هیچ قدرتی به اندازه دولت مشرف در این ۶ سال مسیر مدارا و مذاکره با طالبان را طی نکرد. همچنان که اشاره شد اساساً طرح مذاکره ابتدا از ناحیه مردان سیاسی - امنیتی اسلام آباد طراحی و در چند مرحله پیاده شد. اما حاصل و دستاورد مشرف و سازمان قدرتمندش در مذاکره با طالبان همان شد که در مسجد لال دیدیم. شاخه حامیان طالبان در پاکستان پس از آن که در قالب چند حزب وسازمان و هزاران مدرسه سلفی سازمان یافتند با پشتوانه حمایت قبایل نیرومند شمال پاکستان راه مقابله با مشرف را پیش گرفتند.این تقابل هنوز پس از غائله خونین مسجد لال در قالب حملات گسترده انتحاری به کاروان های ارتش پاکستان تداوم دارد.
۲) مذاکره در وضعیتی که جبهه ائتلاف در انفعال سیاسی و نظامی عمیق قرار دارد در ذهن رهبران طالبان تصور یک جریان پیروز و شکست ناپذیراز این گروه را به وجود می آورد به همین سبب طالبان درحالی که قبلاً اعلام کرده بودند که حاضرند با دولت افغانستان به شرط آنکه دولت امنیت هیأت مذاکره کنندگان گروه طالبان را تأمین کند در هر سطحی مذاکره کنند اکنون دست رد به سینه دولت می زنند و تأکید دارند در صورتی مذاکره خواهند کرد که نیروهای خارجی افغانستان را ترک کنند.
۳) دولت افغانستان گفته است که فقط به قصد تأمین آرامش مردم افغان به سوی مذاکره با این گروه می رود. به عبارتی تصمیم رهبری افغانستان بر پایه این منطق استوار است که «مذاکره امنیت می آورد.» در این باب علاوه بر تجربه ناکام مشرف بد نیست در تجربه خود مذاکره کنندگان اروپایی تأمل شود که چندین بار با تیم نمایندگان طالبان وارد داد وستد شده اند . لذا باید پرسید که آیا ارتش انگلیس که بیشترین مذاکره را داشته امنیت یافته است. افزون براین ها، طالبان هیچ کدام از پیش فرض هایی که کرزای در زمینه امنیت و نا امنی مطرح می کند را قبول ندارد. گروهی که حضور خارجیان را عین حراج امنیت می خواند و از طرفی همه نوع عملیات دهشت آور و انتحاری را جهاد برای آزادی کشور می شناسد چگونه بر سر دیدگاه امنیتی با دولتمردان کرزای به تفاهم خواهند رسید؟
۴) تضاد دیگری که در این وادی بروز می کند این است که حتی اگر کرزای چنان که می گوید موجودیت حریف را در میدان گفت و گو به رسمیت بشناسد، طالبان اساساً اعتقادی به مشروعیت و حقانیت دستگاه حاکمیت افغانستان ندارند. آنها چنان که در بیانیه هایشان گفته اند حکومت کرزای را مصداق غصب می خوانند . این نکته در واقع چاشنی و محرک اصلی ستیز بی وقفه آنان با حکومت مرکزی افغانستان است. وانگهی طالبان کینه ای عمیق بابت ازدست دادن حکومت دارند. سهمی بزرگ از این انتقام و کینه آنان متوجه کرزای است. این مسأله از چشم رهبر افغانستان دور نیست که طالبان از آن هنگام که تصمیم به قتل پدر او گرفتند خاندان سیاسی کرزای را در شمار دشمنان اصلی خویش تعریف کرده اند. آنان بویژه پس از دوران همکاری کرزای با هیأت حاکمه امروز کاخ سفید حساب جدیدی از خصومت را برای وی گشوده اند. این مسأله را سخنگوی طالبان بتازگی با صراحت بیان کرد که حتی اگر طالبان تصمیم به مذاکره بگیرند طرف مذاکره آنان کرزای نخواهد بود.
۵) طالبان اکنون به یمن ضعف وناکامی ناتو و جبهه ائتلاف خود را در موقعیتی می بینند که مشوق ها و پیشنهادهای کرزای برای گرفتن سهم های چند درصدی را به هیچ انگارد. آنها اکنون نه سهمی از قدرت که همه قدرت را می خواهند. با جهان بینی ایدئولوژیکی که این گروه دارد مسأله شراکت دریک دولت لیبرال برای این جریان سلفی که هنوز سودای کشورگشایی را کنار ننهاده است امری مهمل است.
به این ترتیب مشخص نیست که کابل با کدام چشم انداز و کدام نقطه امید به سناریو مذاکره طرف های اروپایی و آمریکایی تن داده است.
آنچه تاکنون از نتایج داغ شدن بازار مذاکره با طالبان دیدیم، نیرو گرفتن و سازمان یافتن اردوی ازهم پاشیده طالبان و بروز موجی از یأس واختلاف در جبهه دولت کابل بوده است. پافشاری مردان کابل بر مذاکره با گروهی که افغانستان ومنطقه را در گرداب بزرگترین سیاهچال جنگ و نفرت غوطه ور کرد تاکنون به بروز شکاف های خطرناک در دولت کابل منجر شده است تاحدی که جمع کثیری از رجال سرشناس این کشور از برادران احمد شاه مسعود گرفته تا تیم همراهان سیاسی - امنیتی کرزای نظیر؛ ژنرال فهیم و یونس قانونی و دکتر عبدالله و ربانی و مجددی و کاظمی و ... همگی نسبت به ادامه اتحاد با دولت کابل دچار تردید عمیق شده اند. این گروه از رهبران که در سال های حاکمیت سیاه طالبان، اراده سیاسی این گروه را آزموده اند اکنون برای منصرف کردن کرزای حتی ناگزیر شده اند یک تشکل نیمه رسمی اپوزیسیونی شکل دهند.
بدون تردید درصورت پافشاری کابل بر اجرای سناریوی سازش با شبکه تروریسم این انشقاق در قالبی بزرگتر در داخل حاکمیت نمایان خواهد شد و این اتفاق یعنی تسخیر بی هزینه و بدون جنگ کابل به دست دشمنان خانگی اش.
محمد نوری
منبع : روزنامه ایران