جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

عذر تراشی برای تروریسم


عذر تراشی برای تروریسم
مایکل والتر از فیلسوفان سرشناس آمریکایی و دارای شهرت جهانی است. از او تاکنون بیش از بیست کتاب در حوزه فلسفه سیاسی و فلسفه‏اخلاق و فلسفه اجتماعی به چاپ رسیده است، شامل موضوعاتی متنوع و مطرح مانند ناسیونالیسم، قومیت، عدالت اقتصادی، رفاه‏گستری وجامعه مدنی. ولی شاید معروفترین کتاب او که اکنون به صورت یکی از آثار مهم مرجع در آمده جنگهای عادلانه ناعادلانه است که در آن قانون‏جنگ از جهات فلسفی و اخلاقی و حقوق بین‏الملل مورد بحث و موشکافی قرار می‏گیرد. از دیگر کتابهای مهم او حیطه‏های عدالت، تفسیر ونقد اجتماعی، صحبت نقادان، پلورالیسم و عدالت و برابری، استدلالهای چپ، عقل و سیاست و هیجان و بالاخره درباره مدارا است که از زمان‏انتشار (۱۹۹۷) به بیست زبان ترجمه شده است.
والتر از حیث فکری متعلق به جناح چپ سیاست آمریکاست. در آثارش نگرش پلورالیستی به سیاست و اخلاق مورد تأکید ویژه قرار دارد.او تحصیلات عالی را در دانشگاههای برندایس و کیمبریج (در انگلستان) و هاروارد به پایان رساند و در ۱۹۶۲ از هاروارد موفق به اخذ درجه‏دکترا در علوم سیاسی و تاریخ شد. سپس به تدریس در همان دانشگاه و پرینستن پرداخت و اکنون استاد دانشکده علوم اجتماعی در مؤسسه‏مطالعات پیشرفته پرنیستن است که یکی از معتبرترین نهادهای علمی در جهان به شمار می‏رود. والتر علاوه بر کارهای دانشگاهی، سردبیری‏مجله دیسنت (Dissent) را نیز برعهده دارد که (چنانکه از نامش پیداست) ناشر افکار روشنفکران و دگراندیشان آمریکایی است. ع. ف.
کمتر کسی پیش از ۱۱ سپتامبر از تروریسم دفاع می‏کرد. حتی مرتکبین و پشتیبانان تروریسم در صدد مدافعه از آن برنمی‏آمدند.تروریسم نیز مانند تجاوز جنسی به عنف و قتل عمد، عملی غیرقابل دفاع است. قربانیان تروریسم مردان و زنان عادی و همان ناظران‏بی‏گناه همیشگی‏اند. هیچ دلیل خاصی برای هدف گرفتن آنان وجود ندارد. حمله تروریستی بی‏آنکه فرقی بین افراد بگذارد، علیه سراسریک گروه انجام می‏گیرد. تروریستها مانند مشتی آدمکش عنان گسیخته دست به حمله می‏زنند، با این تفاوت که وحشیگری و هجومشان‏با قصد و عمد و برنامه صورت می‏گیرد، و آماج آن، آسیب‏پذیری همگانی است. اینها را بکش تا آنها را به وحشت بیندازی. با چندقربانی مرده، عده کثیری گروگان زنده وحشتزده به دست می‏آید.
شاخه‏های اهریمنی تروریسم از همین جا آغاز به رویش می‏کنند: ماجرا فقط به کشتن چند تن بی‏گناه ختم نمی‏شود:
ـ بعد نوبت بیم وهراس در زندگی روزانه است و پایمال شدن هدفهای زندگی خصوصی و ناامنی فضاهای همگانی و اجبار بی‏پایان به پیش‏گیری واحتیاط، افزایش جرم و جنایت در جامعه نیز ممکن است آثار مشابه داشته باشد، ولی کسی برای آن برنامه‏ریزی نمی‏کند؛ افزایش‏بزهکاری حاصل کارهای هزاران تصمیم گیرنده مستقل از یکدیگر است که دستی نامریی آنها را با هم جمع می‏کند. تروریسم حاصل کاردستهای مریی است - پروژه‏ای تشکیلاتی است و گزینشی استراتژیک و توطئه‏ای به قصد آدمکشی و وحشت‏افکنی. پس شگفت‏نیست اگر دست اندرکاران این توطئه از توجیه استراتژی خود در محضر عام اکراه داشته باشند.
ولی وقتی توجیه اخلاقی پذیرفته نباشد، راه برای مدافعه و توجیه ایده‏ئولوژیک بازمی‏شود. در بخشهایی از جناج چپ در اروپا و آمریکا از مدتها پیش نوعی فرهنگ سیاسی‏عذرتراشی برای سازمانهای تروریستی قدیمی - از قبیل ارتش جمهوریخواه ایرلند، جبهه‏آزادی‏بخش ملی [الجزایر]، سازمان آزادی‏بخش فلسطین و مانند آنها - وجود داشته است.استدلالها تازگی ندارند و تکرارشان از ۱۱ سپتامبر تاکنون تعجب‏آور نیست. با این حال، مهم‏است که این دلایل را دقیقاً ببینیم و صریحاً رد کنیم.
نخستین عذر این است که ترور آخرین چاره است. در تصویری که رسم می‏کنند مردمی‏ستمدیده و تلخکام دیده می‏شوند که دیگر هیچ راهی ندارند. به هر اقدام سیاسی قانونی دست‏زده‏اند، همه امکانها را امتحان کرده‏اند، همه جا شکست خورده‏اند تا بالاخره به جایی رسیده‏اندکه هیچ راهی به غیر از توسل به اهریمن تروریسم باقی نمانده است. یا باید تروریست شوند یاهیچ کار نکنند. پاسخ ساده این است که، با توجه با آن اوصاف، بهتر است هیچ کار نکنند. ولی‏این جواب برای آن عذر کافی نیست.
رسیدن به آخرین چاره، کار چندان آسانی نیست. باید شخص واقعاً همه چیز را آزموده باشد(که خودش خیلی چیزهاست) - آن هم نه فقط یک بار. کدام حزب یا جنبش سیاسی است که‏تنها یک بار تظاهراتی به راه انداخته باشد و چون بلافاصله پیروز نشده است ادعا کند که اکنون‏حق دارد دست به آدمکشی بزند؟ سیاست هنر تکرار است. فعالان سیاسی یک چیز را آنقدرتکرار می‏کنند تا کارآزموده شوند، و به هیچ وجه روشن نیست که کی دیگر چاره‏ای نمی‏بینند.همین حکم در مورد آن دسته از مأموران دولت نیز صادق است که می‏گویند همه چیز را امتحان‏کرده‏اند و اکنون دیگر چاره‏ای نیست بجز گروگان‏گیری و بمباران دهکده‏های روستاییان. بایدپرسید دقیقاً چه چیز را امتحان می‏کردند وقتی همه چیز را به امتحان گذاشته بودند؟
آیا کسی می‏تواند فهرستی بدهد که بشود باور کرد؟ "آخرین چاره" فقط به عنوان یک مفهوم‏حکایت از پایان راه می‏کند. در یک سلسله اعمال، توسل به ترور واقعاً آخرین راه نیست. آخرین‏است فقط به منظور عذرتراشی. در عمل، بیشتر تروریستها ترور را اولین چاره می‏دانند و از اول‏با آن موافق‏اند.
عذر دوم این است که تروریستها ضعیف‏اند و کار دیگری از دستشان برنمی‏آید. ولی دو نوع‏ضعف معمولاً اینجا با هم اشتباه می‏شوند: یکی ضعف سازمان تروریستی در مقابل دشمن، ودیگری ضعف آن در برابر مردم خودش. همین ضعف دوم - یعنی ناتوانی سازمان تروریستی ازبسیج کردن مردم خودش - است که به گزینش تروریسم می‏انجامد و عملاً همه گزینه‏های دیگر- مانند اقدام سیاسی، مقاومت بدون خشونت، اعتصاب عمومی و تظاهرات فراگیر - را کنارمی‏گذارد. تروریستها ضعیف‏اند نه به این جهت که ضعفا را نمایندگی می‏کنند، بلکه دقیقاً به دلیل‏اینکه نماینده ضعفا نیستند - به دلیل اینکه نتوانسته‏اند ضعفا را به مقابله و مخالفت پایدار درمیدان سیاست بکشانند. تروریستها بدون پشتیبانی سازمان یافته مردمِ خودشان عمل می‏کنند.ممکن است بیانگر خشم و بغض بعضی یا حتی بسیاری از آن مردم باشند. ولی نه تنها اختیار واجازه سخنگویی و نمایندگی ندارند، بلکه حتی کوششی برای کسب آن نکرده‏اند. جبارانه عمل‏می‏کنند، و اگر پیروز شوند، جبارانه نیز حکومت خواهند کرد.
عذر سوم را کسانی می‏آورند که می‏گویند تروریسم نه آخرین چاره است، نه یگانه چاره‏ممکن، بلکه چاره عمومی است. همه به آن متوسل می‏شوند. سیاست (یا سیاست دولتی) واقعاًیعنی همین. هیچ چیز دیگری کار ساز نیست. منطق این استدلال همان منطقی است که می‏گوید"در عشق و در جنگ هر کاری رواست". عشق همیشه یعنی تقلب و فریب، جنگ همواره یعنی‏خونریزی، و سیاست همه وقت نیازمند ارعاب و وحشت‏افکنی است.
ولی دنیای مخلوق‏تروریستها در واقع در ورود دارد وهم در خروج. ما همیشه در دنیای تروریستها زندگی نمی‏کنیم.برای اینکه بفهمیم گزینه ترور چگونه انتخاب می‏شود، باید تجسم کنیم که در چنین مواقع چه‏اتفاق می‏افتد (هر چند البته صورت جلسه‏ای از آن در دست نداریم). گروهی زن و مرد (خواه‏مأموران دولت و خواه فعالان سیاسی) دور میزی نشسته‏اند و بحث می‏کنند که آیا گزینه ترور راانتخاب کنند یا نه. پس از چندی، عذرتراشیها شروع می‏شود و استدلال را در خود غرق می‏کند.البته باید توجه داشت که در آن موقع، دور میز، فایده نداشت که مدافعان تروریسم بگویند "کاری‏است که همه می‏کنند"، زیرا با کسانی روبرو بودند که راههای دیگری پیشنهاد می‏کردند. اما منشأتروریسم معمولاً چنین استدلالهایی است. نخستین قربانیان آن همکاری سابق‏اند، همان کسانی‏که می‏گفتند نه. آیا دلیلی هست که این دو گروه را با هم برابر بدانیم؟
عذر چهارم در واقع بازی با مفهوم "بی‏گناهی" است. البته که کشتن بی‏گناهان کار درستی‏نیست؛ ولی این قربانیان هم کاملاً بی‏گناه نیستند. از ظلم منتفع می‏شوند و از میوه‏های آلوده وناپاک ستمگری تمتع می‏برند. بنابراین، گرچه کشتنشان قابل توجیه نیست... ولی... ولی قابل‏درک است. مگر توقع دیگری هم می‏توانستند داشته باشند؟ پاسخ این است که کودکان و حتی‏بزرگسالان قربانی تروریسم نیز مانند هر کسی فعالانه در جنگ یا پاکسازی قومی یا سرکوبهای‏سیاسی وحشیانه شرکت نجسته است، حق بهره‏مندی از عمر طبیعی داشته‏اند. به این اصل‏می‏گویند مصونیت غیر محاربان که نه تنها در جنگ، بلکه در هر معارضه سیاسی معقول وآبرومندانه نیز اصل اساسی است. کسانی که به خاطر لحظه‏ای خرسندی از بدبختی دیگران آن رازیر پا می‏گذارند، باید بدانند که نه فقط مشغول عذرتراشی برای تروریسم شده‏اند، بلکه به صف‏پشتیبانان آن پیوسته‏اند.
آخرین عذر عبارت از این ادعاست که همه واکنشهایی که برای مقابله با تروریسم بدیهی‏انگاشته و عرفاً تأئید می‏شوند در واقع به نحوی از آنجا از حضور تروریسم بدتراند. گفته می‏شودکه هرگونه اقدام سیاسی یا نظامی انتقام‏جویی و پایان آزادیهای مدنی و آغاز فاشیسم و سزاوارتقبیح است. یگانه واکنش اخلاقاً موجه تجدیدنظر در سیاستهایی است که تروریستها مدعی‏اندبه آن جهت حمله را آغاز کرده‏اند. به عبارت دیگر، بر قربانیان است که بگویند باید زودتر به این‏فکر می‏افتادیم.
من همه این عذرها را در ظرف چند روز گذشته شنیده‏ام، و دیده‏ام که اغلب چگونه با خشم وبرآشفتگی به نام وحدت و عزم ملی به زبان آمده‏اند. اما دو عذر اخیر بیش از همه به گوش‏می‏خورده‏اند. ما [آمریکاییان‏] بر سر عراق می‏ریزیم، از اسرائیل پشتیبانی می‏کنیم و با رژیمهای‏سرکوبگر عرب، مانند عربستان سعودی و مصر، متحد شده‏ایم.
بنابراین، چه انتظاری بجزتروریسم می‏توانیم داشته باشیم؟ صرف‏نظر از اوصاف مبالغه‏آمیز و تحریف شده‏ای که ازشرارت و جنایت آمریکا داده می‏شود، واقعیت این است که از بسیاری چیزها در سیاست‏خارجی آمریکا در چند دهه اخیر می‏توان انتقاد کرد. بسیاری از ما لیبرالهای چپگرای آمریکایی‏بیشتر عمر سیاسی خود را به مخالفت با خشونتگری حکومت کشورمان گذرانده‏ایم (هر چندباید بیفزایم که من و بیشتر دوستانم از جنگ [اول‏] خلیج [فارس ]حمایت کردیم که در عذرچهارم غالباً به آن استناد می‏شود). ما آمریکاییان باید در قبال سبعیتهای دولت خودمان - وسبعیتهای دولتهای دیگری که به آنها پول و تسلیحات رسانده‏ایم - پاسخگو باشیم. ولی هیچ‏یک از اینها عذری برای تروریسم نیست، و هیچ یک تروریسم را اخلاقاً قابل درک نمی‏کند.روانشناسان ممکن است درک و فهم را توصیه کنند. اما تنها واکنش سیاسی در برابر متعصبان‏ایده‏ئولوژیک و جنگجویان انتحاری، مخالفت آشتی‏ناپذیر است.
مایکل والتسر
ترجمه: عزت اله فولادوند
۱) Michael Walzer, Excusing Terror: The Politics of Ideological Apology, The American Prospecr, vol. ۱۲, no. ۱۸, October ۲۲, ۲۰۰۱.
منبع : مجله سیاسی صلح جاویدان