سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا

فرصتی که "بوش" از مردم ایران و آمریکا گرفت


فرصتی که "بوش" از مردم ایران و آمریکا گرفت
در اردیبهشت ۱۳۸۵، یک بمب خبری، افکار عمومی جهان به ویژه ملت های ایران و آمریکا را متوجه خود کرد: "محمود احمدی نژاد، رییس جمهور ایران، به جرج بوش، همتای آمریکایی خود، نامه نوشت."
این نامه که متن کامل آن در اختیار رسانه های گروهی سراسر جهان قرار گرفت، در شرایطی نوشته شد که پیش از آن، حتی سخن گفتن درباره رابطه با آمریکا در ایران، هزینه های سیاسی زیادی برای فعالان سیاسی تحمیل می کرد. مدتها پیش از این نامه، ماجرای نظرسنجی عباس عبدی درباره رابطه با آمریکا، مقامات قضایی را بر آن داشته بود که طی اطلاعیه ای، شهروندان و سیاستمداران را از ترویج ایده رابطه با آمریکا برحذر دارند.
در دولت قبلی نیز، هیچگاه رییس جمهور وقت و وزیرانش، وارد فاز گفت و گو با آمریکایی ها نشدند.
داستان معروفی وجود دارد که سید محمد خاتمی وقتی در راهروی سازمان ملل متوجه می شود بیل کلینتون از روبرو می آید، برای اینکه با او مواجه نشود، به دستشویی پناه می برد؛ او نیک می دانست که اگر از کنار همتای سیاسی اش با بی اعتنایی بگذرد، آداب دیپلماتیک را زیر پا گذاشته است و اگر بخواهد سلام و احوالپرسی مختصری با کلینتون داشته باشد، باید در تهران متحمل گروه های فشاری باشد که او را به دست دادن با شیطان و خیانت به آرمان های انقلاب اسلامی متهم خواهند کرد.
در چنان فضایی و در شرایطی که دولتی در ایران بر سر کار آمده بود که ناظران بین المللی آن را رادیکال می دانستند، ناگهان خبر رسید که اولین نامه یک رییس جمهور ایرانی، به کاخ سفید رسیده است.
محتوای نامه هر چه بود، مهم تر از اصل نوشتن نامه نبود؛ این نامه یک فرصت طلایی برای دولت آمریکا فراهم ساخته بود.
تا پیش از آن، دولت های ایران و آمریکا سعی می کردند اگر هم قرار است گفت و گویی صورت بگیرد، آغاز آن از سوی طرف مقابل باشد و نیز هر گونه مذاکره ای، صرفا در سطوح پایین و البته محرمانه صورت بگیرد.
اما در اردیبهشت ۱۳۸۵ خورشیدی، این طلسم ها و محدودیت ها شکسته شده بود.
بوش، می توانست نامه رییس جمهور ایران را به منزله دعوت برای گفت وگو تلقی کند و به این ترتیب با آمادگی اعلام شده از سوی عالی ترین مقام اجرایی کشور، نطفه گفت و گوهای دو کشور برای کاستن از ارتفاع دیوار بلند بی اعتمادی ها منعقد شود و بدین ترتیب، مراحل آغازین یک تحول شگرف در روابط دو کشور و متعاقب آن منطقه خاورمیانه شکل بگیرد.
با این حال، بوش، که گویا متوجه نبود فرصت ها دائمی نیستند، پاسخی سرد و مایوس کننده به این نامه داد.
او فقط گفت که در نامه رییس جمهور ایران، قید نشده است که ایران چه زمانی از برنامه هسته ای اش دست خواهد کشید!
شاید مشاوران بوش در آن مقطع احساس کرده بودند که نامه احمدی نژاد، نشانه ای از ضعف ایران و ترس آن از احتمال حمله آمریکاست و شاید گمان برده بودند که اگر پاسخ نامه را بی پاسخ بگذارند، "ایران مرعوب" برای آغاز گفت وگو به آمریکا "التماس" خواهد کرد.
در آن مقطع، آمریکایی ها در مقابل ایران بسیار مغرورانه برخورد می کردند. حتی یک بار وقتی مباحثی پیرامون گفت وگو با ایران درباره عراق در رسانه ها مطرح شد، کاخ سفید متکبرانه پاسخ داد: ایران در حدی نیست که آمریکا بخواهد با آن درباره عراق گفت وگو کند.
با این حال، کمتر از یک سال پس از این پاسخ متکبرانه، آمریکایی ها از طریق سفارت سوییس در تهران که حافظ منافع ایالات متحده در ایران است، پیشنهاد کردند که با ایران درباره عراق گفت و گو کنند و این بار، دیپلمات های ایرانی به سفیر سوییس گفتند که فقط پیشنهاد رسمی آمریکا، آن هم اگر مکتوب باشد را بررسی می کنند و واشنگتن، این بار، تقاضانامه کتبی به تهران فرستاد و بدین ترتیب، مذاکرات دو طرف، در سطح سفیرانشان در عراق شکل گرفت و چند دوره ادامه یافت و قرار است در آینده نیز دور جدیدی از این گفت و گوها انجام گیرد.
اشتباه بوش در عدم توجه جدی به نامه رییس جمهور ایران، از آن جهت استراتژیک بود که اگر آن را به عنوان فتح بابی برای گفت وگوها مغتنم می شمرد، نه تنها بعدها ناگزیر نمی شد برای گفت وگوهایی در سطوح پایین تر و موضوعی محدودتر، تقاضای کتبی به ایران بدهد، بلکه می توانست خود را به عنوان رییس جمهوری معرفی کند که پس از حل خشونت بار معضل "صدام"، توانسته است در مسیر حل مشکلات آمریکا با بزرگترین چالش خاورمیانه ای اش (ایران)، گام بردارد و در پروسه ای دیپلماتیک آنچه "خطر ایران" می نامد را مهار کند. این امر، به او امکان می داد چهره خود را از یک رییس جمهور جنگ طلب به یک سیاستمدار فرصت جو و معتقد به دیپلماسی اصلاح کند و به عنوان اولین پاداش، پیروزی جمهوری خواهان را در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا تا حدود زیادی تضمین کند.
آن نامه اگر جدی گرفته می شد و یخ های روابط ایران و آمریکا - ولو در حد اندک - رو به ذوب شدن می گذاشت، قطعا ایران نیز تعامل بهتری با آمریکا در مساله عراق می داشت و ایالات متحده ناگزیر از تحمل این همه فشار اضافه در عراق نبود.
ایرانی ها، یک بار در قضیه افغانستان و کمک به آمریکا در روی کار آمدن "کرزای" ثابت کرده بودند که حاضر به تعامل سازنده با واشنگتن هستند ولی کاخ سفید پس از همکاری تهران در پرونده افغانستان، به جای قدرشناسی، ایران را گمحور شرارت" نامید.
اگر بوش نامه احمدی نژاد را به عنوان یک فرصت مغتنم می شمرد و گفت وگوها آغاز می شد، ایرانی ها می توانستند افترایی به نام "محور شرارت" را فراموش کنند و در تعریف قالبی برای برقراری ثبات در عراق که ایران و آمریکا در آن منافع مشترک داشته باشند، همکاری های فوق العاده مهمی با طرف آمریکایی ایجاد کنند اما حیف که مشاوران بوش، او را خوب راهنمایی نکردند.
اینک، که از تاریخ نگارش آن نامه نزدیک به دو سال می گذرد، نه تنها هیچ گشایشی در روابط ایران و آمریکا حاصل نشده، بلکه ارتش آمریکا در عراق، بسیار بیش از آنچه تصور می کرد، آسیب می بیند و هزینه می دهد،؛ جمهوری خواهان تقریبا از پیروزی در انتخابات ریاست جمهوری ناامید شده اند و ایران نیز به مراحل بالاتری از غنی سازی و فناوری های هسته ای رسیده است.
در شرایط حاضر، به نظر می رسد، ایران همچنان آماده گفت وگوست. مسوولان ایرانی برای اینکه مستقیما نگویند امکان مذاکره با آمریکا وجود دارد، این جمله معروف را بارها تکرار کرده اند که با "همه جهان" به جز اسراییل گفت وگو می کنیم و این "همه جهان" قطعا شامل آمریکا هم می شود، آمریکایی که ایران، به آن "شیطان بزرگ" می گوید و آمریکایی که به ایران "محور شرارت" لقب داده است.
با این حال، به نظر نمی رسد دولتمردان ایرانی، برای مذاکره با مردی که بزرگترین فرصت برای آغاز مذاکره را از دست داد عجله ای داشته باشند, آنها، منتظر انتخابات بعدی آمریکا هستند و امیدوارند کسانی بر سر کار بیایند که نسبت به سلف خویش، عاقل تر و منطقی تر باشند و قدر فرصت ها را بدانند.
اختلاف تهران و واشنگتن، برخلاف تقابل ایران و اسراییل دارای ریشه های تاریخی و ایدئولوژیک نیست بلکه عمدتا یک تعارض سیاسی است که می تواند در قالب گفت و گو حل و فصل شود و در این میان، آنچه باید طرفین به آن رضایت دهند این است که گفت وگوهای آینده باید بدون پیش شرط باشد، ایران از شرط آزادی ثروت های بلوکه شده خود در آمریکا و آمریکا از شرط توقف غنی سازی دست بردارند و پای میز مذاکره بنشینند چرا که حل مشکل روابط تهران و واشنگتن و معضل خاورمیانه، فقط از رهگذر این گفت وگوها میسر است والا هرگونه درگیری و جنگ، فقط به کنترل ناپذیر شدن اوضاع منطقه و حتی جهان می انجامد.
تا انتخابات آینده آمریکا، زمان زیادی باقی نیست و تا آن روز، "صلح" ، منتظر انتخاب درست آمریکایی ها و انتخاب درست منتخب آمریکایی ها می ماند.
جعفر محمدی
منبع : سایت تحلیلی خبری عصر ایران


همچنین مشاهده کنید