دوشنبه, ۱۴ خرداد, ۱۴۰۳ / 3 June, 2024
مجله ویستا

رئالیسم و پرهیز از دیپلماسی «انفجاری»


رئالیسم و پرهیز از دیپلماسی «انفجاری»
بدون شک واقع گرایی عملاً مهمترین و پایدارترین نظریه روابط بین المللی است. هانس مورگنتا (اولین نظریه پرداز منسجم روابط بین المللی) را پدر علم سیاست خارجی در نیمه دوم قرن بیستم خوانده اند. از نظر وی، مخرج مشترک بازیگران عرصه سیاست بین المللی تلاش برای کسب قدرت، حفظ قدرت و نمایش قدرت جهت کسب اعتبار و پرستیژ بین المللی است فلذا چنین بازیگری باید مدام در حال افزایش سطح قدرت خود در رقابت با سایر بازیگران باشد. مورگنتا معتقد است که دولتمردان خاورمیانه، رویایی فکر می کنند و علمی نمی اندیشند و از این جهت در نظریه موازنه قدرت، مفهوم منافع ملی را محور اصلی مباحث خود قرار می دهند. از نظر وی «اهداف سیاست خارجی باید برحسب منافع ملی تعریف شوند.» و «منافع ملی بر حسب قدرت تعریف می شود.» آنچه مسلم است برای مورگنتا قدرت و منافع ملی دو مفهوم اصلی و کلیدی است. برخی از مهمترین آموزه های رئالیسم سیاسی مورگنتا را می توان به شرح ذیل مطرح کرد؛
۱) مهمترین پیام مورگنتا در کتاب «سیاست میان ملت ها» تفکیکی است بین «آنچه هست» و «آنچه باید باشد». ایده آلیسم چون مستعد و پذیرای ایدئولوژی است و رویکرد ایدئولوژیک نیز منجر به انجماد فکری و انسداد سیاسی می شود فلذا از ورود مواد خام جدید و وقایع جدید به ذهن تحلیلگر ممانعت و جلوگیری به عمل می آورد که در نتیجه آن واقعیات نه آنطوری که هست بلکه آن طوری که می خواهد و دوست دارد تفسیر و توصیف می شود. چنین رویکردی در سیاست خارجی بحران آفرین و فاجعه بار است و تنها خروجی آن قربانی شدن منافع ملی و امنیت ملی است.
۲) براساس رئالیسم سیاسی مورگنتا، حکومت ها مهمترین واحدهای تصمیم گیرنده در صحنه بین المللی هستند. علاوه بر این، ماهیت صحنه داخلی کشورها با صحنه بین المللی بسیار متفاوت است. در صحنه داخلی، قانون و اخلاق را می توان اجرا کرد و در صحنه بین المللی اخلاق، توهم است و قانون به معنای اجماع قدرتمندان است.
۳) رئالیسم سیاسی در واقع نوعی روش است. متدولوژی واقع بینانه ای برای دستیابی به هدف است. رئالیسم سیاسی حذف آرمان ها نیست بلکه واقع بینی مرحله ای و تحقق تدریجی آرمان ها است. آرمان داشتن عقلانی و انسانی است ولی اصرار در تحقق سریع و فوری آنها غیرعقلانی است.
۴) دیپلماسی از نشانه های مبارزه قدرت میان دولت های حاکمی است که می کوشند روابط منظم و مسالمت آمیزی میان خود برقرار کنند. در شرایطی که منافع دولت ها با هم تعارض پیدا می کند از طریق مذاکرات دیپلماتیک است که راه برای چانه زنی و سازش باز می شود. در شرایطی که هر دو طرف منافع خود را حیاتی تلقی می کنند باید در این برداشت خود تعدیل ایجاد کنند زیرا در این شرایط است که خطر جنگ افزایش می یابد. وسایلی که دیپلماسی در اختیار دارد عبارتند از اقناع، مصالحه و تهدید به کاربرد زور. هنر دیپلماسی عبارت است از تاکید مناسب و درست بر هر یک از این ابزارها در لحظه خاص؛ موفقیت دیپلماسی نیز تابع این قواعد است؛
۱) دیپلماسی باید عاری از روح جنگاوری باشد یعنی نباید تابع مبارزات ایدئولوژیک بشود.
۲) اهداف سیاست خارجی باید بر مبنای منافع ملی تعریف شود و با قدرت از آن حمایت شود.
۳) دیپلماسی باید از نقطه نظر سایر دولت ها نیز به صحنه سیاسی بنگرد یعنی حدود امنیت ملی طرف مقابل را نیز به رسمیت بشناسد.
۴) دولت ها باید آماده مصالحه در موضوعاتی که برایشان حیاتی نیست باشند.
مصالحه نیز چهار شرط دارد؛
۱) از حقوق بی ارزش به خاطر جوهره یک امتیاز واقعی صرف نظر کنید.
۲) هرگز خود را در موقعیتی قرار ندهید که عقب نشینی از آن بدون از دست دادن حیثیت یا قبول مخاطرات عظیم ناممکن باشد.
۳) هیچ گاه به متحد ضعیف خود اجازه ندهید برای شما تصمیم گیری کند.
۴) نیروهای مسلح ابزار سیاست خارجی اند و نه ارباب آن.
به هر حال آنچه مسلم است به لحاظ متدولوژیک، منطقه ای که ما در آن زندگی می کنیم یعنی خاورمیانه در مرحله «پیشاپوزیتیویستی» قرار دارد که مستعد نوعی دیپلماسی است که نگارنده این مقاله از آن به «دیپلماسی کن فیکون» یاد می کند. مشخصه بارز چنین نوع دیپلماسی ای، عدم توجه به میزان مقدورات و امکانات داخلی در مقابل محدودیت ها و محذورات بین المللی در جهت تعیین اهداف و منافع ملی است. پیوند نامیمون و نامبارک متدولوژی پیشاپوزیتیویستی و دیپلماسی کن فیکون منجر به تبدیل فرصت ها و چالش ها به تهدیدات و بدتر از آن افزودن روزافزون محذورات بین المللی و کاهش مقدورات داخلی است.
روح الله کنگاوری
منبع : روزنامه شرق