جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

اخم ها باز می شود؟


اخم ها باز می شود؟
«می‌توان رفتار خوب داشت و باید یک مقدار رفتار اصلاح شود. ما خوشحال نیستم از این مساله اما آنها هیچ‌وقت اصلاح نمی‌کنند.»
این جمله ناقص، بیانی از محمود احمدی‌نژاد در جمع اعضای شورای روابط خارجی ایالات متحده آمریکا است. ناخرسندی او از این است که ایران و ‌آمریکا رابطه‌ای ندارند و علتش نیز این است که آمریکا خود را «اصلاح» نکرده است.
بیش از یکسال از بیان این جمله می‌گذرد. آمریکا نه تنها خود را اصلاح، بلکه گاهی الفاظی تند نیز علیه ایران به‌کار برده و حتی با نفوذ خود توانسته است، قطعنامه سوم شورای امنیت را نیز علیه ایران صادر کند. ایران نیز کماکان در بیان تبلیغی خود علیه آمریکا، از هر فرصتی استفاده کرده است، اما چه اتفاقی رخ داده که ناگهان بحث راه‌اندازی دفتر حافظ منافع آمریکا در تهران مطرح می‌شود و ایران از آن استقبال می‌کند؟
● آیا در پس پرده، اتفاق دیگری در شرف وقوع است؟
برای توضیح این نکته لازم است، نگاهی به تحولات این چند هفته اخیر داشته باشیم.
هفته‌های پیش روزنامه آمریکایی واشنگتن خبر از طرحی در وزارت خارجه آمریکا داد که دوسال روی آن بحث و بررسی و کارشناسی صورت گرفته و اکنون در مرحله اجراست. به نوشته این روزنامه وزارت خارجه آمریکا درصدد است دفتری که حافظ منافع این کشور باشد در تهران تاسیس کند، چرا که می‌خواهد از این طریق زمینه برقراری ارتباط بیشتر با شهروندان ایرانی فراهم شود.
خبر بلافاصله مورد استفاده و تحلیل خبرگزاری‌ها و شبکه‌های جهانی قرار گرفت. روابط دیپلماتیک ایران و آمریکا به دنبال تسخیر سفارت آمریکا در سال ۵۸ توسط دانشجویان خط امام، به کما رفته بود و دو کشور دامنه اعتراض خود نسبت به یکدیگر را افزایش داده بودند. آمریکا در هر حادثه‌ تروریستی نام ایران را به میان می‌کشید و ایران هردستی را که به کشور دراز می‌شد، توطئه آمریکا قلمداد می‌کرد.
این چنین بود که به‌رغم چند تحرک کوچک و میانجی‌گری برخی کشورها برای کاهش تنش دو کشور، نه تنها ابروهای گره کرده مسئولان دو کشور باز نشد، بلکه هر یک برای آن دیگری پیش‌شرط گذاشت و اجرای آن پیش‌شرط را مقدم برمذاکره دانست. به همین دلیل نیز سفارت سوئیس در تهران، وظیفه حفاظت از منافع آمریکا را نیز برعهده گرفت و حلقه‌ای شد بین ایران و آمریکا تا اگر قرار است پیامی مستقیم ارسال یا دریافت شود، این سفیر سوئیس باشد تا چنین وظیفه‌ای را برعهده گیرد. با این حال، خبر واشنگتن پست یک نکته را نیز در خود محفوظ داشت و آن این که آمریکا اگرچه درخواست خود را دوسال مورد بازبینی و بررسی قرار داده است اما هنوز آن‌را برای ایران ارسال نکرده چرا که «دیپلمات‌های آمریکایی نگران هستند در صورت ارایه درخواست رسمی، گشایش دفتر حافظ منافع در تهران در شرایط کنونی به مثابه ضعف آمریکا تفسیر شود.»
از‌ آن پس آرام‌آرام بحث گشاش این دفتر، بالا گرفت. اگر خانم رایس وزیر خارجه آمریکا، این خبر را نه تایید و نه تکذیب کرد، اما مقامات دولتی ایرانی در اولین واکنش نوعی شتاب‌زدگی در استقبال از این طرح نشان دادند. گویی آن را برگ مثبتی در کارنامه سال آخر خود می‌دیدند. پس، از یک سو منوچر متکی وزیر خارجه ایران در نشست خبری خود در نیویورک آن طرح را قابل بررسی دانست و از سوی دیگر محمود احمدی‌نژاد رئیس‌جمهور ایران که سفر هرساله خود به آمریکا را تحت هر شرایطی عملی می‌کند، گفت: «جمهوری اسلامی از هر حرکتی برای گسترش روابط بین ملت‌ها استقبال می‌‌کند.»
بدین ترتیب دو مقام عالی اجرایی کشور خرسند از طرح این موضوع بودند، چنانکه احمدی‌نژاد گفت: «هنوز دولت ایران درخواست رسمی در این باره دریافت نکرده است اما هرپیشنهادی در این خصوص قابل بررسی است و از آن استقبال می‌کنیم.»
اظهارات احمدی‌نژاد البته در داخل کشور بی‌پاسخ نماند، چنانکه روزنامه جمهوری‌اسلامی به احمدی‌نژاد یادآور شد که تصمیم در خصوص ارتباط با آمریکا نه در دولت که توسط رهبری اتخاذ می‌شود. و روزنامه کیهان در خبر دیگری گشایش این دفتر را «جاسوس‌خانه» تلقی کرده بود که آمریکا از این طریق به امور جاسوسی می‌پردازد.
به‌رغم واکنش‌های داخلی، بحث بسته نشد. گرچه خانم رایس در موضع‌گیری دیگر گفت: «تصمیمی درباره دایر کردن دفتر حفاظت از منافع آمریکا در ایران نگرفته‌ایم.» اما در محافل داخلی آمریکا و ایران همچنان از این قضیه سخن گفته شد. ضمن آن که فعالیت‌های هوشنگ امیراحمدی رئیس انجمن دولتی ایران و آمریکا تشدید شد و او چند بار به تهران آمد و هربار مقابل دوربین خبرنگاران نشست تا از او عکس بگیرند و با او مصاحبه کنند و او یادآور شود که با دستور محمود احمدی‌نژاد به ایران سفر می‌کند و ماموریتش گرم کردن روابط دوکشور است و در این خصوص نیز با حلقه اطرافیان رئیس‌جمهور مانند رحیم مشایی، غلامحسین الهام و... دیدار داشته است.
در این میان البته یک نکته دیگر نیز روشن شد. منوچر متکی وزیر خارجه ایران که در آمریکا به سرمی‌برد، در همان مصاحبه مطبوعاتی خبر از آن داد که ایران سال پیش طرح پرواز مستقیم بین‌ ایران و آمریکا را به مقامات آمریکایی پیشنهاد داده بود؛ اتفاقی که البته رخ نداد اما نشان از ان می‌داد که دولت نهم، برخلاف تمام شعارهایی که ضد آمریکا می‌دهد، بی‌میل نیست با این کشور ارتباط خود را برقرار کند.
شاید از همین منظر بود که ناگهان بحث حمله آمریکا به ایران بسیار پررنگ شد و در داخل ایران،‌برخلاف سیاست‌های تبلیغی ۳۰ سال گذشته، به آن دامن زده و نقل محافل مختلف شد. تا پیش از این هرگاه آمریکاییان سخن از حمله به میان می‌آوردند، یا مانوری انجام می‌دادند یا ناوی را به خلیج‌فارس ارسال می‌کردند، مورد تمسخر مقامات داخلی ایران قرار می‌گرفتند اما این بار گویی ورق برگشته بود. انگار باور برخی چنین بود که احتمال وقوع حمله بسیار است تا جایی که برخی تحلیل‌گران سفر سعید جلیلی دبیر شورای عالی امنیت ملی ایران به قم و دیدار با مراجع را در این راستا ارزیابی کردند.
برخلاف آنچه تبلیغ می‌‌شد، ناگهان خبر رسید که سفرای ایران و آمریکا در عراق در مجلسی حاضر شده‌اند و مقابل چشم خبرنگاران و دوربین عکاسان با یکدیگر دست داده و لبخندی رد و بدل کرده‌اند. چند روز بعد از این خبر ظاهرا بی‌اهمیت واشنگتن پست، خبر از طرح آمریکایی گشایش دفتر حافظ منافع در ایران داد و هنوز در گرماگرم این خبر بودیم که آمریکاییان اعلام کردند ویلیام برنز معاون وزیر خارجه آمریکا قرار است در مذاکرات هسته‌ای ایران با اروپاییان شرکت کند و نقش‌آفرین باشد. خبر تکمیلی نیز عدم مخالفت ایران با حضور برنز در این مذاکرات بود. در حالیکه در طول ۵ سال گذشته هر بار که نام آمریکا برای مذاکرات هسته‌ای مطرح شده بود، ایران نمی‌پذیرفت یا آمریکا سر باز می‌زد.
اما اتفاق بعدی پررنگ شدن سفرهای هوشنگ امیراحمدی که روزنامه اصولگرای کیهان از او با لقب «دلال رابطه ایران و آمریکا» یاد می‌کند، به ایران بود. او از سال جدید خورشیدی چند باری به ایران آمد، اما هر بار بی‌اطلاع و بی‌اینکه کسی مطلع شود. این‌بار اما چندین بار خود را آفتابی کرد و با روزنامه همشهری و چند روزنامه دیگر به گفت‌وگو نشست و خبر داد که تمام سفرهایش با اطلاع و به درخواست دولت ایران صورت گرفته و حتی با مقاماتی مانند رحیم مشایی و غلامحسین الهام سخنگوی دولت جلسات مختلفی نیز داشته است؛ خبری که از سوی دولت و الهام تکذیب نشد.
گویی به نظر می‌رسید که در کشور و در پس‌پرده، دولتی که شعارش «کابینه هفتاد میلیونی» است، می‌کوشد در آخرین سال حضور خود یک‌طرفه دیوار بی‌اعتمادی میان جمهوری اسلامی و ایالات متحده آمریکا را بردارد. و از قرار معلوم هوشنگ امیر‌احمدی، آنچنان نقش و جایگاه خود را برای دولتمردان کنونی ایران، پررنگ جلوه داده است که ریش و قیچی را به دست او سپرده‌‌اند تا یک تنه‌تمام حایل‌ها را از بین ببرد.
● هوشنگ امیر احمدی کیست؟
او خود معتقد است که "دارای شخصیتی خودساخته است. نه آقازاده و نه شاهزاده. بلکه وی شهروندی معمولی است که از بطن مردم برخاسته و روی پای خود ایستاده است." به همین علت به ریشه‌های خانوادگی خود که "شیعه و زمین‌دار" بودند و در شهرستان طالش در ساحل خزر زندگی می‌کردند اشاره می‌کند و یادآور می‌شود که تحصیلات ابتدایی خود را در همان جا (روستای شیخ‌نشین) و در مدرسه‌ای که اهدایی پدربزرگش بود، به اتمام رسانده است اما برای تحصیلات متوسطه به اجبار در یازده سالگی خانواده خود را ترک کرده و به شهرستانهای ماسال و بعد رشت رفت. با پذیرفته‌شدن در کنکور از چند دانشگاه ایران، رشته کشاورزی در دانشگاه تبریز را انتخاب کرد و نهایتا مدرک مهندسی کشاورزی را اخذ می‌کند.
بعد از فارغ‌التحصیل شدن از دانشگاه، به‌خدمت سربازی می‌رود و در لباس افسری با مردم لاهیجان و مبارزان سیاهکل آشنا می‌شود. با این حال اگرچه این دوره از زندگی‌اش با اعضای جنبش چریکی سیاهکل آشنا می‌شود اما پیوندی با آنها برقرار نمی‌کند و با الهام از آن مبارزات راه شعرگویی و قصه‌نویسی را برای خود انتخاب می‌کند. بعد از پایان دوره سربازی، در کارخانه قند بروجرود مشغول کار می‌شود و سپس به استخدام سازمان گسترش و نوسازی صنایع ایران درمی‌آید. با آغاز بکار حزب رستاخیز و فشار سازمان امنیت و اطلاعات کشور (ساواک) روی کارمندان ارشد دولت، مبنی‌بر عضویت اجباری در این حزب، او برای ادامه تحصیل خارج از کشور را برگزید. در سال ۱۳۵۴ به آمریکا رفت و فوق لیسانس در رشته مدیریت صنعتی و سپس در سال ۶۱ دکترا در رشته برنامه‌ریزی و توسعه بین‌المللی از دانشگاه کرنل در ایالات نیویورک را گرفت . گرچه در خلال تحصیلات دوره دکترا و بعد از پیروزی انقلاب در سال ۱۳۵۸ به ایران بازگشت و برای کار به سازمان گسترش رفت اما مدیرعامل جوان آن روز سازمان گسترش به او گفت که "نیازی به تحصیلکرده آمریکایی نیست".
امیراحمدی مجددا به آمریکا بازگشت تا تحصیلات خود را تکمیل کند. در سال ۱۳۶۱ مدرک دکترا را اخذ و سال بعد به استخدام دانشگاه ایالتی راتگرز در نیوجرسی آمریکا درآمد و تاکنون به عنوان استاد تمام‌وقت دانشگاه راتگرز در برنامه‌ریزی و توسعه بین‌المللی و رییس مرکز مطالعات خاورمیانه این دانشگاه مشغول به فعالیت است.
هوشنگ امیراحمدی اما نه به واسطه فعالیت‌های علمی‌بلکه به دلیل لابی‌های سیاسی شهره است. او تمام ۳۰ سال گذشته همیشه تلاش داشت خود را به حکومت و دولت ایران نزدیک کند. هنگامی‌که‌هاشمی‌رفسنجانی رییس‌جمهور ایران بود، امیراحمدی چندبار تلاش کرد خود را به وی نزدیک کند. به همین دلیل از دوران سازندگی دفاع می‌کرد تا از لابی خود برای ارتباط‌گیری بین ایران و آمریکا استفاده کند. در دوران ریاست‌جمهوری سیدمحمد خاتمی‌نیز ازجامعه مدنی در کشور و توسعه سیاسی سخن گفت و نوشت تا بلکه ارتباطاتی را برای نزدیکی به دولت بیابد. اگر در دولتهای ‌هاشمی‌و خاتمی‌نتوانست خود را به دولت نزدیک کند و با رییس‌جمهور ایران ارتباط نزدیک بگیرد اما در دوران ریاست جمهوری محمود احمدی‌نژاد حاصل تلاش ۳۰ ساله خود را دید و توانست روزنی به درون دولت بیابد تا جایی که می‌گوید برای سفر به تهران "آقای احمدی‌نژاد لطف کرده و ضمن هماهنگی با نهادهای مشخصی امکان آمدنم را فراهم کردند و من نیز بارها از ایشان تشکر کردم."
او تحت فعالیت شورای آمریکاییان و ایرانیان، که سازمانی غیردولتی درآمریکاست می‌کوشد ایران و آمریکا را به یکدیگر نزدیک کند. این شورا مدعی است که در حال حاضر"تنها مدافع حل مشکل دو کشور در چهارچوب دیپلماسی، احترام متقابل و منافع مشترک است" و عذرخواهی خانم مادلین آلبرات، وزیر امور خارجه وقت آمریکا، از ملت ایران را به دلیل سیاستهای غلط گذشته آمریکا از جمله کودتا بر علیه دولت ملی محمد مصدق و پشتیبانی آمریکا از دیکتاتوری محمدرضاشاه پهلوی را از جمله دستاوردهای خود می‌دانند.از دیگرسو امیراحمدی تاکید دارد که شورای او "باعث لغو تحریمهای دولت آمریکا بر فرش ایران و برخی کالاهای کشاورزی شد. ضمن آن که برای اولین بار بعد از انقلاب بانی گردهمایی و گفتگو بین رئیس مجلس و تعدادی از نمایندگان ملت ایران با تعدادی از نمایندگان کنگره آمریکا بود."
با این حال اکنون هوشنگ امیراحمدی توانسته است نقشی برای خود با حمایت دولت محمود احمدی‌نژاد دست و پا کند و آنچه را که به دنبالش بود بدست آورد. اکنون خود را "سمبل" روابط دو کشور می‌داند. برخی از تحلیلگران سیاسی معتقدند که هوشنگ امیر احمدی توان لابی با دولتمردان آمریکایی را ندارد اما تلاش می‌کند نقش خود را برای طرف ایرانی کم‌اهمیت جلوه ندهد. او در طول ۴ ماه گذشته بارها به تهران آمد و با دولتمردانی مانند غلامحسین الهام، رحیم مشایی، سعید جلیلی و‌هاشمی‌ثمره نشست و سیاست‌های خود را پیش برد به طوری که به مقامات تهران یادآور می‌شود مقامات آمریکایی به تهران پیغام داده‌اند که "ما سر بازگشایی دفتر حافظ منافع در تهران جدی هستیم." اکنون باید دید که آیا او می‌تواند آرزوی ۳۰ ساله خود را محقق کند یا خیر؟
اکبر منتجبی
منبع : شهروند امروز