یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا


پیر شدن بچه سینما


پیر شدن بچه سینما
اگر بخواهیم معیاری برای یک شخصیت سینمایی تمام عیار پیدا کنیم قطعاً رومن پولانسکی می تواند یکی از بهترین گزینه ها باشد. «داشتن شخصیت سینمایی تمام عیار» الزاماً به معنای ساختن فیلم های فوق العاده نیست. پولانسکی همیشه شاهکار نساخته است و در کنار فیلم های حیرت انگیزی مثل «بچه رزمری»، «انزجار»، «محله چینی ها»، فیلم های متوسطی مثل «تس»، «الیور توئیست»، «دیوانه وار»، «دروازه نهم» هم دارد.
شخصیت سینمایی پولانسکی بیش از هر چیز محصول نوع نگاه او به مقوله ای به نام سینما و نوع زندگی شخصی او است. پس از شنیدن نام پولانسکی ما بی درنگ تنها یک چیز را به یاد می آوریم؛ سینما؛ آن هم سینمایی که غایت جلوه گری و فریبندگی اش را سخاوتمندانه پیش چشم ما می گشاید. پولانسکی در طول تمام این سال ها توانسته است سرگرم مان کند، برایمان قصه بگوید، بخنداندمان، متاثرمان کند و با شیطنت های یک بچه بازیگوش سربه سرمان بگذارد. قهرمانان او یا رازی را از ما پنهان می کنند یا آن را با گشاده دستی با ما در میان می گذارند. این راز در تاریک ترین گوشه های ذهن و وجود قهرمانان او مخفی شده است و به شکلی از جنون در تار و پود فیلم تنیده می شود.
فیلم «مستاجر» سراسر درباره همین جنون است. در جایی از فیلم پولانسکی و ایزابل آجانی به سینما می روند، فیلمی که آنها به تماشای آن می روند فیلمی است از بروس لی. انتخاب لحظات کاراته بازی در کنار آنچه که تا پیش از آن دیده ایم و پس از آن قرار است ببینیم نهایت جنون زدگی محیط را به تصویر می کشد. پولانسکی (بازیگر فیلم هم خود اوست) در این فیلم ناخودآگاه و به شکلی بطئی در این محیط حل و در نهایت خود عضوی از آن می شود.
«انزجار» به شکلی دیگر راوی همین داستان است. در فیلم «بچه رزمری» ما تا به آخر بی خبر از رازی می مانیم که همه از میا فارو پنهان می کنند. هریسون فورد در فیلم «دیوانه وار» ناگهان خود را درگیر موقعیتی می یابد که هیچ تصوری از چیستی آن ندارد. پولانسکی همیشه راوی بخشی از ذهنیت و افکار ما بوده است که در زندگی عادی جرات بیان آن را به خود نداده ایم، همیشه آن را انکار کرده ایم یا در حالتی صادقانه از دیگران مخفی نگاه شان داشته ایم.
او در قالب داستان هایی گهگاه به شدت ساده تصویرگر انسان هایی بوده است به شدت تنها، به شدت ضربه پذیر و بی پناه. قهرمان های او به سبب موقعیت شان، بی خبر از همه جا درگیر شرایطی می شوند که حتی توان مصون نگاه داشتن خود را نیز از کف می دهند و قدرت حمایت از دیگران را هم ندارند. «پیانیست» در این زمینه می تواند مثالی نمونه ای باشد؛ آدرین برودی در این فیلم شرایطی را تجربه می کند که شاید بارها و بارها در سینما به تماشای آن نشسته ایم. اما آنچه که فیلم پولانسکی را متمایز می کند وضعیت غم بار عمومی حاکم بر فیلم نیست، حتی جنایت نازی ها هم چندان تراژیک نیست یا حداقل به دیدن آنها عادت کرده ایم.
موقعیت تراژیک حقیقی در جایی دیگر نهفته است؛ جایی که برودی تنها و سرگشته قدرت انجام هیچ کاری ندارد، تنها کاری که می تواند انجام دهد صبر کردن، مخفی شدن و باز هم صبر کردن است. اما نکته مهم نحوه روایت این داستان ها است. «محله چینی ها» جایی است که پولانسکی قدرت قصه گویی اش را به کمال می رساند.
فیلمنامه اثر چنان ابعاد غیرقابل تصوری در داستان گویی، نوع روابط و پیچش های روایی پیدا می کند که هر کارگردان نابلدی را خرد می کند اما پولانسکی ثابت می کند چه کارگردان باهوشی در تصویری کردن مضامین پنهان موجود در یک فیلمنامه است. حتی فیلم نه چندان محبوبی مثل «دروازه نهم» نزد منتقدان سینمایی هم در کارگردانی حیرت انگیز است.او هیچ گاه نخواسته فیلمساز مدرنی باشد، هیچ گاه نخواسته متفاوت باشد، هیچ گاه نخواسته عجیب و غریب فیلم بسازد؛ همیشه قصه های کوچک و بزرگش را برایمان تعریف کرده است.
همیشه وقتی در برابر رمان های بزرگ قرار گرفته آنچنان سعی کرده وفادار بماند که نتیجه ای درخور حاصل نشده است مثل «تس» و «الیور توئیست». وقتی به سمت اقتباس های کوچک تر می رود نتیجه شاهکار است مثل «مستاجر»، «پیانیست» و «بن بست». شخصیت سینمایی پولانسکی ماحصل زندگی شخصی او هم هست. او در حقیقت می تواند کارگردان زندگی خودش هم باشد زیرا زندگی اش بسیار به فیلم هایش شبیه است.
کسی که از اردوگاه های مرگ نازی ها گریخته، خانواده اش در آشویتس کشته شده اند، همیشه در تبعید زندگی کرده، از امریکا گریخته، در برابر چند هزار دلار حاضر شده است صبح شبی که همسرش قصابی شده در برابر خانه بنشیند و عکاس مجله لایف از او عکس بگیرد. اما به هرحال او پولانسکی است.
پولانسکی با موهای کوتاه سفید، چشم هایی کوچک و کنجکاو، بینی عقابی، صورتی کشیده و استخوانی حالا ۶۷ ساله است. زمانی می گفت بهترین فیلمی که در زندگی دیده «جداافتاده» ساخته کرول رید است. در حقیقت تمام زندگی حرفه ای و شخصی او واریاسیون هایی روی همین تم است؛ «جداافتادگی». فیلمساز محبوب ما (حداقل من، چون بسیاری را می شناسم که پولانسکی را دوست نمی دارند) کم کم دارد پیر می شود، باور می کنید «بچه سینما» روزی پیر شود؟
کاوه جلالی
منبع : روزنامه شرق


همچنین مشاهده کنید