دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

اشغال لانه جاسوسی امریکا؛ زمینه‏ها و پیامدها


اشغال لانه جاسوسی امریکا؛ زمینه‏ها و پیامدها
●دیباچه:
در تلاطم بی پایان دریای زندگی انسان و طبیعت و در نهاد ناآرام جهان، انقلاب اسلامی ایران موجی بود كه اگر جزر و مدهای تاریخ انسانی را بر دیاگرامی رسم كنیم، دارای نمایی بلند و پهنایی وسیع خواهد شد.
انقلاب ایران در قرن بیستم از عظیم ترین رویدادها بود كه قلمرو بزرگی را هم دربر می‏گرفت. و به سبب برخی وقایع و رخدادها این برجستگی را یافت كه یكی از آنها اشغال سفارت امریكا در تهران بود كه واقعه‏ای منحصر به فرد و از همه جهت‏بی نظیر در طول تاریخ سیاسی جهان است. شناخت صحیح و تحلیلی این رخدادهاست كه بر دانش نظری و تجربی انسان می‏افزاید و راه را برای ورود به ژرفای شناخت انسان، این بزرگترین معمای هستی می‏گشاید، اما یكی از بزرگترین موانع شناخت رخدادها، پراكندگی بیش از حد اطلاعات و نكته هاست.
برای مثال; در مورد واقعه اشغال لانه جاسوسی امریكا، كتابها، مقالات و مصاحبه‏های عدیده ای منتشر شده كه هر كس در حدی كه در آن نقش آفریده یا مشاهده كرده گوشه‏ای از آنرا بیان نموده و در این رابطه نوشتاری نیست كه مانند یك سناریوی بازسازی شده از واقعه، همه عوامل، نقش ها، كاركردها، زمینه‏ها و پیامدها را از آغاز تا پایان یكجا دیده باشد و تا به گونه‏ای منظم خواننده را از مراجعه به سایر نوشته‏ها كه مجموعه‏ای سودمند و از هم گسیخته از اطلاعات و تحلیل‏ها است‏بی نیاز كند. البته این وجیزه نیز در مقام برآوردن این حاجت نیست و صرفا گامی در این راستا است كه می‏كوشد اطلاعاتی ر ا كه چون دانه‏های پراكنده یك تسبیح در فایل‏های مختلف وجود داشته‏اند با رشته‏ای منظم تحلیل كند. برای مثال در هیچیك از آثار منتشره، موضوعی كه سناریوی امریكایی را در مقابله با اشغال سفارت امریكا و گروگان گرفتن كاركنان آن از آغازتا پایان كار مدون كرده باشد دیده نمی‏شود.
اگرچه در واقع سناریوی مشخصی از آغاز بحران در كار بوده است; اما هر كس به مقتضای نقش و كار خویش اشارتی به آن دارد، بگذریم از آنچه بنا به مصالحی ناگفته مانده است.
تبیین این رخدادها به تقویت‏حس "دشمن شناسی" و شناخت ترفندها در تنازع بقای زندگی می‏انجامد و البته تصمیمات آینده نیز در گرو مسائل گذشته است.
●ریشه‏ها:
در یك نگاه كلی، رویارویی ایران و امریكا را می‏توان در كادر رویارویی دیرینه غرب و شرق دید. برخورد غرب و شرق در قیقت‏برخورد دو تمدن و دو فرهنگ بود و عمده داد و ستد آنان از طریق ستیز بود و بندرت از راه همزیستی. اوج و اعتلای تمدن اسلامی همزمان با دوران تاریك قرون وسطی در غرب منجر به جنگهای صلیبی جهان مسیحیت‏با جهان اسلام و شكست‏های پی در پی اروپائیان گردید. پس از آن دوران افول تمدن، اسلامی و برآمدن تمدن غرب آغاز شد و این بار رویارویی غرب و شرق كه با برتری تكنولوژی و استعمار صنعتی غرب همراه بود برخورد دو جهان بینی را شكل می‏داد كه یكی جهان بینی استعماری غرب سلطه گر بود كه اركان فردیت، مادیت، زور و تزویر را در بر داشت و دیگری جهان بینی شرق بود كه عمدتا از اسلام تغذیه می‏كرد و مورخین غرب و مستشرقین در اغلب آثار خود بر جنبه‏های انسانی و ترقیخواهی و رفتارهای عادلانه و تاثیرات مثبت دانش و فرهنگ مسلمین در دوران اعتلای تمدن اسلامی و حتی در اوج جنگهای صلیبی كرارا اذعان داشته‏اند.
ریشه‏های اشغال سفارت امریكا در ایران (علاوه بر وجود دو نوع نگرش و جهان بینی و اعتقاد)، در تخاصمی بود كه طی چند دهه میان ملت ایران و امپریالیسم امریكا شكل گرفته بود و اشغال سفارت اوج آن بود لذا در بررسی ریشه‏ها و زمینه‏های این واقعه، گریزی جز بازگشت‏به مناسبات امریكا و ایران در چند دهه پیش از انقلاب اسلامی نیست.
امریكایی‏ها كه تا پیش از جنگ جهانی دوم بیش تر از ۱۰ درصد نفت‏خلیج فارس را در اختیار نداشتند و در همان زمان شركت‏های انگلیسی بر ۷۲% نفت‏خلیج فارس كنترل داشتند، با بروز تحولات پس از جنگ جهانی دوم و افول امپراطوری بریتانیا و گسترش نقش امریكا، در سال ۱۳۵۵ (۱۹۷۶ م) توانستند به ۶۰ درصد ذخایر نفتی خاور نزدیك دست‏یابند.
غرب سیاسی به سركردگی امریكا نفت ایران و منطقه را ارزان می‏خرید و پیش از آنكه دلارهای فراوان نفتی به كشورهای صاحب نفت وارد شود از طریق "خریدهای كلان اسلحه" و "تربیت نیروی انسانی" و "خرید كالاهای مصرفی" دوباره به اقتصاد غرب باز می‏گشت. آنها پول نفت را می‏گرفتند و به ما سلاح می‏دادند و مردم ایران را با پول خودشان به ژاندارم منافع امریكا و غرب در منطقه و در برابر تهدیدات كمونیسم مبدل ساخته بودند. بطوری كه در سال ۱۳۵۵ بودجه نظامی ایران به ۱۰ میلیارد دلار بالغ شد.
آنها برای جلوگیری از ناآرامی‏ها و به خطر افتادن حكومت ژاندارم، ساواك و ارتش و پلیس ایران را آموزش داده و تجهیز می‏كردند و به جان مبارزان راه استقلال می‏انداختند.
موقعیت استراتژیك ایران، غرب طمعكار را به نادیده گرفتن حقوق و سرنوشت ملت ایران تحریض می‏كرد. زیرا ۶۰ درصد نفت غرب از خلیج فارس تامین می‏شد و از ۶۰۰ میلیون تن نفتی كه ایران، سعودی و امیرنشین‏های خلیج فارس صادر می‏كردند ۴۰۰ میلیون تن به ممالك غربی و ۲۰۰ میلیون تن به ژاپن اختصاص داشت و موقعیت ژئوپلتیك ایران نیز چنان بود كه می‏گفتند هركس خلیج فارس را دارد اقیانوس هند را دارد و هر كس ایران را دارد خلیج فارس را دارد.
اینچنین بود كه در طول انقلاب اسلامی ایران، شعار مرگ بر امریكا از شعارهای اصولی انقلاب بود و امام خمینی پانزده سال قبل از انقلاب در جریان قیام ۱۵ خردادفرمودند: "همه بدبختی‏های ما از امریكاست" امریكا از انگلیس بدتر، انگلیس از امریكا بدتر و شوروی از هر دو بدتر"
با پیروزی انقلاب اسلامی ایران، در حالی كه هنوز نظام جدید استقرار نیافته بود، فتنه‏ها از هر گوشه سربركشید. ۲۲ بهمن ۵۷ انقلاب پیروز شد و از اواسط اسفند ماه، جنگ تجزیه طلبانه كردستان با ائتلاف بازمانده‏های رژیم و افسران فراری و گروهكهای عمال سیاسی آغاز شد و تا چندین سال قربانی گرفت. در حالی كه خطر توطئه‏های ساواكی‏ها هنوز وجود داشت، چندین كودتا نیز پس از انقلاب خنثی شد. با پیدایش دهها گروه سیاسی با ایدئولوژی‏های رنگارنگ ماركسیستی، ناسیونالیستی و غیره وحدت جامعه رو به تحلیل می‏رفت و از طرفی بروز تنش‏ها و تضادهای سیاسی داخلی شدت می‏گرفت و هر روز اخبار درگیری‏های خشونت‏بار و قتل و جرح‏های سیاسی در افواه و روزنامه‏ها منتشر می‏شد. در این میان دولت امریكا به موازات كوشش برای یافتن راههایی به منظور نزدیك شدن به دولت جدید و برقراری روابط دوستانه، به شهادت اسناد لانه جاسوسی (كه البته مهم ترین آنها هیچگاه بدست نیامدند و توسط سفارت یا به امریكا فرستاده شده یا معدوم شدند) از هیچ دسیسه‏ای دریغ نورزیده و از اوضاع نابسامان داخلی ایران بهره برداری می‏كردند.
چپ روی افراطی ماركسیستها و افتادن به دامن راست:
در جریان نهضت ملی، رشد فعالیت‏های كمونیستی و نشریات عدیده‏ای كه مبلغ مرام ماركسیستی - لنینیستی، بویژه در قالب حزب توده بود، خطر عمده‏ای را به عنوان غول كمونیسم در جامعه مطرح كرد و علاوه بر توده‏ای‏های روسی، انگلیسی ها هم برای ترساندن امریكایی‏ها از خطر كمونیسم در ایران و جلب همكاری آنها بجای همراهی شان با نهضت ملی، به سازماندهی گروههایی زیر نام حزب توده پرداختند كه پیوسته اقدام به تظاهرات ضدملی و ضدمذهبی می‏كردند. اگرچه هم دكتر مصدق و هم انگلیس‏ها برای پیشبرد مقاصد سیاسی خود و گرفتن امتیاز از امریكا و جلب همكاری او با خودشان، از مطرح شدن این خطر استفاده می‏كردند اما با توجه به تظاهرات ضدمذهبی توده‏ای ها، از نظر داخلی، نیروهای مذهبی با احساس خطر از تصرف قدرت سیاسی به دست كمونیست ها، به عنوان دفع افسد به فاسد، به تدریج‏به رژیم و دربار نزدیك می‏شدند از بیم آنكه هنوز نیروهای مذهبی پتانسیل بدست گرفتن قدرت را نداشته و با سقوط رژیم، خلاء قدرت توسط حزب توده پرمی شود. بنابراین خطر كمونیسم نیز موجب عدم رشد سریع نیروهای مذهبی و در نتیجه، فاتح این میدان نه ماركسیستها بودند، نه ملیون و نه مذهبیون، بلكه دربار با حمایت امریكا و انگلیس برنده اصلی آن بود.
در جریان انقلاب اسلامی نیز دهها گروه ریز و درشت ماركسیستی به سرعت از گوشه و كنار كشور روئیدند و به قولی "در خیابان‏ها نعره می‏زدند و نشریه می‏فروختند" (۱) و احساس خطر از كمونیسم و چپ داشت (بقول امام خمینی) موجب "خنثی شدن خطر امریكا" كه دشمن اصلی بود و در اثر سقوط رژیم شاه به سختی ضربه دیده بود، می‏گردید.
اشغال لانه جاسوسی در چنین شرایطی موجب شد كه تضاد اصلی مطرح و منازعات داخلی فروكش كند.
●شعار انحصار طلبی چپ در مبارزه ضد امپریالیستی:
جنبش جهانی سوسیالیسم، بظاهر چند دهه بود كه سراسر عالم را عرصه مبارزه و رقابت‏با قدرتهای امپریالیستی نشان می‏داد اما انقلاب اسلامی پدیده‏ای نو بود و مسبوق به چنان سوابقی نبود و درست در عصری كه عصر پایان مذهب شناخته شده بود ظهور كرد و لذا ماركسیستهای ایرانی، علیرغم آنكه جمعیت‏بسیار ناچیز ولی متشكلی را داشتند با شعار فلسفه علمی (به مفهوم غیرعلمی بودن سایر مكاتب) و با پشتوانه مذكور، مبارزه با امپریالیسم امریكا را ملك مطلق خویش قلمداد می‏كردند و با به انحصار درآوردن افتخار تاریخی این مبارزه، نیروهای مذهبی را فاقد پتانسیل لازم برای چنین مبارزه‏ای معرفی می‏كردند و جنگ روانی را علیه انقلاب اسلامی بوجود آورده بودند و مدعی بودند كه نیروهای مذهبی دارای خصلت هایی هستند كه سرانجام به دامن سازش با امپریالیسم و رویارویی با نیروهای انقلابی و رادیكال خواهند غلتید. در عین حال، انكار ناپذیر بودن مواضع رهبری انقلاب، امام خمینی و نفوذ عمیق و گسترده او موجب می‏شد كه گفتارها و مواضع ضدامپریالیستی و ضد ارتجاعی او صدرنشین عناوین نشریات بخشی از این گروهكها شد تا خود را به نحوی همسو با آن معرفی كنند و در تحلیل‏های درونگروهی خویش، مواضع امام خمینی را موقتی قلمداد كرده یا اساسا او را از نیروهای حاكم مذهبی استثناء می‏نمودند و چنانكه دیدیم، اشغال لانه جاسوسی امریكا موجب در هم ریختن همه تحلیل‏های خودمحورانه و نیز توازن روانی سیاسی موجود شد.
●سفر شاه به امریكا:
مجموعه شرایط پیش گفته علل و زمینه ساز اشغال سفارت امریكا بود اما سفر شاه به امریكا، نقطه جوش و تحول كیفی در تقابل این رخداداست.
زمانی كه شاه در دیماه سال ۱۳۵۷ تمایل خود را به خروج از ایران اعلام كرد، امریكایی‏ها بوسیله سفیر خود در ایران به اطلاع او رساندند كه آماده پذیرایی از شاه در امریكا بوده و از وی استقبال می‏كنند اما شاه به مصر رفت و چندی هم در مراكش توقف كرد. شاید او می‏خواست‏بدین وسیله نارضایتی خویش را از امریكا كه حاضر نشده بود برای نجات تخت‏سلطنت مداخله مستقیم نظامی در ایران كند یا دست كم حمایت‏های مستقیم و قاطع تری از حكومت او بنماید، ابراز كند و شاید هم گمان می‏كرد مانند سال ۳۲ احتمال وقوع تغییرات ناگهانی و كودتای ارتش در ایر ان وجود دارد و لازم باشد مانند سال ۳۲ (وقوع كودتای مشترك امریكایی، انگلیسی ۲۸ مرداد) سریعا به ایران مراجعت كند. برخی مقامات امریكایی هم معتقد بودند اردشیر زاهدی (كه او و پدرش از مهره‏های استعمار انگلیس در ایران بوده‏اند) مشوق شاه در این تصمیم بوده است.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی و حمله به سفارت امریكا در ۱۴ فوریه ۱۹۷۹ (۲۵ بهمن ۱۳۵۷) امریكایی‏ها بدین جمع بندی رسیدند كه دیگر پذیرفتن شاه در امریكا صلاح نیست و واكنش‏های تندی را در ایران به بار خواهد آورد و راههای نزدیكی به دولت جدید ایران را هم مسدود خواهد كرد و ایرانیان، مسئله پذیرفتن شاه را در امریكا نشانه ادامه پشتیبانی امریكا از شاه و تلاش امریكا برای بازگرداندن او به سلطنت و در هم شكستن انقلاب تلقی خواهند كرد و احتمالا سفارت امریكا بعنوان اعتراض به تصرف انقلابیون درآمده و كاركنان آن به گروگان گرفته می‏شوند. در پی این جمعبندی، كارتر نماینده‏ای به مراكش فرستاد و به شاه اطلاع داد كه به دلیل شرایط كنونی نمی‏توانند پذیرای او باشند و پس از فرو نشستن تب انقلاب در ماههای اولیه و استقرار قدر ت دولت جدید پس از انقلاب كه بتواند بر اوضاع كنترل لازم را داشته باشد با سفر او موافقت‏خواهند كرد. كاردار امریكا و كاركنان سفارت در تهران نیز مكررا عواقب پذیرش شاه را طی گزارشات كتبی و شفاهی به اطلاع دولت متبوع خویش می‏رساندند. (۲)
روز ۲۸ سپتامبر از دفتر دیوید راكفلر به وزارت خارجه امریكا اطلاع دادند كه شاه به شدت بیمار است و چون امكانات معالجه سرطان غدد لنفاوی او در مكزیك (محل اقامت جدید شاه) وجود ندارد او در نظر دارد به امریكا مسافرت كند. راكفلر و كیسینجر و جان مك كلوی از دوستان قدیمی و با وفای شاه بودند كه از اوایل آوریل و سپتامبر و بیش از همه در اكتبر برای آوردن شاه به امریكا تلاش می‏كردند و اكنون برای انجام این سفر برای نجات جان شاه اصرار می ورزیدند و برژینسكی هم مدافع نظریات آنها بود. كیسینجر تهدید كرد كه اگر حكومت كارتر می‏خواهد از پشتیبانی آنها در مورد قرارداد محدود ساختن سلاحهای استراتژیك (سالت) برخوردار شود باید تقاضای مسافرت شاه را بپذیرد.دلایل برژینسكی مشاور امنیت ملی كارتر به عنوان نماینده جناح طرفدار سفر شاه چنین بود: "پذیرفتن شاه به امریكا هم یك امر اصولی و اخلاقی بود و هم جنبه تكنیكی داشت. من قویا این نظر را دنبال می‏كردم كه آنچه برای ما مطرح است پای بند بودن به تعهدی است كه قبلا برای پناه دادن به یك دوست قدیمی پذیرفته‏ایم.
زیر پاگذاشتن این تعهد یا مصالحه كردن آن در برابر یك سود نامعلوم به منزله پرداخت‏بهای سنگینی است و ما با این كار به اعتبار خود نزد دوستان و متحدین دیگرمان لطمه جبران ناپذیری می‏زنیم. من می‏دانستم كه سادات و ملك حسن و رهبران سعودی و سایر دوستان ما به دقت مراقب رفتار ما با شاه هستند و روش ما در برابر شاه در قضاوت خود آنها نسبت‏به ما نیز موثر واقع خواهد شد. بعلاوه من احساس می‏كردم كه از نظر تاكتیكی ما نباید خود را در معرض تهدید و شانتاژ قرار دهیم و بر روی سنت‏های سیاسی و اخلاقی خود معامله كنیم" (۳)
كارتر، ونس كه نمایندگان جناح مخالف سفر شاه به امریكا بودند معتقد بودند امریكا نباید بخاطر شاه كه دیگر از سلطنت‏خلع شده راههای نزدیكی با حكومت جدید ایران را سد كرده و منافع حیاتی امریكا در خاور میانه را از دست‏بدهند و یا بقول كارتر، شاه در امریكا تنیس بازی كند و امریكایی‏ها در تهران بخاطر او ربوده یا كشته شوند و یا سفارت امریكا اشغال شود و بسیاری از امكانات اطلاعاتی و امنیتی، جاسوسی، از بین برود.
كارتر و اعضای دولت كه بین مصالح سیاسی دولت امریكا و فشارهای راكفلر و كیسینجر كه پوشش اخلاقی و انسانی داشت قرار گرفته بودند و از طرفی به پاس خدمات طولانی شاه به منافع امریكا و حفظ اعتماد سایر دیكتاتورهای وابسته می‏خواستند او را بپذیرند در معرض انتخاب دشواری قرار گرفته بودند و لذا از كاردار امریكا در تهران می‏خواهند كه نظر دولت مهندس بازرگان را در مورد سفر شاه به امریكا استمزاج كند و برای آنها توضیح دهد كه شاه بطور موقت جهت معالجه به امریكا سفر كرده و سپس به مكزیك باز می‏گردد و كاردار امریكا ضمن دریافت عكس العمل‏های دولت ایران، تضمین لازم برای حفاظت از سفارت را از آنها بگیرد.
آنها توجه نمی‏كنند كه آنچه تعیین كننده است نظر دولت موقت نیست، نظر رهبری انقلاب است. سرانجام شاه در روز ۲۲ اكتبر (۳۰ مهر ۵۸) وارد نیویورك شد. و امام خمینی در نخستین موضع‏گیری كه داشتند در بیاناتی در روز دوم آبان ۵۸ فرمودند: "اخیرا هم كه شاه رفته امریكا و پذیرفتند او را منتهی به اسم اینكه سرطان دارد و انشاءالله صحیح باشد این، منتهی دیروز كه آقای [دكتر ابراهیم] یزدی اینجا بودند و گفتند یك همچو كاری شده است و ما هم شرایطی كردیم لكن بردند او را به اسم اینكه در مریض خانه باید بخوابد و دیگر هم قابل علاج نیست من به ایشان گفتم كه خوب پس پول‏های ما چه می‏شود، خوب او بمیرد پول‏های ما چه می‏شود؟ ایشان گفتند كه باید در محاكم اینجا پرونده‏ها جمع بشوند و در محاكم اینجا محكمه تشكیل بشود و تعیین بشود، این پرونده هایشان رسیدگی بشود تا آن پرونده‏ها را در خارج كه ببریم دادگستری آنجا رسیدگی می‏كنند و آنوقت ممكن است ما بدست‏بیاوریم" در این سخنرانی گرچه امام خمینی اشاره‏ای به تشكیل پرونده حقوقی برای محاكمه شاه را داشته و از مردم دعوت كردند هر كس اطلاعی دار د هر بنگاهی و وزارت خانه‏ای كه اطلاعی دارد برای تشكیل پرونده و دادگاه ارائه دهد اما بر استرداد اموال شاه تاكید داشتند نه خود شاه. پس از ورود شاه به امریكا اعتراضاتی در ایران از جمله تظاهرات اعتراض آمیزی در مقابل سفارت امریكا بصورت پراكنده و جزیی صورت گرفت تا اینكه در روز دهم آبان ۵۸ امام خمینی در پیامی به مناسبت‏سیزده آبان صریحا مساله استرداد شاه را به ایران مطرح كردند.
با الهام از مواضع امام خمینی، تقاضای استرداد شاه در تظاهرات عمومی مردم مطرح گردید و تظاهراتی در مقابل سفارت امریكا صورت گرفت.
سفر شاه به امریكا و اجازه اقامت‏به او این احساس را بوجود می‏آورد كه امریكا هنوز مدافع شاه است و به همین دلیل برای بازگرداندن او به قدرت بیكار نخواهد نشست زیرا مردم ایران تجربه فرار شاه از ایران پس از نهضت ملی و سپس كودتای امریكایی - انگلیسی ۲۸ مرداد و بازگشت مجدد شاه به قدرت را پشت‏سر خود داشتند و لذا از این اقدام امریكا بوی دسیسه چینی به مشام می‏رسید. علاوه بر آن تصمیم فوق به معنای تحقیر ایران و عدم استرداد سرمایه هایی بود كه بنام شاه در بانكهای امریكا و اروپا ذخیره شده بود.
در عین حال به نوشته هامیلتون جردن كارتر تنها كسی بود كه حتی تا آخرین لحظه از عواقب پذیرش شاه اظهار نگرانی می‏كرد.
چنانكه قبلا نیز اشاره شد كارتر و همكارانش به این نتیجه رسیده بودند كه شاه حمایت مردم را از دست داده و دیگر قادر به حكومت نبود و آیت الله خمینی به سرعت‏بر اوضاع مسلط شده و با توجه به تركیب دولت موقت و سیاستهای اعلام شده و ملایم آن، امكان برقراری روابط دوستانه با رژیم جدید وجود دارد و این امر برای منافع حیاتی امریكا ضروری است و به عقیده كارتر و ونس طرح سفر شاه، هرگونه شانس برقراری روابط نزدیك با ایران را از بین خواهد برد و برژینسكی و حامیان او كه مدافع سرسخت‏شاه بودند معتقد بودند كه عمل نكردن دولت امریكا به تعهدات قبلی خود برای سفر شاه و بویژه هم اكنون كه سفر او برای معالجه، دلیل ضعف امریكا شده و سایر دوستان و متحدین امریكا اعتمادشان را به امریكا در شرایط بحرانی از دست‏خواهند داد.
اگرچه شاه ظاهرا برای معالجه می‏رفت اما مسئله معالجه شاه به یك مسئله سیاسی و سمبلیك تبدیل شده بود و شاید خود شاه هم می‏خواست‏به این وسیله برای امریكا مخمصه ایجاد كند و یا دریابد كه تا چه میزان می‏توان روی امریكایی‏ها حساب كرد، چون در وهله اول به نظر می‏رسید كه امكان معالجه شاه در سایر كشورها هم وجود دارد و تیم پزشكی امریكایی می‏توانند برای معالجه شاه به كشور دیگری عزیمت كنند. البته بعدا مقامات امریكا مدعی شدند كه امكانات معالجه شاه فقط در امریكا وجود دارد. در ایران نیز مردم و رهبران دولت‏بر این عقیده بودند كه بیماری شاه جدی نبوده و سفر او به امریكا ضرورتی نداشته است و پذیرفتن شاه به امریكا بیشتر به منظور خنثی كردن عوارض سؤ به رسمیت‏شناختن دولت جدید ایران از سوی امریكا، برای حكومت آن كشور است.
●ملاقات الجزیره:
مهندس بازرگان نخست وزیر دولت موقت انقلاب و ابراهیم یزدی وزیر خارجه و مصطفی چمران وزیر دفاع روز دهم آبان برای شركت در جشن‏های استقلال الجزایر به آن كشور رفته بودند و برژینسكی مشاور امنیت ملی كارتر نیز در این مراسم حضور یافته بود و ملاقاتی میان هیئت ایرانی و برژینسكی صورت گرفت. برژینسكی در خاطراتش مدعی است كه این ملاقات به درخواست هیئت ایرانی بوده تا گناه پیامدهای آن و اشغال سفارت امریكا را از عهده خود بردارد و از موضع اتهام در برابر امریكایی‏ها خارج شود. البته هنوز معلوم نیست كه آیا برژینسكی در هر صورت به عواقب این دیدار واقف بوده و آگاهانه به آن تن داده است‏یا نه. مهندس بازرگان نیز تقاضای ملاقات را از سوی برژینسكی می‏داند (۴) اما در هر صورت نتیجه یكی است. در ایران مدتی بود كه میان دولت موقت از یكسو و جناح روحانیون و از سوی دیگر شكافی بوجود آمده بود و مهندس بازرگان را مورد انتقاد قرار می‏دادند. مهندس بازرگان در اولین سخنرانی خود در دانشگاه تهران در میان راهپیمایی بزرگی كه در حمایت از نخست وزیری او در روز نهم بهمن ۵۷ برگزار شده بود روش گام به گام خود را مطرح كرده و گفته بود "من و دولت موقت در حكم فولكس واگن هستیم. ما بلدوزر نیستیم و كار انقلابی شدید از من برنمی آید" (۵)
برژینسكی در كتاب خود می‏نویسد: مهدی بازرگان نخست وزیر ایران از من تقاضای ملاقات كرد من این تقاضا را پذیرفتم و بعدازظهر همانروز با وی ملاقات كردم. در این دیدار علاوه بر بازرگان، وزیران خارجه و دفاع او ابراهیم یزدی و مصطفی چمران هم حضور داشتند. مذاكرات ما تنها مربوط به مسئله شاه و مسافرت او به امریكا نبود بلكه در اطراف مسائل كلی مربوط به روابط دو كشور دور می‏زد. من تاكید كردم كه امریكا نه در صدد توطئه‏ای علیه رژیم جدید ایران است و نه چنین توطئه‏ای را تشویق و تقویت می‏كند و افزودم ما آماده برقراری هر نوع مناسباتی هستیم كه شما می‏خواهید ... ما منافع مشتركی با هم داریم ولی نمی‏دانیم كه شما می‏خواهید چگونه با هم همكاری كنیم ... دولت امریكا آماده توسعه روابط اقتصادی، سیاسی، امنیتی و اطلاعاتی با دولت‏شما در حد آمادگی و خواست‏شماست. با این مقدمه گفتگوهای ما در زمینه امكانات همكاری در زمینه‏های مختلف از جمله امور امنیتی ادامه یافت و چمران هم مسئله كمك و همكاری امریكا را به نیروهای نظامی ایران مطرح كرد. من بدون اینكه وعده مشخصی بدهم امكان این همكاری را رد نكردم.
مسئله شاه بعد از این مذاكرات مقدماتی مطرح شد و یزدی كه یك دكتر تحصیل كرده امریكاست پس از اشاره به سیاست گذشته ما در پشتیبانی از شاه گفت كه "حضور او در امریكا موجب ناراحتی ماست" یزدی سپس گفت اگر خود شاه هم قصد فعالیت‏های سیاسی نداشته باشد اطرافیان و طرفداران او دست‏بردار نیستند و چنین نتیجه گرفت كه مردم ایران حضور او را در امریكا دلیل درگیری و دخالت امریكا در این فعالیت‏ها می‏دانند. او همچنین با نوعی تمسخر و استهزاء این مسئله را عنوان كرد كه شاه بیماری خود را وسیله‏ای برای پناهندگی به امریكا قرار داده است.
من قاطعانه به حرفهای یزدی پاسخ دادم و گفتم این بحث، تحقیرانگیز نشانه تنزل اخلاقی است و من نمی‏دانم این بحث‏برای من كه آنرا دنبال می‏كنم یا برای شما كه آنرا عنوان كردید بیشتر تحقیرآمیز است؟ پناه دادن به كسانی كه از كشور خود رانده شده‏اند یكی از سنت‏های قدیمی كشور شماست و آنچه من به یاد دارم پناه دادن بسیاری از لهستانی‏های آواره به ایران در سال ۱۹۴۱ بود كه ایرانیان با نهایت جوانمردی آنانرا در كشور خود پذیرا شدند. این مرد بیمار است و ما نمی‏توانیم برخلاف اصولی كه به آن معتقدیم عمل كنیم. در این موفع، بازرگان كه یك مرد لیبرال جاافتاده و موقر با ریش بزی ظریفی بود وارد صحبت ما شد و پیشنهاد كرد پزشكان ایرانی هم شاه را معاینه كنند تا معلوم شود او واقعا بیمار است‏یا نه؟ من بدون اینكه بطور قاطع پیشنهاد بازرگان را رد كنم گفتم: از نظر ما شاه یك مهره سیاسی نیست. او مرد بیماری است و طبق قوانین ما و اصول اخلاقی كه به آن پای بندیم با او رفتار خواهد شد. بعد از این گفتگو موضوع دارایی‏های شاه در امریكا مطرح شد و من گفتم درهای دادگاه های ما همیشه برای پذیرفتن دعاوی شما باز است. ملاقات ما در محیط بسیار دوستانه‏ای پایان یافت و رفتار مخاطبین ایرانی من خیلی بیش از انتظار صمیمانه بود. من جریان این ملاقات را بیدرنگ به رئیس جمهور و ونس گزارش دادم" (۶)
در فضای انقلابی آن روزها در ایران، مذاكره با امریكا مترادف بود با مفهوم سازش (۷) و ملاقات با برژنسكی كه به مفهوم قبول اصل مذاكره با امریكا و به رسمیت‏شناختن آن بود، خشم نیروهای انقلابی را در ایران برانگیخت و دانشجویان مسلمان تصمیم گرفتند با حمله به سفارت امریكا به این امر اعتراض كرده و نشان دهند كه هیچگونه سازش و مذاكره‏ای را با امریكا، بویژه تا هنگامی كه شاه در پناه امریكایی هاست، نمی‏پذیرند و امریكا باید شاه را به همراه ۱۳ میلیارد دلار از اموال ایران كه در بانكهای امریكا و شعبات اروپایی آن ذخیره شده و نیز میلیاردها دلار اموالی را كه شاه به هنگام خروج خود از ایران بیرون برده، بازگردانند.
اشغال سفارت امریكا در تهران:
امام خمینی در تاریخ ۱۰/ ۸/۱۳۵۸ طی پیامی بمناسبت‏سالروز ۱۳ آبان (روز تبعید امام در ۱۳ آبان ۴۳ و روز كشتار دانش آموزان و دانشجویان در دانشگاه تهران در ۱۳ آبان ۵۷) مردم و دانشجویان و طلاب را دعوت به بسیج عمومی علیه امپریالیزم نموده و چنین فرمودند:
"دشمنان ما در هر فرصت، خصوصا در این روز از هیچ توطئه‏ای دست‏بردار نیستند و با هر وسیله ممكن می‏خواهند آرامش را از ملت عزیز سلب كنند. بر دانش آموزان، دانشگاهیان و محصلین علوم دینیه است كه با قدرت تمام حملات خود را علیه امریكا و اسرائیل گسترش داده و امریكا را وادار به استرداد این شاه مخلوع جنایتكار نمایند"
در پی سخنان امام خمینی، عده‏ای از دانشجویان مسلمان دانشگاهها تصمیم گرفتند سفارت امریكا را مورد حمله قرار دهند.
در روز ۱۳ آبان ۱۳۵۸ (حدود ۸ ماه پس از پیروزی انقلاب) قرار بود تظاهراتی به منظور بزرگداشت‏شهادت شهدای ۱۳ آبان ۵۷ از سوی دانشجویان مسلمان دانشگاهها برگزار شود و چون مسئله سفر شاه به امریكا پیش آمده بود قرار شد این تظاهرات به سوی سفارت امریكا انجام گیرد تا نسبت‏به پناه دادن امریكا به شاه عامل جنایت ۱۳ آبان ۵۷ اعتراضی صورت گیرد. چند هزار تن از دانشجویان و دانش آموزان در این روز دست‏به راهپیمایی زدند. ساعت ۹ صبح به وقت تهران و ۵ بامداد به وقت واشنگتن بود كه جمعیت‏به مقابل سفارت رسید و عده‏ای از دانشجویان كه از قبل طرح حمله به سفارت را ریخته بودند از دیوارها بالا رفتند كه با همراهی سایر دانشجویان به حدود ۳۰۰- ۴۰۰ تن رسیدند و تصرف كامل همه ساختمان ۲ الی ۳ ساعت‏بطول انجامید.چند تن از پرسنل سفارت و ۴ تن از تفنگداران دریایی با شلیك گاز اشك‏آور با مهاجمین مقابله كردند و دود خفه كننده‏ای محوطه سفارت را فرا گرفت اما با افروختن آتش برای خنثی كردن اثرات گازهای اشك‏آور به حمله ادامه دادند و سرانجام با شكستن قفل‏ها و گشودن درها وارد ساختمان شده و كاركنان را دستگیر كردند.
كاردار سفارت امریكا كه از بیرون با كاركنان تماس داشت در پاسخ این سوال كه چه موقع تخریب اسناد و دستگاهها را آغاز كنند می‏گوید صبر كنند اما وقتی سفارت تصرف می‏شود و مامور مخابراتی سفارت به كاردار اطلاع می‏دهد كه برای انهدام وسایل و اسناد ۲ ساعت وقت لازم دارند كاردار دستور تخریب را صادر می‏كند و ده نفری كه در اتاق گنبدی شكل مخفی شده بودند عملیات را آغاز می‏كنند تا اینكه ایرانی‏ها یك گروگان امریكایی را به پشت درب اتاق آورده و تهدید می كنند كه اگر در اتاق را باز نكنند او را خواهند كشت و بدین ترتیب این در هم باز شد (۸)
"امنیت داخلی سفارت به دنبال حمله ماه فوریه ۷۹ تقویت‏شده و ترتیباتی اتخاذ شده بود كه گارد سفارت بتواند دو تا سه ساعت در برابر هرگونه تهاجم احتمالی از خارج، سفارت را محافظت كنند تا نیروهای كمكی از طرف دولت‏برسد. پیش بینی لازم نیز برای از میان بردن اسناد سری و تجهیزات دقیق مخابراتی در شرایط اضطراری بعمل آمده بود" (۹)
سایروس ونس در مورد انهدام اسناد جاسوسی و خیانت امریكا در ایران و مدارك اطلاعاتی و ... می‏نویسد: با حمله به سفارت دستور انهدام اسناد سری و طبقه بندی شده داده شده بود و الیزابت كوب یكی از كارمندان سفارت كه در ساختمان دورتری بود تا نیم ساعت پس از اشغال كامل ساختمان اصلی سفارت هم تلفنی با وزارتخارجه امریكا در تماس بود و گزارش لحظه به لحظه را می‏گفت. او بطور همزمان با تعدادی از اعضای سفارت كه در ساختمان دیگری در پشت درهای بسته در حالی كه انتظار ورود مهاجمین را می‏كشیدند با سرعت مشغول انهدام اسناد بودند تماس داشت و گزارش لحظه به لحظه را به وزارت خارجه امریكا می‏داد و ساعت ۳۰/۵ بامداد به وقت امریكا تلفنی اعلام می‏كند كه كلیه اسناد سری و دستگاههای ارتباطی حساس منهدم شده‏اند تا به دست مهاجمین نیفتند و چند دقیقه بعد خود الیزابت هم دستگیر می‏شود.
ونس می‏نویسد "این آغاز یك داستان دردناك برای ملت امریكا بود" (۱۰) و این تعبیر زیبایی است‏برای درك عظمت ضربه‏ای كه امریكا از این رویداد خورد.
بروس لینكن كاردار و ویكتور تومست مستشار سیاسی و مایكل هولند افسر امنیتی سفارت كه در زمان حمله، جهت ملاقاتی در وزارت خارجه ایران بودند در حین بازگشت از طریق تلفن اتومبیل خود از حمله باخبر شده و به وزارت خارجه برمی گردند تا از دكتر یزدی كه به تازگی از الجزیره بازگشته بود استمداد كنند و پس از آن به سفارت ایران پناهنده می‏شوند. دانشجویان مسلمان پیرو خط امام نیز طی اطلاعیه شماره ۲۰ خود به تاریخ ۱۷ آبان ۵۸ اعلام كردند با توجه به اینكه بروس لینكن كاردار سفارت امریكا در ایران یك جاسوس توطئه گر بوده و به اخطار قبلی ما توجه نكرده و خود را تسلیم ننموده، از تاریخ ۱۷/ ۸/ ۱۳۵۸ كاردار فراری امریكا در ایران كه در وزارت خارجه به سر می‏برد جز گروگانهای امریكایی محسوب می‏شود و به هیچ وجه حق خروج از محل خویش را ندارد و لذا هیئت ویژه‏ای جهت مراقبت از او به وزارت خارجه فرستاده می‏شود.
●پیش فرض‏ها و حوادث ناخواسته:
قبلا چند بار به سفارت امریكا تیراندازی شده بود و پس از رفتن شاه به امریكا نیز كرارا تظاهرات اعتراض آمیزی در مقابل سفارت امریكا انجام شده بود. در ۱۴ فوریه ۷۹/ ۲۵ بهمن ۱۳۵۷ (حدود ۹ ماه قبل از اشغال سفارت توسط دانشجویان پیرو خط امام) نیز، مورد حمله قرار گرفته بود اما با دخالت‏سریع دولت ایران خاتمه یافته بود. این حمله كه درست ۳ روز پس از پیروزی انقلاب در ۲۲ بهمن روی داد در شرایطی بود كه هنوز اعمال كنترل نشده و حمله‏ها و تیراندازی‏هایی در سطح شهر كم و بیش وجود داشت.
مقامات امریكا با توجه به واقعه فوریه، این بار نیز مسئله را خیلی جدی نگرفته و خوش بینانه معتقد بودند مانند دفعه قبل ماجرا به آسانی خاتمه خواهد یافت و چنانكه پیشتر نیز اشاره شد ترتیباتی اتخاذ شده بود كه گارد سفارت ۲ الی ۳ ساعت مقاومت كند تا نیروهای كمكی دولت‏برسند. پیش بینی طولانی شدن حادثه حتی به مدت یكروز هم نمی‏شد و چون در همان دو سه ساعت‏خطر دسترسی به اسناد وجود داشت، تدابیری برای انهدام آنها اتخاذ شده بود و قبلا نسخه‏ای از تمامی اسناد به امریكا فرستاده شده بود تا در صورت از بین بردن آنها در تهران نسخه دیگری موجود باشد. از نظر امریكایی‏ها چنین شهامتی وجود نداشت كه با توجه به واكنش‏های جهانی بتواند سفارت امریكا را به مدتی طولانی تصرف كند.
در آن زمان قطب زاده وزیر خارجه ایران نیز در ملاقات‏های پنهانی كه با واسطه‏های امریكا داشته می‏گوید: "گروگانگیری بیش از آنكه به مسافرت شاه به امریكا مربوط باشد نتیجه نگرانی‏های جناح رادیكال و تندروهای مذهبی از نزدیكی دولت‏بازرگان به امریكایی‏ها بوده و این نگرانی‏ها پس از ملاقات یزدی و بازرگان با برژینسكی در الجزیره افزایش یافته است. او می‏گفت كه آیت الله خمینی قبلا از برنامه اشغال سفارت اطلاع نداشته و دانشجویان اشغال كننده سفارت برای بر هم زدن روابط ایران و امریكا و تضعیف حكومت‏بازرگان دست‏به این كار زدند و انتظار نداشتند كه بیشتر از چند روز بتوانند سفارت را نگاهدارند. آنها خودشان هم از اینكه یك شبه به قهرمان ملی تبدیل شدند و در مركز توجه رسانه‏های بین المللی قرار گرفتند غافلگیر شدند و تائید آیت الله خمینی از كار آنها و دادن لقب لانه جاسوسی به سفارت امریكا هم برای آنها غیرمنتظره بود" (۱۱)
اشغال لانه جاسوسی امریكا، با چنان ذهنیت و پیش فرض‏هایی انجام شد اما تائیدهای امام خمینی و بدنبال آن اجتماعات شبانه روزی مردم و تظاهرات مهیج‏به حمایت از دانشجویان، روحیه پایداری را در آنها دمید و حوادث بعدی و تلاش برای ختم فاتحانه بحران در برابر امریكا (زیرا در غیر اینصورت موضع جهانی انقلاب دچار ضعف می‏شد) و كوشش دولتمردان امریكا برای حفظ شوكت جهانی خود، هماوردی را ایجاد كرد كه بطور ناخواسته، هم ایران و هم دانشجویان و هم دولت امریكا در مسیر حوادثی ناخواسته و رقابت آمیز قرار گرفتند و امام خمینی هم می كوشید حداكثر استفاده را از این واقعه برای تحكیم وحدت سیاسی نیروهای اسلامی، تحقیر امریكا و اعمال كنترل بر انقلاب بنماید و در اثر این واقعه دانشجویان قدرت‏های پشت پرده رئیس جمهور ساز در امریكا را مغلوب كرده و این بار آنها تعیین كردند كه در امریكا چه كسی رئیس جمهور باشد.
روز ۱۳ آبان تا این زمان یادآور دو خاطره شكوهمند و حماسه انقلاب اسلامی بود. اول روز تبعید امام خمینی از ایران در ۱۳ آبان ۱۳۴۳ و دوم روز كشتار دانشجویان و دانش آموزان در محیط دانشگاه تهران توسط ارتش رژیم شاه در ۱۳ آبان ۱۳۵۷ و در اولین بزرگداشت این دو خاطره و حماسه، پس از پیروزی انقلاب بود كه با اشاره امام خمینی به بسیج‏شدن دانشجویان و طلاب علیه امریكا بمناسبت روز ۱۳ آبان، سفارت امریكا در تهران توسط دانشجویان مسلمان تصرف شد و حماسه دیگری در تاریخ انقلاب آفریده شد كه جریان مبارزه با امریكا را به یك جریان مبارزه دائمی مبدل ساخت و آنرا در راس تضادهای اصلی انقلاب قرار داد.
●پیامدهای داخلی اشغال سفارت
▪نخستین واكنش‏ها:
وقتی خبر اشغال سفارت امریكا پخش شد، سایه‏ای از ابهام و سوال در جامعه ایجاد شده بود. كسی نمی‏دانست كه این حركت را باید تایید كرد یا نفی نمود؟ آیا این حركت از سوی ماركسیستها و چپی هاست كه منحصرا خود را ضد امپریالیست دانسته و این را چنان به جامعه القاء كرده بودند كه هر حركت ضد امریكایی كه اتفاق می‏افتاد ابتدا به ساكن این توهم را بوجود می‏آورد كه از سوی ماركسیستهاست و اگر چنین باشد آنها می خواهند با این ترفندها انقلاب را دنبال خود بكشانند؟ آیا این یك توطئه است؟ توطئه‏ای خارجی برای كشاندن ایران به قتلگاه جنگ با امریكا و قدرتهای غربی؟ آیا افرادی مجهول الهویه هستند؟ تشویش و دلهره ایجاد شده بود و ابهام سنگین، "ماجرا چیست؟ " بر ذهن‏ها سنگینی می‏كرد. حتی رسانه‏های عمومی و رسمی هم در بادی امر بدان اعتنا نكردند و حیران بودند كه چه موضعی باید اتخاذ كرد.
انتشار نخستین اطلاعیه با امضای "دانشجویان مسلمان پیرو خط امام" (كه برای نخستین بار اصطلاح خط امام را در فرهنگ سیاسی انقلاب خلق كرد و این اصطلاح بعدها در پروسه انقلاب نقش‏ها آفرید) تردیدها را شكست و معلوم كرد كه آنان هویتی جدا از همه گروهها و باندهای دیگر دارند، اما باز نگرانی‏هایی وجود داشت.
آیا محتمل نیست كه اشغالگران سفارت بخواهند با چسباندن خود به امام، مورد اعتماد قرار گیرند و ایشان را با خود همسو كنند تا منزوی نشوند و حركتشان با شكست مواجه نشود؟
▪موضع‌گیری امام و ایجاد موج اطمینان:
امام خمینی در نخستین سخنرانی خود در تاریخ ۱۴ آبان ۵۸، یكروز پس از اشغال لانه جاسوسی، توسط دانشجویان پیرو خط امام، ضمن تائید اقدام دانشجویان، امریكا را "شیطان بزرگ" نامیده و به سفارت امریكا لقب لانه جاسوسی دادند. و در شرایطی كه در اثر تنش‏های شدید داخلی نوعی غفلت عمومی نسبت‏به توطئه‏های دشمنان اصلی انقلاب بوجود آمده بود امام خمینی بدان توجه كرده و ضمن حمایت از دانشجویان دلایل مهم حمایت‏خود را نیز بیان كردند:
"امروز خیانت‏های زیر زمینی است، یك توطئه‏های زیرزمینی است كه توطئه‏های زیرزمینی در همین سفارتخانه‏ها كه هست، دارد درست می‏شود، كه مهمش و عمده‏اش مال شیطان بزرگ است كه امریكا باشد و نمی‏شود بنشینید و آنها توطئه شان را بكنند یك وقت ما بفهمیم كه از بین رفت‏یك مملكتی و با حرف‏های نامربوط دمكراسی و امثال ذلك ما را اغفال كنند كه مملكت دمكراسی است و هر كس حق دارد در اینجا بماند، هركس حق دارد توطئه بكند ... و شاه را كه خزائن ما را برده است و در بانك‏ها مقادیر بسیار زیادی كه ما حالا شاید بعضی از آنها را مطلع باشیم در بانك‏ها سپرده است و همه مال ملت است. تا این را برنگرداند و اگر این را برنگردانند ما طور دیگری با آنها رفتار می‏كنیم با انگلستان هم طور دیگر رفتار می‏كنیم. اینها خیال نكنند كه همین طور نشستیم گوش می‏كنیم كه هر غلطی اینها می‏خواهند بكنند. نخیر، اینطور نیست، مساله، مساله - باز - انقلاب است‏یك انقلاب زیادتر از انقلاب اول خواهد شد. باید سرجای خودشان بنشینند و این خائن را او (امریكا) برگرداند و آن خائن، بختیار خائن را هم او برگرداند ... آن مركزی كه جوان‏های ما رفتند آنطور كه اطلاع دادند مركز جاسوسی و مركز توطئه بوده است. امریكا توقع دارد كه شاه را ببرد به آنجا مشغول توطئه، پایگاهی هم اینجا برای توطئه درست كند و جوان‏های ما بنشینند و تماشا كنند!؟ ..."
امام خمینی در موضع‏گیری بعدی خود در جمع دانشجویان دانشكده اقتصاد دانشگاه اصفهان و گروه فنی اعزامی به پاكستان در تاریخ ۱۶/۸/۵۸ طی بیاناتی مجددا و بصورت رسمی دانشجویان را مورد تائید قرار دادند و اشغال سفارت امریكا را عكس العمل طبیعی ملت ایران دانستند و با بیان تلویحی عدم اطلاع قبلی خویش و سایر دولتمردان، آنرا حركتی خودجوش و مردمی معرفی كردند كه در نتیجه آن دولت امریكا دیگر رودرروی یك دولت نبود كه با ابزارهای شناخته شده سیاسی و بین المللی بتوان به مقابله با آن رفت.
پس از تائیدهای امام خمینی از این حركت‏بود كه با اعتماد و اطمینانی كه ایجاد كرد، امواج انسانها در تمام ساعات شبانه روز به سوی سفارت حركت كرده و با راهپیمایی و شعار ابراز احساسات می‏كردند. احساسات ضد امریكایی در كشور اوج گرفت و پرچم امریكا و مترسك كارتر رئیس جمهور امریكا و شاه به نشانه ابراز تنفر هر روز آتش زده می‏شد و مقامات امریكایی در نوشته‏های خویش، ناراحتی خود را از این امور پنهان نكرده‏اند.
▪استعفای دولت‏بازرگان:
دولت امریكا امیدوار بود با دخالت دولت مهندس بازرگان هرچه سریعتر مسئله خاتمه پیدا كند. بروس لینكن كه به وزارت خارجه ایران پناهنده شده بود با وزیر خارجه امریكا تماس گرفته و می‏گوید یزدی وزیر خارجه ایران تلاش زیادی برای حل مسئله كرده ولی كسی حرف او را گوش نمی‏كند. با آیت الله بهشتی هم كه از نزدیكان آیت الله خمینی است تماس گرفته ولی او هم از اشغال كنندگان سفارت پشتیبانی كرد. (۱۲)
روز ۱۳ آبان ۵۸ (مطابق با چهارم نوامبر ۷۹) لانه جاسوسی امریكا اشغال شد و در پی حمایت‏های رهبر انقلاب از دانشجویان دولت مهندس بازرگان دو روز بعد استعفا داد.
امام خمینی استعفای دولت موقت را در حالی پذیرفت كه انتظار نمی‏رفت و اعضای هیئت دولت انتظار داشتند كه امام خمینی مانند دفعات قبل با استعفای آنها مخالفت كند و آنان بدین وسیله دانشجویان را برای آزادی گروگانها تحت فشار قرار دهند و امام خمینی ضمن قبول استعفای دولت، بجای معرفی دولت جدید، حكومت را تا تشكیل اولین مجلس شورا، به شورای انقلاب واگذار كرد و شورای انقلاب برخلاف دولت موقت‏یكدست نبود و مركب بود از عناصر میانه رو، تندرو، روحانی و غیر روحانی. با كناره‏گیری دولت موقت و واگذاری امور به شورای انقلاب همه خوش بینی‏های دولت امریكا برای خاتمه گروگانگیری به یاس مبدل شد و امید به حل سریع مسئله را بر باد داد و بر اضطراب آنها افزود. آنها اینك در برابر سرسختی رهبری انقلاب قرار گرفته بودند.▪انفعال گروههای چپ و معادلات سیاسی جدید:
در پی تصرف لانه جاسوسی امریكا توسط "دانشجویان مسلمان پیرو خط امام "موضع نیروهای مذهبی انقلاب به ماورای چپ رفت و جلو تكرار تجربه سال ۳۲ را گرفت كه امریكا و انگلیس توانسته بودند با عمده كردن خطر كمونیزم، بخشی از نیروهای انقلابی را جدا كرده و آنان را از روی این ترس و توهم بی تفاوت ساخته یا در برابر نهضت قرار دهند.
از سوی دیگر مبارزه با امپریالیسم از انحصار گروههای چپ خارج شد و آنها را كه فخر پیشتازی جنبش بین المللی سوسیالیستی را بر نیروهای مذهبی انقلاب می فروختند پس راند و دنباله رو ساخت. آنها در دو راهی بن بست قرار گرفتند. اگر در برابر تسخیر لانه جاسوسی سكوت می‏كردند دیگر در ادعای مبارزه با امپریالیسم صادق نبودند و نزد هواداران خویش زیر سوال می‏رفتند و آشكار می‏شد كه هدف از این شعارها كسب وجهه و پز ضد امپریالیستی و ایجاد جنگ روانی - تبلیغی با رقبای مذهبی است و اگر به تائید آن می‏پرداختند از برج پیشتازی فروآمده و به دنباله روی از نیروهایی كشیده می‏شدند كه تا دیروز لقب ارتجاع، ایادی امپریالیسم، سازشكار و ... بدانها داده بودند و همه بافته‏های قبلی شان پنبه می‏شد. آنهایی هم كه حسن نیت نشان می‏دادند از ناتوانی نیروهای مذهبی در استمرار مبارزه و سرانجام به سازش كشیده شدن با امپریالیسم و تیغ كشیدن بروی نیروهای انقلابی و چپ سخن می‏گفتند.
سازمانها و گروههای چپ تا ساعت‏ها و بعضا تا چند روز آشفته و سردرگم بودند و اوجگیری احساسات ضد امریكایی در سراسر ایران و امواج بی پایان مردمی در حمایت از "دانشجویان خط امام" و تظاهرات شبانه روزی مردم آنان را چنان به حاشیه افكند كه برای حفظ موقعیت در حال سقوط خود به دنباله روی كشیده شدند و به صدور بیانیه در حمایت از دانشجویان خط امام پرداختند و چون اكتفا به صدور بیانیه، از نظر افكار عمومی، ناشی از اجبار برای حفظ حیثیت تلقی می‏شد و لذا باز هم به معنای رودررویی با مردمی بود كه آنها مدعی نمایندگی شان بودند، ناچار به سازماندهی تظاهرات و راهپیمایی در حمایت از اشغال لانه جاسوسی و دانشجویان خط امام شدند تا بدینوسیله صداقت ضدامپریالیستی خود را به اثبات رسانند.
بنابراین همان شرایطی كه از زمینه‏های تسخیر لانه جاسوسی بود با این اقدام دگرگون شد و هولناك ترین ضربه حیثیتی، روانی، تبلیغی و سیاسی بر سازمانهای چپ در ایران وارد شد. امام خمینی از شرایط جدید بوجود آمده برای رسوایی و انفعال سازمانهایی كه ادعاهای پرطمطراق داشتند استفاده كرده و در موضع‏گیری های علنی خود در قبال اشغال سفارت امریكا طی بیاناتی در ۱۶/ ۸/ ۵۸ با اشاره به اینكه خطر دخالت نظامی خارجی مطرح نیست فرمودند:
توطئه گران بجای استفاده از قوای خودشان برای دخالت نظامی، از قوای خود ما استفاده می‏كنند و نمونه اش كردستان است كه در آنجا نیروهای ارتش را می‏كشند و سر می‏برند و سپس می‏افزایند: " این اشخاصی كه هی فدایی خلق خودشان را معرفی می‏كنند من در این چیزهایی كه برای پشتیبانی از این جوان‏ها بود كه آنجا را [سفارت امر یكا] گرفتند به گوش من نخورد كه اینها پشتیبانی كرده باشند، اگر اینها امریكایی نیستند چطور پشتیبانی نكردند از اینها؟ اگر اینها مال شوروی هستند خودشان یا خیر ملی هستند، آدمی كه ملی است‏با امریكا خوب دشمن است، همانطوری كه همه ملت ما دشمن است ... ما و شمایی كه و ملت ما كه دشمن شماره یكش را امریكا می‏داند و حالا هم كه جوان‏ها رفتند آنجا را گرفتند، دیدند كه مركز توطئه بوده آنجا، بگوش من نخورد كه از [طرف] این فدائیان خلق یك پشتیبانی از اینها شده باشد."
با گذشت‏اندك زمانی گروهها كه در ابتدا غافلگیر شده بودند روش‏های جدیدی را برای موضعگیری در برابر اشغال لانه جاسوسی سازمان دادند. برخی از آنها مانند سازمان مجاهدین خلق كوشیدند بر موج سوار شوند. یكی از روش‏های آنان برای خروج از انفعال و دنباله روی و بازگشت‏به موقعیت پیشتازی در ذهن اعضا و هواداران خود این بود كه دست‏به اقدامی برای همعرض شدن با دانشجویان خط امام بزنند و لذا همراه با مردم و دانشجویان و نیروهای سپاه پاسداران (یكروز پس از اشغال سفارت
امریكا در تهران) هواداران سازمان مجاهدین خلق نیز طبق یك دستورالعمل سازمانی در تبریز و شیراز به كنسولگری امریكا حمله كردند و آنجا را تصرف نمودند و حتی پس از درخواست مقامات مسئول مبنی بر تخلیه آنجا، هواداران آنها محل را ترك نكردند و در آنجا ماندند تا از ارج و اهمیت اقدام دانشجویان خط امام بكاهند یا در مركز توجه جهانی قرار گرفتن با آنها شریك شوند و از ارج عظیمی كه آنها بدست آورده‏اند تغذیه كنند.
●سناریوی امریكائی برای مقابله با بحران گروگانگیری
دولتمردان امریكایی در ابتدا انتظار داشتند كه سفارت فقط چند ساعت در اشغال بوده سپس دانشجویان محل را ترك كنند چه تا آن هنگام اشغال طولانی هیچ سفارتی در جهان سابقه نداشت آنهم سفارت بزرگترین قدرت امپریالیستی در یك كشور جهان سومی. با طولانی شدن گروگانگیری، در روز دوم اشغال سفارت (برابر پنجم نوامبر) "كمیته ویژه هماهنگی برای رسیدگی به اشغال سفارت" تشكیل شد در حالی كه هیچیك از افراد نمی‏دانستند این بحران ۱۴ ماه دیگر ادامه خواهد یافت. به نوشته برژینسكی این كمیته هفته‏ای چند بار به ریاست او تشكیل جلسه می‏داد و شخصیت‏های مختلفی از معاون رئیس جمهوری، وزیر خارجه، وزیر دفاع، رئیس سازمان سیا، رئیس ستاد مشترك نیروهای مسلح امریكا، وزیر خزانه داری، وزیر دادگستری و رئیس ستاد كاخ سفید، مشاورین حقوقی و مطبوعاتی رئیس جمهور در آن شركت می‏كردند.
این كمیته عهده دار وظایف متنوعی در زمینه هماهنگ ساختن اقدامات دیپلماتیك، نظامی و مالی و بررسی نامه‏ها و اعلامیه‏ها و امور مربوط به سیاست داخلی و روابط عمومی بود و چند گروه تخصصی هم با این كمیته همكاری می كردند. گروهی به سرپرستی لوید كاتلر، مسائل حقوقی را دنبال می‏كرد، گروهی به سرپرستی ونس (وزیر خارجه) و براون (وزیر دفاع) فعالیت‏های دیپلماتیك را و گروه ویژه‏ای هم كه فقط بروان و جونز (رئیس ستاد مشترك) و ترنر (رئیس سیا) و برژینسكی (مشاور امنیت ملی) در آن عضویت داشتند راه حل های نظامی را بررسی می‏كردند.
با طولانی شدن ماجرا، دولت امریكا به این نتیجه می‏رسد كه "گره این كار فقط به دست آیت الله خمینی گشوده خواهد شد" و تصمیم گرفته می‏شود كه كارتر نماینده ویژه‏ای را نزد ایشان بفرستد. پس از مباحثاتی، پیشنهاد می‏شود رمزی كلارك دادستان پیشین امریكا كه در پاریس نیز به دیدار امام خمینی رفته بود به همراه ویلیام میلر از كاركنان سابق وزارت خارجه كه چندی در تهران خدمت كرده و قادر بود به زبان فارسی تكلم كند، بعنوان نماینده ویژه كارتر عازم تهران شوند. كارتر علیرغم انتقاداتی كه به كلارك داشت‏به گمان اینكه او می‏تواند مورد اعتماد رهبران ایران باشد او را مامور كرد و روز ششم نوامبر ۱۹۷۹/ ۱۵ آبان ۱۳۵۸ با یك هواپیمای نظامی عازم تهران شدند. روز ۱۶ آبان / ۷ نوامبر رادیو تهران با قطع برنامه‏های خود اعلام كرد كه امام خمینی طی بیانیه‏ای گفتند كه هیچكس حق مذاكره با امریكا را ندارد. روزنامه‏های پنجشنبه ۱۷ آبان با تیتر درشت "امام: نه "و "هیچكس حق ندارد با امریكا مذاكره كند" خبر را منعكس كردند.
روزنامه اطلاعات در صفحه اول نوشت: دیشب فصل تازه‏ای در تاریخ دیپلماسی گشوده شد. دیشب آغاز تحولی بود در روابط بین ضعیف و قوی، بین مستضعف و مستكبر، دیشب یك رهبر انقلابی، سنت نامیمون مذاكرات ملاحظه كارانه بین قوی و ضعیف را ... در هم شكست. كارتر رئیس جمهور نیرومندترین كشور استعمارگر جهان ... از لحاظ سیاسی در تنگنا قرار گرفته به شیوه مذاكرات دیپلماسی متوسل شد... اما رهبر انقلاب ایران در پیامی كه جهان را از قاطعیتش حیران كرد دست رد به سینه او زد. سپس متن پیام امام خمینی را بدین شرح نقل كرده است:
"از قرار اطلاع، نمایندگان ویژه كارتر در راه ایران هستند و تصمیم دارند به قم آمده و با اینجانب ملاقات نمایند لهذا لازم می‏دانم متذكر شوم دولت امریكا كه با نگهداری شاه اعلام مخالفت آشكار با ایران را نموده است و از طرفی دیگر آنطور كه گفته شده ست‏سفارت امریكا در ایران محل جاسوسی دشمنان ما علیه نهضت مقدس اسلامی است لذا ملاقات با من به هیچ وجه برای نمایندگان ویژه ممكن نیست و علاوه بر این:
۱- اعضای شورای انقلاب به هیچ وجه نباید با آنان ملاقات نمایند.
۲- هیچیك از مقامات مسئول حق ملاقات با آنانرا ندارند.
۳- اگر چنانچه امریكا شاه مخلوع این دشمن شماره یك ملت عزیز ما را به ایران تحویل دهد و دست از جاسوسی بر ضد نهضت ما بردارد راه مذاكره در موضع بعضی از روابطی كه به نفع ملت است‏باز می‏باشد" (۱۳)
با انتشار این بیانیه، هیئت امریكایی در تركیه متوقف شد تا موضع حكومت ایران روشن شود وزارت امور خارجه ایران كه دو روز قبل با انتشار اطلاعیه‏ای اعلام كرده بود كه یك هیئت امریكایی پس از تصویب شورای انقلاب از طرف دولت امریكا به ایران می‏آیند تا با مقامات دولت جمهوری اسلامی مذاكره كنند در چهارمین اطلاعیه خود در ساعاتی قبل از بیانیه امام خمینی نیز مجددا همان مضامین را تكرار كرده بود.
انتشار این خبر در سطح جهان، شكست‏سیاسی و تحقیر بزرگی را برای امریكایی ها بدنبال داشت و در افكار عمومی امریكا نشانه عجز دولت تلقی شد و دولتمردان امریكا نیز به این نتیجه رسیدند كه برای حل مسئله گروگانها، راهی سخت و دشوار در پیش است.
در پی این اقدام، موجی از احساس غرور آمیخته با هیجان در مردم ایران بوجود آمد، مردمی كه همواره غرور ملی شان در برابر قدرتها شكسته شده بود و شخصیت آنها تحقیرهای بسیار شده بود. سازمانهای چپ، ماركسیست و اسلامی با انتشار بیانیه‏هایی به تحسین این اقدام شجاعانه پرداختند و مردم در تماس های روزمره خود به اعتماد به نفس و اقتدار یك پیرمرد ۸۰ ساله در برابر یك ابرقدرت با دیده اعجاب می‏نگریستند. و از آن سخن می‏گفتند كه تا چندی پیش از بزرگترها شنیده می‏شد مگر امریكا با آنهمه قدرتش می‏گذارد شاه سقوط كند و مگر می‏توان شاه را كه پشتوانه اش امریكا و غرب است از اریكه قدرت به زیر كشید، امریكا می‏تواند همه چیز را كن فیكون كند و ...
و آنروز برخورد قاطع امام خمینی با امریكایی ها، اعتماد به نفس و احساس قدرتی را در مردم ایجاد كرد و مردم دانستند كه می‏توان در مقابل امریكا ایستاد و آنرا تحقیر كرد.
این نخستین تدبیر كاخ سفید بی حاصل بود. روز ۱۸ آبان ۵۸/ نهم نوامبر ۷۹ یعنی ۵ روز پس از اشغال سفارت، در حالی كه ماموریت كلارك و میلر از قبل شكست‏خورده بود، جلسه كاخ سفید با حالت غم‏انگیزی آغاز می‏شد و برژینسكی پس از استماع گزارشات ونس وزیر خارجه كه در آن هیچ نشانه‏ای از حل سریع مسئله دیده نمی‏شد، تز خود را مبنی بر دادن اولتیماتوم به ایران و شدت عمل نشان دادن اظهار كرد و استدلال‏های خود را بیان نمود و ونس نیز با رد نظریات او روش خویشتن داری و حل مسالمت آمیز مسئله را توصیه كرد.
در هیئت‏حاكمه امریكا دو خط مشی متضاد وجود داشت:
۱- یك خط مشی، معتقد به اعمال روش شدت عمل و برخورد نظامی و ابراز قدرت امریكا بود كه محور اصلی این تفكر برژینسكی بود و افراد دیگری هم از او حمایت می‏كردند.
۲- خط مشی دوم كه روش مسالمت آمیز را عنوان می‏كرد نماینده اصلی اش ونس وزیر خارجه بود، ونس وقتی كه مسئله اجرای عملیات نظامی برای نجات گروگان ها جدی می‏شود دلایل خود را چنین توضیح می‏دهد: "دست زدن به عملیات نظامی در ایران علاوه بر اینكه جان گروگان‏ها را به خطر خواهدانداخت ممكن است منافع ما را در منطقه خلیج فارس به خطر بیندازد و ایران را به بلوك شوروی سوق دهد. به فرض اینكه ایران برای مقابله با مابه شوروی متوسل نشود، آیت الله خمینی این قدرت را دارد كه با تهییج پیروان خود و بهره‏گیری از حس شهادت طلبی شیعیان جنگ مقدسی را علیه ما راه بیندازد و چه بسا كه از عملیات نظامی امریكا برای متحد ساختن جهان اسلام علیه غرب استقبال كند.من همچنین بر این عقیده‏ام كه گروگانگیری با مسائل داخلی ایران ارتباط دارد و پس از آنكه سازمان‏های جمهوری اسلامی در جای خود استقرار یافتند آیت الله خمینی دستور آزادی گروگان‏ها را صادر خواهد كرد.
آیت الله خمینی به همین دلیل هنگامی كه مذاكرات برای حل مسئله به نتیجه می رسید، اتخاذ تصمیم درباره گروگانها را به تشكیل مجلس موكول كرد.
تنها چاره منطقی و واقع بینانه در برابر ما این بود كه ضمن ادامه فشار سیاسی و اقتصادی بر ایران منتظر فرا رسیدن موقعی باشیم كه نگاهداری گروگانها دیگر ارزشی برای آیت الله خمینی نداشته باشد. چنین انتظاری دردناك بود ولی بخاطر منافع ملی امریكا و حفظ سلامت گروگان‏ها می‏بایست تاب تحمل آنرا داشته باشیم.
تصمیم آزاد كردن گروگانها با توسل به زور آنهم در مركز یك شهر پنج میلیونی كه بیش از شش هزار مایل با امریكا فاصله دارد و برای رسیدن به آن باید از فراز سرزمین‏های ناشناخته و صعب العبور پرواز كرد با عقل جور در نمی آمد.
ونس می‏افزاید: من گفتم كه در مذاكره با متحدین خود به منظور اعمال مجازات‏های سیاسی و اقتصادی علیه ایران به پیشرفت‏های قابل ملاحظه‏ای نائل شده‏ایم و اگر در این شرایط بدون اخطار قبلی به آنها، دست‏به عملیات نظامی بزنیم این تصور پیش خواهد آمد كه قصد فریب آنها را داشته‏ایم... درباره خود گروگانها گفتم كه با اطلاعاتی كه ما در اختیار داریم خطری متوجه آنها نیست و از نظر جسمی و بهداشت در وضع رضایت‏بخشی بسر می‏برند.
گزارش پزشكان صلیب سرخ هم كه اخیرا از آنها دیدن كرده‏اند این نظر را تائید می‏كند... به فرض اینكه ما بتوانیم عده‏ای از گروگان‏ها را آزاد كنیم، ایرانی‏ها می‏توانند تعداد ببیشتری گروگان از بین روزنامه نگاران و سایر اتباع امریكایی كه هم اكنون در ایران هستند بگیرند و در اینصورت وضع ما از گذشته بدتر خواهد بود. مضافا بر اینكه تمام منطقه را با این عمل بر ضد خود تحریك كرده ایم. منافع ملی ما در تمام منطقه به خطر خواهد افتاد و زمینه برای یك جنگ اسلام و غرب در آینده فراهم خواهد شد. در پایان من به خطر نفوذ شوروی در منطقه اشاره كردم و گفتم شوروی از عملیات نظامی ما در ایران بهره برداری خواهد كرد و خطر افتادن ایران به دامان شوروی‏ها با این عمل افزایش خواهد یافت" (۱۴)
اختلاف نظرها در كاخ سفید بویژه میان ونس و برژینسكی گاه بصورت تند و حاد درمی آمد اما برخلاف تصور برخی مبنی بر دوگانگی در هیئت‏حاكمه امریكا این دو خط مشی ادغام شده و سناریویی از آن بدست آمد بدینقرار كه در ابتدا بجای توسل به قوه قهریه، از تدابیر دیپلماتیك و اعمال فشار از طریق سازمانهای بین المللی برای حل مسئله استمداد شود و اگر بی حاصل بود از قوه قهریه استفاده شود. به همین دلیل از همان نخستین روزها كه تلاش‏های دیپلماتیك آغاز شد، در پنتاگون نیز گروهی مشغول بررسی امكانات اقدام نظامی علیه ایران شدند و به هراندازه كه در ترازوی سیاست امریكایی كفه روش دیپلماتیك و فشار سیاسی، اقتصادی بی حاصل تر و سبك تر می‏شد كفه توسل به قوه قهریه سنگین تر می‏گردید و چون مباحثات طرفداران هر دو خط مشی پس از تعیین سناریو همچنان ادامه داشت، هر چه روش سیاسی ناكارآمدی بیشتر نشان می‏داد دلایل طرف مقابل چیره تر شده و موافقان بیشتری می‏یافت. هامیلتون جردن می‏نویسد كه در روز جمعه ۹ نوامبر (۱۸ آبان ۵۸) در جلسه كاخ سفید "كارتر پس از شنیدن استدلال‏های ونس و برژینسكی، بدون اینكه صریحا نظریات برژینسكی را رد كند، بیشتر نظر ونس را درباره خویشتن داری و ادامه تلاش برای حل مسالمت آمیز مسئله گروگان‏ها دنبال كرد ... در عین حال در تعقیب نظر برژینسكی برای شدت عمل، در صورت بی نتیجه ماندن تلاش برای حل مسالمت آمیز مسئله، از وزیر دفاع پرسید: امكانات نظامی ما در منطقه چیست؟ ..." (۱۵)
مطالعات مرحله عملیات نظامی نیز در ابتدا كه تصور می‏شد گروگانها در همان روزهای اول آزاد می‏شوند بدین منظور انجام گرفت كه با آزادی گروگان ها دست‏به عملیات تلافی جویانه و اقدامات نظامی تنبیهی علیه ایران بزنند و خسارات اقتصادی با حداقل تلفات انسانی را به ایران وارد كنند اما ادامه گروگانگیری افكار امریكایی‏ها را در مورد عملیات تلافی جویانه بلافاصله پس از آزادی گروگانها تغییر داد. (۱۶)
بنابراین با ادامه گروگانگیری و خنثی شدن این تفكر، اجرای علمیات نظامی خود به دو مرحله تقسیم شد:
۱- اجرای عملیات نجات گروگان‏ها
۲- پس از نجات گروگان ها، اجرای علمیات وسیع تلافی جویانه و تنبیهی علیه ایران برای اعاده حیثیت امریكا (۱۷)
●مرحله اول سناریوی امریكایی:
این مرحله كه عبارت از اتخاذ روش‏های سیاسی، اقتصادی و افزودن بر فعالیت از طرق معمول و غیر دیپلماتیك بود با شگردهای زیر به اجرا درآمد.
۱- تماس با ایرانی‏ها از طریق میانجیگری سازمان آزادیبخش فلسطین كه مورد احترام و محبوبیت ایرانیان بود و نیز از طریق لیبی كه متحدین ایران به شمار می‏آمد و رهبران ساف و لیبی تماس‏های نزدیك و دوستانه‏ای با برخی از رهبران ایرانی داشتند. در این رابطه علاوه بر وساطت آنها، هیئتی از رهبران كشورهای اسلامی نیز به منظور میانجیگری مورد نظر بودند. همچنین ارتباط با ایران از طریق سازمان ملل كه منجر به سفر كورت والدهایم دبیر كل سازمان ملل به تهران شد. او چند بار با قطب زاده وزیر خارجه و دوبار
با آیت الله بهشتی و چند تن از اعضای شورای انقلاب ملاقات كرد اما امام خمینی درخواست دیدار دبیر كل سازمان ملل متحد را نپذیرفت و دانشجویان پیرو خط امام نیز تقاضای دیدار او را رد كردند. والدهایم پس از بازگشت از ایران به مقامات امریكایی می‏گوید كه آنها چاره‏ای جز تحویل شاه به ایران ندارند.
۲- افزایش فشارهای بین المللی بر ایران: "از بدو اشغال سفارت امریكا، كاخ سفید تمایل داشت كه مسئله گروگانگیری را به مراجع بین المللی بكشاند زیرا با تكیه بر اساسنامه سازمان ملل متحد و بر اساس حقوق بین المللی، خود را قربانی یك "توهین غیر قابل اغماض "قلمداد می‏نمود و وانمود می‏كرد كه این توهین از طرف كشوری به او شده كه حتی "قواعد ابتدایی" احترام به قراردادهای بین المللی را زیر پا گذاشته است. در چهارم دسامبر ۱۹۷۹ (۱۳ آذر ۱۳۵۸) شورای امنیت‏سازمان ملل متحد بعد از چهار روز گفتگو تصمیم گرفت از دولت ایران بخواهد كه "بلافاصله كاركنان زندانی سفارت امریكا در تهران را آزاد نماید (۱۸) " و هر پانزده عضو شورای امنیت از جمله شوروی به آن رای مثبت دادند (۱۹) . كمی پس از آن نماینده امریكا در سازمان ملل اظهار داشت كه اختلاف بین ایالات متحده و ایران نیست‏بلكه مسئله بر سر اختلاف ایران و جامعه بین المللی است. ایران قطعنامه ۴۵۷ شورای امنیت را رد كرد در حالی كه امریكایی‏ها انتظار داشتند این اقدام موجب تعدیل روش ایران شود ولی برعكس تب انقلاب در ایران بالا گرفت و سازمان ملل نیز هدف اعتراضات و شعارهای تند قرار گرفت.
در واقع واشنگتن با كشیدن مسئله به صحنه بین المللی می‏خواست ایران را منزوی كند تا بتواند حیله‏ها و فشارهای بعدی خود را علیه این كشور - به این بهانه كه همه راه‏های قانونی را بكار گرفته تا اختلاف بصورت مسالمت آمیز حل شود - توجیه نماید.
دادگاه بین المللی لاهه نیز بدنبال شكایت امریكا در روز ۱۵ دسامبر با اتفاق آراء گروگانگیری را محكوم كرد. اداره مهاجرت امریكا نیز اخراج ۹۰۰۰ ایرانی را از امریكا تحت تعقیب قانونی قرار داد.
۳- ایجاد تضیقات سیاسی و اقتصادی علیه ایران: سایروس ونس در اوایل ماه دسامبر ۷۹ (حدود ۱۰ آذر ۵۸) به اروپا (لندن، پاریس، رم و بن) سفر كرد تا همكاری آنها را برای ایجاد فشارهای اقتصادی علیه ایران جلب كند. این ممالك در مورد تحقیر امریكا از طرف ایران با آنها همدردی كردند و خود نیز در وضع ناراحت كننده‏ای قرار داشتند زیرا در عین نیاز به نفت‏خاور نزدیك و ایران نمی خواستند سیاست‏خود را جدا از امریكا یا در مقابل آن یا بی تفاوت نشان دهند. در ۱۲ نوامبر ۷۹ (۲۱ آبان ۵۸) كارتر دستور قطع خرید نفت ایران را صادر كرد. اگر چه این اقدام در داخل خود امریكا باعث كمبود نفت و بنزین و گرانی و نارضایتی مردم می‏شد. كارتر از كشورهای غربی نیز خواست كه از خرید نفت اضافی ایران خودداری كنند و آلمان، فرانسه، ایتالیا و انگلیس پاسخ مثبت دادند.
البته برای امریكا چشم پوشی از نفت ایران كه تنها ۳% مصرف آنرا تشكیل می‏داد آسان بود زیرا صادرات سالانه ۲۵ میلیون تن نفت ایران به امریكا نسبت‏به ۴۰۲ میلیون تن كل واردات نفتی امریكا ناچیز بود در صورتی كه همین مقدار نفت‏برای اروپایی‏ها مهم بود. دستور كارتر در برخی از محافل در ایران این انتقاد را درپی داشت كه چرا ایران پیشدستی نكرده و خود اقدام به قطع صدور نفت‏به امریكا ننمود.
۴- بلوكه كردن اموال ایران: بدنبال قطع خرید نفت ایران، ایران تصمیم گرفت‏سپرده‏های خود را از بانكهای امریكایی بیرون بكشد كه در روز ۱۴ نوامبر (۲۳ آبان ۱۳۵۸) كارتر دستور مسدود شدن دارایی‏های ایران در كلیه بانكهای امریكایی و شعب خارجی آن را صادر كرد و اروپایی‏ها هم از آن حمایت نمودند، دارایی‏های ایران كه در بانك‏های مختلف امریكا به امانت گذاشته شده بود خصوصا در چیس مانهاتان بانك بالغ بر ۷ میلیارد دلار می‏شد كه اگر همه آنرا هم بیرون می‏كشیدند تاثیر مهمی بر اقتصاد امریكا نمی‏گذاشت. دیوان عالی لندن نیز دارایی‏های ایران در انگلستان را توقیف كرد. در فرانسه نیز امانت‏های پولی ایران دچار اشكال شد. دولت ایران متقابلا در ۲۳ نوامبر اعلام كرد كه از بازپرداخت وامهای خارجی خود سرباز می‏زند و شكایتی برای باز گرداندن ۵/۵۶ میلیارد دلار اموالی را كه شاه از ایران خارج كرده بود به دادگاه عالی نیویورك تسلیم كرد.
۵- خروج شاه از امریكا: جز دیگری از مرحله سیاسی سناریوی امریكایی، ترتیب دادن خروج شاه و گرفتن بهانه از دست ایرانی‏ها بود. برژینسكی می‏گوید: با وجود هماهنگی كلی در اقدامات مربوط به رهایی گروگانها، بر سر این مسئله نیز اختلاف نظرها بروز كرد.
ونس (وزیر خارجه) و ماندیل (معاون رئیس جمهوری) و تا حدودی براون معتقد بودند كه خروج شاه به حل مسئله كمك خواهد كرد و بهانه را از دست دانشجویان خواهد گرفت زیرا بهانه اصلی آنها برای حمله به سفارت، حضور شاه در امریكا بود. از طرفی این نگرانی وجود داشت كه ایرانی‏ها بگویند امریكا شاه را فراری داده و دست‏به تلافی علیه گروگانها بزنند. برژینسكی نیز این عمل را مغایر با شرف و سنن ملی امریكا و به معنای تسلیم شدن در برابر خواسته‏های اشغالگران می‏دانست. كارتر در ابتدا می‏گفت تا وقتی امریكائیان در اسارت هستند، شاه را وادار به خروج از امریكا نخواهد كرد اما ونس سرانجام او را قانع كرد كه بازگشت‏شاه ممكن است‏به تسریع در آزادی گروگان‏ها كمك كند و كارتر كه مانند سایر مقامات امریكا نمی‏خواست كمترین شانس را از ست‏بدهد متقاعد شد اما با اعلام اینكه مكزیك علیرغم آنكه وعده داده بود هر وقت‏شاه بخواهد می‏تواند به مكزیك بازگردد، گفته است‏شاه را نمی‏پذیرد، وضع كاخ سفید دوباره بحرانی شد و مناقشات تند و نامطبوع میان آنها را شدیدتر كرد. مقامات امریكا هم اگر چه شاه مایل بود به مصر برود اما شدیدا با آن مخالفت می كردند زیرا بیم آن داشتند كه حضور شاه موقعیت‏سادات را به خطر افكند و در روند اجرای كمپ دیوید خللی بوجود آید و در نتیجه به زیان منافع منطقه ای و جهانی امریكا تمام شود. مقامات امریكا به مدت دو هفته با رهبران بسیاری از كشورهای اروپایی و غیر اروپایی برای قبول شاه در آن كشورها مذاكره كردند اما هیچ كشوری حاضر به پذیرفتن شاه نشد تا اینكه هامیلتون جردن با استفاده از سابقه آشنایی كه در جریان امضای قرارداد كانال پاناما با ژنرال عمرتوریخوس مرد قدرتمند این كشور بسیار كوچك حوزه امریكای لاتین پیدا كرده بود توانست‏با سفر به پاناما او را راضی به پذیرفتن شاه نماید. شرح تفصیلی بی خوابی‏ها و آوارگی‏های هامیلتون جردن و دوره گردی او به منظور یافتن پناهگاهی برای شاه و جزئیات مربوط به جلب موافقت پاناما را در كتاب او بنام بحران بخوانید.
شاه با این شرط كه در صورت نیاز به عمل جراحی مجدد و تشخیص پزشكان دوباره به امریكا مراجعت كند، روز ۱۵ دسامبر ۷۹ (۱۴ آذر ۵۸) با یك هواپیمای نظامی و در كنار همراهانش به پاناما پرواز كرد.
دانشجویان پانامایی در اعتراض به حضور شاه دست‏به اعتراض زدند و دوباره پس از دهسال برای اولین بار پاناما شاهد اغتشاش و درگیری خیابانی بود.
صورتحساب‏های مالی سنگین كه از سوی پانامایی‏ها برای شاه داده می‏شد سؤ ظن‏هایی را در مورد سؤ استفاده از ثروتمندترین مرد جهان برانگیخت و انتشار شایعاتی در مورد سفر وكلای فرانسوی ایران به پاناما و تسلیم مدارك و اسنادی برای استرداد مجرم طبق قوانین بین المللی شاه را به وحشت‏انداخت و در این اثناء مسئله برداشتن طحال شاه به تشخیص پزشكان و لزوم مراجعت مجدد او به امریكا بحران دیگری را بوجود آورد و اعزام تیم پزشكی امریكا برای انجام عمل جراحی در پاناما نیز اختلافاتی را میان پزشكان پانامایی و امریكایی بوجود آورد كه خود مشكل مضاعفی بود.احساس ناامنی شاه پس از دو ماه و نیم اقامت در پاناما و ترس او از تحویل دادنش به مقامات ایران موجب شد كه او علیرغم مخالفت‏های امریكا عازم مصر شود و مقامات امریكا هم از آنجا كه در جهان فقط امریكا و مصر مانده بودند بیم آن داشتند كه با انصراف شاه از سفر به مصر او قصد بازگشت‏به امریكا كرده و دوباره مخمصه جدیدی برای آنها بوجود آورد و لذا با اكراه تمام تسلیم سفر او به مصر شدند كه انور سادات از او درست مانند یك شاه استقبال كرد و به گرمی او را پناه داد. خود انورسادات نیز چندی بعد توسط انقلابیون مسلمان مصری پیرو انقلاب اسلامی ایران ترور شد و به قتل رسید.
۶- پیدا كردن كانال‏های مذاكرات محرمانه با ایرانیان: روز ۲۸ نوامبر بنی صدر از وزارت خارجه ایران بر كنار شد و قطب زاده جانشین او گردید. امریكایی‏ها از طریق وكیل فرانسوی بنام كریستیان بورگ و بازرگان آرژانتینی بنام هكتور ویلالون كه با بنی صدر و قطب زاده كه از اعضای شورای انقلاب بودند ارتباط داشتند، در اوج ناامیدی، راه تازه‏ای را یافتند، در ۱۸ ژانویه ۱۹۸۰ (۲۸ دی ۱۳۵۸) هامیلتون جردن و هال ساندرس (معاون وزارت خارجه امریكا در امور خاورمیانه و آفریقا) برای دیدار محرمانه‏ای با این دو تن به لندن رفتند. از هنگامی كه با بورگه و ویلالون آشنا شدند به مدت دو ماه هر لحظه چشم براه خبر تازه‏ای از مذاكرات محرمانه آنها با قطب زاده بودند كه جزئیات این ملاقات‏ها و یاس و امیدها در كتاب هامیلتون جردن مشروحا آمده است. اشتباه امریكایی‏ها این بود كه قطب زاده را نماینده انقلاب اسلامی می‏دانستند و منتظر شنیدن اخباری از مذاكره با او بودند. بهرحال پس از دوماه، با عزیمت‏شاه از پاناما این مذاكرات هم شكست‏خورد زیرا رهبران ایران معتقد بودند كه امریكا شاه را از پاناما فراری داده و این تصور مواضع آنها را شدیدتر كرد و همه راه‏ها برای قطب زاده و بورگه و ویلالون بسته شد.
با توجه به وجود تبعیض نژادی در امریكا و رفتار سفید پوستان با سیاه پوستان و نیز نقش زنان بعنوان كالای تبلیغاتی در غرب، ایران در مقابل تدابیر سیاسی و بسیج امكانات فشار علیه ایران، پیام‏های انسانی انقلاب را به دنیا اعلام كرد و به منظور نشان دادن منزلت زن و نفی تبعیض نژادی در دیدگاه اسلامی حكومت ایران به دستور امام خمینی در روز ۱۸ و ۲۰ نوامبر از ۶۶ گروگان امریكایی، ۱۳ تن از سیاهپوستان و زنان را آزاد كرد و ۵۳ تن در سفارت امریكا ماندند. بدینوسیله در افكار عمومی امریكا شكافی ایجاد شده و اهداف ایران را از این مبارزه مشخص تر و انسانی تر می‏كرد. مهم تر از آن این بود كه در ایران صحبت از محاكمه برخی از گروگان‏های عضو سازمان سیا بعنوان جاسوس به میان آمد و این اقدام مورد تائید امام خمینی قرار گرفت. این تصمیم چنانكه دولتمردان امریكا در كتابهای خود نوشته‏اند وحشت عجیبی در آنها بوجود آورد. آنها در برابر ایران یك گام به پیش و دو گام به پس می‏رفتند و هدف‏های ایران به آرامی پیش می‏رفت.
●تمهیدات دومین مرحله (روش نظامی) :
امریكائی‏ها با آزمودن همه راه‏های سیاسی و اقتصادی و به بن بست رسیدن مذاكرات محرمانه، دیگر چاره‏ای برای توسل به روش قهرآمیز نمی‏دیدند. كارتر در روز هفتم آوریل ۱۹۸۰ اعضای شورای امنیت ملی را فراخواند و گفت افكار عمومی در امریكا دیگر بی قرار شده و همه خواهان اقدام قاطع و مستقیم هستند و دیگر زمان دست زدن به اقدام جدی فرا رسیده است" (۲۰) بدنبال آن امریكا تحریم اقتصادی علیه ایران و قطع كامل روابط دیپلماتیك با ایران را اعلام كرد كه در ایران بدلیل آنكه این اقدام پیش از آن توسط ایران انجام نشد انتقاداتی مطرح بود. (۲۱) متحدین اروپایی امریكا چه در مورد فشارهای بین المللی و چه تحریم اقتصادی و قطع روابط دیپلماتیك با ایران، با امریكایی‏ها همراه نبودند زیرا آنرا بی حاصل و موجب دشوار تر شدن مسئله و بهره برداری روس‏ها و افزایش نفوذ آنان در ایران می‏دانستند كه ممكن است ایران را در نهایت به دامن شوروی‏ها بیندازد.
روز جمعه یازدهم آوریل، كارتر در جلسه شورای امنیت ملی و تصمیم‏گیری برای عملیات نجات گروگان‏ها می‏گوید: "آبرو و حیثیت ملی ما به خطر افتاده و سادات (رئیس جمهور مصر) به او گفته است كه اعتبار و موقعیت بین المللی امریكا بعلت سستی در این كار لطمه شدیدی خورده است" (۲۲)
●عملیات نجات از آغاز تا شكست طبس:
در نیمه دوم قرن بیستم، امپریالیسم امریكا ابرقدرتی بود كه توهم اقتدارش را بر ذهن و دل ملتها چیره ساخته بود و كسی را یارای مقابله با آن نبود. مقابله با امریكا مساوی بود با جنگ جهانی سوم وجنگ هسته‏ای كه كره زمین را نابود می‏كرد. امریكا در نیمه دوم قرن بیستم، ژاپن، كره، ویتنام و... را به خاك وخون كشیده بود و با لشگر كشی به بسیاری از كشورها، زهر چشم گرفته بود، اما بدلیل مجموعه شرایط جهانی و داخلی امریكا و ایران ضعف و عجز آنها برای رهایی گروگانهایشان در ایران نمودار شد و در آوریل ۱۹۸۰ م مصمم شدند با به بن رسیدن در راه حل‏های سیاسی، طرح‏های نظامی علیه ایران انقلابی را به اجرا درآوردند تا اشغال سفارت امریكا در تهران الگویی برای سایر مخالفین در كشورهای دنیا نگردد زیرا با آشكار شدن اینكه امریكایی‏ها از نظر امنیت سفارت خویش و به گروگان گرفتن اعضای آن ضعف داشته و از مقابله با آن عاجزند دیگر سفارت امریكا در هیچ نقطه‏ای از جهان امنیت نداشت و فعالیتهای جاسوسی - اطلاعاتی كه چراغ راه سلطه اقتصادی - سیاسی آنها و كلید سلطه شان به شمار می‏رود دچار ناامنی شده و چنین شرایطی بسیار دشوار و برای امریكا حقارت بار خواهد بود. امریكایی‏ها به زعم خود مجبور بودند برای نشان دادن قدرت خود و حقارت مخالفین خویش عملیات نجات و سپس عملیات تلافی جویانه را به اجرا درآوردند.
با وجود آنكه دیگر امیدی به مجاری دیپلماتیك نبود و ایرانیان با رهبری و هدایتهای امام خمینی قاطعانه و بی هیچ قید و شرطی خواستار استرداد شاه، عذرخواهی امریكا و بازگرداندن اموال بلوكه شده و اموالی كه شاه از ایران خارج كرده بود، بودند اما امریكایی‏ها به منظور رعایت اصل غافلگیری در عملیات نظامی همچنان تظاهر به تمایل برای حل مسالمت آمیز مسئله می‏نمودند. برژینسكی و هامیلتون جردن در یادداشتهای خویش متذكر می‏شوند كه در روزهای پیش از آغاز عملیات نجات، مجددا باب مذاكره تازه‏ای را با ایرانی‏ها گشودند تا آنها را اغفال كنند و ایرانی‏ها احتمال ندهند كه امریكا قصد اجرای عملیات نظامی را دارد و همزمان به امریكایی‏های مقیم ایران از طرق مختلفی توصیه می‏كردند كه ایران را ترك كنند.
برژینسكی می‏نویسد:
"طرح عملیات كه پس از هفته‏ها بررسی و تحلیل تهیه شده بود جمعا دو روز (از ۲۴ تا ۲۶ آوریل ۱۹۸۰ برابر با ۴ تا ۶ اردیبهشت ۱۳۵۹) بطول می‏انجامید. در شب اول هشت هلی كوپتر و سه هواپیمای سی - ۱۳۰ در عمق خاك ایران در وسط بیابان فرود می‏آمدند. هلی كوپترها پس از سوختگیری شبانه به نقطه‏ای در نزدیكی تهران پرواز می‏كردند و تمام روز را در انتظار فرا رسیدن شب در این نقطه توقف می‏نمودند. حمله بسوی سفارت كه محل نگاهداری گروگانها بود، در شب دوم با وسایط نقلیه‏ای كه قبلا تدارك شده بود انجام می‏گرفت و یك گروه جداگانه هم برای نجات "بروس لینكن" كاردار سفارت و دو تن از همكارانش به محل وزارت خارجه ایران می‏رفتند. برنامه دقیقی برای ورود به ساختمان سفارت و آزاد ساختن گروگانها پیش بینی شده بود و گروگان‏ها پس از رهایی و شاید به همراه چند اسیر از اشغال كنندگان سفارت به استادیومی كه در نزدیكی سفارت قرار داشت منتقل می‏شدند و به وسیله هلی كوپتر به یك فرودگاه مجاور پرواز می‏كردند. قرار بود این فرودگاه شبانه بوسیله یك گروه كماندویی اشغال شود و گروگان‏ها و كماندوها با هواپیماهای مستقر در فرودگاه به پرواز درآیند. تمام مراحل عملیات در تاریكی شب پیش بینی شده بود و با تمرین‏های مكرر برای این عملیات بوسیله گروه ورزیده‏ای كه داوطلب انجام این ماموریت شده بودند، همه ما به نتیجه آن امیدوار بودیم." (۲۳)
عملیات نجات قرار شد توسط گروه رزمی مشتركی انجام شود كه متشكل بود از گروه دلتا و بخش‏هایی از نیروی هوایی، دریایی، و رنجرها.
نیروی دلتا كه نیروی عمل كننده اصلی در زمین و یورش به سفارت بود و در عملیات نجات بكار گرفته شد، از پیچیده ترین و سخت ترین آموزش‏ها و مهارتهای نظری و عملی برخوردار بود چنانكه میتوان اعضای آن را افراد استثنایی دانست كه به ندرت دیگران قادرند به چنین ظرفیتهایی برسند. نیروی دلتا آموزش دیده است كه در پشت خطوط دشمن در جبهه جنگ یا در شهر، دست به عملیات ترور، از بین بردن نخبگان، تخریب، انفجار، شناسایی و نجات و ضد تروریسم بزند. و تا آن زمان نیروی دلتا همچون یك گروه سری برای مردم و حتی نیروهای امریكا هم ناشناخته بود.
▪طرح عملیات: نام رمز ماموریت برای آزاد كردن گروگان‏ها "پنجه عقاب" بود طرح از این قرار بود (به نقشه مراجعه شود) : سه هواپیمای‏ام سی - ۱۳۰ حامل نیروها و سه هواپیمای ئی سی - ۱۳۰ حامل سوخت (جمعا ۶ هواپیما) جزیره مصیره واقع در سواحل شیخ نشین عمان را ترك می‏كنند و بسوی ایران به پرواز درمی آیند و در محلی در كویر طبس كه كویر یك نامگذاری شده فرود می‏آیند و در آنجا منتظر ورود هشت هلی كوپتر آر - اچ - ۵۳ دی می‏شوند.
هلی كوپترها قرار بود از عرشه ناو هواپیمابر نیمیتز كه در خلیج عمان مستقر شده بود به پرواز درآمده و در مسیری متفاوت حركت كرده و تقریبا سی دقیقه پس از فرود آخرین هواپیما وارد كویر شوند. هلی كوپترها به محض ورود، سوختگیری كرده و نیروی یورش صدو هجده نفری را سوار می‏كنند. محاسبات چنان انجام شده بود كه شش هلی كوپتر كمترین رقمی بود كه برای بلند كردن وزن تیم یورش و تجهیزات آنان و گروگان‏ها لازم بود و دو هلی كوپتر هم برای پشتیبانی و یا زاپاس در صورت بروز اشكال فنی یا آسیب دیدن یكی از شش هلی كوپتر در اثر تیراندازی و غیره، در نظر گرفته شده بود. هواپیماها به مصیره باز می‏گردند و هلی كوپترها نیروی دلتا را سوار كرده و رهسپار تهران می‏شوند به نحوی كه یكساعت قبل از طلوع آفتاب به محل اختفای خود در نزدیكی تهران رسیده و با طلوع آفتاب، ساعات روز را در تپه‏های اطراف گرمسار پنهان می‏شوند كه همه این محل‏ها از قبل بوسیله افرادی كه داخل ایران شده بودند، شناسایی شده بود و در این محل، تیم یورش با دو مامور وزارت دفاع امریكا كه چندین روز قبل از عملیات وارد تهران شده بودند، ملاقات می‏كنند. پس از غروب آفتاب، دو مامور وزارت دفاع با یك وانت داتسون و یك فولكس واگن می‏آیند و یكی از این وسایل نقلیه، شش راننده و شش مترجمی را كه با دلتا آمده‏اند به انباری در حومه تهران می‏برند كه در آن شش كامیون مرسدس پارك شده است و قرار است در هنگام عملیات، دیوار شرقی سفارت با بمب منفجر شود بگونه‏ای كه كامیون‏های هجده چرخ به راحتی عبور كرده و وارد محوطه سفارت شوند.وسیله نقلیه دیگر سرهنگ چارلی بكوی" فرمانده عملیات را برای شناسایی، از محل اختفا تا سفارت می‏برد و بكوی" پس از وارسی مسیر و محوطه اطراف سفارت به محل اختفا باز گردد. قرار است با فرا رسیدن زمان یورش، شش كامیون افراد دلتا را كه به عناصر قرمز، سفید و آبی تقسیم شده و هر كدام وظایف خاصی در یورش دارند را سوار كرده و از گرمسار در طول جاده دماوند در ساعت ۳۰/۸ شب حركت كنند و با جلوداری سرهنگ بكوی" كه قبلا مسیر را شناسایی كرده به تهران بروند. اگر به دلیلی كامیون‏ها متوقف شوند و مورد تفتیش قرار گیرند، مامورین بازرسی، دستگیر و همراه دلتا برده می‏شوند.
در مورد روش عبور كامیون‏ها در شهر تهران به شكل كاروان و یا به شكل سبقتگیری به نوبت از یكدیگر توصیه‏های لازم انجام شده است.
یك تیم یورش سیزده نفری كه وظیفه آنها نجات سه گروگانی است كه در ساختمان وزارت خارجه نگهداری می‏شوند با یك اتومبیل فولكس واگن استیشن در مسیری متفاوت به سوی هدف خود حركت می‏كند.
بین ساعت یازده و نیمه شب یك گروه برگزیده از افراد در یك وانت داتسون با اسلحه كمری با صدا خفه كن پس از تصرف دو پست نگهبانی، نگهبانانی را كه در طول خیابان روزولت كشیك می‏دهند دستگیر می‏كنند و افراد تیم یورش با استفاده از نردبان‏ها از دیوار سفارت بالا می‏روند.
عنصر قرمز با پرسنل چهل نفری خود مسئول تامین امنیت بخش غربی محوطه، آزاد كردن هر گروگانی كه در محل سكونت كارمندان و محل سكونت معاون سفیر یافت می‏شود و از بین بردن نگهبانان مستقر در پارك موتوری و مركز برق است.
عنصر آبی نیز مركب از چهل نفر، مسئولیت بخش شرقی سفارت و آزاد كردن گروگانهایی را كه در محل سكونت قائم مقام سفارت، محل اقامت سفیر، قارچ (انبار) و دفتر سفیر یافت می‏شوند، بعهده دارد. عنصر سفید با سیزده تن; مسئول تامین خیابان روزولت (دكتر مفتح) و تحت پوشش قرار دادن عقب نشینی عناصر قرمز و آبی به استادیوم امجدیه است كه در مجاورت سفارت قرار دارد و یك مسلسل‏ام - ۶۰ برای كنترل عرض خیابان روزولت به سمت شمال و یك مسلسل اچ - كا - ۲۱ برای تحت پوشش قرار دادن این خیابان رو به جنوب قرار می‏گیرد.
در داخل سفارت، پس از اینكه عنصر قرمز دورترین مسافت را طی می‏كند و بیشترین منطقه را تحت پوشش خود قرار می‏دهد، دیوار سفارت منفجر می‏شود. این نشانه آغاز یورش به ساختمان هاست در صورتی كه افراد دلتا با هر نگهبان ایرانی مواجه شوند او را می‏كشند و سپس گروگان‏ها را پیدا و آزاد می‏كنند. این عملیات تقریبا چهل و پنج دقیقه طول می‏كشد.
آنگاه سرگرد اسنافی (اسم مستعار) كه بعنوان افسر هوایی دلتا عمل می‏كند به هلی كوپترها كه در اطراف گرمسار در حال آماده باش هستند اطلاع می‏دهد و آنها شروع به چرخیدن در شمال شهر می‏كنند. با علامت او هلی كوپترها به نزدیكی سفارت می‏آیند و اگر همانطوری كه انتظار می‏رود تیرك‏های كار گذاشته شده در محوطه باز در سفارت را (كه قبلا در عكس‏ها شناسایی شده بودند و احتمالا ایرانی‏ها آنها را برای جلوگیری از امكان فرود هلی كوپترها كار گذاشته بودند) بتوانیم برداریم اولین هلی كوپتر مستقیما به داخل سفارت فراخوانده می‏شود و سپس تمام گروگان‏های آزاد شده سوار اولین هلی كوپتر می‏شوند و دكترهای دلتا آنها را معاینه می‏كنند. در صورتی كه امكان جابجا شدن تیرك‏ها وجود نداشت طرح دیگر اجرا می‏شود و گروگانها به استادیوم امجدیه برده می‏شوند. پس از آنكه تمامی گروگانهای آزاد شده به وسیله هلی كوپتر از محوطه دور شدند عنصر قرمز و بدنبال آن عنصر آبی از شكافی كه در دیوار ایجاد شده است عقب نشینی می‏كنند و با عبور از عرض خیابان روزولت (شهید دكتر مفتح) به استادیوم می‏روند و در آنجا به همراه عنصر سفید سوار باقیمانده هلی كوپتر می‏شوند.
در طول یورش به سفارت تیم سیزده نفری نیروهای ویژه كه وظیفه آن یورش به ساختمان وزارت خارجه است نیز عملیات خود را شروع می‏كند. طرح آنها بررسی بیرون ساختمان و داخل شدن از طریق پنجره‏های طبقه سوم است آنها باید هر مقاومتی را درهم بكوبند و سه گروگان را آزاد كنند. در بیرون ساختمان در منطقه مجاور شبیه به پارك، یكی از هلی كوپترها آنها را سوار می‏كند.
لازم به تذكر است كه چنانكه گروگان‏های نگهداری شده در وزارت خارجه در خاطرات خود در كتاب ۴۴۴ روز (۲۴) گفته‏اند، در محل اقامت آنان دائما دیپلماتهای خارجی كه برای دیدارهای دیپلماتیك به وزارت خارجه می‏رفتند، با آنها هم دیداری می‏كردند و امریكایی‏ها نیز از این طریق اطلاعات دقیق و جزیی در مورد نگهداری آنها در ساختمان وزارت خارجه ایران داشته‏اند.
قرار بود در حالی كه عملیات در تهران ادامه دارد در جنوب تهران در منظریه (كه در نزدیكی شهر قم واقع است و آنجا بخشی از میدان تمرین بمباران‏های هواپیماهای جنگی بوده كه پیش از انقلاب مورد استفاده قرار می‏گرفت و اوایل انقلاب متروكه شده بود و خالی از نیرو بود) یك واحد رنجر با هواپیما وارد شود و پس از تصرف فرودگاه آنجا، امنیت آن را تامین كند و پس از رسیدن تمام گروگانها، مترجمین، خلبانان، خدمه، ماموران وزارت دفاع و نیروی دلتا، همگی با هواپیمای استارلیفترسی - ۱۴۱ ایران را ترك كرده و به پایگاه مصیره در عمان روند. قرار بود رنجرها پس از نابود كردن منظریه ایران را ترك كنند. (۲۵)
طرح ضمیمه‏ای نیز این احتمال را كه ممكن بود هلی كوپترها در یك زمان برای بردن گروگانها و نیروی دلتا كافی نباشند، تحت پوشش قرار می‏داد. در چنین صورتی، دلتا، گروگانها را به استادیوم انتقال می‏داد و در پیرامون آن یك موضع دفاعی ایجاد می‏كرد و هلی كوپترهای باقیمانده بین منظریه و تهران رفت و آمد می‏كردند تا همه افراد را خارج كنند و هلی كوپترها در اینصورت برای بازگشت به استادیوم پس از تخلیه گروگانها در منظریه باید سوختگیری مجدد می‏كردند. در صورتی هم كه هیچ هلی كوپتری قادر به بازگشت نباشد دلتا برای اجتناب از دستگیری باید خود را آماده فرار كند و در این زمینه هم قبلا آموزش‏ها و تمرین‏های كافی برای فرار با یك قطب نما و حتی بدون قطب نما و زندگی مخفی و ... به آنها داده شده بود.
امریكایی‏ها ادعا می‏كنند كه در این عملیات جمعا یكصدو سی دو نفر وجود داشتند كه شامل دو ژنرال ایرانی كه پس از انقلاب به امریكا رفته بودند و دوازده راننده و یك تیم دوازده نفری مترجم كه نظارت بر جاده‏ها و امنیت كویر یك را بعهده داشتند و تیم مخصوص ضربت سیزده نفر و نود و سه تن از عمل كننده‏ها و ستاد دلتا كه تیم ناظر با یكی از سی - ۱۳۰ها به مصر باز می‏گشت و یكصد و بیست نفر سفر را تا مخفیگاه ادامه می‏دادند كه همگی داوطلبانه این كار را قبول كرده بودند. "ترتیباتی هم برای پرواز دو هلی كوپتر توپدار آسی - ۱۳۰ ئی اچ برفراز شهر تهران اتخاذ شده بود. قرار شد یكی از آنها با پرواز بر فراز سفارت از نزدیك شدن هر زره پوش به خیابان روزولت (شهید دكتر مفتح) جلوگیری كند و دیگری نیز بر فراز فرودگاه بین المللی مهرآباد كه از قرار معلوم دو فانتوم اف - ۱۴ در باند آن در حال آماده باش بودند دور بزند. هرگز قصد بمباران تهران در كار نبود پرواز هلی كوپترهای توپدار بر فراز تهران فقط برای خنثی كردن هر گونه تهدیدی بود كه دلتا قدرت مقابله با آن را نداشت. بعضی از ما در ویتنام با این هلی كوپترها كار كرده بودیم و می‏دانستیم كه خمپاره‏انداز ۱۰۵میلیمتری و تفنگ كاتلینگ ۲۰ میلیمتری آن میتواند در تهران به ما كمك كند. روحیه افراد بهتر شود. دیگر در این حرفی نبود كه دلتا قادر خواهد بود گروگانها را خارج كند بخصوص آن زنگ خطر ذهنی نیز از زنگ زدن باز ایستاد" (۲۶)
كشتن نیز جز ضروری طرح عملیات نجات بود. در جلسه‏ای كه در كاخ سفید تشكیل شد تا آخرین نتایج طرح عملیات مورد بح" قرار گیرد و به سوالات و ابهامات رئیس جمهوری و سایرین پاسخ داده شود. وارن كریستوفر پرسید تكلیف نگهبانهای سفارت و گروگانها چه خواهد شد؟ چارلی بكوی" فرمانده زمینی عملیات پاسخ می‏دهد:
"آقای كریستوفر هدف ما این است كه نگهبانان را خارج كنیم"
كریستوفر: "منظورتان چیست؟ می‏خواهید به شانه هایشان شلیك كنید؟ "
چارلی: "نه قربان ما دو گلوله خرج هر كدام خواهیم كرد درست وسط دو ابرویشان"
كریستوفر: "منظورتان این است كه شما واقعا میتوانید در تاریكی و در حال گریز این كار بكنید؟ "
چارلی: "بله قربان ما برای این كار آموزش دیده‏ایم"
كریستوفر: "منظورتان این است كه واقعا می‏خواهید آنها را به ضرب گلوله بكشید؟ واقعا می‏خواهید این كار را بكنید؟ "
چارلی: "بله قربان دقیقا همینطور است. ما قصد داریم كه گلوله كالیبر ۴۵ را درست بین دو چشمشان جای دهیم."
آقای كلیتور معاون وزارت دفاع به میان صحبت ما پرید:
"آقای رئیس جمهوری، من در دلتا بوده‏ام و تیراندازی آنها را دیده‏ام. به نظر من تیراندازی آنها عالی است."
"هر ایرانی مسلح در داخل ساختمان‏ها باید كشته می‏شد. ما نمی‏رفتیم كه نبض آنها را بگیریم و ضربان قلبشان را بشماریم. ما آنقدر گلوله خرج آنها می‏كردیم تا مسئله‏ای برایمان بوجود نیاورند. وقتی كه عملیات شروع شود تعداد زیادی از ایرانی‏ها برای آوردن كمك پا به فرار می‏گذارند، دلتا وظیفه دارد كه آنها را مثل آبكش سوراخ سوراخ كند، این طرح بود" (۲۷)
در مورد فرود آمدن در یك باند متروك در نزدیكی یك شهر كوچك ایران، چارلی بكوی" می‏گوید به نظر من جای چندان مناسبی نبود "این بدان معنی بود كه عده‏ای از مردم احتمالا كشته می‏شدند، كشتن مسئله‏ای نبود این كار یكی از وظایف دلتا بود اما كشتن غیر ضروری مردم احمقانه بنظر می‏رسید" البته احمقانه تلقی كردن آنهم از سوی چارلی بدین دلیل بود كه خود او می‏افزاید: " همچنین یك درگیری مسلحانه خطر كشف شدن ماموریت را افزایش می‏داد". (۲۸)
پیش بینی‏ها و مطالعات دقیق و بظاهر همه جانبه‏ای در مورد طرح عملیات نجات انجام گردیده بود. تمام تخصص‏های نظامی و رزمی، همه تخصص‏های اطلاعاتی و امنیتی و شناسایی و نیز تخصص‏های لازم از علوم انسانی برای طراحی عملیاتی كه همه معماها را حل كرده و هیچ نقطه كور و ابهامی باقی نمی‏گذاشت بكار گرفته شد. جالب است بدانید كه آنها برای اجرای عملیات و درك اینكه در وهله نخست به چه ساختمانهایی در سفارت باید یورش ببرند و بنابراین چه تعداد نیرو و تجهیزات لازم دارند، علاوه بر استفاده از عكس‏های هوایی، عكسبرداری از محل سفارت بوسیله خبرنگاران مرتبط، استفاده از تصاویر تلویزیونی و اطلاعات افراد و جاسوسان و... از روانپزشكانی كه بوسیله افسران اطلاعاتی گردآورده شده بودند نیز استفاده كردند. آنها با استفاده از این اصل بدیهی كه باید به پنجاه و سه گروگان منزل و غذا داده می‏شد آغاز كردند و دریافتند كه: "دانشجویان مبارز تا آنجا كه امكان دارد نمی‏خواهند به گروگانها آسیب برسانند، بنابراین باید دید چه نوع تسهیلاتی در داخل سفارت وجود داشت كه می‏شد از آنها برای مراقبت از گروكانها استفاده كرد. با استفاده از منطق استقرایی، دو ساختمان از چهارده ساختمان موجود در سفارت تقریبا بلافاصله از بح" خارج و حذف خارج شدند زیرا تسهیلات آشپزی در آنها وجود نداشت و سیستم‏های گرم كننده نیز در وضع خوبی نبودند" از این دیدگاه در مورد تك تك ساختمان‏های اداری و موتوری و... در سفارت بح"های مفصلی شد كه ثابت شود كدام ساختمان محل اقامت گروگانهاست و كدام نیست كه در نهایت از چهارده ساختمان به شش و یا هشت ساختمان رسیدند و از آن پس بود كه امكان تعیین ویژه و تعداد افراد مورد لزوم مشخص می‏شد، (۲۹) البته در آخرین روزها تعداد ساختمانهای مورد نظر به چهار تا رسید.
در آن زمان در ایران كسی نمی‏دانست كه تصاویر تلویزیونی كه هر روز از تظاهرات مردم در مقابل سفارت آمریكا در تلویزیون پخش می‏شد و روی ماهواره‏ها می‏رفت حاوی نكات اطلاعاتی بی شمار و مهمی برای طراحان عملیات است. كسی نمی‏دانست كه آنها از روی نحوه نگهبانی و در دست گرفتن سلاح و جابجا كردن آن به ارزیابی كیفیت نیروها پرداخته و تخمین می‏زنند كه افراد مسلح داخل سفارت چقدر آموزش دیده یا آماتور هستند. كسی نمی‏دانست كه نحوه تردد مسافرین در فرودگاه و كنترل و بررسی مدارك در فرودگاه و یا سفرهای بین شهری و نوع كنترل‏های پلیس بین شهری و نحوه رفت و آمدهای عادی و روزمره مردم در شهر و... با دقیق ترین اطلاعاتی كه اصلا مهم به نظر نمی‏آید بایگانی شده و برای طراحی یك عملیات نظامی مورد استفاده قرار می‏گیرد. (۳۰)
برای اجرای عملیات و حتی افكار و تخیلات نگهبانان سفارت مطالعه شده بود. در آن زمان "تهران سرد بود، وقتی نگهبان سردش بشود زیاد به هوش نخواهد بود و به چیزهای دیگری فكر می‏كند; به تختخوابش، زنش، غذای گرم، او نمی‏خواهد شبش را در سرما تلف كند. این موقع برای ماموریت مورد نظر ما خوب بود" (۳۱)همه تمهیدات ضروری و احتمالی عملیات پیش بینی شده بود. عده‏ای از جاسوسان و رابطین پنتاگون و عضو سیا در تهران بودند، " هواشناسان كه از سرویس نیروی هوایی انتخاب شده بودند پیش بینی بلند مدت خود را در مورد هوای منطقه ارائه دادند" و امریكایی‏ها را از این نظر مطمئن ساختند، از طرفی چون این تردید وجود داشت كه هواپیماهای ئی سی - ۱۳۰ كه ۳۰۰۰ گالن سوخت را در مخازن عظیم خود جای می‏دادند بتوانند برای سوختگیری هلی كوپترها در كویر فرود آیند و احتمال آن می‏رفت كه پوسته خارجی زمین نتواند وزن آنها را تحمل كند و در نتیجه آنها قادر به فرود یا پرواز مجدد نباشند، لذا یك هواپیما با همان وزن به كویر رفت و فرود آمد و محل را بررسی كرد، عكس گرفت و از خاك آنجا نمونه برداری كرد و درسی و یك مارس با اطلاعات لازم از كویر بازگشت. در این پرواز آزمایشی وقتی هواپیما فرود آمده بود، آنها چراغ‏های مخصوصی را كه از قبل ساخته بودند در كویر كار گذاشتند. این چراغ‏ها بگونه‏ای طراحی شده بود كه از درون یك هواپیمای سی - ۱۳۰ می‏شد آنها را با كنترل از راه دور یعنی از فاصله دو یا سه مایلی روشن كرد. این چراغ‏ها كه منطقه فرود را مشخص می‏كردند حجم كوچكی داشتند" (۳۲)
افرادی كه به تهران به منظور پیشقراول‏های جاسوسی فرستاده شدند تحت آموزش‏های دقیق سرویس‏های اطلاعاتی قرار گرفتند كه شامل یاد گرفتن رسوم، امور محرمانه، بخاطر سپردن خیابانها و بلوارهای تهران، مطالعه وضع و كیفیت حمل و نقل در تهران و یاد گرفتن مقدار لازمی از زبان فارسی و سیستم پولی ایران و یاد گرفتن زندگی مخفیانه و تبادل رمز و مكالمات رمزی و ...
تمرینهای مكرر: اعضای دلتا بارها و بارها عملیات را بطور آزمایشی تكرار و تمرین كردند. طراحی استادیوم فوتبال امجدیه در نزدیكی سفارت و تمرین عقب نشینی از سفارت برای سوار شدن به هلی كوپترها در استادیوم، دست كم یكصد بار انجام شد، یكصد بار سفارت ساختگی در میدان تیر مورد حمله قرار گرفت و صدها و صدها بار افراد از دیوار نه فوتی كه ساخته شده بود بالا رفته و پائین پریدند. (۳۳) طراحی دیوار سفارت و انفجار آن به نحوی كه به آسانی كامیون‏ها از آن عبور كنند بارها و بارها توسط یك متخصص انفجار انجام شد.
"كسانی كه نقش پاسداران ایرانی را بازی می‏كردند در حال گشت در اطراف دیوار ساختگی سفارت مورد حمله قرار گرفتند. افراد از دیوار بالا رفتند و به ساختمانهای ساختگی حمله شد و آنجا خیلی زود پاكسازی شدند و هلی كوپترها فرود آمدند. رنجرها در یك منظریه ساختگی باند فرودگاه را در اختیار داشتند و هواپیماهای سی - ۱۴۱ با موفقیت همه را سوار كردند. تمرین برای هفتمین بار كاملا بدون اشكال انجام شد" چارلی بكوی" می‏نویسد در روزهای آخر روش باز كردن درها، محل كلیدها و باز كردن قفل‏ها را می‏دانستیم و تمرین‏های زیادی هم در این مورد انجام شده بود و می‏گوید برنامه كار نگهبانان را در دست داشتیم و محل زندگی آنها را می‏دانستیم.
همكاری كشورهای خارجی: اگر چه مقامات امریكایی در كتابهای خود فقط به همكاری كشورهای دیگری در طرح عملیات نجات و احتمالا مرحله بعدی عملیات نظامی امریكایی‏ها اشاراتی داشته و از تشریح نقش آنها و جزئیات همكار ی شان خودداری ورزیده‏اند اما در حدی كه بدان اشاره كرده‏اند نیز قابل توجه است. اصولا اجرای عملیاتی در هزاران كیلومتر دورتر در نیمكره دیگری از زمین بدون جلب همكاری چند كشور دیگر امكانپذیر نیست و این امر هم لزوما به معنی اطلاع دقیق آن كشورها از جزئیات طرح عملیات نخواهد بود. ژنرال وات فرمانده نیروهای مشترك عملیات نجات در مصر مستقر شد و از آنجا به هدایت عملیات پرداخت و ژنرال كاست در عمان در پایگاه مصیره و ژنرال جونز در ستاد مشترك امریكا به هدایت عملیات پرداختند و همزمان كاخ سفید با آنها در تماس بود و عملیات را كنترل می‏كرد، چارلی بكوی" و جیم كایل نیز در كویر یك و در داخل ایران فرماندهی عملیات را داشتند. "تیمی كه برای نجات گروگانهای مستقر در وزارت خارجه مامور شده بودند جزو واحد نیروهای ویژه آلمان بودند" (۳۴)
برژنسكی در كتاب خود می‏نویسد: "در انجام این عملیات ما از همكاری صمیمانه یك كشور دوست و همكاری غیر مستقیم چند كشور دیكر منطقه كه از چگونگی این عملیات و هدف آن اطلاع نداشتند برخوردار شدیم" "باید یادآوری كنم كه چند كشور هم در تدارك این عملیات در داخل ایران با ما همكاری كردند كه ما از این حی" مدیون هستیم و باید روزی آنرا جبران كنیم" (۳۵)
علیرغم همه پیش بینی ها، دقت ها، تمرین ها، محاسبات، كمك‏های خارجی و... عملیات نجات با وقوع یك رویداد بسیار ساده شكست خورد و نتایجی كاملا معكوس به بار آورد.
●شكست عملیات نجات و فكر ادامه آن:
هواپیماهای سی - ۱۳۰ در كویر یك فرود آمدند. نیروهای عملیاتی، موتور سیكلتها و جیپ چهار تنی را از هواپیماها تخلیه كردند. در این حال یك اتوبوس بنز حامل مسافر در جاده‏ای در آن نزدیكی می‏آمد قبل از اینكه گروه حفاظت از جاده بطور كامل مستقر شود. چارلی به لاستیك‏های اتوبوس شلیك كرده و آنرا متوقف می‏كنند و مسافران را پیاده كرده و تحت مراقبت قرار دادند. در این حال یك تانكر بنزین هم نزدیك شد كه آنرا هم با یك سلاح ضد تانك هدف قرار دادند و تانكر آتش گرفت. پس از آن كامیون كوچكتری از راه رسید و به محض مشاهده وضع به سرعت دور زد و در تاریكی دور شد و در همین حال راننده كامیون قبلی كه خود را نجات داده بود نیز با آن گریخت. چارلی بكوی" می‏نویسد امكان اینكه دو راننده كامیون ما را دیده باشند دلیل نمی‏شد كه ما جل و پلاسمان را جمع كنیم و برگردیم و البته این یك ریسكی بود كه من آن را پذیرفتم.
هلی كوپترها با یكساعت و نیم تاخیر رسیدند. این تاخیر برای عملیاتی كه همه لحظه‏ها در آن محاسبه شده بود خیلی جانكاه بود. شش هلی كوپتر هر كدام از جهت متفاوتی آمدند اما دو هلی كوپتر هرگز نیامدند. هلی كوپترها با طوفان شن مواجه شده بودند. پس از سوختگیری یكی از هلی كوپترها هم نقص فنی پیدا كرد و فقط ۵ هلی كوپتر برای عملیات مانده بود.
"با خود گفتم یا عیسی مسیح دستم به دامنت... لعنتی ما فقط پنج هلی كوپتر داریم كه میتوانند پرواز كنند... كاملا به ستوه آمده بودم به جیم گفتم وضع خراب است. آن خلبان‏های لعنتی می‏دانند كه ما نمیتوانیم با ۵ هلی كوپتر پیش برویم. كایل و من نقشه را مرور كردیم. چطور این بار لعنتی را سبك تر كنیم. این هلی كوپترها فقط قادرند مقدار معینی بار حمل كنند" (۳۶)
تصمیم به لغو عملیات اتخاذ می‏شود و با واشنگتن و مراكز فرماندهی هماهنگ می‏شود. "خلبانان سی - ۱۳۰ موتورهایشان را گرم می‏كردند و گرد و غبار در اطراف پراكنده می‏شد. ساعت تقریبا ۴۰/۲ دقیقه بعد از نیمه شب بود. در میان تند بادی (كه وزیدن گرفت) یكی از هلی كوپترها را دیدم كه از زمین بلند شد و به سمت چپ كج‏شد و به آرامی به عقب خزید سپس صدای مهیبی بلند شد، صدای انفجار بمب نبود، صدای شكستن نبود، صدای چیزی بود كه با یك ضربه متلاشی شود یك انفجار بنزین. گلوله آتشین آبی رنگی مثل بالون به هوا رفت. ظاهرا هلی كوپتر سرگرد شافر به ئی سی - ۱۳۰ هواپیمایی كه تازه عنصر آبی را سوار كرده بود برخورد كرد. حرارت خیلی زیاد بود یكی دیگر از هلی كوپترها كه در فاصله نزدیكی به محل انفجار بود هر لحظه امكان داشت آتش بگیرد... هوا مثل روز روشن شده بود... موشكهای روی منفجر می‏شدند" (۳۷) افراد عنصر آبی طبق تعلیماتی كه دیده بودند سریعا در همان لحظه اول از هواپیما خارج شده و بعضی مجروح شده بودند. و مسافرین ایرانی هم در نزدیكی جاده محتاطانه ایستاده و نظاره‏گر بودند.
"در تمام راه بازگشت به مصیره احساس پوچی و پژمردگی می‏كردم. یاس بر وجودم سایه افكنده بود، گریه‏ام گرفت. این موقعی بود كه نشستم و با تمام وجود گفتم یا عیسی مسیح تو می‏دانی كه چه گندی بالا آمده است. ما واقعا باع" شرمساری كشور خودمان شدیم، خودم را بسیار حقیر احساس می‏كردم. نمی‏خواستم صحبت كنم یا هیچ كاری انجام دهم فقط احساس می‏كردم كه دیگر آبرویی برایم نمانده بود" (۳۸)
در این عملیات هشت تن از امریكایی‏ها در كویر یك كشته شدند.
▪هامیلتون جردن در مورد شكست عملیات نجات می‏نویسد: از صبح امروز (پنجشنبه ۲۴آوریل ۱۹۸۰ / ۴ اردیبهشت ۱۳۵۹) نمیتوانم هیجان خود را پنهان كنم. نزدیك ظهر (كه به وقت ایران نیمه شب بود) رئیس جمهوری مرا احضار كرد وقتی كه وارد دفترش شدم او را خیلی افسرده و ناراحت دیدم. پیش از اینكه من سخن بگویم خود او شروع به صحبت كرد و گفت الان خبر بدی به من داده‏اند. دو هلی كوپتر ما در شروع عملیات سقوط كرده است" "از شنیدن خبرها گیج و مبهوت شدم... كارتر پشت میز خود نشست و چند ثانیه سكوت برقرار شد، هر كسی در درون خود به عاقبت كار می‏اندیشید و یارای سخن گفتن نداشت. این سكوت مرگبار را صدای زنگ تلفن شكست. كارتر گوشی را برداشت و گفت دیوید (جونز) چه خبر؟ ما حرفهای جونز را نمی‏شنیدیم ولی حالت چهره كارتر و پریدگی رنگ او نشان می‏داد كه خبرهای بدی می‏شنود. كارتر لحظه‏ای چشمانش را بست و در حالی كه به زحمت آب دهانش را قورت می‏داد پرسید آیا كسی هم مرده است؟ همه به دهان و چشمان او زل زده بودیم. گوشی تلفن را گذاشت، هیچكس سوالی نكرد تا اینكه خود كارتر پس از چند ثانیه سكوت گفت: مصیبت تازه‏ای پیش آمده، یكی از هلی كوپترها به یك هواپیمای سی - ۱۳۰ خورده و آتش گرفته و احتمالا چند نفری هم كشته شده‏اند... تصور اینكه گروهی از داوطلبان نجات گروگانها خود جان باخته‏اند و در یك بیابان دور در آنسوی دنیا به خاك هلاكت افتاده‏اند چون كابوسی بر فكر و روح من سنگینی می‏كرد. از اطاق كابینه بیرون آمدم تا كمی در هوای آزاد كاخ قدم بزنم و افكارم را منظم كنم ولی هوای خفه و مرطوب بیرون بیشتر ناراحتم كرد. با حال تهوع به داخل كاخ برگشتم... وقتی به اطاق كابینه برگشتم هنوز حال عادی نداشتم. رئیس جمهوری از براون می‏پرسید خبر كشته شدن مامورین عملیات را چگونه به اطلاع خانواده‏های آنها خواهد رسانید..." (۳۹)
جردن می‏نویسد در جلسه جمعه ۲۵ آوریل ۱۹۸۰ (۵ اردیبهشت۱۳۵۹) همه ناراحت و ماتمزده بودند و هیچكس حرفی برای گفتن نداشت. او در جای دیگر می‏نویسد حال می‏بایست بین صبر و جنگ یكی را انتخاب كنیم.
حتی پس از عملیات نجات هم هنوز فكر ادامه عملیات وجود داشت. برژنسكی می‏نویسد كه به دستور رئیس جمهوری، صبح روز ۲۶ آوریل من جلسه‏ای در دفتر خود تشكیل دادم تا امكانات دست زدن به عملیات دیگری را بررسی نمائیم. با اینكه هنوز اطلاع دقیقی از علل شكست ماموریت نجات، بجز خارج شدن سه هلی كوپتر از دور عملیات را نداشتیم این بار بیشتر، انجام عملیات ساده و مستقیمی را مورد بررسی قرار دادیم كه مبتنی بر اعزام نیروی بیشتری به تهران و تصرف یكی از فرودگاهها و عملیات سریع نجات در پایتخت بود ولی با پراكندن گروگانها در نقاط مختلف ایران این برنامه هم دیگر عملی نبود. (۴۰)
دانشجویان پیرو خط امام بلافاصله در پی شكست عملیات نجات، گروگانها را در گروههای چند نفری در شهرهای ایران در مراكزی بصورت محرمانه پراكنده و نگهداری كردند.
پس از شكست عملیات نجات مرحله دوم عملیات نظامی كه حمله تخریبی و انتقام جویانه علیه ایران بود نیز خودبخود منتفی شد زیرا منجر به كشته شدن گروگانها و اثبات بی كفایتی حكومت امریكا و واكنش‏های داخلی در آن كشور می‏شد.
اهمیت شكست:
شكست نقشه‏ای چنان دقیق، فنی و محاسبه شده كه شرح آن گذشت به معنای شكست تمام سازمانهای ذیربط و فنون آنها بود. برای درك اهمیت و عظمت این شكست كافی است تصور كنید كه اگر عملیات نجات پیروز می‏شد چه اتفاقی می‏افتاد؟ و برای ایران و انقلاب اسلامی و برای امریكا چه ره آوردهایی داشت و چه تاثیراتی در معادلات جهانی بر جای می‏نهاد؟●بازتاب شكست عملیات نجات در ایران:
با شكست عملیات نجات، هیچكس در ایران از عمق مسئله آگاه نبود، كسی نمی‏دانست كه چگونه طی هفته‏های متوالی، دهها سازمان و كارشناس و خبره و جاسوس با استفاده از كاملترین اطلاعات چه طرح پیچیده و دقیقی را مهیا كرده‏اند و چه ترفندهایی محاسبه شده‏ای اتخاذ كرده‏اند. هیچكس نمی‏دانست كه قرار بود پس از خروج گروگانها از ایران عملیات بمباران تاسیسات و مراكز و اقتصادی ایران از سوی امریكا و با استفاده از ناوگانهای جنگی موجود در منطقه به اجرا گذاشته شود. البته خروج گروگانها چنان روحیه‏ای به امریكائیان می‏داد و آنان را مغرور و سرمست از پیروزی می‏كرد و متحدین اروپایی اش را به موافقت یا همكاری ترغیب می‏ساخت و در منطقه ارعاب بوجود می‏آورد و متقابلا روحیه بخشی از مردم ایران را تضعیف می‏كرد و دولتهای ارتجاعی منطقه را دلگرم می‏نمود كه مرحله دوم عملیات با موانع كمتری اجرا می‏شد، گرچه كسی به دقایق سناریوی امریكایی واقف نبود اما اجمالا مردم ایران می‏دانستند كه خطر بزرگی از بیخ گوش آنها رد شده است.
در آن زمان روحیه و عزم ملی و مذهبی مردمی كه به تازگی از مبارزه با رژیم مقتدر شاه پیروزمند بیرون آمده بودند چنان نیرومند بود كه معلوم نبود اگر نیروی دلتا وارد ایران می‏شد دیگر قادر به خروج از دام گسترده‏ای در كشور بود یا نه؟ طرح امریكایی‏ها برای اجرا در كشوری با شرایط عادی ایده آل بود اما برای مقابله با كشوری كه در شرایط انقلابی به سر می‏برد، طرحی كاملا ذهنی، خیالپردازانه و غیر عملی و مانند مشت بر سندان كوفتن بود.
تجربه بعدی جنگ و گروههای تروریستی نشان داد كه در هنگام خطر، مردم منتظر تشكیل جلسه سران و تصمیم‏گیری یا صدور دستور نیستند و با یك بسیج‏خودجوش و فوق العاده سریع خود وارد عمل می‏شوند. وقتی خبر تجاوز ارتش عراق منتشر شد، علاوه بر مردم جنوب، هزاران تن از اقصی نقاط كشور ظرف چند ساعت خود را به مناطق مرزی رسانده و با هر وسیله‏ای كه بدست می‏آوردند در برابر تجاوز عراق ایستادگی كردند در حالی كه رژیم عراق خود را برای رویارویی با یك ارتش آماده كرده بود كه هر اقدام و عكس العملی از سوی آن زمانی را می‏طلبید كه ارتش عراق در این فاصله به اهداف خود می‏رسید.
روز سی‏ام خرداد سال ۱۳۶۰ نیز سازمان منافقین با طرح بسیار دقیق و محاسبه شده‏ای بطور غافلگیرانه راه پیمایی عظیم مسلحانه را در تهران تدارك دیده و به راه‏انداختند كه از نظر آنها در آن روز بسیاری از مراكز نظامی و دولتی تصرف می‏شد، مردم منفعل یا دنباله رو می‏شدند و عملیات براندازی با موفقیت به پایان می‏رسید اما در فاصله چند دقیقه تا كمتر از یكساعت، هزاران تن از مردم چنان با سرعت و خودجوش از هر گوشه شهر بسوی آنان سرازیر شده و با دستهای خالی به مقابله پرداختند و متعاقب آن نیروهای مسلح و پاسداران انقلاب وارد عمل شدند كه در هم شكستن سریع طرح عملیات آنان برای خودشان هم باور كردنی نبود به نحوی كه رهبران آنها اختفاء گزیدند و چند روز بعد با لباس و چهره مبدل از ایران گریختند. در طرح عملیات نجات امریكایی‏ها (كه در صفحات پیش تشریح شد) نیز این فاكتور منظور نشده بود و آنها چنانكه گویی با مردمی در یك سرزمین اروپایی مواجه‏اند، دو نفر مسلسل چی را مسئول پوشش دادن به دو خیابان اصلی اطراف سفارت كرده بودند تا از ورود هر نیروی كمكی جلوگیری كنند.
تجربه‏های فوق الذكر نشان می‏دهند كه امریكایی‏ها در واقع با شكست عملیات نجات از یك فاجعه به مراتب بزرگتر نجات یافتند.
پس از انتشار خبر سقوط هلی كوپترهای امریكایی و شكست عملیات نجات در ایران، همه در بهت بودند و نمی‏دانستند كه آیا ماجرا تمام شده است یا نه؟ آماده باش نظامی در عموم ملت ایران بوجود آمد، تضادهای سیاسی بطور خیلی موقت فروكش كرد و همه را حول محور ضدیت با امپریالیسم متحد ساخت. سازمان‏های سیاسی هم اعلام آماده باش برای مقابله با خطر تجاوز نظامی امریكا دادند.
در این میان بهره‏برداری "توده‏ای‏ها" خیلی جالب بود. راقم بخاطر دارد كه هواداران حزب توده، وسیعا شایع می‏كردند كه روس‏ها امریكایی‏ها را شكست دادند . آنها از این زمینه ذهنی، روانی كه وجود رقابت دو قطب امپریالیستی در جهان بنام امریكا و شوروی بود و اینكه یك عملیات سنجیده شده نظامی قاعدتا نباید با طوفان اتفاقی شن شكست بخورد، برای القای این نظر استفاده می‏كردند. آنها وانمود می‏كردند كه سازمان اطلاعاتی روسیه خبر داشته و با موشك‏هایی آنها را هدف قرار داده كه امریكایی‏ها گمان كنند توسط ایرانی‏ها هدف قرار گرفته است. توده‏ای‏ها در مرحله بعد كه اخبار شكست طبس شایعه فوق را از اعتبارانداخت، گفتند روس‏ها به ایران اطلاع داده بودند تا مقابله كند و حتی برخی از آنها وقتی اخبار جهانی، بر وقوع طوفان شن صحنه گذاشت مدعی می‏شدند كه روس‏ها با تكنیك‏هاییتوانسته‏اند این طوفان را بوجود آورند. هدف از این شایعات بسیار مهم بود. در شرایطی‏كه برخی سازمانها می‏كوشیدند جای پا و نفوذی برای یك قدرت خارجی در ایران باز كنند، توده‏ای‏ها هم با این شایعات می‏خواستند اثرات سؤ حمله روس‏ها به افغانستان را بكاهند و نوعی دلگرمی نسبت به روس‏ها و احساس امنیت از مجاورت با آنها بوجود آورند. آنها می‏خواستند بگویند ادامه انقلاب و جلوگیری از شكست آنرا مدیون روسها هستید و اگر پز ضدامپریالیستی می‏دهید دیگر نمیتوانید بر كمونیسم فخر بفروشید چون روس‏ها شما را نجات دادند و پز ضد امپریالیستی تان را هم مدیون آنها هستید، این شایعه پراكنی از سویی زیر سوال بردن (نه جلوه‏ای از اعتقادات مردم بلكه) به زیر سوال بردن و به سخریه گرفتن ایدئولوژی بود كه وقوع طوفان شن را به مشیت الهی نسبت داد و آنرا به سوره عام الفیل قرآن مستند می‏كرد، یعنی موضعی كه رسما از سوی امام خمینی اعلام شده بود. این شایعه و رفتار توده‏ای‏ها نوعی بی اعتبار سازی باور مذهبی و عمومی و بازی كردن با احساسات مردم بود و نوعی روش تحقیر كردن بوسیله توده‏ای‏ها تلقی می‏شد كه موضع عمومی را غیر علمی و خرافی پنداشته و از موضع نگاه عاقل‏اندر سفیه می‏گویند آیا وقوع اتفاقی طوفان شن علیه نیرویی كه از پیشرفته ترین تكنولوژی هواشناسی برخوردار بوده معقول است یا وجود نبرد پنهانی اطلاعاتی روس ها؟ و همین امر منجر به برخوردهای فیزیكی طرفداران انقلاب با توده‏ای‏ها شد. بعدها با انتشار خاطرات و نوشته‏های تمامی دستاندركاران عملیات نجات معلوم شد كه ضعف‏های واقعی عملیات چه بوده و استتار و محرمانه بودن عملیات چنان ماهرانه كنترل شده بود كه امكان درز كردن و فاش شدن آن نبود و همه آنها بر وقوع طوفان غیر منتظره‏ای صحه گذاشتند.
مآخذ و پاورقی‏ها:
۱- تقریرات مصدق در زندان، یادداشت شده توسط جلیل بزرگمهر. تنظیم از ایرج افشار. سازمان كتاب. ۱۳۵۹. ص ۱۳۲.
۲- ن ك . اسناد لانه جاسوسی...
۳- Power andPRINCIPLE قدرت و اصول . نوشته زبیكینف برژنیسكی. ن. ك. توطئه در ایران. ترجمه: محمود مشرقی. سازمان انتشارات هفته. ص ۱۶۸
۴- روزنامه اطلاعات شنبه ۱۲ آبان ۱۳۵۸ ش ۱۵۹۹۲ در صفحه ۱۲ (اخبار ایران و جهان) طی گزارش مفصلی كه درباره بزرگذاشت بیست و پنجمین سالگرد انقلاب الحزایر و پیام امام و شركت هیئت ایرانی در این مراسم منعكس كرده می‏نویسد: "بر اساس گزارش‏های رسیده، مهندس مهدی بازرگان یك ملاقات بدون حضور خبرنگاران و عكاسان با برژینسكی مشاور ریاست جمهوری ایالات متحده در امور امنیت امریكا، در الجزایر انجام داد كه یكساعت و نیم بطول انجامید. مهندس بازرگان در پایان این ملاقات در گفتگوی كوتاهی اعلام كرد مذاكره با برژنسكی صریح و روشن بوده و او اعلام كرده كه باید امریكا روش خود درباره ایران را نسبت به دوران شاه مخلوع تغییر دهد. بازرگان گفت ترتیب این ملاقات دو روز قبل از عزیمت من به الجزایر داده شده بود. كاردار سفارت امریكا در تهران به من اطلاع داد برژینسكی مایل است هنگام اقامت من در الجزایر ملاقات و مذاكراتی انجام دهد..."
همچنین ن. ك. به: اطلاعات پنجشنبه ۱۷ آبان ۱۳۵۸ شماره ۱۵۹۹۷ صفحه ۲ "علت جنجال ماجرای برژینسكی تشریع شد"
۵- تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی ایران. بكوشش عمادالدین باقی. ص ۴۳۴.
۶- Power andPRINCIPLE .متن انگلیسی ص ۴۷۳ و متن فارسی ترجمه محمود مشرقی ص‏۱۷۲، ۱۷۳
۷- بدون تردید، به استثنای شرایط خاص و موقتی كه ممكن است مذاكره و سازش مترادف شوند، یكی از دانستن این دو به گفته شهید دكتر بهشتی نوعی مقدس مآبی سیاسی است و راه را برای تحرك سیاسی و اقتصادی مسدود كرده و ما را از یكی از سلاح‏های موثر و مهم در زندگی سیاسی - بین المللی محروم می‏كند. آنچه مهم است این است كه در مذاكره از چه موضعی و با چه‏انگیزه وهدفی حاضر می‏شویم. چنانكه امام خمینی در مدت اقامت در پاریس مذاكرات محرمانه‏ای را با مقامات امریكایی دنبال می‏كرد اما این مذاكرات كه از موضع قدرت انجام می‏شد خود بخشی از مبارزه بود و تبدیل به سلاحی برای بازی دادن امریكایی‏ها و راهی برای شناختن دسیسه‏های آنان گردید. ن. ك. تاریخ بیست ساله ایران. سرهنگ غلامرضا نجاتی. جلد دوم. ص ۳۰۱- ۲۷۵.
۸- ن. ك. ۴۴۴ روز. تیم ولز. ترجمه حسین ابوترابیان. ص ۱۰۳- ۱۰۱و ۱۱۷- ۱۱۴و ۱۴۳- ۱۳۹.
۹- HARD CHOICES . انتخاب‏های دشوار. نوشته سایروس ونس. ن. ك. توطئه در ایران. ترجمه محمود مشرقی. سازمان انتشارات هفته. ص ۶۰
۱۰- همان. ص ۶۸، ۶۹.
۱۱- ن . ك . CRisis . بحران. نوشته هامیلتون جردن. ترجمه محمود مشرقی. سازمان انتشارات هفته. ص ۸۳
۱۲- توطئه در ایران (انتخاب‏های دشوار) . ص‏۶۹.
۱۳- اطلاعات پنجشنبه ۱۷ آبان ۵۸. شماره ۱۵۹۹۷
۱۴- توطئه در ایران (انتخاب‏های دضشوار) . ص ۹۲- ۹۰.
۱۵- بحران. ص ۴۱.
۱۶- توطئه در ایران (قدرت و اصول) . ص ۱۸۱.
۱۷- در مورد طرح عملیات نظامی دو مرحله‏ای، در نوشته‏های مقامات امریكایی تصریحی نشده است اما بطور ضمنی از خلال یادداشتهای برژنیسكی برخی جزئیات این سناریو بدست می‏آید. برای مثال ن. ك. توطئه در ایران ص ۱۸۹، ۱۹۱، ۱۹۲، ۲۰۱
۱۸- ایران: انقلاب نا تمام و نظام امریكایی . پاریس. انتشارات آنتروپو. فوریه ۱۹۸۰/بهمن ۱۳۵۹. پیشگفتار
۱۹- اعضای دائمی شورای امنیت در آن زمان پنج كشور امریكا، شوروی، چین، فرانسه و انگلیس بودند و ده عضو دیگر آن كه هر دو سال یكبار انتخاب می‏شوند عبارت بودند از پرتغال، نروژ، چك اسلواكی، كویت، بنگلادش، بولیوی، جاماییكا، زامبیا، گابن و نیجریه.
۲۰- توطئه در ایران (قدرت و اصول: برژینسكی) . ص ۱۸۷
۲۱- در این رابطه لازم به تذكر است كه امام خمینی از چند ماه پیش از اشغال سفارت امریكا، مسئله قطع رابطه با امریكا را مورد مطالعه قرار داده بودند. آقای دكتر ابراهیم یزدی وزیر امور خارجه دولت موقت در روز ۱۴ آبان ۵۸ در یك كنفرانس مطبوعاتی می‏گوید: امام چند ماه پیش از ما خواستند گزارشی در خصوص روابط ایران و امریكا به ایشان تسلیم كنیم كه این كار را كردیم و هر لحظه امام دستور قطع روابط با امریكا را بدهند ما عمل خواهیم كرد همانگونه كه دستور امام را در مورد مصر اجرا كردیم اطلاعات . سه شنبه ۵ آبان ۵۸ شماره ۱۵۹۹۵ ص ۲ "دلایل ملاقات بازرگان با برژینسكی اعلام شد"
در روز چهارم آبان ۵۸ نیز امام خمینی در بیاناتی اظهار داشت كه رابطه ما با امریكا و شوروی رابطه بره با گرگ است و در روز هفتم آبان ۵۸ نیز در بیانات دیگری اعلام كرد امروز تمام گرفتاری ما از امریكاست، تمام گرفتاری مسلمین از امریكاست.
ایشان در بیانات دیگری روابط ایران با امریكا را روابط یك غارت شده با یك غارتگر دانسته و گفتند "ملت ما برای همه چیز آماده است، ادامه روابط با امریكا برای ما چه سودی دارد، الهی این روابط هر چه زودتر قطع شود" مقامات دولتی ایران در قطع روابط كوتاهی كردند و مقامات امریكایی كه اتخاذ این تصمیم را بصورت رسمی از سوی شخص رهبری انقلاب محتمل می‏دانستند پیشدستی كردند. بنابراین اگر انتقادی به این تعلل وارد است مربوط به مقامات مسئول دولتی خواهد بود.
۲۲- توطئه در ایران. ص ۱۹۳.
۲۳- همان. ص ۱۹۰.
۲۴- ۴۴۴ روز (خاطرات گروگانها از دوران تسخیر لانه جاسوسی امریكا) گرد آورنده: تیم ولز. ترجمه حسین ابوترابیان.
۲۵- نیروی دلتا (از پلی میتا طبس) . نویسنده: چارلی بكوی" (فرمانده عملیات نافرجام طبس) و دونالد ناكس. خلاصه‏ای با استفاده از صفحات ۳۹۳- ۳۹۸ و نیز نكات پراكنده‏ای در كتاب.
۲۶- همان. ص ۳۸۸.
۲۷- همان. ص ۱۸ و ۱۷.
۲۸- همان. ص ۳۳۷.
۲۹- همان. ص ۳۳۵ و ۳۳۴.
۳۰- همان. ص ن.ك.ص ۳۱۴، ۳۱۵، ۳۲۰.
۳۱- همان. ص ۳۸۱.
۳۲- همان. ص ۳۶۶ و ۳۸۴.
۳۳- همان. ص ۳۷۵ و ۳۷۶.
۳۴- همان. ص ۴۰۴.
۳۵- توطئه در ایران. (قدرت و اصول: برژینسكی) ص ۱۹۰و ۱۹۱.
۳۶- نیروی دلتا. ص ۴۲۶.
۳۷- همان. ص ۴۲۹ ، ۴۳۰.
۳۸- همان. ص ۴۳۳.
۳۹- بحران. ص ۱۷۰ و ۱۷۱.
۴۰- توطئه در ایران. (قدرت و اصول: برژینسكی) . ص ۲۰۱.
منبع: مجله حضور
منبع : خبرگزاری فارس