دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

قلمرو دلالت معجزه


قلمرو دلالت معجزه
توجه انسان ها به معجزه به عنوان پدیده ای غیر عادی و دلالت آن، بویژه بر صدق مدعای آورنده اش، به زمان صدور معجزات به دست پیامبران الهی: باز می گردد. از قرآن كریم چنین برمی آید كه مردم از پیامبران خویش كه مدّعی نبوّت الهی بوده اند، نشانه خدایی می طلبیده اند و در مواردی كه این درخواست برخاسته از حس حقیقت جویی آنها بوده، انبیا: به اذن خداوند، معجزه می آورده اند. قرآن می فرماید: «قَالَتْ رُسُلُهُمْ اَفیِ اللَّهِ شَكٌّ فَاطِرِ السَّموَاتِ وَالاَْرْضِ یَدْعُوكُمْ لِیَغْفِرَ لَكُمْ مِنْ ذُنُوبِكُمْ وَ یُؤَخِّرَكُمْ اِلی اَجَل مُسَمًّی قَالُوا اِنْ اَنْتُمْ اِلاَّ بَشَرٌ مِثْلُنا تُریدُون اَنْ تَصُدُّونا عَمَّا كَانَ یَعْبُدُ آبَاؤُنَا فَأْتُونا بِسُلْطَان مُبین» (ابراهیم: ۱۰); پیامبرانشان گفتند: «مگر درباره خداوند ـ پدید آورنده آسمان ها و زمین ـ تردیدی هست؟ او شما را دعوت می كند تا پاره ای از گناهان شما را ببخشد و تا زمان معیّنی شما را مهلت می دهد. گفتند: شما جز بشری مثل ما نیستید، می خواهید ما را از آنچه پدرانمان می پرستیدند باز دارید. پس برای ما حجتی بیاورید.۱
تعاریف متفاوتی از معجزه ارائه شده است،۲ اما، تعریفی كه به نظر كامل می آید این است كه معجزه كاری فوق طاقت بشری است و با عنایت ویژه خداوند، به دست مدعی نبوّت، برای اثبات صدق مدعای خویش انجام می گیرد و مطابق با مدعای مدعی نبوّت و همراه با تحدّی است.
معجزه ـ به این معنا ـ از دیرباز مورد بحث و بررسی دانشمندان علوم ادیان الهی بوده و هست. دانشمندان یهود معجزه را به عنوان دلیلی بر نبوّت خاصه و برگزیده بودن قوم خویش و اندیشمندان مسیحی آن را به مثابه دلیل بر وجود خداوند (به گمان خودشان، الوهیت مسیح(ع)) و حقّانیت دین مسیح مورد بررسی و تحقیق قرار داده اند. فیلسوفان دین تحت عنوان «دلالت حوادث طبیعی بر وجود خداوند» از دلالت معجزه بحث كرده اند.۳ متكلّمان مسلمان در مبحث «دلایل نبوّت خاصّه» و مفسّران در مقدمه تفسیر یا ذیل آیات تحدّی و آیات مربوط به معجزه، از دلالت معجزه بحث كرده اند و به طور كلّی، در این زمینه تلاش های شایان تقدیری انجام شده، اما به نظر می رسد تمام زوایای این موضوع مورد بحث قرار نگرفته است.
آنچه با معجزه قابل اثبات می باشد، بر دو قسم است:
الف) مسائلی كه معجزه بدون واسطه بر آنها دلالت می كند.
ب) مسائلی كه با ضمیمه كردن برخی مقدمات به معجزه نتیجه گرفته می شود.
الف ) مسائل مربوط به مدلول بیواسطه معجزه
۱) معجزه و نبوت خاصّه
به گواهی تاریخ، برخی افراد به دروغ، مدعی نبوّت و سفارت ازطرف خداوند شده اند تا از این طریق، به شهرت و جاه برسند. بنابر این، باید معیارها و ضوابطی وجود داشته باشد تا با آن ها بتوان پیامبران راستین الهی را از كسانی كه به دروغ مدعی نبوّت اند، تشخیص داد. از جمله آنها، مجهّز بودن رسولان الهی به معجزه است; زیرا نبی و پیامبر مدعی ارتباط با خداوندند كه مردم نمی توانند آن را درك كنند و نشانه محسوسی لازم است تا مردم از طریق آن، به صدق مدعای او پی ببرند.
شاید بتوان گفت بحث از دلالت معجزه بر نبوّت خاصه به صورت استدلالی از قرن پنجم شروع شده است. از دانشمندان این قرن زكریّای رازی معتقد بود كه دلالت معجزه بر نبوّت خاصه اقناعی است.۴ ولی ابوحامد غزالی (۴۵۰ ـ ۵۰۵ هـ.ق)، دانشمند هم عصر او، این دلالت را برهانی دانسته و بر مدعای خود استدلال كرده است.۵
صاحب نظران در باب دلالت معجزه بر نبوت خاصه، دیدگاه های مختلفی ارائه داده اند:
▪ دیدگاه اول: هیچ رابطه ای بین معجزه ونبوّت خاصه نیست.۶
▪ دیدگاه دوم: دلالت معجزه بر نبوّت اقناعی است.
▪ دیدگاه سوم: رابطه بین معجزهو نبوّت خاصه برهانی می باشد.
▪ دیدگاه چهارم: راه اثبات نبوّت خاصه منحصر به معجزه است.۷
بیشتر دانشمندان اسلامی كه در مورد بحث كرده اند، به ویژه معاصران، نوع دلالت معجزه بر نبوّت خاصّه را منطقی می دانند و به دلیل حكمت،۸ دلیل حكم الامثال،۹ دلیل نقض غرض و دلایلی دیگر،۱۰ بر مدعای خود استدلال كرده اند. به نظر می رسد دلالت معجزه بر نبوّت خاصّه برهانی است. برای اینكه توجه به این نكته لازم است كه برهانی بودن دلالت معجزه بر نبوّت خاصّه تحلیلی است كه از رابطه این دو درك می شود و چه بسا، ممكن است كسانی از طریق برهانی، حتی از طریق معجزه، به نبوّت پیامبری ایمان نیاورند، بلكه از راه دیگری مثل تنصیص پیامبر قبلی و یا دقت در كردار و رفتار و محتوای آنچه آورده است، نبوّت او را قبول كنند كه این گروه درصد بالایی از پیروان پیامبران:، بخصوص پیامبر اكرم۶ را تشكیل می دادند و اكنون نیز پیرو آن حضرت هستند.
دلایل نقلی دلالت معجزه بر نبوّت خاصّه: در بحث نقلی از دلالت معجزه، كه شامل مباحث قرآنی و روایی می باشد، تذكار این مطلب لازم است كه برای اتمام حجت، از نظر شرعی حصول یقین روان شناختی (اقناعی) كافی است; زیرا از نظر بیانات نقلی و دینی، آنچه در اصول دین لازم است حصول یقین، اطمینان و قانع شدن می باشد. فقها نیز گفته اند: مسلمان باید به اصول دین یقین داشته باشد، ولی نگفته اند این یقین باید از راه برهان حاصل شود و همین مقدار از یقین در وصول به سعادت كافی است، گرچه از لحن قرآن كریم، كه به صورت تحدّی است، برهانی بودن معجزه (قرآن) پیامبر اكرم۶ فهمیده می شود.۱۱
الف ـ آیات قرآن كریم: در قرآن كریم، كلمه «معجزه» و مشتقات آن به معنای مورد نظر در این مبحث به كار نرفته و از واقعه معجزه به «آیه» (و در جمع، آیات) تعبیر شده است. ممكن است گفته شود كه این تعبیرها به معجزه اشاره ندارد.۱۲ پاسخ آن است كه با توجه به آیاتی كه این تعابیر در آنها به كار رفته و مسائلی كه این كلمات از آنها حاكی است، معلوم می شود مراد از این تعابیر، معجزات پیامبران: است; زیرا:
▪ اولاً، در آیاتی به كار رفته كه از پیامبری نشانه خدایی خواسته شده، او نشانه آورده و از آن نشانه ها با این كلمات تعبیر شده است. یا در مقام دعوت مردم به سوی خداوند، برای اثبات صدق مدعای خویش در نبوّت، كاری انجام داده یا سبب اتفاق افتادن كار فوق العاده ای شده كه از آن با این الفاظ تعبیر شده است.
▪ ثانیاً، وقتی انبیای الهی: این معجزات را آورده اند، مردم نتوانسته اند به مبارزه برخیزند و ساكت و قانع شده یا نسبت سحر به آورنده آن داده اند كه معلوم می شود قرآن نیز دلالت معجزه بر نبوّت خاصه را یقینی می داند (اعم از روان شناختی یا برهانی) و بیش تر برگردانندگان قرآن كریم به فارسی این الفاظ را به معجزه و یا كلماتی كه معنای «معجزه» را افاده كند، برگردانده اند. به عنوان نمونه، به چند آیه اشاره می شود:
۱) «آیه»: «وَ رَسُولاً اِلی بَنی اِسْرَائیلَ أنّی قَد جِئْتُكُم بِآیَهٔ مِنْ رَبِّكُم أنّی اَخْلُقُ لَكُم مِنَ الطِّینِ كَهَیَئهِٔ الطَّیرِ فَانَفْخُ فَیهِ فَیَكُونُ طَیراً بِاِذْنِ اللَّهِ...» (آل عمران: ۴۹); و ]او را به عنوان [پیامبری به سوی بنی اسرائیل ]می فرستد كه به آنان بگوید:[ من از جانب پروردگارتان برایتان معجزه آورده ام كه از گل، مجسمه مرغی می سازم و بر آن می دمم تا به امر خدا، مرغی گردد.
در این آیه شریفه، آقایان محمّد مهدی فولادوند، خرّمشاهی، كاظم پور جوادی، كاویانپور، الهی قمشه ای و سید رضا سراج كلمه «آیه» را به «معجزه» ترجمه كرده اند. دیگران نیز به «نشانه» یا «آیت» معنا كرده اند كه می توان این معنا را از آن استفاده كرد.
۲) «بیّنه»: «وَ اِلی ثَمُودَ اَخَاهُمْ صَالِحاً قَالَ یَا قَومِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَالَكُمْ مِنْ اِله غَیْرهُ قَدْ جاءَتْكُمْ بَیِّنَهٌٔ مِنْ رَبِّكُمْ هَذِهِ نَاقَهُٔ اللَّهِ لكُمْ آیَهٔ...» (اعراف:۷۳) این آیه اشاره دارد به اجابت حضرت صالح(ع) نسبت به درخواست قومش كه وقتی به آنها گفت: «اِنّی لَكُم رَسُولٌ اَمینٌ» (شعراء:۱۴۳); من برای شما فرستاده ای قابل اعتمادم، آنها گفتند: «مَا اَنْتَ اِلاَّ بَشَرٌ مِثْلُنَا فَأْتِ بِآیَهٔ اِنْ كُنْتَ مِنَ الصَّادِقینَ» (شعراء:۱۵۴); تو جز بشری مانند ما ]بیش [نیستی. اگر راست می گویی معجزه ای بیاور. از این دو آیه استفاده می شود كه از حضرت صالح(ع) برای صدق نبوّتش معجزه ای خواستند و او ناقه (شتر ماده) را آورد.
آقایان مكارم شیرازی، خرّمشاهی، پور جوادی، جواهری، خواجوی و الهی قمشه ای، «بیّنه» را در این آیه به «معجزه» معنا كرده اند.
«بیّنات»، جمع «بیّنه»، كه در آیاتی از جمله مائده:۱۱۰، فاطر:۲۵ و اسراء:۱۰۱ آمده است، اشاره به معجزات حضرت عیسی و انبیای الهی: دارد كه «بیّنات» را در آیه ۱۱۰ مائده آقایان دهلوی، سراج، فیض الاسلام، الهی قمشه ای، خواجوی، آیتی، مجتبوی و خرّمشاهی به «معجزه» ترجمه كرده اند.برخی از آیات قرآن اقوامی را مورد مذمت قرار داده و می گوید: با اینكه برایشان «بیّنات» (معجزات) آورده شد، ایمان نیاوردند: «لَقَدْ اَهْلَكْنا القُرون مِنْ قَبْلِكُمْ لَمَّا ظَلَموا و جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالبَیِّنَاتِ وَ مَا كانَوُا لِیُؤمِنُوا...» (یونس:۱۳); قطعاً نسل های پیش از شما را هنگامی كه ستم كردند، به هلاكت رساندیم و پیامبرانشان دلایل آشكار برایشان آوردند و بر آن نبودند كه ایمان بیاورند... .
شبیه این تعبیر، در آیه ۱۰۱ سوره اعراف نیز آمده است. چنین به نظر می رسد كه چون با آمدن معجزه برایشان نبوّت انبیا: ثابت شد، باید ایمان می آوردند، ولی ایمان نیاوردند و مستحق عذاب الهی شدند.
۳) «برهان»: «اسْلُكَ یَدَكَ فی جَیبِكَ تَخْرج بَیْضَآءَ مِنْ غَیْرِ سُوء واضْمُمْ اِلَیكَ جَنَاحَكَ مِنَ الرَّهْبِ فَذَانِكَ بُرهَانَانِ مِنْ رَبِّكَ اِلی فِرعونَ واِنَّهُمْ كَانُوا قُوماً فَاسِقینَ» (قصص:۳۲); دست خود را در گریبانت ببر تا سپید بی گزند بیرون آید و ]برای رهایی[ از این هراس، بازویت را به خویشتن بچسبان. این دو برهان از جانب پروردگار توست كه باید به سوی فرعون و سران ]كشور[ او ]ببری[; زیرا آن ها همواره قومی نافرمانند.
راغب اصفهانی می گوید: «برهان برای بیان حجّت است. بنابر این، برهان آن است كه همیشه و به یقین، اقتضای درستی دارد.»۱۳
كلمه «برهان» در آیاتی ـ چون نساء:۱۷۴ ـ به معنای «معجزه» و در آیات یوسف:۲۴، بقره:۱۱۱، انبیاء:۲۴، نحل:۶۴ و قصص:۲۵ به معنای «دلیل قاطع» آمده است كه از این كاربرد می توان استفاده كرد كه از نظر قرآن، معجزه دلیلی یقین آور است.
در آیه مزبور (قصص:۲۸)، آقایان الهی قمشه ای، كاویانپور و مكارم شیرازی، برهان را به «معجزه» ترجمه كرده و دیگران به «برهان»، «دلیل» یا «حجت» برگردانده اند كه نشان می دهد معجزه در جایی آورده شده است كه دلالت یقینی دارد.
ب) روایات ائمّه معصوم:: گفته شد كه معجزه و مشتقات آن به معنای مورد نظر در قرآن نیامده است و دانشمندان به این دلیل كه دیگران از آوردن مثل آن عاجزند، اصطلاح «معجزه» را به كار برده اند. این كلمه به همین معنا در كلمات و احادیث منقول از امام صادق و ائمّه پس از ایشان: نیز دیده می شود. البته از حضرت پیامبر، حضرت علی و ائمّه دیگر: مطالبی نقل كرده اند كه كلمه «معجزه» در آنها آمده و به احتمال زیاد، این لفظ از خود آن بزرگان است.
روایات منقول از ائمّه اطهار: نیز همانند قرآن كریم و عقل، دلالت معجزه بر نبوّت خاصه را مورد تأیید قرار داده است كه به دو روایت اشاره می شود:
ابن بصیر می گوید: به امام صادق: عرض كردم: چرا خدای عزّوجل به پیامبران، اولیای خود و به شما معجزه داده است؟ حضرت فرمودند: «برای آنكه دلیلی بر صدق آورنده اش باشد و معجزه از نشانه های خداوند است كه جز پیامبران و حجج او آن را در اختیار ندارند تا به این وسیله، راست گو از دروغ گو شناخته شود.»۱۴
در روایتی، امام حسن عسكری(ع) از پدر بزرگوارش نقل می كند كه پیامبر۶ در احتجاج با مشركان، كه می گفتند: چرا بشر پیامبر شده است، فرمودند: «بله، خداوند بشری را فرستاده و معجزه نیز در اختیارش قرار داده است، چنان كه انسان های معمولی، كه از باطن دل هایشان خبر دارید، توانایی انجامش را ندارند. به این وسیله، به عجز خودتان در مقابل آنچه آورده اند، پی می برید.این همان معجزهوشهادت خداوندبه راستی اوست.۱۵
۲) معجزه و نبوّت عامّه
ممكن است تصور شود كه صدور معجزه از سوی مدعی نبوّت علاوه بر دلالت بر نبوّت او (نبوّت خاصّه)، بر ضرورت ارسال پیامبران: از سوی خدا (نبوّت عامّه) نیز دلالت دارد; زیرا نسبت بین نبوّت خاصّه و نبوّت عامّه نسبت بین خاص و عام و مقیّد و مطلق است و خاص بدون عام و یا مقیّد بودن مطلق معنا ندارد. ولی باید توجه داشت كه اگر مقصود از این سخن آن باشد كه در نبوّت خاصّه، نبوّت عامّه مفروض و مفروغ عنه دانسته شده و صرفاً پس از اثبات نبوّت عامّه مطرح می شود، این مدعا درست و قابل تبیین است.۱۶
امّا اگر مقصود آن باشد كه با صدور یك كار خارق العاده به دست فردی كه مدّعی نبوت است، با توجه به عدم امكان همانندآوری آن، اثبات می شود كه خداوند باید پیامبرانی را برای هدایت بشر بفرستد، این مطلبی نپذیرفتنی است; زیرا در این صورت، صدور معجزه از چنین فردی در نهایت، بر آن دلالت دارد كه این معجزه، كار او به عنوان یك انسان نیست و نیرویی فراتر از انسان در صدورش نقش داشته است. لكن اینكه آن نیرو از خداوند بوده و بر خداوند لازم باشد كه پیامبرانی بفرستد (نبوّت عامّه) و این شخص پیامبر است (نبوّت خاصّه) این به صرف صدورمعجزه از چنین شخصی، اثبات شدنی نیست.
با توجه به آنچه گذشت، روشن شد كه نه تنها اثبات نبوّت عامّه با معجزه میسّر نیست، بلكه اثبات نبوّت خاصّه از این طریق نیز وابسته به اثبات نبوّت عامّه ـ پیش از آن ـ می باشد.
۳) معجزه و اثبات وجود خداوند
فیلسوفان دین و متكلّمان مسیحی درباره دلالت یا عدم دلالت معجزه بر وجود خداوند، تحت عنوان «دلیل حوادث خاص یا حوادث خارق العاده» بحث كرده اند. برخی از این اندیشمندان رابطه منطقی بین معجزه و اثبات وجود خدا را، كه به زعم آنان، الوهیت مسیح(ع) است، پذیرفته اند، برخی دیگر تنهاگذار روان شناختی از مشاهده معجزه بر اثبات وجود خدا را پذیرفته و منكر رابطه منطقی بین این دو شده اند و كسانی نیز به هیچ وجه، دلالت معجزه به وجود خداوند را نمی پذیرند.
جان هیك بر این باور است كه مشاهده این گونه حوادث انسان را به سوی اعتقاد به وجود خدا سوق می دهد، ولی منطقی بودن این رابطه را نمی پذیرد. وی دلیل انكار رابطه منطقی را تردید افرادی می داند كه معجزه را مشاهده نكرده اند، به نقل ناقلان نیز اعتماد ننموده و (به فرض پذیرش) تفسیری مادی از آن ارائه داده اند.۱۷
از سوی دیگر، هنری تیسن، متكلم مسیحی، در مقام دفاع از دلالت منطقی معجزه بر اثبات وجود خداوند، چنین می نویسد: «این ادعا (افرادی كه معجزه را ندیده اند همواره در آن شك می كنند) بر این فرض نادرست قرار دارد كه انسان باید تمام اعتقادات خود را بر اساس تجربه انسانی كنونی خود قرار دهد.» او در بیان مورد نقض این ادعا، می گوید، «ما با اینكه وجود یخ بندان های شدید روی زمین را ندیده ایم، با گفته زمین شناسان آن را قبول داریم.»۱۸
جان هاسپرز، یكی دیگر از فیلسوفان دین، معتقد است كه هیچ كدام از تعریف هایی كه از معجزه ارائه می شود دلیل بر اثبات خداوند نیست; زیرا اگر معجزه به واقعه ای تعریف شود كه با قوانین طبیعی قابل تبیین نیست، در جواب گفته می شود: تمام قوانین طبیعت كشف نشده و ممكن است در تحقیقات میلیون ها سال آینده، بر اساس قانون طبیعت تبیین شود. اگر همانند جان استوارت میل بگویید معجزه حادثه ای است كه اگر مجموع شرایطش تكرار شود، دوباره اتفاق نمی افتد، جواب این است كه اولاً، تمام شرایط وقوع یك حادثه را نمی توان به حساب آورد. ثانیاً، وقوع چنین حادثه ای حداكثر، می تواند نبودن جبر را اثبات كند.
معنای دیگر واژه «معجزه» این است: مداخله خدا در مسیر طبیعی حوادث. بر این اساس، معجزه مستلزم وجود خدایی است كه بتواند در مسیر طببیعی حوادث مداخله كند. معتقدان به خدا می گویند: طبق این معنا، معجزاتی وجود دارد. پس خدا نیز وجود دارد. اما گفتن این مطلب فقط به زبان آوردن یك همان گویی (توتولوژی) آشكار است; درست مثل اینكه بگوییم: اگر خدا مداخله كند، وجود دارد. علاوه برآن، هیچ راهی نداریم كه ثابت كنیم حادثه ای مطابق با این تعریف وجود دارد.۱۹
هیوم در فصل دهم از كتاب پژوهش (Enquires)، چهار دلیل اقامه كرده كه معجزه اثبات وجود خداوند نمی كند.۲۰ او معتقد است كه تنها راه برای ارزیابی معجزه، تجربه نظم موجود طبیعت است و هیچ دلیلی بر اثبات معجزه كافی به نظر نمی رسد. به نظر وی، واقعیت این است كه مردمی كه قبلاً بر اساس دلیل یا دلایلی، معتقد به خدا بودند، تمایل داشتند به معجزات، به عنوان مظهر اضافی اثر خدا معتقد باشند. اما كسانی كه دلیلی بر اعتقاد به خدا ندارند، معجزات را دلیلی كافی نمی دانند كه بر اساس آن، به وجود خدا معتقد گردند.۲۱
بیش تر حكما و متكلمان اسلامی به این مسأله نپرداخته اند ولی به هر حال، در میان دانشمندان اسلامی هر دو دیدگاه قایلانی دارد. و حق با كسانی است كه چنین دلالتی را قبول ندارند.
آیهٔ الله جوادی آملی، كه منكر دلالت منطقی معجزه بر وجود خداست، در این زمینه می فرماید: «معجزه به عنوان كار خارق العاده و امری كه به اصل علل و اسباب طبیعی نتواند استناد پیدا كند، برای كسی كه قبلاً بر ذات واجب برهان اقامه نكرده باشد یا حتی از اثبات نبوّت عامّه عاجز مانده باشد، به شیوه منطقی، بر ذات باری تعالی دلالت نمی كند.»۲۲
قرآن و دلالت معجزه بر وجود خداوند: ممكن است گفته شود: می توان ازبرخی آیات قرآن، دلالت معجزه بر وجودخداوند را به دست آورد; از جمله، آیه ۱۰۱ و ۱۰۲ سوره اسراء: «وَلَقَدْ آتَیْنا مُوسی تِسْعَ آیات بَیِّنَات فَسْئَلْ بَنی اِسرائیلَ اِذْ جاءَهُمْ فَقَالَ لَهُ فِرعَوْنُ اِنّی لاََظُنَّكَ یَا مُوسی مَسْحوراً قَالَ لَقَدْ عَلِمْتَ مَا اَنَزَلَ هؤلاءِ اِلاّ رَبّ السَّمواتِ وَالاَْرْضِ بَصَائِرَ اِنّی لاَُظَنُّكَ یَا فِرعونُ مثبوراً»; به حقیقت، ما به موسی نُه نشانه آشكار دادیم. پس از فرزندان اسرائیل بپرس. آنگاه كه نزد آنان آمد و فرعون به او گفت: ای موسی، من جدّاً تو را افسون شده می پندارم. گفت: قطعاً می دانی كه این ]نشانه ها[ را كه باعث بینش هاست، جز پروردگار آسمان ها و زمین، نازل نكرده است. و به راستی، ای فرعون، من تو راه تباه شده می پندارم.
حضرت موسی(ع) علاوه بر اثبات نبّوت خود، مأمور دعوت فرعون به قبول و عبادت پروردگار نیز بود; زیرا فرعون به فرموده قرآن، می گفت: «ما عِلَمْتُ لَكُم مِنْ اِله غَیْری» (قصص:۳۸); من جز خویشتن برای شما خدایی نمی شناسم.
قرآن كریم در داستان حضرت موسی(ع) و فرعون در سوره شعراء می فرماید: «فرمود: نه، چنین نیست. نشانه های ما را ]برای آنان [ببرید كه ما با شما شنونده ایم. سپس بروید بسوی فرعون و بگویید: ما پیامبر پروردگار جهانیانیم.» (شعراء:۱۵ و ۱۶)
و نیز می فرماید، «فرعون گفت: پروردگار جهانیان چیست؟ ]موسی [گفت: پروردگار آسمان ها و زمین و آنچه میان آن دو است ـ اگر اهل یقین باشید.» (شعراء: ۲۳ـ۲۴) سپس فرعون خطاب به حضرت موسی(ع) «گفت: اگر خدایی غیر از من اختیار كنی، قطعاً تو را از ]جمله[ زندانیان خواهم ساخت. ]موسی[ گفت: اگرچه برای تو چیزی ]معجزه ای[ آشكار بیاورم؟ گفت: اگر راست می گویی آن را بیاور. موسی(ع) عصای خود را افكند و به ناگاه، اژدهایی نمایان شد. ]فرعون[ به سرانی كه پیرامونش بودند گفت: این ساحری بسیار داناست.» (شعراء: ۲۹ـ۳۲ و ۳۴) فرعون ساحران ماهر را جمع كرد تا بر حضرت موسی(ع) غالب آیند، ولی وقتی معجزه آن حضرت را دیدند، فهمیدند كه از نوع سحر نیست. در نتیجه، ساحران به حالت سجده افتادند و «گفتند: به پروردگار جهانیان ایمان آوردیم; پروردگار موسی و هارون) (شعراء: ۴۶ و ۴۷) حضرت موسی(ع) وقتی دو معجزه عصا و ید بیضا را به فرعون نشان داد، چون برای او حجّت تمام شد، برایش شكی باقی نماند و فهمید غیر از خداوند خالق هستی یا به اذن او، كس نمی تواند این كارها را انجام دهد، اما در عین حال، عناد و تكبر ورزید و حق را نپذیرفت، حضرت موسی(ع) فرمود: «ای فرعون، به راستی كه تو را تباه شده می پندارم.» (اسراء:۱۰۲)كلام حضرت موسی(ع) با دو تأكید ـ لام قسم و حرف تحقیق ـ آمده است و این نشان می دهد كه حق برای فرعون كاملاً آشكار شده بود. و حكمت خداوند اقتضا می كند تا حجّت بر كسی تمام نشده، به دلیل انكار و كفرش، او را هلاك نكند. البته در اینكه فرعون منكر وجود خدا و ربّ برای جهان آفرینش و موجودات دیگر بوده یا نه اختلاف است۲۳ و دلیل صریح قرآنی بر اثبات آن نداریم، اما با توجه به مدعای فرعون كه می گفت: «اَنَا رَبُّكُمُ الاَْعْلی» (نازعات:۲۴) و «مَا عَلِمْتُ لَكُمْ مِنْ اِله غَیری» (قصص:۲۸)، وی منكر اله نبودن خود و منكر وجود الهی دیگری ـ یعنی، معبودی غیر از خودش ـ بوده است. بنابراین، حضرت موسی(ع) در صدد نبود اصل واجب الوجود، علّت العلل و وجود خدا را ثابت كند، بلكه می خواست با معجزه اش اثبات كند كه معبودی واقعی غیر از فرعون بوده و آن همان «ربّ العالمین» است. پس اثبات مصداق خارجی رب و معبود واقعی و توحید در الوهیت و ربوبیت مورد نظر است. در نتیجه، از آیات قرآن، نمی توان دلالت معجزه را بر وجود خداوند استفاده كرد، همان گونه كه با دلیل و تبیین عقلی نیز دلالت منطقی معجزه بر وجود خداوند اثبات نشده، هرچند ممكن است برخی از كسانی كه به دلالت معجزه بر وجود خدا پرداخته اند مقصودشان دلالت بر توحید باشد، كه صحیح است ولی هیچ یك به آن تصریح نكرده اند.
۴) معجزه و توحید
معجزه با دو شرط، توحید در ربوبیّت و الوهیت را اثبات می كند:
▪ شرط اول: طرفداران خدایان دیگر وجود داشته باشند.
▪ شرط دوم: پیامبرانی كه معجزه آورده اند طرفداران خدایان دیگر را به مبارزه بخوانند و تحدّی كنند كه از خدایان خود برای ابطال مدعایشان استمداد بطلبند و آنها را نیز استمداد نمایند، ولی یاری نشوند و یا اصلاً درخواست انبیا: را برای این منظور اجابت نكنند.
ممكن است گفته شود این دو شرط لازم نیست; زیرا اگر خدای دیگری موجود باشد، باید برای هدایت مخلوق خویش، با ارسال پیامبر و دادن معجزه به وی، ابراز وجود كند.
پاسخ آن است كه اگر خدایان دروغین و پیروان آنان مطرح نباشند، به این معناست كه شرك مورد نزاع نیست تا با دیدن معجزه، توحید، نتیجه گرفته شود; زیرا توحید قبلاً ثابت شده است. و اگر پیامبری تحدّی نكند یا تحدّی او جدّی گرفته نشود یا مورد توجه قرار نگیرد و یا همانند معجزه اش را بیاورند، نه نبوّت وی و نه چیز دیگری اثبات نمی شود.
از قرآن كریم نیز می توان استفاده كرد كه معجزه بر توحید ربوبی و الوهی دلالت دارد. از آیات مربوط به داستان حضرت موسی(ع) و فرعون ـ كه گذشت ـ توحید ربوبی و در نتیجه، توحید الوهی اثبات می گردد و نیز آیه شریفه «فَاِلَّمْ یَسْتَجیبُوا فَاعْلَمُوا اَنَّما اُنْزِلَ بِعِلمِ اللّهِ وَ اَنْ لا اِلهَ اِلاّ هُوَ فَهَلْ اَنْتُمْ مُسْلِمُون» (هود:۱۴); پس اگر شما را اجابت نكردند، بدانید كه آنچه نازل شده به علم خداست و اینكه معبودی جز او نیست. پس آیا گردن می نهید؟
این آیه شریفه درباره كسانی است كه قرآن را دروغ می پنداشتند; فرمود: اگر راست می گویید، ده سوره برساخته شده مثل آن بیاورید و غیر از خدا هر كه را می توانید فرا بخوانید. (هود: ۱۳) آیه شریفه توحید الوهی و علم خداوند را از اعجاز قرآن نتیجه می گیرد.
علاّمه طباطبائی; در تفسیر این آیه شریفه می فرماید: ظاهراً مراد از علم الله، علم مختص به خودش باشد و غیبی كه غیر خداوند به آن راه ندارند، مگر به اذن خداوند، همچنان كه می فرماید: «لكِنِ اللَّهُ یَشهَدُ بِمَا اَنْزَلَ اِلیكَ اَنْزَلَهُ بِعِلْمِه...» (نساء:۱۶۶); لكن خدا به ]حقّانیت[ آنچه بر تو نازل كرده است گواهی می دهد. ]او [آن رابه علم خویش نازل كرده است. اگرپس از طلب و استمداد از كسانی كه به آنهادل بسته بودند (غیر خدا) باری نشدند و یا اصلاً این دعوت شما را (طلب بر معارضه) نپذیرفتند، باید بدانند:
▪ اولاً، این قرآن از طرف خداوند و به علم خداوند (غیب) نازل شده كه كسی را چنین علمی نیست.
▪ ثانیاً، خدایی جز اللّه نیست، «ان لا اله الا هو»; زیرا اگر خدایی بود، در موقعیت حسّاسی كه به او نیاز است و قرآن تار و پود آلهه را بر باد می دهد، باید به كمك دوستان و طرفداران خود می رسید، در حالی كه آنها را یاری نكردند. پس معلوم می شود، چیزی جز خیال نیستند.۲۴
فخر رازی نیز از این آیه شریفه، توحید را استفاده می كند، لكن با واسطه حق بودن قرآن; یعنی، با اعجاز قرآن، حق بودن آن را اثبات می نماید و می گوید: «لازمه حق بودن قرآن صحیح و حق بودن تمام خبرهای آن است و یكی از آن خبرها، توحید (لا اله الا هو) است.» او در آیه شریفه، «بعلم اللّه» را كنایه از «عند الله» بودن می داند.۲۵
مفسّران دیگری نیز از این آیه شریفه، توحید و علم خداوند را استفاده می كنند. برخی۲۶ مرجع ضمیر «كم» را در «فَاِن لم یَسْتَجیبُوا لَكُم» مؤمنان و بعضی دیگر، مشركان می دانند. اگر ضمیر به مؤمنان بازگردد; یعنی، «اگر مشركان، شما مؤمنان را اجابت نكردند و پاسخی نداشتند» و اگر ضمیر به مشركان و منكران بازگردد; یعنی، «اگر شما مشركان از خدایان خواستید، ولی خدایان شما را اجابت نكردند، پس بدانید خدا یكی است و قرآن به علم او نازل شده است.» به نظر می رسد مناسب تر آن است كه ضمیر به مشركان بازگردد; زیرا آنان بودند كه اعتقاد درستی به توحید نداشتند، نه مؤمنان.
۵) معجزه، علم و قدرت فوق العاده خداوند
یكی از وجوه اعجاز، وجه علمی است و آن گونه كه در مورد قرآن مجید گفته شده، با معجزه، علم فوق العاده خداوند ثابت می شود. همچنین اگر معجزه از سنخ قدرت باشد، قدرت فوق العاده خداوند نیز اثبات می گردد; زیرا با توجه به عدم همانندآوری و اثبات نبوّت عامّه پیش از ارائه معجزه، معجزه كاری فوق طاقت بشری و منتسب به خداوند می شود و بدین طریق، قدرت فوق العاده خداوند به اثبات می رسد.
۶) معجزه، علم و قدرت فوق العاده پیامبر
دلالت معجزه بر قدرت و علم پیامبر۶ مبتنی بر این است كه اثبات شود نفس پیامبران: در وقوع معجزه مؤثر است. مرحوم علاّمه طباطبائی می فرماید: آیه «...مَا كانَ لِرَسُول اَنْ یأْتِیَ بِآیَهٔ اِلاّ بِاذْنِ اللَّهِ...» دلالت می كند بر اینكه معجزه از اراده آورنده آن سرچشمه می گیرد; زیرا اذن در جایی مطرح است كه زمینه اصلی موجود باشد و از جهت تمامیّت زمینه و یا رفع موانع، نیاز به اذن باشد. و چون اراده آورنده معجزه به اراده شكست ناپذیر خداوند متكی است (كَتَبَ اللّهُ لاََغْلِبَنَّ اَنَا و رُسُلی) (مجادله:۲۱) بنابر این، علم و قدرت پیامبر۶ متصل به علم و قدرت فوق العاده خداوند خواهد شد.۲۷
بر این اساس، طبق بیان مرحوم علاّمه طباطبائی، كه روایات نیز مؤیّد آن است، آیات قرآن بر آن دلالت دارد كه نفس پیامبر و اراده او در تحقیق معجزه نقش دارد و چون علم و قدرت پیامبر در طول علم و قدرت خداوند است، مشكلی در دلالت معجزه بر قدرت و علم فوق العاده پیامبر وجود ندارد.
طبق آنچه در قرآن كریم آمده است حضرت عیسی(ع) معجزات خویش را با اذن خداوند به خودش نسبت می داد: «رَسُولاً اِلی بَنی اسرائیل اَنّی قدجِئتُكُمْ بِآیهٔ مِنْ رَبِّكُمْ اَنّی اَخْلُقُ لَكُمْ من الطّینِ كَهِیْئَهٔ الطَّیرِ فَاَنْفُخُ فیهِ فَیَكونُ طَیْراً بِاِذْنِ اللّهِ و اُبْرِءُ الاَكْمَهَ والاَْبْرَصَ وَاُحْیِ الْمَوْتی بِاِذْنِ اللَّهِ وَاُنَبِّئكُمْ بِما تأْكُلُونَ وَمَا تَدَّخِرُون فی بُیوتِكُمْ اِنَّ فی ذلِكَ لاََیهًٔ لَكُمْ اِنْ كُنْتُمْ مُؤمنینَ» (آل عمران:۴۹); ]او را به عنوان [پیامبری به سوی بنی اسرائیل ]می فرستد كه به آنان می گوید: [«در حقیقت، من از جانب پروردگارتان برایتان معجزه ای آورده ام: من از گِل برای شما ]چیزی [به شكل پرنده می سازم، آنگاه در آن می دمم. پس به اذن خدا، پرنده ای می شود. و به اذن خدا، نابینای مادرزاد و پیس را بهبود می بخشم و مردگان را زنده می گردانم و شما را از آنچه می خورید و در خانه هایتان ذخیره می كنید، خبری می دهم. مسلّماً در این ]معجزات[ برای شما ـ اگر مؤمن باشید ـ عبرتی است و نیز در آیه ۱۱۰ سوره مائده این كارها با اذن خداوند به حضرت عیسی(ع) نسبت داده می شود.
ب) مسائل مربوط به مدلول با واسطه معجزه
۱) معجزه و صدق نبی
این موضوع در سه محور قابل بررسی است:
▪ اول: پیامبر در این ادعا كه ارتباط وحیانی با خدا دارد، صادق است. این مسأله همان دلالت معجزه بر نبوّت خاصّه است ـ كه اثبات آن گذشت.
▪ دوم: سخن آورنده معجزه از سوی خداست و نبی در گرفتن و رساندن وحی بر مردم دچار خطای عمدی و سهوی نمی شود. معجزه به تنهایی، ثابت نمی كند كه آورنده آن خطای عمدی و سهوی در گفتار ندارد، ولی با انضمام دلیل دیگری، می توان این نتیجه را گرفت. به این بیان، فردی كه نبوّتش به وسیله معجزه ثابت شده، مردم حرف هایش را سخن خدا می پندارند. با این شروط، اگر سخنان دروغ هم بگوید، به عنوان سخن خدا تلقّی می گردد و مورد عمل پیروان پیامبر واقع می شود. این موضوع موجب گمراهی مردم و نقض غرض از ارسال رسل خواهد بود و با حكمت خداوند سازگاری ندارد. پس آورنده معجزه در اینكه سخنانش از خداست، صادق می باشد و پیامبر در تلقی و در ابلاغ وحی اشتباه نمی كند.
▪ سوم: سخن آورنده معجزه مطابق با واقع است.
اثبات صدق گفتار پیامبر به معنای مطابقت با واقع از طریق معجزه،نیازمندضمیمه شدن مقدمات دیگری است كه عبارتند از:
الف) عصمت پیامبر ثابت شده باشد.
ب) مطابق با واقع سخن گفتن پیامبر نیز به اثبات برسد.
اثبات نشدن یكی از این دو موجب عدم اثبات صدق پیامبر به معنای یاد شده می شود. اما عصمت پیامبر در ساندن وحی با بیان گذشته، ثابت شد و مطابق با واقع سخن گفتن او نیز با بیانی مشابه آن ثابت می شود، به این صورت كه اگر مردم در اینكه پیامبر مطابق با واقع سخن می گوید یا نه، شك كنند، در اصل وجود خدا، توحید و مفاد سایر خبرها تردید خواهند كرد و از او پیروی نخواهند نمود وهدف از ارسال رسل، محقق نمی شود. در نتیجه، مستلزم لغو بودن آن می گردد كه با حكمت خدا سازگار نیست. پس اعتقاد به دروغ مصلحتی گفتن خداوند به پیامبر، مستلزم نقض غرض از سوی خداوند و نادرست است. البته این مطلب با مسائل ادبی از قبیل استعارات و كنایات منافات ندارد.
۲ ) دلالت معجزه بر عصمت پیامبر در افعال
به نظر می رسد با انضمام یك برهان به معجزه، عصمت پیامبر در افعال نیز ثابت می شود، به این صورت كه وقتی مردم صاحب معجزه را فرستاده خداوند می دانند، وی را اسوه خویش قرار می دهند و قول و فعل او برایشان حجّت می شود. با این وصف، اگر او اشتباه كند، مردم با پیروی از او، دچار گمراهی خواهند شد و غرض خداوند كه هدایت مردم بوده نقض خواهد شد، و این با حكمت خداوند نمی سازد.
۳) برخی گمان كرده اند كه انبیای الهی:
خواسته اند با ارائه معجزه، حقانیت اصول و معارف دین را به كرسی بنشانند، ولی هیچ ۲۸پیامبری چنین كاری نكرده است، بلكه اصول و معارف را با برهان هایی كه به مردم ارائه می دادند، اثبات می كردند. بنابر این، معجزه بر این مدعا دلالت ندارد و انبیا: نیز معجزه را به این منظور نیاورده اند.۲۹
در ادیان الهی، بویژه اسلام بر اصول و معارف دین استدلال شده است. البته با ضمیمه كردن اصل عصمت و صدق دعوای پیامبر۹۳۰ و مطابق با واقع بودن گزاره های دینی، می توان این مسأله را با معجزه اثبات كرد كه آنچه پیامبران: به عنوان اصول و معارف دینی عرضه می كنند، حق و مطابق با واقع است. (تبیین این مسأله همان است كه از فخر رازی در بحث «معجزه و توحید» ـ ذیل آیه ۱۴ هود ـ گذشت.)
مصطفی كریمی
پی نوشت ها
۱ ـ همچنین درباره قوم ثمود آمده است: به حضرت صالح گفتند: «ما اَنْتَ اِلاّ بَشَرٌ مِثْلُنَا فَأْتِ بِآیَهٔ اِنْ كُنْتَ مِنَ الصّادِقینَ» (شعراء:۱۴۳); تو هم مثل ما بشری بیش نیستنی. اگر راست می گویی، نشانه ای بیاور. حضرت صالح(ع) برایشان ماده شتری آورد: «قال هذهِ ناقَهُٔ اللّهِ» (شعراء:۱۵۴); گفت: این ناقه معجزه من است. (در برگردان آیات قرآن كریم از ترجمه استاد محمدمهدی فولادوند با تغییر اندك استفاده شده است.)
۲ـ ر.ك.به: علاّمه حلّی، كشف الاسرار فی شرح تجرید الاعتقاد، ص ۳۵۰ با تعلیقه حسن حسن زاده آملی / جعفر سبحانی، الالهیات علی هدی الكتاب و السّنّهٔ والعقل، ج۲، ص۲۲۹، المركز العالی للدراسات / ابن داود، سه ارجوزه در كلام، امامت و فقه، تحقیق حسین درگاهی و حسن طارمی، ص ۹۰.
۳ ـ ر.ك.به: جان هیك، فلسفه دین، ترجمه بهرام رادهدی، ۱۳۷۲، ص ۷۰، / مصطفی ملكیان، جزوه مسائل كلام جدید; تصورات مختلف درباره خداوند، ص ۷۸ و ۸۰، تهران، دانشگاه امام صادق(ع).
۴ ـ ر.ك.به: مصطفی ملكیان، جزوه تاریخ فلسفه غرب، دفتر همكاری حوزه و دانشگاه، ص ۲۵۴.
۵ ـ غزّالی گوید: «قلنا المعجزهٔ مقرونهٔ بالتحدّی نازلهٔ منزلهٔ قوله سبحانه: "صدقتَ و انت رسول الله" و تصدیق الكاذب محال بذاته و كل من قال له "صدقتَ و انت رسول الله" و تصدیق الكاذب محال بذاته. و كل من قال: له "انت رسولی" صار رسولاً و خرج لحن كونه كاذباً. فالجمع بین كونه كاذباً و بین ما منزّل قوله: «انت رسولی» محال; لانّ معنی كونه كاذباً انّه ما قیل له: "انت رسولی" و معنی المعجزهٔ انه قیل له: "انت رسولی.» (الاقتصاد فی الاعتقاد، قاهره، مكتبهٔ النجاریهٔ، ص۹۱.) البته از كتاب دیگر ایشان به نام «القسطاس المستقیم» برمی آید كه وی این دلالت را یقینی و برهانی نمی داند.
۶ ـ ر.ك.به: ابن رشد محمّد بن احمد، الكشف عن مناهج الادلّهٔ فی عقائد الملّهٔ...، مصر، الطبعهٔ النعمانیهٔ، ص۹۳ / مصطفی ملكیان، جزوه مسائل كلام جدید، ص۱۱۹.
۷ ـ ر.ك.به: ملاّ عبدالرزاق لاهیجی; سر ایمان در اصول اعتقادات، تصحیح صادق لاریجانی، الزّهراء، ص ۷۸ ـ ۸۰; به نظر می رسد خواجه نصیر الدین طوسی نیز طریق معرفت راستگویی نبی را منحصر در معجزه می داند; زیرا در بحث از راه شناخت صدق نبی فقط معجزه را آورده است. می گوید: «طریق معرفهٔ صدقه (نبی) ظهور المعجزهٔ علی یده.»(علاّمه حلّی، پیشین، ص۳۵۰)
۸ ـ ر.ك.به: قوشچی، شرح تجرید الاعتقاد، ص۳۶ / محمد جواد بلاغی، تفسیر آلاء الرحمن، ج۱، ص۳ / سید ابوالقاسم خوئی، البیان فی علوم القرآن، منشورات انوار الهدی; به نظر می رسد مرحوم آیهٔ الله خوئی كامل تر از دیگران آورده است.
۹ ـ سید محمّد حسین طباطبائی، المیزان فی تفسیر القرآن، اسلامیه، ج۱، ص۸۴ و ۸۵ / اعجاز از دیدگاه عقل و قرآن، فاخته، ص۲۳ و ۲۴
۱۰ ـ ر.ك.به: فخر رازی، تفسیر كبیر (مفاتیح الغیب)، ج ۲۴، ص ۲۱۲. / خواجه نصیر الدین طوسی و علاّمه حلّی، پیشین، ص۳۵۰ مرتضی مطهری، وحی و نبوّت، تهران، صدرا، ص۱۲، عبدالله جوادی آملی، تبیین براهن اثبات خدا،ص۳۵۲ همو، وحی و رهبری، چاپ دوم، ۶۹، ص۲۰ / محمّد تقی مصباح یزدی، آموزش عقاید، ص۲. جعفر سبحانی، پیشین، ص ۹۲ و ۹۳. سعدالدین تفتازانی، شرح المقاصد، ج ۵، ص ۵۱۹.
۱۱ ـ برای تفصیل بیشتر، ر.ك.به: حمید آریان، بررسی دلالت معجزه به نبوّت، مجله معرفت، ش ۲۴، ص ۷۰.
۱۲ ـ آیات تحدّی بر این مطلب دلالت دارد; از جمله آیات: «وَ اِنْ كنتم فی رَیب ممَّا نَزَّلْنَا عَلی عَبْدِنا فَأتُوا بِسورَهٔ مِنْ مِثْلِهِ واوْعُوا شُهَدَاءَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ اِنْ كُنتُمْ صادِقینَ فَاِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَلَنْ تَفْعَلُوا فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتی وَقُودُهَا النَّاسُ والحِجَارَهُٔ اُعِدَّتْ لِلكافرینَ» (بقره:۲۳ ـ ۲۴)
۱۳ ـ مصطفی ملكیان، جزوه مسائل كلام جدید، ص۱۱۳، مؤسسه امام صادق۷
۱۴ ـ راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ماده «بده»
۱۵ ـ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ح۱۱، ص۷۱
۱۶ ـ پیشین، ج۹، ص ۲۷۳ و ۲۷۴
۱۷ ـ ر.ك.به: عبداله جوادی آملی، تبیین براهین اثبات خدا، الزهراء، ص۲۴۹; با توجه به سخن ایشان در كتاب وحی و رهبری، ص۲۰، (معجزه برای اثبات نبوّت خاصّه است، نه نبوّت عامّه) استفاده می شود كه مقصود ایشان همین تبیین است
۱۸ ـ ر.ك.به: جان هیك، همان، ص۷۰
۱۹ ـ هنری تیسن، الهیّات مسیح، ترجمه طاطاوس میكائیلیان، ص۱۱
۲۰ ـ جان هاسپرز، فلسفه دین (نقد براهین اثبات وجود خدا به روش تحلیل فلسفی)، ترجمه گروه ترجمه و ویراستاری مركز مطالعات و تحقیقات اسلامی دفتر تبلیغات اسلامی، ص ۸۴۰; لازم به تذكر است كه وقوع معجزه به معنای دخالت خداوند در مسیر طبیعی، یقینی است و قرآن كریم به عنوان معجزه زنده و جاوید الهی چهارده قرن است كه تمام ادیان را به مبارزه طلبیده است و دشمنان اسلام اگر می توانستند، تا كنون این مدرك حقّانیت اسلام را از مسلمانان گرفته بودند. لكن هرگز نخواهند توانست چنین كاری انجام دهند
۲۱ ـ مصطفی ملكیان، جزوه تاریخ فلسفه غرب، ص ۲۵۴ و ۲۵۵، دفتر همكاری حوزه و دانشگاه.
۲۲ ـ جان هاسپرز، همان، ص ۸۹
۲۳ ـ عبدالله جوادی آملی، همان
۲۴ ـ فخر رازی فرعون را دهری می داند، ولی علاّمه طباطبائی معتقدند وی منكر وجود خدا نبوده، بلكه خدایی غیر خودش را منكر بوده است، علاوه بر آن، خطاب «اَنَا رَبُّكُم الاَْعْلی» (نازعات:۲۴) و «مَا عَلِمْتُ لَكُمْ مِنْ اِله غَیری» بر این مطلب دلالت دارد. ر.ك.به: المیزان فی تفسیر القرآن، ح۸، ص۲۳۸
۲۵ ـ پیشین، ج۱۷، ص۱۹۷
۲۶ ـ فخر رازی، همان، ج۱۷، ص۱۹۷
۲۷ ـ ناصر مكارم و دیگران، تفسیر نمونه، ج۹، ص۳۸
۲۸ ـ سید محمد حسین طباطبائی، اعجاز از نظر عقل و قرآن، ص۳۲.
۲۹ ـ ر.ك.به: حسن حنفی، التراث والتجدید; تاریخ العام والنبوّهٔ والمعاد، دارالتنویر، ۱۹۸۸، ص۳۴۴; او می گوید: «انّ دلیل صدق النّبی هو صدق رسالته یتطابق به مع العقل والواقع و المصالح النّاس... انّ النّبی لا یحتاج الی معجزهٔ اكثر من استقامهٔ شریعتهٔ.» همچنین از كلام محمد عبده در تفسیرش، المنار، ذیل آیه ۲۴ سوره بقره استفاده می شود كه ایشان می خواهد با معجزه، حقّانیت اصول و معارف دین را نیز اثبات كند.
۳۰ ـ ر.ك.به: سید محمدحسین طباطبائی، اعجاز از نظر عقل و قرآن، ص۸۲ / عبدالله جوادی آملی، تبیین براهین اثبات خدا، ص ۲۵۳
۳۱ ـ ر.ك.به: همو، وحی و رهبری، ص ۲۰
منبع : مجله معرفت