پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا


درباره سهراب


درباره سهراب
سپهری از كسانی است كه راه نیما را شناخته بود اما این را با خود با شخصیت یگانه خویش پیمود او خود را با رنگ و كلمه بیان می كرد مصالح خلاقیت او هم رنگ بود و هم كلمه و او با این هر دو نقاشی می كرد . یا با این هر دو ماموریت ادبی خود را انجام می داد تعجب نفرمائید كه برای نقاشی او نیز تامل به ماموریت ادبی شده ام می دانید كه در نقاشی ایرانی از گذشته های دور به خاطر منعی كه اسلام در مبارزه با آثار بت پرستی پیش آورده بود .
پرسپكتیو ناگزیر حذف شده یكی از منتقدین غربیی می گوید نقاشی در آبستره همانجائی رسیده است كه نقاشی ایران اسلامی در طی قرون می پیمود یعنی در این نقاشی نیز مانند آبستره رنگها یكدیگر را فرا می خوانند . نقاشی ماموریت ادبی می یابد .
و اما شعر سپهری شعر او در نخستین برخورد دارای چند ویژگی است یكی اینكه سپهری نخستین كسی یا دست كم مهمترین شاعری است كه زبان شعر نو را با زبان محاوره پیوند زد . توضیح آنكه در شعر نو شاعران در همانحال برخی دارای زبان خاص خویشند در یك چیز اشتراك دارند و آن زبان عام شاعرانه است در برابر زبان محاوره . در واقع می توان گفت كه زبان شاعرانه هر شاعر و زبان خاص وی جنس و فصل شعر او را تشكیل می دهند .
زبان شاعرانه در این تعبیر یعنی زبانی كه علاوه بر حفظ ویژگی زبان خاص یك شاعر دارای ضخامت و اسلوب شعری است و حوزه لغات و تعبیرات و بیان در آن از نوعی است كه آن را از سوئی از زبان نوشتار متمایز می كند و از سوئی دیگر از زبان گفتار چنانكه در ضمن پاسخ به سوال دیگر عرض كردم اغلب این ضخامت و اسلوب و تمایز و تمایل به ارگانیسم در كاربرد لغات بدست می آید . اما سپهری و البته فروغ و اسماعیل شاهرودی هم شاعرانی هستند كه زبان شاعرانه را با زبان محاوره پیوند زده اند و به جای خود موفق هم بوده اند اگر چه سپهری از این لحاظ موفقتر است .
اهل كاشانم
روزگارم بد نیست تكه نانی دارم , خرده هوشی , سر سوزن ذوقی .
فروغ بیگمان در این زمینه یعنی پیوند زدن زبان شاعرانه با زبان محاوره تحت تاثیر سپهری است به گوشه ای از این شعر فروغ نگاه كنیم :
دلم برای باغچه می سوزد
كسی به فكر گلها نیست كسی به فكر ماهیها نیست . كسی نمی خواهد باور كند . كه باغچه دارد می میمیرد .
ویژگی شعر دوم سپهری تصویر گرائی است . سپهری یك شاعر ایماژیست .
تصویر گر است این نتیجه طبیعت گرائی صمیم اوست كه با نوع نگرش فكری وی هماهنگ است . سپهری از جهت اندیشگی شیفته یك نوع عرفان خاص خود است كه بدان می توان عرفان طبیعی نامید .
عرفای گذشته ما در تكاپوی عرفانیات خویش سعی دارند خدا را بیواسطه بنگرند چشم به چشمه اصلی نور . به خانه خورشید دوخته اند .
سپهری اما در عرفان ویژه خویش بلند پروازی عرفای فحل تاریخ اسلامی ما را ندارد و خدا را از طریق طبیعت جستجو می كند .
من نمازم را وقتی می خوانم
كه اذانش را باد گفته باشد سر گلدسته سرو چ
من نمازم را پی تكبیره الاحرام علف می خوانم
پی ق قامت موج
شكی نیست كه او در دید عرفان ویژه خود صمیم است به همین جهت می بینیم كه تصوف قشری و عرفای ظاهر نما را با طنز چنین تصویر می كند .
عارفی دیدم بارش تنناها یا هو
به هر صورت این عرفان ویژه سپهری هر چه هست و هر چه آن را بنامیم از عوامل عمده تصویر گرائی اوست .
اگر عرفان عرفای قدیم آنان را در الله مستغرق می ساخت ... در سپهری باعث شده كه با دید عرفانی در طبیعت غرق شود و وقتی تا این اندازه در طبیعت مستغرق می گردد . دستمایه ایماژهای شعر خود را فراهم می آورد .
به همین جهت خیال انگیزی شعر سپهری در اوج است .
می دانیم كه هر تصویر ساخته یك صنعت ذهنی است اما هر چه عناصر این صنعت ذهنی تر و وابسته تر به قوانین و قواعد شاعرانه و به تعبیر من كوششی باشد . شعر مصنوعی تر از كار در می آید . به عكس هر چه جوششی تر باشد یعنی بازیافت آن مستقیما" از خارج ذهن و در طبیعت گرفته شده باشد . شعر طبیعی تر می نماید و شعر سپهری چنین است . اگر بخواهیم مقایسه ای كرده باشیم . نادر پور هم یك شاعر تصویر گر است و حتی در این زمینه قوی تر از سپهری است اما صنعت و كوشش در نادر پور غلبه دارد و در واقع به تعبیری دیگر تخیل نادر پور بسته تر ولی تخیل سپهری آزادتر و گسترده تر است در او جوشش غلبه دارد .
ویژگی سوم شعر سپهری شخصیت بخشیدن به پدیده ها و اشیا است همه چیز در شعر سپهری زنده است احساس دارد عاطفه دارد می بالد و نفس می كشد در واقع چنانچه خودش می گوید او همان شاعری است كه به هنگام خطاب به گل سوسن می گفت شما
به كجا می گوئید شب می تپد جنگل نفس می كشد
جای دیگری می گوید علف ها ریزش رویا را در چشمانم شنیدند
و چنانچه در همین نمونه دیدیم بررسی به دلیل شخصیت دادن به اشیا افعال را در متناسب با شخصیت ها جمع می آورد نه مفرد علفها شنیدند .
و چنانكه در همین نمونه دیدیم بررسی همه صور خیال در شعر سپهری به ویژگی كاربرد انواع استعارت به مجالی بلندتر نیازمند است بر رویهم سپهری به نظر من بیشتر شاعر است تا سخنور .
كلمه در زبان شعری او با خود شعر یكپارچه فرا می جوشد , نه آنكه مانند شاعران نخست سوژه ای دست و پا كند آنگاه برای بیان آن به فكر قالب و فرم گفتار و كلمه بگردد . شعر او عین گیاه و سبزه و گل كه او آنقدر دوست می داشت در زمینه ذهنش ناگهان می روید نجابت و زلالی و معصومیت روستائی وار او گوئی خود شعر را نیز تحت تاثیر قرار می دهد .
علی موسوی گرمارودی
منبع : سازمان آموزش و پرورش استان خراسان