سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا

«معامله بزرگ» ایران و اوباما


«معامله بزرگ» ایران و اوباما
آیا با روی کار آمدن اوباما در آمریکا، سیاست خارجی ایران در منطقه تغییر خواهد کرد؟
چنین تحولی بستگی به چگونگی انجام «تغییر» عملی و بنیادی در سیاست خارجی آمریکا نسبت به پذیرش «نقش» و جایگاه منطقه‌ای ایران دارد. معضل جدید ایران و آمریکا، همزمان با تحولات جدید سیاسی در منطقه بر محور «تثبیت نقش‌ها»ست. در اوضاع کنونی، دو کشور افزایش نقش یکدیگر در منطقه را تهدیدی علیه امنیت و منافع ملی خود در نظر می‌گیرند و برای همین، تغییر در سیاست خارجی ایران، هنگامی رخ می‌دهد که سیاست خارجی اوباما بر محور خروج از این تضاد استراتژیک استوار باشد.
نگاه غالب در ایران این است که با روی کار آمدن اوباما، تغییرات بنیادی در سیاست‌های آمریکا نسبت به ایران رخ نخواهد داد و آمریکا با تداوم فشارهای سیاسی و تشدید تحریم‌ها، به نوعی ادامه دهنده سیاست‌های بوش خواهد بود. چنین نگاه همراه با بدبینی و احتیاط، ریشه در نگرانی سنتی و استراتژیک دولتمردان و نخبگان ایرانی دارد که اساسا هدف اصلی سیاست خارجی آمریکا در منطقه را به حداقل رساندن نقش سیاسی ـ امنیتی ایران در نظر می‌گیرند. از این دیدگاه فرقی نمی‌‌کند که رئیس‌جمهور دمکرات یا جمهوری‌خواه در کاخ سفید حاکم باشد، چراکه سیاست خارجی آمریکا در خاورمیانه، پیرو یکسری اصول راهبردی و تغییرناپذیر همچون حفظ «توازن قوا» و «تقویت نقش اسرائیل» است.
چنین سیاست‌هایی ایران را به عنوان منبع اصلی تهدید امنیتی در منطقه تعریف کرده و خواهان کمترین نقش برای این کشور هستند.
از دید ایران، تحولات جدید سیاسی در منطقه به ویژه پس از بحران عراق در سال ۲۰۰۳، نقش منطقه‌ای ایران را افزایش داده است که این افزایش، مدیون موقیعت ژئواستراتژیک ایران در نزدیکی با بحران‌‌های منطقه‌ای (افغانستان، عراق، لبنان) و همچنین ایدئولوژی پویای آن (عنصر شیعی) است که در وضعیت جدید، قابلیت بروز یافته‌اند.
در چند سال گذشته، حل هیچ‌کدام از بحران‌‌‌های منطقه‌ای بدون توجه و اهمیت دادن به «نقش» ایران موفق نبوده است. تحول جدید، ایران را در یک موقعیت برتر استراتژیک قرار داده است، به گونه‌‌ای که نخبگان ایرانی، خواهان بهره‌برداری از این فرصت تاریخی در راستای تثبیت نقش‌های سیاسی ـ امنیتی ایران در منطقه و حل معضلات راهبردی با آمریکا هستند؛ مسأله‌ای که می‌تواند از تلف شدن انرژی سیاسی ـ امنیتی ایران بکاهد و آن را در خدمت اهداف توسعه قرار دهد، اما تلاش ایران برای افزایش نقش منطقه‌ای در تضاد آشکار و استراتژیک با اهداف سیاست خارجی آمریکا در منطقه است که اساسا چنین تحولی را به ضرر منافع و امنیت ملی آمریکا، منافع متحدان سنتی آمریکا در جهان عرب و مهمتر از همه امنیت اسرائیل می‌داند.
در سال‌های گذشته، دولتمردان آمریکا، همه انرژی خود را بر به حداقل رساندن نقش ایران در منطقه به ویژه حوزه خلیج فارس و عراق متمرکز کرده‌اند. تلاش در راستای تغییر ساخت قدرت و سیاست در عراق و روی‌ کار آوردن نخبگان هم‌فکر و طرفدار آمریکا با هدف ایجاد نوعی «موازنه جدید قوا» بین‌ ایران و عراق، ایجاد ائتلاف با حکومت‌های سنی منطقه علیه ایران، حمایت از اسرائیل در راستای فشار بر ایران و سرانجام مخالفت سیستماتیک و هدفدار با برنامه هسته‌ای، همگی با هدف جلوگیری از افرایش نقش ایران در منطقه هستند.
در نتیجه تداوم چنین سیاست‌های تقابلی، ایران و آمریکا به‌ رغم دارا بودن منافع مشترک ژئوپلتیک در حفظ ثبات و امنیت منطقه‌ای ـ چیزی که در بحران افغانستان، منجر به همکاری نزدیک دو کشور شد ـ وارد یک فاز «تضاد استراتژیک سیاسی، امنیتی» شده‌اند.
به بیان دیگر، آنچه آمریکا از آن به عنوان سیاست‌های مشروع در راستای افزایش امنیت آمریکا یاد می‌‌کند و تلاش دارد به آن دست یابد، همزمان از سوی ایران به عنوان کاهش امنیت ملی تلقی می‌شود. مخالفت ایران با شکل اولیه توافق‌نامه امنیتی ـ سیاسی عراق با آمریکا در همین چهارچوب است، چرا که تثبیت حضور و افزایش نقش آمریکا در مرزهای حساس غربی ایران، نه تنها یک تهدید مستقیم امنیتی است که در بلندمدت، منجر به کاهش نقش استراتژیک ایران در حوزه‌های فوری امنیتی این کشور می‌شود. این در حالی است که تداوم چنین معضل استراتژیکی که دو کشور را «دشمنان بنیادی» تعریف می‌کند، به سود هیچ‌کدام از دو طرف نیست.
چالش اصلی ایران با دولت اوباما در چگونگی خروج اوباما از سیاست خارجی بوش و ایجاد تغییر بنیادی در تعریف نقش منطقه‌ای ایران است. دولت اوباما باید درک کند که ماهیت قدرت و سیاست در خاورمیانه تغییر کرده و تمرکز اصلی مسائل خاورمیانه از غرب با محوریت منازعه اعراب و اسرائیل به مناطق شرقی با محوریت مسائل خلیج فارس و عراق تغییر جهت داده است؛ بنابراین، نقش ایران را که دارای توان بالای بازیگری در هر دو منطقه حساس خاورمیانه (خلیج فارس و خاور نزدیک) است، نمی‌توان نادیده گرفت.
به هم پیوستگی مسائل سیاسی ـ امنیتی این دو منطقه، نیاز به بازتعریف نقش ایران در سیاست خارجی آمریکا را اجتناب‌ناپذیر می‌‌کند. تأکید بر سیاست سنتی «توازن‌قوا» و حمایت «یکجانبه از نقش اسرائیل» در اوضاع کنونی نه کارآیی لازم را دارد و نه مورد پذیرش بازیگران مهم منطقه‌ای از جمله ایران است.
در همین چهارچوب، دولت اوباما باید بداند که یک ایران دارای نقش منطقه‌ای به ضرر منافع ملی آمریکا نیست. نقطه اصلی شعار «تغییر» اوباما باید بر این محور استوار شود.
بر خلاف نگاه غالب در آمریکا، معضل اصلی ایران و آمریکا در حال حاضر، دریافت «تضمین‌های امنیتی» ایران از سوی آمریکا نیست، چراکه ایران خود «تولید کننده امنیت» در منطقه است و ایفای نقش آن برای ایجاد ثبات در منطقه حیاتی است.
معضل اصلی در «تضاد نقش‌ها»ست؛ بنابراین، «معامله بزرگ» بیش از هر چیز باید بر محور پذیرش و تثبیت «نقش» منطقه‌ای ایران صورت پذیرد. در آن صورت، شاید ایران بتواند مسائل خاور نزدیک را در ازای تثبیت نقش منطقه‌ای خود در حوزه‌های حیاتی امنیتی و منافع ملی در خلیج‌فارس و عراق سر و سامان دهد. ایران نیز باید درک کند که نفوذ سیاسی و نقش ایران، همواره پایدار نیست و برای همین باید از این لحظه تاریخی و استثنایی در راستای تثبیت نقش‌های سیاسی ـ امنیتی خود در شرایط انتقالی خاورمیانه، بیشترین بهره‌ را ببرد. همچنین پذیرش حق مشروع ایران در تداوم برنامه‌های صلح‌آمیز هسته‌ای نیز باید در چهارچوب تثبیت نقش ایران در منطقه باشد.
دکتر کیهان برزگر
استادیار روابط بین‌الملل دانشگاه علوم و تحقیقات


همچنین مشاهده کنید