سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا

همه در عراق دچار اشتباه شدند


همه در عراق دچار اشتباه شدند
مدتی است گرایش به مقایسه کردن نتایج جنگ عراق با جنگ ویتنام بیشتر از گذشته به چشم می خورد. هم پیمانان و مخالفان آمریکا، نمایندگان کنگره و اربابان تروریسم، سیاستمداران حرفه ای و مردم عادی، روزنامه نگاران، همه دست در کار این مقایسه نظامیان، همگی به این قیاس و تحلیل علاقه می ورزند. اما این افراد در اشتباه هستند. عراق نه تنها ویتنام نیست بلکه شرایط جنگ عراق بسیار بدتر از شرایط جنگ ویتنام است و اغلب شباهت های مبتنی بر خاطرات جنگ ویتنام در وضع عراق کنونی کاربرد ندارد.
تفاوت این دو جنگ تنها در این نیست که در جنگ ویتنام آمریکایی ها در جنگل مشغول نبرد بودند در حالی که در عراق در بیابان یا مناطق شهری ستیز می کنند. همچنین تفاوت در سطح تجهیزات نظامی و فنی به کار گرفته شده هم نیست.
مسأله اساسی این است که جنگ ویتنام بیش از شمال و جنوب این کشور، قدرت های بزرگ را در مقابل هم قرار داده بود.
در واقع آمریکایی ها آن روز در حال نبرد با اتحاد جماهیر شوروی بودند. جنگ ویتنام بازتاب رقابتی بود که در آن شیوه های مدرنیزه شده ای که متعلق به یک تمدن واحد بودند به کار گرفته شدند. جنگ ویتنام بخشی از یک بازی مرگ بود که قوانین این بازی بزرگ شاید چندان مطلوب نبود اما راه گریزی هم وجود نداشت و این بازی شایسته این بود که وجود داشته باشد.
جنگ ویتنام برخلاف جنگ عراق، وارد حوزه دین و قومیت ها نشد. در ویتنام هیچ همسایه ای همسایه خود را نمی کشت زیرا هر دو از یک قوم و نژاد بودند. جنگ ویتنام، جنگ تمدن ها نبود. در عراق اکثر افرادی که با نیروهای ائتلاف آمریکا و انگلیس مبارزه می کنند معتقدند که در جنگی ایدئولوژیک در برابر یک جنگ صلیبی مبارزه می کنند. سخنرانی سیاسی و تشویق ایدئولوژیک به جنگ در پارلمان های غربی مرسوم شده است هرچند در بصره و اربیل و حتی در بغداد این نطق های ایدئولوژیک ممنوع شده است.
خروج از ویتنام نسبتاً راحت نبود. جنوب ویتنام شکست خورده بود ولی شمال این کشور پیروز میدان بود اما این پیروزی، پیروزی یک دولت بود نه پیروزی عنصر بی نظم آمیخته با نوعی تعصب دینی. آنهایی که در ویتنام پیروز شدند به دنبال ادامه نبرد در اروپا و آمریکا نبودند. اما در مقابل کسانی که شاید در عراق پیروز شوند کتمان نمی کنند که به دنبال ادامه نبرد در اقصی نقاط غرب هستند و اعمالشان نیز آن را تأیید می کند. مطمئناً این احتمال وجود دارد که آمریکا نیروها و حتی مستشاران نظامی اش را از عراق خارج کند و برای کنگره، سنا و دولت آمریکا ترک عراق به معنای پایان جنگ خواهد بود.
امروزه جنگ در عراق نبردی همه جانبه است. جنگ معترضان به اشغالگران از یک سو و جنگ طوایف و اقوام از سوی دیگر. عراق جبهه اصلی این جنگ است که در تمامی خاورمیانه و دنیای اسلام از لبنان گرفته تا پاکستان به اوج خود رسیده است.
جنگ در عراق، نبرد داخلی در جامعه افراطیون سلفی با رهبران شیعه عراق است، جنگی میان رقبا و طرفداران دولت عراق؛ جنگ بومیان با بیگانگان. جنگ درعراق این گونه است.
اگر در ویتنام هدف از جنگ به دست گرفتن کنترل این کشور بود اما هیچ یک از طرف های درگیر از جمله نیروهای ائتلاف و دولت عراق کنترل این کشور را در دست ندارند. عراق دیگر یک کشور نیست بلکه از این پس خرابه ای به وسعت یک کشور است. ۱۱ اکتبر ۲۰۰۶ پارلمان عراق قانون برقراری فدرالیسم در این کشور را به تصویب رساند. این قانون به نوعی قانونی کردن تأسیس مناطق خودمختار شده از سوی مقام های عراقی بود. در سال ۲۰۰۶ هر ماه حدود ۱۰۰ هزار نفر عراق را ترک کرده اند. از سال ۲۰۰۳ ۲ میلیون عراقی از کشور مهاجرت کرده اند که ۱۸ هزار نفر از آنها پزشک، محقق، مهندس و استاد دانشگاه هستند. در داخل کشور نیز ۵۰۰ هزار نفر از ترس شکنجه با ترک خانه های خود به مناطق مسکونی پرجمعیت جوامع مذهبی خود پناهنده شده اند.
در ابتدای سال ،۲۰۰۷ مقام های عراقی تنها کنترل ۳ استان از ۱۸ استان کشور را در دست داشتند. در سال ۲۰۰۶ در ارتش عراق تعداد سربازان و افسران نظامی ۱۱۹ هزار و شمار مأموران پلیس نیز ۱۹۹ هزار نفر بود. با این حال بدون حمایت نیروهای ارتش آمریکا یگان های عراق در وضعی نیستند که با شورشیان و تروریست ها مقابله کنند. این در حالی است که تنها شمار پیشمرگ ها (مبارزان کرد) بیش از ۱۰۰ هزار نفر است که تحت امر فرماندهان کرد هستند.
در بغداد ۲۰ هزار شبه نظامی جیش المهدی به رهبری مقتدی صدر، حریفان را از میدان بیرون کرده اند. در سال ۲۰۰۶ ، ۱۰ منطقه بغداد در فرمان جناح شیعه بودند. شیعیان همچنین در اداره شهرداری ها نیز تفوق دارند. شیعیان در مقابل خود چند جناح شورشی با عناوینی مانند ارتش اسلامی عراق، حزب جدید بعث، گروه انقلابی ۱۹۲۰ و سپاه محمد که همگی از تبار سلفیون هستند را می بینند.
در این مدت ریاض و قاهره (دو دولت حامی شورش در عراق)، آمریکا را تشویق کردند برای خارج کردن نیروهایش از عراق عجله نکند. رجب طیب اردوغان نخست وزیر ترکیه اظهار داشته که باید تقویم زمانی خروج از عراق تنظیم شود اما کاهش شمار نیروها در عراق باید به آرامی صورت گیرد و دلیل اصلی آن این بود که تحرکات مبارزان کرد مرزهای ترکیه و کردستان عراق را بحرانی کرده است. در سال ۲۰۰۶ سوریه روابط دیپلماتیک خود با عراق را که ۲۰ سال پیش قطع شده بود از سر گرفت اما مرز خود عراق را با استقرار ۷۵۰۰ نظامی بسته نگه داشت. به نظر می رسد تمامی اشتباهات ممکن در عراق صورت گرفته است. اما رئیس جمهور آمریکا باید مراقب باشد تا اشتباهات آینده وی به فاجعه جدید منطقه ای منتهی نشود. جنگ های تازه یا اقدام های سنجیده دیپلماتیک نخواهد توانست تحول را برای منطقه به ارمغان آورد. زمان تنها علاج اشتباهات تاریخی در این منطقه است. تجربه امپراتوری های استعماری سابق باید امروز بیش از هر زمان دیگر مورد استفاده قرار گیرد. این تجارب هرگونه شتاب زدگی را منع می کند.
باید کلیشه های نیمه دوم قرن بیستم به فراموشی سپرده شوند. در مرحله نخست این تفکر که جامعه جهانی یک واقعیت است، باید متوقف شود. این تجارب همچنین می گوید باید به خوبی فهمید گروه کوچکی از کارمندان عالی رتبه، روزنامه نگاران و دستگاه های اداری بین المللی مدعی وجود یک اتوریته یا قدرت مرکزی برای جامعه جهانی هستند بدون آن که کوچک ترین توجیهی برای این عمل داشته باشند. در این وضع آشفته باید ثبات دولت های منطقه چه دموکراتیک و چه غیر دموکراتیک حفظ شود. مرزهای عراق نیز باید کاملاً تحت کنترل باشند و به تدریج با کسانی که قدرت را در عراق در دست دارند یا به دست خواهند گرفت تعامل برقرار کرد.
در این کشور بود که از نظر بسیاری از کارشناسان در آینده خطر تجزیه کشور وجود دارد. در میان شیعیان رادیکال ترین آنها مقتدی صدر است که معتقد به برقراری حکومتی خاص در عراق است. در سال ۲۰۰۶ انجمن مشورتی سلفی ها تأسیس یک حکومت موسوم به امارات اسلامی در مناطق سنی نشین را اعلام کرد.
اما سؤال این است آیا جورج بوش وقتی از راهبرد جدید خود صحبت می کند به همه این موارد واقف است؟ شاید. به هر حال وی مسئول تمام اتفاقاتی است که در عراق می افتد و این یکی از اساسی ترین پایه های هر قضاوتی است. باز این سؤال مطرح می شود که آیا وی توان مقابله با تمام انتقادات را دارد؟ جواب این سؤال منفی است، به این خاطر که برچسب بدترین رئیس جمهور آمریکا در قرن بیستم بر پیشانی وی خواهد بود. از یک طرف پای اثرات شکست نظامی در زندگی حال و آینده آمریکایی ها و از طرف دیگر ضررهای وارده به حزب جمهوریخواهان به خاطر سیاست های وی، مطرح است. از طرف دیگر اتخاذ تصمیم هایی که شاید به تکرار حملات مشابه ۱۱ سپتامبر بینجامد.
هیچ رئیس جمهوری در آمریکا چنین چیزهایی را پیش بینی نمی کرد. بوش به همان اندازه که در به راه انداختن این جنگ اشتباه کرد به همان اندازه نیز آن را هدایت کرد.در سال ۲۰۰۶ شمار نیروهای آمریکایی بین ۱۲۳ هزار تا ۱۵۰ هزار نفر در نوسان بود.
در اول ژانویه ۲۰۰۷ آمریکا حدود ۱۴۰ هزار سرباز و افسر نظامی در عراق داشت. سال گذشته تعداد سربازان دیگر کشورها در عراق از ۲۱ هزار نفر به ۱۶ هزار و ۵۰۰ نفر کاهش یافت. بدین ترتیب ۲۱ هزار و ۵۰۰ نظامی دیگر آمریکایی برای جبران خروج نظامیان دیگر کشورها و افزایش نیرو در مناطقی که تلفات آمریکایی ها بالا بود، درعراق به خدمت گرفته شدند. بیشتر این نیروها در بغداد و استان الانبار واقع در غرب عراق مستقر شد، استانی که ۳۰ هزار نظامی آمریکایی از مقابله با شورشیان محلی عاجز مانده اند.
استراتژی بوش هر چیزی می تواند باشد به جز یک استراتژی واقعی. آمریکایی ها بزودی مجبور خواهند شد تا مواضع خود را تغییر دهند و نیروهای خود را به پایگاه های مستقر در کردستان عراق، اردن و امیرنشین های حوزه خلیج فارس منتقل کنند.
سؤال دیگر این است که چه کار دیگری برای بوش مانده است تا انجام دهد؟ جنگ داخلی در عراق ویژگی منحصر به فردی به خود گرفته است. صرفنظر از ادعای دروغین وجود سلاح های کشتار جمعی در رژیم صدام، دموکراسی بهانه ای برای شروع جنگی بود که نه امنیتی برای مردم عراق به دنبال داشت و نه صلح.در حال حاضر تنها ۱۲ ساعت از شبانه روز برق در عراق توزیع می شود که این رقم در بغداد شش تا هفت ساعت است. در برخی مناطق نرخ بیکاری به ۷۰ درصد رسیده است و عراقی ها در حال فرار از کشورشان هستند. ۵۰۰ هزار تا یک میلیون نفر به سوریه، حدود ۷۰۰ هزار نفر به اردن و حدود ۱۰۰ هزار نفر نیز به مصر پناهنده شده اند و این یعنی از دست رفتن حیات یک ملت و شکستی برای جامعه جهانی.
اِوگنی ساتانوفسکی
ترجمه: حسین قنبری گرمی
منبع : روزنامه ایران


همچنین مشاهده کنید