پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا


توقف در نیمه‌های راه


توقف در نیمه‌های راه
گاهی نویسندگان جوان، موضوعاتی را که صرفاً خاص داستان است برای متن نمایشی انتخاب می‌کنند. در نتیجه، از همان آغاز راه غلطی را در پیش می‌گیرند که در ادامه بر سایر مراحل اجرای نمایش نیز تأثیر منفی می‌گذارد.
در قیاس با این گروه، نویسندگانی هم هستند که موضوعی خاص دنیای نمایش بر می‌گزینند، ولی در نحوه پردازش و شکل‌دهی به آن دچار مشکل می‌شوند.
گرچه هر دو گروه کارشان عارضه‌مند است، اما گروه دوم چون موضوع یا داستانی دراماتیک و تعلیق‌زا را برگزیده، به رغم همه کاستی‌ها، درونمایه متن‌اش به دنیای نمایش تعلق دارد؛ فقط در پایان یک «دریغ» برای تماشاگر می‌ماند و آرزو می‌کند ای کاش موضوع مورد‌نظر خوب به پردازش درمی‌آمد. نمایش «چشم‌ها» به نویسندگی «مسعود هاشمی‌نژاد» و کارگردانی «حسن جودکی» جزو گروه دوم است.
نمایش «چشم‌ها» از لحاظ متن به یک موضوع رئالیستی نو و کاملاً بدیع روی آورده که از گیرایی نمایشی قابل‌توجهی برخوردار است: یک سرباز در گرماگرم جنگ با زنی آشنا می‌‌شود و بعداز جنگ دوباره به آن محل برمی‌گردد تا بلکه فرزندش را ببیند، اما...«مسعود هاشمی‌نژاد» به عنوان نویسنده متن با پرهیز از موضوعات کلیشه‌ای و تکراری سعی کرده نگاهی واقع‌گرایانه به جنگ و عوارض آن داشته باشد، اما متأسفانه هیچ زمان و مکانی برای جنگ و پرسوناژها در‌نظر نگرفته و تماشاگر سردرگم می‌ماند که این آدم‌ها متعلق به کدام کشور هستند.
این عارضه‌مندی به سه دلیل می‌تواند اتفاق افتاده باشد؛ اول اینکه، نویسنده خود‌سانسوری کرده باشد؛ دوم آنکه، به علت بی‌اطلاعی نسبی از ساختار نمایشنامه و نحوه پردازش موضوع از عهده شکل‌دهی متن برنیامده باشد؛ سوم اینکه، خواسته باشد موضوع را جهانشمول جلوه دهد و خود را در قید و بند زمان و مکان مشخصی قرار ندهد.
در رابطه با موارد اول و دوم موضوع کاملاً روشن است، اما اگر عارضه‌مندی متن به مورد سوم مربوط باشد، در آن صورت باید گفت که در ادبیات و هنر، برداشتن تاریخ‌ها و اسامی مکان‌ها صرفاً سبب جهانشمول شدن موضوع متن نمی‌شود، بلکه آن را ناقص و بی‌هویت می‌کند. بسیاری از آثار ادبی و نمایشی مهم که همگی دارای جزئیات زمانی و مکانی کامل بوده‌اند، جهانشمول شده‌اند، چرا؟
چون جهانشمول شدن یک اثر ادبی و هنری به محتوا و چگونگی پردازش آن بستگی دارد که سبب می‌شود داده‌های موضوعی آن به عنوان موضوع زندگی بشر در مکان‌ها و زمان‌های مختلف جلوه کند و قابلیت کاربری آن نسبتاً دائمی شود.
«مسعود هاشمی‌نژاد» در نگارش متن شتاب کرده است. هر چه نمایش به پایان نزدیک‌تر می‌شود، در پس‌زمینه‌اش سؤال به‌جای می‌گذارد؛ معلوم نیست که پرسوناژ مرد بعدازآنکه مدتی در خانه زن مورد نظرش می‌ماند و در این فاصله بارها او را می‌بیند و به محل اتراقش در طبقه بالا هم می‌رود، چگونه نمی‌داند که این زن بچه‌اش را کجا قایم کرده و یا چه بلایی بر سر او آورده است.
او تا کمی مانده به پایان نمایش از زن نمی‌پرسد که بچه را چه‌کار کرده است و زن هم در پایان با بیانی استعاری و عجیب می‌گوید: «با چشمان باز کنار ساحل به خواب رفت»، که کنایه‌ای از مردن یا کشته‌شدن بچه است.
پایان نمایش، که پایان هم محسوب نمی‌شود، تماشاگر واقعاً نمی‌داند که آیا او بچه‌اش را کشته یا پنهان نموده است. ضمناً در چنین وضعیتی تکلیف خواهر دیگر که عاشق این مرد شده، چه خواهد شد و... سؤال‌های زیادی که بدون پاسخ می‌مانند.
تماشاگر در نهایت فقط می‌بیند که مرد، مثل صحنه اول نمایش، زیر نور موضعی دراز می‌کشد و این بار با یک اسباب‌بازی که سربازی را به حالت درازکش در حال تیراندازی نشان می‌دهد، تنها می‌ماند. این اسباب‌بازی کوکی که همزمان حرکت هم می‌کند، اشاره‌ای به موقعیت قبلی پرسوناژ مرد است، اما هیچ داده موضوعی معینی برای به پایان رسیدن نمایش دربرندارد و نمایش ناتمام است.
اگر چراغ‌های سالن روشن نشوند، تماشاگر همچنان انتظار می‌کشد که از این لحظه به بعد که در اصل گیراترین و تعلیق‌زاترین لحظه نمایش است، حوادث چگونه پیش خواهند رفت. اما چراغ‌ها روشن و بدین‌ترتیب اعلام می‌شود که نمایش خاتمه یافته است.
همه اینها عارضه‌مندی‌های متن است که به روی صحنه منتقل شده و متأسفانه «مسعود هاشمی‌نژاد» موضوع بسیار جذاب و دراماتیکی را نیمه‌کاره و ناتمام و با بیانی کلی ارائه داده و فقط به «دریغ داشتن» تماشاگر دامن زده است.
پرسوناژها هم به دلایل فوق «شخصیت‌پردازی کاملی ندارند و در نتیجه، نمی‌توان در مورد بازیگرها هم به طور یقین قضاوت کرد. اما به طورنسبی و در همین محدوده می‌توان به بازی نسبتا خوب «مجید رحمتی»، «مهسا خسروی‌زاد» و«مریم قریشی» اشاره کرد ضمن آنکه باید یادآور شد که در بازی یکی از بازیگران یک حرکت کلیشه‌ای وجود دارد که در تحلیل‌‌نهایی، اول به متن و بعد به کارگردان نمایش مربوط می‌شود: در صحنه پایانی، وقتی پرسوناژ مرد باز از زن می‌پرسد که بچه را چه کرده، او که تا آن لحظه زنی کم‌حرف، گوشه‌گیر و رنجیده بوده ناگهان به خواب رفتن بچه را یادآور می‌شود و مثل دیوانه‌‌ها قهقهه سر می‌دهد؛ این واکنش کلیشه‌ای هیچ ارتباطی به موقعیت او در متن ندارد و او باید واکنش دیگر از خود نشان دهد.
طراحی صحنه که توسط «حسن جودکی» و «سعید حسنلو» انجام شده نشانگر محیط سوت‌وکور و غمزده نمایش است و با وضعیت روحی پرسوناژها و موضوع نمایش همخوانی نسبی دارد، اما حایل دایره‌ای شکل جلو صحنه، زائد و اضافی است، چون پرسوناژها گاهی بر کف صحنه دراز می‌کشند و این حایل جلوی دید شاگردان ردیف اول را می‌گیرد. حتی در ردیف دوم، در صحنه پایانی که در آن پرسوناژ مرد دراز می‌کشد و اسباب‌بازی کوکی را روی زمین می‌گذارد تا حرکت کند اسباب‌بازی از دید تماشاگر پنهان می‌مانند.
«حسن جودکی» به عنوان کارگردان نمایش «چشم‌ها» میزانس‌های مناسبی انتخاب کرده است و بازیگرانش را نیز به طور نسبی خوب هدایت نموده، اما در کل، کار او هم به دلایل پیش گفته خالی از اشکال نیست.
از عارضه‌مندی‌های نمایش استفاده از واگویه‌هایی است که از بلندگو پخش می‌شود وچندان هم واضح و شنیداری نیست، مثلا در صحنه‌ای زن مورد نظر خودش در صحنه ساکت و خاموش نشسته و بلندگو به جای او حرف می‌زند؛ معنی این کار به حاشیه‌راندن خود پرسوناژ است.
به کارگیری نور موضعی به اجرای نمایش کمک کرده است و «امیرترحمی» متناسب با تنهاشدگی و دغدغه‌های درونی پرسوناژها گاهی از نور موضعی استفاده می‌کند. نمایش «چشم‌ها» به کارگردانی«حسن جودکی» به رغم کاستی‌هایش، غیر از انتخاب موضوع بدیع دارای یک ویژگی دیگر هم هست و آن دیالوگ‌های موجز و زیباست:«نفس مرگ روپشت گردنمودن حس می‌کردیم»، «از فکر کردن گذشته، دارن به زبون می‌آرن»، « توی شهر ما زاد و ولد نمی‌شه»و... با همه اینها نمایش « چشم‌ها» در نهایت، پرسوناژها را در همان وضعیتی که دارند به حال خود رها می‌کند و در بیان و نشان دادن کامل موضوع زیبا و گیرایش در می‌ماند.
اما در همین نیمه راه هم اجرای این نمایش خالی از برخی زیبایی‌ها و ویژگی‌ها نیست؛ مثلا صحنه‌ای که در آن زن مورد نظر در حال بافتن، مرد را ترک می‌کند و در نتیجه نخ بریده می‌شود و کلاف آن در دست مرد می‌ماند، زیبا، معنادار و به یادماندنی است.
استفاده از عروسک اسباب‌بازی سربازی که در حال تیراندازی است نیز اشاره به ترفند مناسب و زیبای کارگردان برای برون‌نمایی هرچه بیشتر وضعیت نهایی پرسوناژ مرد دارد. اما در کل و به رغم این تلاش‌ها فقط می‌توان گفت که اگر متن در پردازش موضوع و پرسوناژها و نوع حادثه کاملا موفق می‌شد، بعضی از عارضه‌مندی‌های اجرا هم از بین می‌رفت و در نتیجه، ما می‌توانستیم با اجرای بسیار زیبای یک نمایشنامه ماندگار روبه‌رو شویم و این همان دریغی است که تماشاگر بعد از تماشای نمایش دارد.
حسن پارسایی
منبع : روزنامه همشهری