چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

گفتگوی "بانو" و "ناشناس"


گفتگوی "بانو" و "ناشناس"
اگر چه زیر خاکم ، لیک
صدای کند و کاوی
مرا از رنج تنهایی رهانیده

کیستی؟
دلداده ام هستی که از حسرت
گلی برروی گورم می نشانی؟
- نه ! دلداده ات چندی است
با زیبارویی پیمان عشقی "جاودان بسته"
بخود گفته ست:
دگر او در میان زندگان نیست،
تن مرده دگر جویای عشق جاودان نیست

تو پس خویش منی؟
- نه ! دیگر هیچ کس از رفتنت
گریان و غمگین نیست

تو شاید دشمنی!
- نه! او با خود چنین گفت:
دگر مرده ، چه کین بر مرده ای مفلوک؟

پس آیا کیستی؟
- منم آن سگ که وقتی زنده بودی
به دستان لطیفت
سرو گوشم نوازش می نمودی

آهان! پس این تو هستی:
(دریغا سگ ز انسان با وفاتر بود!)
ولی بانوی من باید بگویم
من اینجا استخوانی چال کردم
ندانستم که اینجا خفته ای
ببخشایم اگر ناراحتت کرد


ای بس که نباشیم و جهان خواهد بود
نی نام ز ما ، نی نشان خواهد بود
ز ین پیش نبودیم و نبد هیچ خلل
ز ین پس چو نباشیم ، همان خواهد بود (خیام)



مریم ابدالی
ترجمه از: یکی از اساتید دانشگاه تربیت مدرس تهران که متاسفانه اسمشان را نمی دانم
منبع : مطالب ارسال شده