یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

پس از مکاتبه، مناظره و مذاکره


پس از مکاتبه، مناظره و مذاکره
پیام «تبریک» محمود احمدی‌نژاد به باراک اوباما به خاطر پیروزی او در انتخابات ریاست‌جمهوری آمریکا بیش از آنکه اهمیت و حساسیت سیاسی داشته باشد موضوعیت رسانه‌ای دارد و از همین رو است که بازتاب قابل‌توجهی داشته و موضوع این گفتار نیز هست. این پیام، تنها روابط تیره دو کشور در نزدیک به۳۰ سال گذشته را به یاد نمی‌آورد بلکه یادآور تلاش‌های عمدتا ناکام رئیس‌جمهور اصولگرای جمهوری‌ اسلامی برای فتح باب مذاکره با دولت جورج بوش در طول سه سال گذشته است که اتفاقا با آرمان‌گرایی ادعایی کمتر سازگاری داشته و بیشتر با عمل‌گرایی‌های معطوف به قدرت و نه الزاما عقلانیت سیاسی یا توقعات دیپلماتیک قابل درک بوده است. در اینکه پیام «تبریک» رئیس‌جمهور اصولگرای «جمهوری‌ اسلامی ایران» به «رئیس‌جمهوری منتخب ایالات متحده آمریکا» رفتاری نیست که پیش از این از اسلاف آقای احمدی‌نژاد در تاریخ جمهوری اسلامی و حتی ابوالحسن بنی‌صدر اولین رئیس‌جمهور ایران سر زده باشد، تردیدی نیست. چه، بنی‌صدر نیز با اینکه می‌توانست با توجه به اقدام جیمی کارتر در صدور فرمان عملیات طبس برای نجات گروگان‌ها و دستور قطع ارتباط سیاسی و بعد تحریم‌های اقتصادی علیه ایران و نیز انسداد حساب‌های بانکی از پیروزی رقیب او استقبال کند اما چنین اتفاقی نیفتاد و رونالد ریگان، جورج‌بوش پدر، بیل کلینتون و جورج‌بوش پسر که ۲۸ سال جمهوری اسلامی را در کاخ سفید حضور داشتند هیچ‌یک پیام تبریکی از تهران دریافت نکردند.
حساسیت بر سر ارسال این نوع پیام‌ها به مقام‌های ارشد غربی به گونه‌ای است که اولین رئیس‌جمهوری ایران به خاطر ارسال نامه تشکرآمیز به خانم مارگارت تاچر، نخست‌وزیر وقت بریتانیا مورد انتقاد قرار گرفت. با اینکه مضمون آن سپاس از دستور دخالت و عملیات «اسکاتلندیارد» برای پایان ماجرای گروگانگیری دیپلمات‌ها و پرسنل سفارت ایران در لندن بود که دو کشته هم بر جای گذاشته بود و اگر پلیس لندن مداخله نمی‌کرد گروگانگیرها از خشونت‌های بعدی نیز فروگذار نمی‌کردند. با درک همین حساسیت و اطلاع از پیشینه روابط ایران و آمریکاست که مشاور رسانه‌ای آقای احمدی‌نژاد که خود تابعیت دوگانه «ایرانی- آمریکایی» دارد توضیح داده است: این پیامی بود به «منتخب مردم آمریکا» و نه «رئیس‌جمهوری ایالات متحده آمریکا». این ادعای آقای حمید مولانا در حالی است که آقای احمدی‌نژاد در خطاب خود از باراک اوباما به عنوان «رئیس‌جمهور منتخب ایالات متحده آمریکا» یاد می‌کند. جالب‌تر اینکه بدانیم در طول نزدیک به ۳۰ سال گذشته هیچ‌کس به اندازه «حمید مولانا» در رد مکانیسم انتخاباتی آمریکا مقاله ننوشته و گفت‌و‌‌گو نکرده است و مطالب روزنامه کیهان به قلم او در این زمینه موجود و قابل مراجعه است. اما او در انتخابات اخیر آمریکا دچار نوعی تعارض شد و برخلاف دیگر اصولگرایان، آشکارا ابراز امیدواری می‌کرد که اوباما به پیروزی ‌رسد.
● تعارض‌های مشاور رسانه‌ای
نخستین تعارض در آرزوی آقای مولانا با تحلیل‌های داخلی دیگر اصولگرایان بود. آنان در محافل عمومی این راهبرد تبلیغی را دنبال می‌کردند که تفاوتی ندارد که رئیس‌جمهوری آمریکا از حزب جمهوریخواه باشد یا دموکرات‌ اما بر پایه برخی شنیده‌های مستند در بعضی نشست‌های درون‌گروهی، مک‌کین را - به دلایلی که بعدتر خواهد آمد- ترجیح می‌دادند. دکتر مولانا اما چنین نگاهی نداشت و اوباما را ترجیح می‌داد و حتی به سبب این تحلیل که یک‌بار در جمع سفیران ایران و در سطح محدود و مرتبه بعد در دهمین «همایش استادان بسیجی» دانشگاه‌ها به صورت علنی و رسانه‌ای مطرح کرد سرزنش شد. او در توجیه نگاه خود در آن همایش گفت: «از کجا معلوم که اوباما مثل گورباچف، قهرمان نشود و آمریکا هم مثل شوری تاب تغییرات او را نیاورد؟» تعارض ذاتی تحلیل او در آن همایش این بود که از یک‌سو انتخاب اوباما را «مایه زوال آمریکا» قلمداد می‌کرد و از جانب دیگر می‌گفت: «اوباما، امپراتوری رو به زوال آمریکا را نجات خواهد داد و مثل جیمی‌کارتر که به بادام‌زمینی فروش شهرت داشت و نه رجل سیاسی اما به خاطر شکست ویتنام و وقوع انقلاب اسلامی ایران به قدرت رسید.» [البته چون در آن سال‌ها آقای دکتر مولانا در آمریکا اقامت داشته گمان کرده است که کارتر پس از انقلاب اسلامی ایران به کاخ سفید راه یافت حال آنکه او در سال ۱۳۵۵ به ریاست‌جمهوری رسید و یک سال بعد به ایران آمد و شاه با او در تهران و واشنگتن دیدار داشت و انقلاب اسلامی ۵۷ نه‌تنها موجب به قدرت رسیدن او نشد که موجب شد دموکرات‌ها ۱۲ سال از صحنه غایب باشند. (از ۱۳۵۹ تا ۱۳۷۱ که بیل کلینتون رئیس‌جمهور شد)] در همان همایش در عین حال تصریح کرد: «هیات حاکمه آمریکا ریشه‌دار است و آمریکا را یک نفر نمی‌تواند تغییر دهد. من خود تاکنون شاهد ۱۰ رئیس‌‌جمهوری از زمان آیزنهاور بوده‌ام. این رئیس‌جمهورها می‌آیند و می‌روند و سیاست‌های مختلفی دارند اما از زمان آیزنهاور تا بوش سیاست خارجی آمریکا تغییر بنیادینی نداشته است در حالی که دنیا تغییر کرده است.» با این وصف در پیام احمدی‌نژاد به اوباما از او «تحول صحیح و اساسی در سیاست‌های داخلی و خارجی دولت آمریکا» خواسته شده و به صورت مشخص این موارد را برشمرده است: «خدمت به مردم، اصلاح وضعیت بحرانی اقتصادی، بازیابی حیثیت، روحیه و امید آنان و رفع کامل فقر و تبعیض، احترام کامل به کرامت، امنیت و حقوق انسانی و تقویت بنیان‌های خانواده.»
● نگاه سیاسی یا ایدئولوژیک
پیام تبریک البته با دقت نوشته شده است. از جمله اینکه در ابتدا آمده است: «از اینکه توانستید آرای اکثریت شرکت‌کنندگان در انتخابات را به خود جلب کنید تبریک می‌گویم.» در هفته‌های اخیر مهم‌ترین محور تبلیغات رسمی که در روزنامه دولت و صداوسیما انعکاس می‌یافت این بود که ۱۰۰ میلیون نفر از مردم آمریکا در انتخابات شرکت نمی‌کنند و به همین خاطر رئیس‌جمهور اصولگرای جمهوری اسلامی توفیق اوباما را در جلب آرای اکثریت «شرکت‌کنندگان در انتخابات» و نه الزاما «مردم آمریکا» ذکر می‌کند. هرچند این نوع بازی با کلمات در عرف سیاسی چندان جایی ندارد و خود آقای احمدی‌نژاد نیز همواره و به دفعات از جانب «ملت ایران» و نه «اکثریت شرکت‌کنندگان در مرحله دوم انتخابات ریاست‌جمهوری ایران» سخن می‌گوید. دقت دیگر رئیس‌جمهور در پرهیز از ورود به بحث تبار و پدر کنیایی اوست. این در حالی است که معمر قذافی، رهبر لیبی به اعتبار آفریقایی (کنیایی) بودن پدر آقای اوباما و نام «حسین» در نام کامل او، وی را «برادر آفریقایی و حتی مسلمان» خود لقب داده است. محمود احمدی‌‌نژاد اما عبارت «باراک حسین اوباما» را نیاورده که در واقع «برکت حسین اوباما» است و اشاره‌ای هم به تبار او نکرده است. پدر اوباما مسلمان بود و از کنیا بورس پذیرش در دانشگاهی را در هاوایی گرفت و در آمریکا با یک آمریکایی ازدواج کرد. فشار و انتقاد شدید خانواده از وصلت این دو سبب شد که کار آنها پس از دو سال به طلاق بکشد و فرزند به مادر سپرده شود تا پدر بتواند در «هاروارد» ادامه تحصیل بدهد. اینگونه بود که «برکت»، «باراک» شد و به جای آیین پدر تحت تعالیم مسیحی قرار گرفت. همین موضوع نگاه خاص فقهی را ضروری می‌کند و از این‌روست که احمدی‌نژاد به «برکت» و «حسین» کاری ندارد و همانگونه که اوباما خود دوست‌تر می‌دارد آنگونه خطابش کرده است که نسب آمریکایی او اقتضا می‌کند. تصویر مادربزرگ سفیدپوست رو به احتضار تردیدهای شماری از آمریکایی‌ها را در اصالت آمریکایی او از تبار مادر از میان برد و اشک‌‌های او در مرگ پیرزن فضای عاطفی خاصی را پدید آورد.
● اوباما یا مک‌کین
دلایل متعددی می‌‌توان آورد که نشان دهد برخلاف آنچه تبلیغ و ادعا می‌شد ترجیح اصولگرایان رادیکال نه باراک اوباما که اتفاقا جان مک‌کین بود. مهم‌ترین دلیل اینکه بر حمید مولانا خرده گرفتند که چرا پیروزی اوباما را پیش‌بینی و از آن استقبال می‌کند، او گفته بود: «شانس اوباما در عراق و ایران بیش از دیگران است زیرا نتیجه‌ای فوری برای آمریکا به ارمغان می‌آورد.» اما به نکات دیگری نیز می‌توان اشاره کرد. نخست اینکه محمود احمدی‌نژاد در طول ۹ ماه گذشته دو مرتبه و هر دو بار در گفت‌و‌گو با رسانه‌های خارجی پیش‌بینی کرده بود: «نمی‌گذارند اوباما رئیس‌جمهور شود.» در اسفندماه سال گذشته و پس از سفر به عراق در گفت‌و‌گو با روزنامه اسپانیایی «ال‌پائیس» گفت: «بعید می‌دانم دستگاه پشت پرده کاخ سفید اجازه دهد اوباما به کاخ سفید راه یابد. شما مناسبات قدرت را در آمریکا می‌شناسید. آنها در قدرت، بسیار خشن عمل می‌کنند و رای مردم تضمین شده نیست.» دو ماه بعد نیز در یازدهم اردیبهشت سال‌جاری در دهلی‌نو گفت: «آیا فکر می‌کنید در آمریکا اجازه می‌دهند یک سیاهپوست رئیس‌‌جمهور شود؟ من فکر نمی‌کنم اجازه دهند آقای اوباما رئیس‌جمهور شود.
انتخابات در آمریکا به‌طور طبیعی به سمت خاص هدایت می‌شود.» با اینکه احمدی‌نژاد انتظار داشت، اوباما واکنشی نشان نداد و نه تنها دعوت او را برای دیدار در نیویورک در حاشیه مجمع عمومی سازمان ملل متحد نپذیرفت بلکه سوم مهرماه ۱۳۸۷ – تنها ۴۰ روز قبل از پیام اخیر- به موجب خبری که همان موقع خبرگزاری محافظه‌کار «آریا» مخابره کرد در قبال نطق رئیس‌جمهور ایران در مجمع عمومی اینگونه موضع گرفت و واکنش نشان داد: «من به شدت این سخنان نامعقول و اهانت‌‌آمیز در سازمان ملل را محکوم می‌کنم و متاسفام که به او جایگاهی داده شد تا بتواند دیدگاه‌های ضدیهودی و نفرت‌انگیز خود را بیان کند.» در همین حال مفسر سیاسی «فاکس‌نیوز» که به جمهوریخواهان افراطی گرایش دارد یکی از شعارهای اوباما و احمدی‌‌نژاد در انتخابات سه سال قبل ایران را مشترک دانست. «مونیکا کراولی» با طعنه درباره شعار «ما می‌توانیم» اوباما گفت: این در واقع همان شعار احمدی‌‌نژاد است با این تفاوت که اوباما می‌گوید: «بله، ما می‌توانیم.» نکته دوم این است که اگرچه با انتخاب اوباما گزینه نظامی، منتفی به نظر می‌رسد اما محبوبیت و کاریزمای او می‌تواند در اظهارنظرهای احتمالی یا تصمیم‌گیری علیه برنامه هسته‌ای ایران فضای تبلیغی منفی و شدیدتری را سامان دهد. خبرگزاری رسمی دولت پیش از این در گزارشی ادعا کرده بود: «رسانه‌های آمریکایی به نقل از مقام‌های اسرائیل نوشتند که تیم‌هایی برای هدایت اوباما در همه بخش‌ها طراحی و آنها را عملیاتی کرده‌اند و یکی از آنها نیز در بخش رسانه‌‌ای است و هدف عمده آنها نیز مخالفت با ایران است.» با این فرض تبلیغات علیه ایران متوقف نخواهد شد. با این تفاوت که آنچه از زبان اوبامای محبوب بیان شود زیان‌بارتر است از آنچه بوش منفور می‌گفت.
با این نگاه، لایه‌های افراطی و هسته مرکزی جریان احمدی‌نژاد به‌رغم تظاهر امروز خود جمهوریخواهان و مک‌کین را ترجیح می‌دادند زیرا در فضای میلیتاریزه می‌توان به تهییج توده‌ها و به حاشیه راندن مباحث دموکراتیک پرداخت اما با غلبه گفتمان‌های مدرن، اصلاح‌طلبان در این کار تواناتر به نظر می‌رسند. وجه سوم این است که با پیروزی اوباما احتمال کاندیداتوری خاتمی نیز فزونی می‌گیرد. هرچند اصولگرایان ایران هیچ ارتباطی با جمهوریخواهان و اصلاح‌طلبان نیز رابطه‌ای با دموکرات‌ها ندارند اما پاره‌ای شباهت‌های سیاسی و نه ایدئولوژیک را نمی‌توان انکار کرد. باراک اوباما در فروردین‌ماه امسال گفته بود: «چنانچه او پیروز شود در نخستین سال ریاست‌جمهوری تلاش می‌کند برای ایجاد ثبات در خاورمیانه با رهبران این کشورها وارد گفت‌وگو شود و یکی از نخستین کارهای من برای پیشبرد دیپلماسی این است که پیام بفرستیم که ما نیاز داریم با ایران و سوریه گفت‌وگو کنیم.» هرچند این اظهارنظر را می‌توان یکی از دلایل پیام تبریک دانست ولی کافی است که خاتمی اعلام کاندیداتوری کند و متقابلا اوباما نیز بگوید تا روشن شدن نتیجه انتخابات ریاست‌جمهوری در ایران صبر خواهد کرد.
این نکته را به یاد داشته باشیم که اصولگرایان پایگاه ثابت اجتماعی دارند اما اصلاح‌طلبان می‌توانند آرای خاموش را نیز جذب کنند. آرایی که تحت تاثیر القائات رسانه‌ای غرب بعضا به صندوق ریخته نشد اما در انتخابات آتی با منتفی شدن گزینه تغییر ساختاری با دخالت نظامی ناگزیرند اصلاح در چارچوب ساختار موجود سیاسی را به‌عنوان یگانه راه‌حل بپذیرند. موضوع دیگر می‌تواند این باشد که مک‌کین به سیاست بوش در عراق ادامه می‌داد حال آنکه اوباما درصدد جمع کردن این ماجرا خواهد بود ولو اینکه با سرعت مورد نظر این اتفاق نیفتد اما حضور او در کاخ سفید کارت را در بازی‌های عراق تا اندازه‌ای می‌سوزاند. به اینها می‌توان کهولت سن مک‌کین را نیز اضافه کرد که در صورت درگذشت او زنی کم‌تجربه را برای اولین‌بار به ریاست‌جمهوری آمریکا می‌رساند که تا مدتی و حداقل پایان دوره چهار ساله اجازه تحرک و دخالت قابل توجه خارجی به ایالات متحده نمی‌داد و اینها همه به سود اصولگرایان تلقی می‌شد. بی‌سبب نیست که صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران در برنامه‌های خبری خود در پنج‌شنبه گذشته متن کامل پیام احمدی‌نژاد به اوباما را پخش نکردند تا امکان حذف جمله اول که در آن واژه «تبریک» قید شده بود فراهم آید. مشکل آنها، «تبریک» تنها این نیست که روابط سیاسی جمهوری اسلامی ایران و ایالات متحده آمریکا ۲۸ سال است که قطع شده است و رهبری عالی نظام نیز مشکلات دو حکومت را ریشه‌ای‌تر از چند مورد می‌دانند و «دشمن» خوانده می‌شود بلکه قابل حدس است که فشارهای تازه‌ای متوجه نظام شود که از رسوایی و عریانی گفتار و رفتار بوش نیز فاصله داشته باشد.
● پیام رجایی به میتران
بعید نیست که در توجیه مفاد و اصل پیام مورد بحث به پاسخ شهید رجایی به فرانسوا میتران در مردادماه سال ۱۳۶۰ اشاره شود.محمود احمدی‌نژاد اصرار دارد خود را به محمدعلی رجایی تشبیه کند و هرچه همسر رئیس‌جمهور شهید انکار می‌کند و اصلاح‌طلبان یاران و وزیران رجایی را نام می‌برند که اکنون در زمره منتقدان احمدی‌نژاد هستند از این تلاش فرو کاسته نمی‌شود. بر این اساس بعید نیست که گفته شود در این پیام تبریک به مرحوم رجایی تأسی شده است. حال آنکه اولا دو کشور ایران و فرانسه رابطه سیاسی در حد سفیر داشتند ثانیا ابتدا فرانسوامیتران بود که پیام تبریک فرستاد و بعد رجایی به شکل غیرمرسوم که با عرف دیپلماتیک متفاوت بود، پاسخ داد. در موضوع اخیر اما رابطه دو کشور ایران و آمریکا قطع است و فرستنده پیام، رئیس‌جمهوری ایران است نه گیرنده آن. ضمن اینکه ناظر به مسائل کلی است و نه گره‌های روابط دو کشور.
● عمل‌گرایی و نگاه معطوف به قدرت
پیام تبریک به رئیس‌جمهوری منتخب آمریکا بیش از آنکه اقدامی اصولگرایانه و آرمان‌خواهانه باشد رفتار سیاسی و معطوف به مناسبات قدرت است. از یک رئیس‌جمهور و رئیس دولت نیز جز این انتظار نمی‌رود اما مشکل بر سر این است که با داعیه‌‌های دیگر نمی‌خواند و در بطن خود به صورت مشخص منافع ملی را پیگیری نمی‌کند و در حد تلاش برای کاری تبلیغاتی و رسانه‌ای باقی می‌ماند. در حالی که در مبانی اصولگرایی ضدیت و تخاصم با آمریکا یک آرمان غیرفروکاهنده است اما در عمل محمود احمدی‌نژاد بیش از هر مقام دیگر ایرانی- اعم از اصلاح‌طلب، مصلحت‌اندیش،‌محافظه‌کار و اصولگرا- برای گشودن روزنه‌ای در مناسبات ایران و آمریکا کوشیده و البته به نتیجه نرسیده است و ارسال این پیام نیز در همین راستا قابل ارزیابی است. پاره‌ای از تلاش‌های گذشته از این قرارند: حضور در عکس دسته‌جمعی سران در اجلاس مجمع عمومی سازمان ملل در حالی که رئیس‌جمهوری آمریکا نیز در آن بود، نامه به رئیس‌جمهوری آمریکا که بدون پاسخ ماند، دعوت بوش به مناظره که این نیز بدون جواب باقی ماند، چهار دور مذاکره در عراق و بعد در ژنو، استقبال از پیشنهاد گشایش دفتر حفاظت منافع و سفرهای مکرر هوشنگ امیراحمدی به ایران در این‌باره و پیشنهاد متقابل پرواز مستقیم تهران- نیویورک. رئیس‌جمهور اصولگرا که از بی‌توجهی‌ها ناخرسند شده بود در بازگشت از عراق، و در جمع مدرسین حوزه علمیه قم اظهار داشت: «براساس اطلاعات موثق، دشمنان طرح ربودن و ترور خادم ملت را در سفر به عراق برنامه‌ریزی کرده بودند اما با فضل‌الهی و با تغییر یکی دو برنامه در اراده و تصمیم آنها تزلزل ایجاد شد.»
پس از آنکه این اظهارات چندان موجی در آمریکا ایجاد نکرد و تنها موجب ناخرسندی میزبان عراقی شد احمدی‌نژاد توطئه ربودن و ترور خود را متوجه گروهی دانست که در میان آنها «پاکستانی و فلسطینی و تروریست‌هایی ضد ایران و آمریکا» بودند و بدین ترتیب بار دیگر به آمریکا یادآور شد که «طالبان» به‌عنوان گروهی که هم ضد ایران و تشیع است و هم آمریکا و غرب می‌تواند نقطه مشترک مذاکره و بحث باشد اما این پیام نیز بدون پاسخ ماند. وقتی سیاست‌های مکاتبه، دعوت به مناظره، مذاکره و مبادله پیام به نتیجه مطلوب نرسید، اسفندیار رحیم‌مشایی که روابط بسیار نزدیکی با رئیس‌ دولت دارد بر آن شد که مشکل را از جای دیگری حل کند و در اظهارنظری بی‌سابقه از «دوستی با مردم اسرائیل» سخن گفت. تاکید مکرر او بر این عبارت و اصرار بر این موضع و دفاع و حمایت رئیس‌جمهور این گمان را تقویت کرد که هدف از آن تلطیف فضای پس از بحث انکار هولوکاست است و جلب توجه محافل و لابی‌های یهودی در آمریکا. ماجرا تنها هنگامی پایان پذیرفت که رهبری عالی نظام شخصا در خطبه‌های نماز جمعه به تقبیح این نگاه پرداخت.
● برگ انتخاباتی
با اینکه به استناد موارد پیش گفته می‌توان تاکید کرد اصولگرایان دوست نداشتند اوباما پیروز شود و به‌جز حمید مولانا بقیه در تحلیل‌های خود جمهوریخواهان را در عین نامطلوب بودن، مطلوب می‌دانستند (نامطلوب به سبب ادامه سیاست‌های بوش و مطلوب به خاطر امکان هیجان‌آوری توده‌ای در برابر تهدیدات) با این وصف آقای احمدی‌نژاد پیام تبریک می‌فرستد. نه به‌خاطر تبار آفریقایی پدرش یا رنگین بودن پوست او. نه به‌خاطر واژه‌های آشنای «برکت» و «حسین» در نام اصلی و کامل وی. نه حتی به امید «ترجیح مصالح حقیقی مردم و انصاف و عدالت بر تقاضاهای سیری‌ناپذیر اقلیتی خودخواه و ناصالح» و عمل به این توصیه که «از فرصت خدمت حداکثر استفاده را به عمل آورد و نام نیکی از خود به جای‌گذارد.» که شاید در دل هم‌عقیده مراد و حامی و مرشد خود- آیت‌اللـه احمد جنتی- باشد که در خطبه‌های نماز جمعه تهران گفت: «انتخابات آمریکا تمام شد. یکی رفت و دیگری آمد. نمی‌دانم این آدم چه کار می‌کند. خیلی حرف‌هاست که در زمان انتخابات گفته می‌شود ولی بعد فراموش می‌شود. اگر بخواهد تحول ایجاد کند کوره امید است اما سیاست کلی آنها ضدیت با اسلام است. اینها اول به دستبوسی اسرائیل می‌روند و به خاک می‌افتند و بعد بر کرسی ریاست‌جمهوری می‌نشینند.» و نیز نه به‌‌خاطر پیام متفاوت. آنگونه که نویسنده کیهان و مشاور مقیم آمریکای او می‌گوید: «احمدی‌‌نژاد خود یک رسانه است. چرا که حرف‌هایی دارد که به واسطه غیرمترقبه بودن آنها شنیدنی است. او نستعلیق صحبت نمی‌کند و حتی یک واژه انگلیسی یا فرانسوی را نیز به کار نمی‌برد.»
شاید اگر رئیس‌جمهور می‌خواست «نستعلیق» بنویسد می‌توانست به جمله‌ای از آندره مالرو – نویسنده مشهور فرانسوی که به وزارت فرهنگ نیز رسید- اشاره کند که گفته بود: «آمریکا یگانه ابرقدرت دنیا و تاریخ است که این ابرقدرتی را بدون جنگ و زحمت فراچنگ آورده است.» یا این سخن «رابراندت» -جامعه‌شناس- را باز گوید که: «ساکنان سرزمین آمریکا به اندازه‌ای که بار مرارت و نفرت آن را بر دوش می‌کشند از شیرینی آن بهره نمی‌برند.» شاید بتوان تاکید بر «گرایش‌های معنوی ملت آمریکا» را در این پیام نوعی «نستعلیق»گویی دانست که البته از جانب جناب مشاور انکار شده بود. اما در عین حال می‌توان همه اینها را به کنار زد و انگیزه و هدف- فعلا در تعلیق- را معطوف به گفته‌ای از باراک اوباما در هشتم فروردین‌ماه گذشته دانست که اظهار داشته بود: «حیثیت جهانی آمریکا طی هشت سال گذشته لطمه دیده است. زیرا جورج بوش حاضر نشده با سرانی چون محمود احمدی‌نژاد وارد گفت وگو شود.»
وقتی رئیس‌ دولت تابوی عدم‌حضور در تصویر سران در سازمان ملل را شکست و به درخواست عکس یادگاری با یک نظامی آمریکایی در عراق نیز پاسخ منفی نداد و از این تصویر به مثابه یک افتخار یاد کرد، می‌توان حدس زد که دیدار و مذاکره با اوباما که قبل از پایان‌ دی‌ماه که رسما رئیس‌جمهوری آمریکا خوانده می‌شود برای او تا چه اندازه حیاتی است. خاصه هنگامی که به یاد آوریم انتخابات ‌ریاست‌جمهوری در خرداد ۱۳۸۸ پیش‌روست و پیروزی اوباما در پاره‌ای رسانه‌های داخلی به دوم خرداد ۷۶ تشبیه شد تا جایی که تارنمای «شهاب نیوز» تیتر زد: «دوم خرداد در قاره آمریکا تکرار شد!» و هیچ‌کس به اندازه آقای احمدی‌نژاد دوست ندارد که در ۲۲ خرداد ۸۸ دوم خرداد تکرار نشود.
مهرداد خدیر
منبع : روزنامه کارگزاران


همچنین مشاهده کنید