یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

فرقه درکسوت روشنفکری


فرقه درکسوت روشنفکری
جریان نفاق در پی تطورات و تحولات ۳دهه گذشته به ویژه دهه اخیر، امروز در چه وضعیتی به سر می برد و کدام تدبیر را برای بقای خویش پیشه کرده است؟اگر جریان نفاق را به دو فرقه کلی «نفاق قدیم» و «نفاق جدید» تقسیم کنیم، مصادره انتخابات دوم خرداد به نفع شعارهای انحرافی -و مخالف با چهارچوب اعتقادی منتخب آن انتخابات- را باید نقطه «رونمایی» و «پرده برداری» از پیوند این دو فرقه معرفی کرد اگرچه ابعاد پنهان و زیرزمینی آن به سال های پایانی دهه۶۰ (پس از پایان جنگ) برمی گردد. اگر خلوص انقلاب پرده از چهره فرقه های منافق قدیمی نظیر سازمان مجاهدین خلق، نهضت آزادی، حزب توده، فدائیان خلق، فرقان و... برانداخت، غفلت از تکاپوی نفوذی ها در بدنه دستگاه اجرایی و مجلس ششم پس از دوم خرداد باعث شد منافقین جدید و مؤتلفان قدیمی آنها احساس کنند کار جمهوری اسلامی تمام شده و حالا با قدرت به دست آمده می توان صریح تر و بی پرده تر موضع گرفت و به ضدانقلابی گری آشکار دست زد. این تکاپو البته به بحران هویتی شدید میان خط امامی ها و منافقین جدید در درون جبهه دوم خرداد دامن زد.
اگر نفاق جدید را حاصل نفوذ و ریزش در ۲ طیف موسوم به چپ و راست بدانیم که بعدها به نام کارگزاران، مشارکت و مجاهدین (طیف مذبذب آنها) - از حلقه هایی نظیر کیان و راه نو و سلام- سر بلند کرد، بر این نکته باید تاکید کرد که در هریک از این احزاب، بحث های ایدئولوژیک شدیدی در جریان بود همچنان که در عین حال از درون هریک از این احزاب، تبلیغات منفی و ترور شخصیت علیه چهره هایی نظیر خاتمی، هاشمی رفسنجانی و کروبی -برای تحت فشار قرار دادن و مدیریت رفتار آنها- سازماندهی می شد؛ یعنی طیفی از لائیک های کارگزاران و مشارکت و مجاهدین، همراه و هم قسم شدند تا ولی نعمت های خویش را چنان در منگنه قرار دهند که مجبور به امتیاز دادن یا انفعال شوند. این همان مرحله ای است که منافقین خواستار عبور از خاتمی شده و به وی اهانت روا می دارند یا در بحبوحه انتخابات مجلس ششم، از هاشمی رفسنجانی چهره ای کاملا منفی و سیاه -در حد عالیجناب سرخپوش قتل های زنجیره ای و مقصر اصلی(!؟) در ادامه جنگ پس از فتح خرمشهر- می سازند و به وی می تازند.
اما افول قدرت این جریان در سلسله انتخابات پس از سال ۱۳۸۰ و مسئله دار شدن در نگاه افکار عمومی، موجب آن شد که جریان نفاق به ویژه فرقه جدید آن در استراتژی خویش تجدیدنظر کند و ضمن مسکوت گذاشتن بحث های انحرافی مبنایی (اعتقادی، مذهبی و سیاسی)، رد پای برجای مانده را پاک کرده و دوباره نزدیکی به شخصیت های مذکور را در پیش گیرد.
انتخابات ریاست جمهوری سال۸۴ نقطه آغاز این روند بود که در انتخابات شوراها و خبرگان به نحوی دیگر تداوم یافت تا آنجا که همین فرقه تخریب و ترور، در ماجرای خبرگان و انتخاب هیئت رئیسه آن کوشید با آویختن از آقای هاشمی رفسنجانی و پیروزی وی -که یکی از نامزدهای جامعه مدرسین بود- به اعاده حیثیت خویش نزد افکار عمومی بپردازد.
اما سؤال این است که آیا آنها سابقه عناد و کینه توزی با هاشمی رفسنجانی را فراموش کرده بودند یا خیال می کردند مردم فراموش کرده اند؟ هیچ کدام. تکاپوی اخیر آن قدر سخیف بود که عباس عبدی عضو مرکزیت حزب مشارکت ترجیح داد تحلیل زیر را با تصریح بر اینکه نکات مفیدی در آن است، در سایت خود (آینده) قرار دهد: «اصلاح طلبانی که از شنیدن خبر انتخاب آقای هاشمی رفسنجانی به ریاست مجلس خبرگان ذوق زده و شادمان شده اند، به تشنه ای می مانند که از فرط تشنگی در خواب هم به دنبال آب می دود ولی به سراب می رسد. «خطر از بیخ گوش ایران گذشت، انتخاب تاریخی، پیروزی اعتدال، بازگشت اصالت، شکست رادیکالیسم» و ده ها تیتر و عنوان دیگری که در ساعات گذشته مخابره شد گویای تداوم نگرش رؤیایی به جامعه است. زمانی که متن سخنرانی هاشمی در جلسه افتتاحیه را دیدم به ذهنم آمد که اگر به جای مدیر کیهان بودم این سخن هاشمی را تیتر می کردم که «مشروعیت جمهوری اسلامی از ولایت فقیه است».
از قضا فردای آن روز دیدم که کیهان همین جمله را بر صفحه اول خود با حروف درشت حک کرده است. همان جا بر کیهانیان آفرین گفتم و از اصلاح طلبان ناامیدتر شدم... اگر همین مواضع را آقای جنتی و یا یزدی در صورت انتخابشان به ریاست خبرگان ابراز می کردند، بی شک با سیل انتقادها و محکومیت روشنفکران و روزنامه نگاران اصلاح طلب مواجه می شدند... وقتی ترکیب هیئت رئیسه فرق چندانی نکرده، انتخاب تیتر «مصلحت گرایان در رأس خبرگان» چه بویی از واقعیت و صداقت برده است... این انتخاب هیچ مرهمی بر زخم عمیق نظری و عملی اصلاح طلبان نخواهد گذاشت... بعید می دانم آنها فکری به حال تناقضات خنده دار خود کرده باشند... اگر تدبیر کرده بودند تنور انتخابات هیئت رئیسه را داغ نمی کردند. هاشمی هضم سیستم خواهد شد همچنان که سخنرانی او نشان داد. پس باز هم آفرین به واقع بینی کیهان.»
مشابه همین مضمون را رادیو فردا- ارگان سازمان سیا- پس از تبلیغات انحرافی و بهره برداری اولیه، مورد اعتراف قرار داد آنجا که از قول علی کشتگر ضدانقلاب فراری گفت «انتخاب هاشمی رفسنجانی هیچ تاثیری بر فضای سیاسی ایران نخواهد داشت. کسانی که فکر می کنند هاشمی رفسنجانی وضعیت اصلاح طلبان را بهتر می کند، در توهم به سر می برند. او همیشه از چهره های اصلی نظام جمهوری اسلامی بوده و پیش از این هم ریاست مجمع تشخیص مصلحت نظام را برعهده داشته است و با توجه به عملکرد وی، می توان گفت با این انتخاب هیچ اتفاق جدیدی در ایران نخواهد افتاد.»
با این وجود چرا فرقه نفاق ، سیاستی چنین همراهانه را پیشه کرده است؟ توضیح ماجرا این است که این فرقه افراطی اکنون فهمیده که برای اعاده حیثیت و ماندن چاره ای جز آویختن به چهره های درون نظام یا مصادره پیروزی ها به نام خویش- آن گونه که به دروغ در دوم خرداد کرد- ندارد. همچنان که در سطحی کلان تر، به جای تأکید دامنه دار بر سکولاریسم، لائیسم، روشنفکری سکولار، اصلاحات لائیک و افیون خواندن دین (اظهارات عضو مرکزیت سازمان مجاهدین که با سکوت یا حمایت همراه شد)، به شیوه ای جدید روی آورده اند که در آن تظاهر به «احترام به دین و اعتقادات مردم» می شود، عنوان «روشنفکری دینی» پررنگ تر می شود و... قس علی هذا. این رویکرد در واقع پیش از هر چیز اعتراف به شکست ایدئولوژی فرقه در تلاش برای اضمحلال و انزوای دین در جامعه و افکار عمومی ایران است همچنان که شهادت می دهد جریان مذکور در رقابت های سیاسی، از سرمایه اجتماعی و مشروعیت مردمی کاملا تهی شده است و به همین دلیل هم هست که مدیرمسئول روزنامه زنجیره ای توقیف شده جامعه، پنجشنبه گذشته در سمینار «دین و مدرنیته، آسیب شناسی روشنفکری دینی» تأکید می ورزد که «فرآیند دینداری روشنفکران فرآیندی سرد است و روشنفکران دینی به ابعاد جمعی دینداری توجه ندارند.
ادامه این بی توجهی به مراسم و مناسک دینی می تواند به فرسایش سرمایه اجتماعی روشنفکران دینی منجر شود. این یک فرآیند سرد است.» متعاقب این سخنان، هادی-خ معاون اسبق وزارت علوم که پیوندش با گروهک منافقین آشکار است، با استناد به اظهارات مذکور تصریح می کند: «من هم موافقم که سهم اجتماعی روشنفکران دینی کم بوده و ما باید به مناسک دینی به عنوان یک سرمایه اجتماعی پایبند باشیم.»
این همان نکته ای بود که حسن یوسفی اشکوری دیگر سخنران همایش آسیب شناسی روشنفکری دینی (آخوندنمای خلع لباس شده و مهمان کنفرانس برلین) ۲۱ مرداد ۸۴ به بی بی سی گفته بود «روشنفکران غیردینی مانند روشنفکران دینی نمی توانند در جهت رهاسازی جامعه از افکار سنتی نقش بازی کنند نه به این دلیل که تفکرشان غلط است. نه، یک روشنفکر سکولار به ویژه اگر صبغه ضد دینی هم پیدا کند در جامعه ما- از ۱۰۰ سال پیش گرفته تا آینده نزدیک- امکان ارتباط با توده مردم را ندارد.
یعنی وقتی مردم احساس کنند نویسنده یا متفکری غیرمذهبی یا ضدمذهبی است اساساً سراغش نخواهند رفت بلکه با او مقابله هم خواهند کرد. در بین نسل جوان هم که تغییرات زیادی دیده مخاطب زیادی ندارد ولی روشنفکر دینی به خاطر اینکه مجهز به زبان دین است و فرهنگ دینی دارد می تواند مردم را تحت تأثیر قرار دهد... اگر چه عمل روشنفکر دینی اگر روحانی هم باشد یک ارتداد تلقی می شود... اگر تجدد به طور کامل محقق نشده به دلیل عقب ماندگی ماست که آن هم محصول آداب و فرهنگ مذهبی ماست... هیچ روشنفکر دینی معتقد به حکومت اسلامی نیست.»
در ریشه یابی رویکرد اخیر به عنوان غلط انداز روشنفکر دینی همچنین می توان به سخنرانی عبدالکریم سروش در پاریس(۱۱مرداد۸۶) استناد کرد که با اعتراف به خوی ستیزه گر سکولاریسم در جهان، علت این ستیزه جویی را چنین توضیح می دهد «سکولاریزم ستیزه گر (میلیتانت) مدارای خود را از دست داده چون یکی از تزهای آن مبنی بر پیش بینی تاریخی جدایی دین و سیاست و ضعیف شدن تدریجی ادیان و آسانتر شدن هر روزه سکولاریسم باطل شده است. شما در این ۲۰، ۳۰ سال اخیر از جامعه شناسان بزرگ می شنوید که ادیان در حال قوت گرفتن هستند. چرایی اثر بماند اما این اتفاق در حال افتادن است... سکولاریسم هاضمه اش برای بلعیدن ادیان ضعیف، قوی بود اما دین قوی را نمی تواند ببلعد و از گلویش پایین نمی رود لذا ستیزه گر می شود. دین جان گرفته چون جامعه شناسان آمریکایی می گویند بحران هویت و معنویت پدید آمده است. در کشورهای اسلامی -مثل ترکیه- که دین قوی است سکولاریسم را نمی توان با ستیز و تحکم و از بالا تحمیل کرد».
این به اجمال، بحران ساختاری است که برای طیف نفاق معاند حاکمیت اسلام و جمهوری اسلامی پیش آمده است. بنابراین آویختن نقاب و برتن کردن کسوت روشنفکری دینی تنها حربه باقی مانده در عرصه شعار و نظریه و تئوری است. همچنان که در عرصه عمل تنها چاره را در رخنه یا آویختن از شخصیت ها به ویژه چهره های روحانی یافته اند؛ نکته ای که بانی همایش اخیر «آسیب شناسی روشنفکری دینی» (ابطحی)، ۲ هفته پیش در گفت وگو با سایت اینترنتی جهان نیوز مجبور به اذعان شد «من آقای هاشمی را نه اصلاح طلب و نه اصولگرا می دانم. هر جا منافعش اصولگرایی باشد، از اصولگراها حمایت می کند و هر جا منافعش اصلاح طلبی باشد، از اصلاح طلب ها حمایت می کند... آقای هاشمی هیچ وقت محور اصلاحات نبوده است. طرح مثلث هاشمی- خاتمی- کروبی یک نوع عملگرایی و استفاده از فرصت است... در سیاست هیچ چیز آرمانی نیست و سیاست، هیچ چیز ثابتی ندارد.»
محمد ایمانی
منبع : روزنامه کیهان


همچنین مشاهده کنید