جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا
روانشناسی و معرفتشناسی
بین روانشناسی و معرفتشناسی، جریانی دائمی از تبادل دوسویه وجود داشته است. فلاسفه وروانشناسان در تایید آرای روانشناختی، به آموزهها و براهین جدید معرفتشناختی تکیه کردهاند.به تازگی معرفتشناسان نیز در تلاشهایشان برای حل مسایل حوزهفکری خود به روانشناسی رویآوردهاند
بسیاری از اختلافنظرهای معرفتشناسانه در حوزه روانشناسی به نحوی از انحاء به مباحثرفتارگرایی مربوط میشود. ابتدا در سال ۱۹۰۸ ، جان واتسن (۱) قویا استدلال کرد که علم روانشناسیپیشرفت قابلملاحظهای نداشته است. چاره پیشنهادی وی این بود که از طریق تعویض موضوعموردمطالعه این رشته، آن را به علمی طبیعی مبدل سازیم: موضوع متناسب تحقیق روانشناسان بایدرفتار [انسان] میبود نه آگاهی یا ذهن.
در واقع او استدلال کرد که تمام «به ذهن ارجاع دادنها» باید ازروانشناسی کنار گذاشته شود. او با استدلال به اینکه امور ذهنی وجود ندارند یا به نحوی خفیفتر، بااستدلال به اینکه دلیلی برای وجود آنها در دست نیست، این توصیهاش را قوت بخشید. او در سایرمواقع به دیدگاهی متوسل شد که بعدها رفتارگرایی روششناختی نام گرفت، دیدگاهی که در آن،همه تبیینهای ذهنی به سبب دلایل روششناختی نادیده گرفته میشوند. او و پیروان رفتارگرایش،در دفاع از دیدگاه اخیر، استدلالهای معرفتشناختی متفاوتی را بسط دادند.
یکی از این استدلالها که ب. ف. اسکینر از آن بهره گرفت، بدین منوال است: ما در حالی که ازاحساسات واسطهای یا سایر رویدادهای ذهنی چشم میپوشیم، (۲) میتوانیم بیواسطه به سراغ عللفیزیکی اولیه رفته و از ارجاع دادن به علل ذهنی اجتناب کنیم. اسکینر استدلال کرد که اگر تمامپیوندها (۳) مجاز باشند، با عدم توجه به یک پیوند ذهنی، چیزی از دست نخواهد رفت. احتمالااسکینر در گفتن اینکه چیزی از دست نخواهد رفت، منظورش این است که چیزهایی که از دستمیروند برای ما کارکردی جز مشکل کردن [فرایند] پیشبینی و کنترل رفتار ندارند. با این همه،فرض کنیم که یکی از اهداف ما تبیین رفتار یک فرد باشد.
بدینترتیب، اگر یک رویداد ذهنی موجدیا علت ناقصه (۴) رفتار موردنظر میبود، چیزهای پراهمیتی از دست میرفت. [در واقع] ما با غفلتاز آن علت، نادرستی تبیین پیشنهادی خود راجع به رفتار آن فرد را تضمین میکردیم. بعضیرفتارگرایان با این جواب متقاعد نمیشوند، زیرا آنان مخالف این هستند که تبیین پدیدارها هدف مجاز (۵) علم است.
این مخالفتشاید با گفتن این مطلب تقویتشود که تبیین فقط به عنوان راهنماییبرای فهمیدن، ارزشمند است. ولی فهم امری ذهنی است و لذا در روانشناسی علمی نباید در پی آنبود. با این وجود، متوسل شدن به این دفاع، مفروض گرفتن این مساله است که نظر رفتارگرایاندرباره این که روانشناسی علمی چه موضوعاتی را در بر میگیرد، درست است. برای مخالفتبا اینامر که دانشمندان باید سعی در تبیین پدیدارهای روانشناختی داشته باشند، یک رفتارگرا شاید دلایلدیگری داشته باشد. اما اگر این دلایل نیز رضایتبخش نباشد، احتمالا استدلال اسکینر با شکستمواجه خواهد شد.
دومین استدلال مورد استفاده اسکینر به شکست تبیین علل شناختی یا سایر علل ذهنی، مربوطاست. وی معتقد است که یک نابهنجاری رفتاری، به شرطی به واسطه ارتباط دادن آن با اضطرابتبیین میشود که خود آن اضطراب [نیز] به نوبه خود تبیین گردد.
با این وجود، مسلم انگاشتنرویدادهای ذهنی مانع پیگیری زنجیره علی میشود. اسکینر مدعی بود که محقق با [رسیدن به]اضطراب، به سادگی تحقیقش را متوقف کرده و نمیتواند سؤال کند که خود آن اضطراب، معلولچیست. یکی از مشکلاتی که این استدلال دارد، پذیرش این فرض است که معمولا روانشناسانغیررفتارگرا تحقیق و جستجوی خود را با مسلم انگاشتن علتی ذهنی به پایان میرسانند.
برخی ازاین روانشناسان این کار را انجام میدهند، برخی دیگر نه. به عنوان نمونه، یک روانشناس فرویدیکه رفتار بیمار مراجعهکنندهای را بر اساس اضطراب تبیین میکند، احتمالا پیشتر رفته و سعیمیکند آن اضطراب را نیز بر اساس یک آرزوی سرکوبشده تبیین کند. با این وجود، مشکلیجدیتر در این فرض مقدماتی اسکینر نهفته است که حتی اگر اضطراب سبب رفتار ویژهای گردد،ذکر آن تبیینکننده نیست مگر اینکه خود آن اضطراب نیز تبیین شود.
همیشه این امر درست نیستکه B به عنوان علت A ،تنها زمانی وقوع A را تبیین میکند که وقوع B نیز به نحوی تبیین گردد. اگرلازم بود که B بر اساس C تبیین شود و C بر اساس D و نظیر آن الی آخر ، بدینترتیب همه تبیینهایعلی غیرممکن میشد.
شاید پاسخ داده میشد که با تبیین شدن B ،تبیین مناسبی در اختیار داریم;نیازی نیستبیش از آن جلوتر رویم. اما توقف در آن مقطع دلبخواهی به نظر میرسد. چرا تبیین نیازبه ذکر علت علت [یا علت دوم] یک پدیده داشته باشد، اما به ذکر سلسله علل بعدی نه؟ شاید آنچهدر مورد تبیین همیشه درست نیست فقط در مورد تبیین ذهنی صادق باشد; فقط با القای الگوی اخیراست که ملزم به ارائه علت علت میشویم. اما این نیز دلبخواهی به نظر میرسد. تفاوت بین تبیینذهنی و غیرذهنی در چیست که تحمیل محدودیتهای شدیدتری را بر تبیین اولی توجیه میکرد؟
استدلال معرفتشناسانهای که به طور بسیار گستردهای از آن استفاده میشود به ادعایمشاهدهناپذیر بودن حالات یا رویدادهای ذهنی برمیگردد. استدلال این است: اگر فرایندهایشناختی کلا مشاهدهناپذیرند، پس دلیل قانعکنندهای برای اعتقاد به وجود آنها نداریم و بنابرایندلیل قانعکنندهای نیز برای پذیرفتن تبیینهای شناختی نداریم.
همین استدلال شامل حالات ذهنیغیرشناختی، مانند احساسها یا هیجانها، نیز میگردد. مخالفان رفتارگرایی گاهی پاسخ میدهند کهحالات ذهنی را میتوان مشاهده کرد: هر یک از ما میتوانیم از طریق دروننگری دستکم برخیحالات ذهنی را، که عبارتند از حالات ذهنی خودمان، (دستکم آن دسته از حالات ذهنی که از آنهاآگاهیم) مشاهده کنیم.
رفتارگرایان چند پاسخ برای این نکته تدارک دیدهاند. بعضیها (به عنواننمونه، زوریف، (۶) ۱۹۸۵) استدلال میکنند که دروننگری برای [دستیابی به] گزارشهای دروننگر، غیرقابلاعتمادتر از آن است که گواه علمی مستندی به حساب آید. برخی دیگر پاسخ دادهاند که حتیاگر گزارشهای دروننگر قابل اعتماد میبود، چیزی که از طریق دروننگری به دست میآید،شخصی است و این واقعیتبه تنهایی دادههای دروننگر را به شواهدی نامناسب در علمرفتارشناسی بدل میسازد. پاسخی افراطیتر که برخی از فلاسفه ارائه میکنند این است که،دروننگری نحوهای از مشاهده نیست، بلکه بیشتر نوعی نظریهپردازی است. دقیقتر اینکه، وقتی مابر مبنای دروننگری گزارش میدهیم که یک احساس درد، یک فکر، یک تصویر ذهنی و جز اینهاداریم، راجع به آنچه که موجود است، نظریهپردازی میکنیم. نظریه بدست آمده شاید درستباشد وشاید نادرست; اما، بر طبق این نظر، این واقعیت که ما دروننگری میکنیم نشان نمیدهد که برخیحالات ذهنی قابل مشاهدهاند.
دروننگری خواه قابل اعتماد باشد، خواه نباشد یا خواه نحوهای مشاهده باشد، خواه نباشد،مشکل تعیین مضمون و محتوای اذهان اشخاص دیگر یا حتی موجودیت آن اذهان [همچنان] باقیاست. در حال حاضر عموما حل سنتی این مشکل یعنی استدلال بر اساس قیاس (۷) شکستخوردهتلقی میشود.
احتمال دارد به جای آن، از استنتاج بر اساس بهترین تبیین (۸) استفاده شود. اما برخیفلاسفه (مثلا، ون فراسن، (۹) ۱۹۸۰) اعتبار این نوع استنتاج را مورد چالش قرار دادهاند. اگر بتوان اینچالش را تقویت کرد، شاید رفتارگرایان، دستکم در مورد یکی از اصول محوری برنامههای خود،قادر به دفاع باشند، و این به معنای رد همه تبیینهای ذهنی است.
بسیاری از شناختگرایان و رفتارگرایان در لزوم تبدیل روانشناسی به یک علم طبیعی دقیقتوافق دارند; اما آنها اغلب در مورد اینکه این کار نیازمند چیست، توافق ندارند. با این وجود، بعضیفلاسفه و بعضی روانشناسان در مورد «علمی» کردن روانشناسی، دستکم اگر این کار به معنایکاربرد موازینی از نوع موازین معرفتشناختی مورداستفاده در بیولوژی، شیمی و فیزیک باشد،چون و چراهای جدیای دارند.
در سنت هرمنوتیک، برخی استدلال میکنند که علوم یادشده قبل ازهر چیز علومی علی هستند، یعنی آنها، هم دربرگیرنده تحقیق در مورد قوانین علیاند و هم متضمنکاربرد وسیع تبیینهای علی. اما برخی استدلال میکنند که در روانشناسی ما باید اعمال انسان رابه زبان غیر علی و چهبسا برحسب نیتیا انگیزهها تبیین کنیم.
ظاهرا کارل پاسپرس، فیلسوف - روانپزشک آلمانی از نخستین حامیان این رای است. او در ویرایشی که در سال ۱۹۲۲ ازکتابش، سایکوپاتولوژی عمومی (۱۰) به عمل آورد، فروید را به این نحو مورد انتقاد قرار داد: «اشتباهادعای فرویدی در خلط ارتباطهای مبتنی بر معنا یا نیت (۱۱) با ارتباطهای علی است. در صفحاتپیشین همان اثر، او راجع به آن نوع روانشناسی بحث میکند که میخواست جایگزین روانشناسینوع فرویدی گردد: علمی راجع به ارتباطهای مبتنی بر معنا و نیت.
برخی از اصحاب هرمنوتیک در عصر ما (همچون ریکور ، ۱۹۸۱) با یاسپرس در موردارتباطهای مبتنی بر نیت همعقیدهاند، اما برخلاف او از نظریه فروید دفاع میکنند. آنها این رای رامیپذیرند که نظریه فروید واقعا در مورد نیات است نه علل. اما برآنند که فروید گاهی نظریه خودشرا بد تفسیر میکند. آنها استدلال میکنند که دستکم بخشهای اصلی این نظریه با تفسیری مناسبصادق است.
به علاوه فروید در انکار نیازمندی نظریههای مختلفش به تایید تجربی محق بود.بعضی از اصحاب هرمنوتیک استدلال میکنند که برآوردن چنین نیازی تنها زمانی معقول است کهما یک رشته موازین یا معیارهای تجربی، شبیه معیارهای مورداستفاده در شیمی یا فیزیک را به کاربریم، اما چنین کاری بیمورد است. ولی برخی دیگر (مثلا، چارلز تیلور، ۱۹۷۱) دیدگاهمعرفتشناختی خود درباره موازین را همواره به تئوری فرویدی محدود نمیکنند; به نحوی کلیترآنها استدلال میکنند که یک نظریه روانشناختی که مدعی تبیین اعمال انسان است، باید با معیارهاییارزیابی شود که مربوط به علوم طبیعی نباشد.
برخی که مخالف دیدگاه هرمنوتیکی هستند، استدلال میکنند که نیات تا جایی که تبیینکنندههستند [از نوع] عللاند. به عنوان مثال، فرض کنیم که من به کاندیدای خاصی رای میدهم و نیتی کهدر رای من نهفته است، این است که میخواهم برای پیشگیری از سقط جنین موضعی گرفته باشم.
به عبارتی من خودم را معترض به آرای کاندیدای رقیب که طرفدار سقط جنین است، میبینم. آیابینش من نسبتبه کاری که بدین نحو در حال انجام آن هستم، تاثیری در رای من میگذارد؟استدلال چنین است که اگر تاثیری بگذارد، پس نیت کار من یک علت مؤثره (۱۲) است; اگر تاثیرنگذارد، پس سخن گفتن از نیت عمل من چرایی اتفاق افتادن این کار را تبیین نمیکند. اغلب درمورد انگیزهها [نیز] همینگونه استدلال میشود.
(۱۳) [مثلا] اینکه من شاید چون اعتمادی به فلانیندارم، انگیزهای در من ایجاد میکند که به او ترفیع ندهم، اما شاید آن عدم اعتماد تاثیری در ترفیعیکه به بهمانی دادهام، نگذاشته است. اگر تاثیری گذاشته، ذکر انگیزه من به تبیین عمل من کمکمیکند; اما در این حالت، انگیزه نیز یک علت است. از این رو، پیشنهاد کلی این است: هر جا که نیاتو انگیزهها تاثیری در اعمال فرد نگذارند، ذکرشان تبیینآور نیست; و اگر تاثیری بگذارند، علتاند.بنابراین، مشکلی که برای برخی دیدگاههای هرمنوتیکی وجود دارد، تبیین این است که روانشناسانچگونه میتوانند در حالی که همه تبیینهای علی اعمال انسان را رد میکنند، همزمان چنین اعمالی راتبیین نمایند.
این عقیده که روانشناسی به سلسلهای از موازین تجربی به جز موازین علوم طبیعی نیاز دارد (وبه همین دلیل خود علمی طبیعی نیست)، لازم نیستبه این عقیده گرهخورده باشد که تبیینهایروانشناختی باید غیر علی باشند.
برخی که عقیده اول را ترویج میکنند، عقیده دوم را رد مینمایند;آنها میپذیرند که انگیزهها و نیات میتوانند [از نوع] علل باشند. اما باز هم جهت استفاده ازموازینی غیر از موازین علوم طبیعی [در روانشناسی] برهان میآورند. با این وجود، آنهایی که برصحت این عقیده استدلال میکنند، باید به این سؤال پاسخ دهند: این موازین تجربی متفاوت واحتمالا دونپایهتر که قرار است در روانشناسی به کار روند کدامند؟
کارل یاسپرس پاسخی به اینسؤال (۱۴) دارد. او استدلال کرد که در ارزیابی آن دسته از مدعیاتی که راجع به ارتباطهای مبتنی برنیتاند، باید حاضر به پذیرش اموری که به زعم وی بدیهیاند، باشیم. او مدعای نیچه را در موردوجود رابطهای کلی بین اطلاع از نگونبختی یک شخص و رشد اخلاقیات یک برده، به عنواننمونهای بدیهی میآورد.
بسیاری از هرمنوتیسینهای متاخر نیز به ایده بدیهی یا چیزی بسیار مشابه،یعنی ایده اموری که به لحاظ شهودی واضحاند، توسل جستهاند. با وجود این، به سختی میتواندریافت که هر یک از این دو چگونه میتوانند میزان یا معیار مقبولی برای حیطهای از روانشناسیباشند که در آن فرضیههای رقیب با توجه به شواهد فعلی ما اعتباری نسبتا یکسان دارند.
در واقعحتی در جایی که میتوان تنها یک فرضیه واحد را که بدیهی به نظر میرسد در نظر گرفت، باز همممکن است هیچ دلیل معقولی برای اعتقاد به آن نداشته باشیم. زمانی بود که به نظر بیشتر ناظرانبدیهی میآمد که بعضی مردم به دلیل اینکه شیطان روحشان را تسخیر کرده بود رفتاری غیرعادیداشتند; اما، چه بسا آن فرضیه به هیچ وجه تاییدی تجربی به دست نیاورده است. البته میتوان بینفرضیههایی که تنها به نظر میرسد بدیهی باشند و فرضیههایی که واقعا بدیهیاند تمییزی قائل شد،اما اگر هیچ راهی برای بیان تفاوت آنها به ما نشان داده نشود آیا ایجاد تمایز کمکی خواهد کرد؟
راجع به مواردی که تا بدینجا بحثشد، فلاسفه و روانشناسان استدلالهای معرفتشناختیجدید و بحثانگیزی را برای حمایت از نظرات روانشناختی خود [در این زمینه] به کار بستهاند. باپیشرفتی در این زمینه بوجود آمده، برخی فلاسفه به چیزی که میتوان اصطلاحا «معرفتشناسیکاربردی» نامید، علاقمند شدهاند.
به عبارتی، آنها برای نقد یا دفاع از مواردی همچون نظریهفروید (۱۵) ، مبانی رفتاردرمانی، (۱۶) رفتارگرایی و نظریههای مختلف در روانشناسی شناختی،به فرضهای معرفتشناختی به علاوه دادههای تجربی تکیه کردهاند. پدیده عمدتا جدیدی که در اینمطالعات کاربردی به چشم میخورد، توجه فوقالعادهای است که - برخلاف تلاشهای اولیه برایمتکی ساختن نظریات روانشناختی، پیش هر چیز، بر آموزههای معرفتشناختی انتزاعی - به امورجزیی تجربی در روانشناسی معطوف میشود.
در نهضت طبیعیسازی معرفتشناسی، توسل به دادههای تجربی مشهود است. در اینجا جهتمعکوس میشود: به جای طریق عکس، از روانشناسی برای حمایت از معرفتشناسی استفادهمیشود. از لحاظی، این تحول جدید نیست; فلاسفه متقدمی همچون دیوید هیوم و ایمانوئل کانتاغلب سعی کردند با توسل به اموری که به اعتقادشان واقعیتهایی در مورد ذهن انسان بود، نظریاتمعرفتشناختی خود را تقویت نمایند.
با این وجود، بلافاصله بعد از جنگ جهانی دوم، بسیاری ازمعرفتشناسان کشورهای انگلیسیزبان برای تحلیل مفهومی، اهمیت زیادی قائل شدند. در نتیجه،معرفتشناسی اغلب چنان دنبال شد که گویی در وهله اول یا منحصرا رشتهای ماقبل تجربی است.معرفتشناسان تلاشهای نسبتا اندکی برای استفاده از مطالعات تجربی در روانشناسی (یابه همچنین در علوم دیگر) به عمل آوردند.
یک دلیل برای طبیعیسازی معرفتشناسی این است که گفته میشود که کوششهای سنتی درجهتیافتن مبنایی برای معرفتبا شکست مواجه شده است. ظاهرا این مهمترین دلیلی است که،کواین در مقاله کلاسیک خود «معرفتشناسی طبیعی»، (۱۷) ارائه کرده است.
معرفتشناسان سنتی چند پاسخ به این نکته دادهاند.
▪ نخست اینکه استدلال میشود صورتهایجدیدی از «مبناگرایی» وجود دارد و ممکن استیکی از آنها درست از کار درآید.
▪ دوم اینکه،انسجامگرایان (۱۸) استدلال میکنند که میتوانند بدون توسل به هرگونه مبناگرایی، تبیین کنند کهچگونه میتوان مدعاهای معرفتی را توجیه نهایی کرد.
▪ سوم اینکه، استدلال میشود کهمعرفتشناسی سنتی، تنها در فراهم آوردن مبنایی برای معرفتخلاصه نمیشود، بلکه امورمهمتری را دنبال میکند. به عنوان مثال، معرفتشناسان به [موضوعاتی همچون] تحلیل مفهوممعرفت، بسط تئوریهایی در باب شواهد و توجیه، و توجیه قواعد غیربرهانی استنتاج (۱۹) دلبستگیداشتهاند.
حتی اگر مشکل سنتی مبنا قابل حل نباشد، پیگیری این طرحها احتمالا مجاز است.با وجود این، شکست نسبت دادهشده [به معرفتشناسی سنتی] در مورد حل آن مشکل تنها دلیلینیست که طبیعتگرایان ارائه کردهاند. هم در معرفتشناسی و هم در رشته قرین آن یعنی فلسفه علمشکایاتی راجع به نداشتن نتایج مثبت و جالب توجه وجود داشته است. یکی از دلایل مربوطه ایناست که استدلال میشود که معرفتشناسی سنتی بیش از حد معمول به مدعیات ماقبل تجربیوابسته است. برخی طبیعتگرایان استدلال میکنند که اصلا معرفتی ماقبل تجربی وجود ندارد یااینکه [دستکم] در مورد احکام اساسی (۲۰) چنین معرفتی وجود ندارد.
استدلال میشود که یکمعرفتشناس برای کسب نتایج ایجابی جالبتوجه و خللناپذیر، به جای اینکه صرفا به جستجویهرچه بیشتر مثالهای نقیض برای نظریههای نادرست و یا به تولید امور خیلی جزیی بپردازد، بایدبه نتایج تجربی علم روانشناسی و علوم دیگر متوسل شود. با این وجود، طبیعتگرایان در بینخودشان در مورد نحوه انجام این کار اتفاق نظر ندارند.
یک نظر طبیعتگرایانه که به کواین (۲۱) مربوط است این است که ما باید سؤالاتی را جانشینسؤالات معرفتشناسی سنتی کنیم که بتوان با مطالعات تجربی در روانشناسی به آنها پاسخ داد.به عنوان مثال، او پیشنهاد میکند که سؤال از اینکه چگونه تحریکات حسی موجب اندوختناطلاعات میشوند، جانشین سؤال سنتی در مورد مبانی معرفت گردد. با وجود این، احتمالا برخیفلاسفه پاسخ دهند که ما با جایگزین کردن سؤالات روانشناختی به جای سؤالات معرفتشناختی،معرفتشناسی را طبیعی نمیسازیم; ما فقط موضوع را عوض میکنیم.
نظر دوم این است که ما باید کل براهین لمی یا پیشینی را کنار بگذاریم و برای پاسخ به سؤالاتمعرفتشناختی خود را مقید به این نسازیم که تنها به شواهد تجربی توسل جوییم. در اینجا موضوعاصلی، که خود تا حدی تجربی است، این است که آیا از این رهیافت، نتایج جالبتوجهی بدستخواهد آمد (و میتواند به دستبیاید؟). یک نظر متعادلتر بر آن است که معرفتشناسان باید همانندگذشته نسبتبه استفاده از براهین لمی ادامه دهند، اما تا آنجا که ممکن استبه نتایج تجربی نیزتوسل جویند.
مثالی که میتوان زد، مربوط به مباحثی است که راجع به ارزش معرفتشناختیمطالعات موردی بالینی وجود دارد. برخی استدلال میکنند که معمولا یافتههای مطالعات موردی،هرچند ممکن است تصادفا برخی نظریههای روانشناختی را ابطال نماید، [اما] فقط ارزش ارشادیدارند نه ارزش استشهادی. (۲۲) استدلال میشد که ما معمولا برای تایید فرضیههای مبتنی بر روابطعلی، به شواهد تجربی نیاز داریم نه به شواهد حاصله از مطالعات موردی.
با وجود این، روانشناسان دیگری معتقدند که در اغلب موارد، مطالعات موردی میتوانندنظریههای علی را به همانسان که تضعیف میکنند، تایید نمایند. یک معرفتشناس شاید هنگاماظهارنظر راجع به این بحث، در مورد ماهیتشواهد و تایید، تا اندازهای به ملاحظات انتزاعی وماقبل تجربی متوسل شود، اما شاید هم ناچار باشد در این باره که آیا برای نظریههای آزمایششدهبدیلهای رقیب قابل قبولی وجود دارد یا نه، به دادههای تجربی توسل جوید. به عنوان مثال، شایدثابتشود که در حیطههای خاصی از روانشناسی، مطالعات موردی میتواند تاییدکننده باشد، چراکه فرضیههای آزمایششده اغلب رقیبهای قابل قبولی ندارند; در حیطههای دیگر، امکان دارد کهآزمایش عموما برای قضاوت بین فرضیههای رقیب موجه، لازم باشد.
مثال فوق در رابطه با بحثی معرفتشناختی در علم روانشناسی است. اینکه آیا یافتههای تجربیروانشناسی میتوانند به حل مسایل معرفتشناسی کمک نماید یا نه، خود هنوز مورد مناقشه است.با این حال کاری که اخیرا در معرفتشناسی انجام میشود نشاندهنده گرایش شدیدمعرفتشناسان، حتی معرفتشناسانی که خود را طبیعتگرا نمیدانند، به مرتبط دانستن یافتههایتجربی علم روانشناسی با مسایل موردعلاقه خودشان میباشد.
این مقاله ترجمه مدخل Psychology and Epistemology از کتاب ذیل است :
Jonatan Dancy and Ernest Sosa (eds.), A Companion to Epistemology, Basil Blakvell Ltd.,۱۹۹۲, pp. ۴۰۲-۶.
منابع:
Erwin, E. Behavior Therapy: Scientific Philosophical and Moral Foundations(NewYork: Cabridge University Press , ۱۹۷۸).
Van Fraassen, B.: The Scientific Image (Oxford: Oxford University Press , ۱۹۸۰).
Goldman, A.: Epistemology and Cognition (Cambridge, MA: Harvard UniversityPress ,۱۹۸۴).
Grunbaum, A.: The Foundations of Psychoanalysis: A Philosophical Critique(Berkely: University of California Press , ۱۹۸۴).
Jaspers K.: General Psychopathology (Chicago: University of Chicago Press ,۱۹۶۳).
Quine, W.V.: "Epistemology Naturalized", in his Ontological Relativity and otherEssays (NewYork: Columbia University Press , ۱۹۶۹).
Ricoeur, P.: Hermeneutics and the Human Sciences trans. J.B. Thompson( NewYork: Cambridge University Press , ۱۹۸۱).
Taylor, C., "Interpretation and the sciences of man", The Review of Metaphysics , ۲۵(۱۹۷۱), pp . ۱-۵۱.
Zuriff, G.E.: Behaviorism: A Conceptual Reconstruction (NewYork: ColumbiaUniversity Press , ۱۹۸۵).
یادداشتها:
۱. John Watson
۲. در این دیدگاه به طور کلی به مطالعه احساسات، عواطف و سایر رویدادهای ذهنی که واسطهای بین محرکها وپاسخها هستند علاقهای نشان داده نمیشود. - مترجم
۳. Linkage
۴. Partialy Caused
۵. Legitimat goal
۶. Zuriff
۷. Argument from Analogy
۸. Inference to the best explanation
۹. Van Fraassen
۱۰. General Psychopathology (Chicago; University of Chicago Press, ۱۹۶۳), p . ۵۳۹
۱۱. meaningful commection
۱۲. contributing cause
۱۳. Grunbaum , ۱۹۸۹.
۱۴. Karl Jaspers, ۱۹۶۳, p . ۳۰۳.
۱۵. Grunbaum , ۱۹۸۴.
۱۶. Erwin, E ., ۱۹۷۸.
۱۷. Epistemology Naturalized
۱۸. Coherentists
۱۹. non-demonstrative rules of inference
۲۰. non-trivial propositions
۲۱. Quine , ۱۹۸۵.
۲۲. evidential value
ادوارد اروین :ترجمه سعید ناجی
Jonatan Dancy and Ernest Sosa (eds.), A Companion to Epistemology, Basil Blakvell Ltd.,۱۹۹۲, pp. ۴۰۲-۶.
منابع:
Erwin, E. Behavior Therapy: Scientific Philosophical and Moral Foundations(NewYork: Cabridge University Press , ۱۹۷۸).
Van Fraassen, B.: The Scientific Image (Oxford: Oxford University Press , ۱۹۸۰).
Goldman, A.: Epistemology and Cognition (Cambridge, MA: Harvard UniversityPress ,۱۹۸۴).
Grunbaum, A.: The Foundations of Psychoanalysis: A Philosophical Critique(Berkely: University of California Press , ۱۹۸۴).
Jaspers K.: General Psychopathology (Chicago: University of Chicago Press ,۱۹۶۳).
Quine, W.V.: "Epistemology Naturalized", in his Ontological Relativity and otherEssays (NewYork: Columbia University Press , ۱۹۶۹).
Ricoeur, P.: Hermeneutics and the Human Sciences trans. J.B. Thompson( NewYork: Cambridge University Press , ۱۹۸۱).
Taylor, C., "Interpretation and the sciences of man", The Review of Metaphysics , ۲۵(۱۹۷۱), pp . ۱-۵۱.
Zuriff, G.E.: Behaviorism: A Conceptual Reconstruction (NewYork: ColumbiaUniversity Press , ۱۹۸۵).
یادداشتها:
۱. John Watson
۲. در این دیدگاه به طور کلی به مطالعه احساسات، عواطف و سایر رویدادهای ذهنی که واسطهای بین محرکها وپاسخها هستند علاقهای نشان داده نمیشود. - مترجم
۳. Linkage
۴. Partialy Caused
۵. Legitimat goal
۶. Zuriff
۷. Argument from Analogy
۸. Inference to the best explanation
۹. Van Fraassen
۱۰. General Psychopathology (Chicago; University of Chicago Press, ۱۹۶۳), p . ۵۳۹
۱۱. meaningful commection
۱۲. contributing cause
۱۳. Grunbaum , ۱۹۸۹.
۱۴. Karl Jaspers, ۱۹۶۳, p . ۳۰۳.
۱۵. Grunbaum , ۱۹۸۴.
۱۶. Erwin, E ., ۱۹۷۸.
۱۷. Epistemology Naturalized
۱۸. Coherentists
۱۹. non-demonstrative rules of inference
۲۰. non-trivial propositions
۲۱. Quine , ۱۹۸۵.
۲۲. evidential value
ادوارد اروین :ترجمه سعید ناجی
منبع : مرکز خدمات مشاورهای صنعت نفت
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
تعمیر جک پارکینگ
خرید بلیط هواپیما
ایران اسرائیل غزه مجلس شورای اسلامی دولت نیکا شاکرمی روز معلم معلمان رهبر انقلاب مجلس بابک زنجانی دولت سیزدهم
هلال احمر یسنا قوه قضاییه آتش سوزی پلیس تهران بارش باران سیل شهرداری تهران آموزش و پرورش سازمان هواشناسی دستگیری
حقوق بازنشستگان قیمت خودرو بازار خودرو قیمت طلا قیمت دلار خودرو دلار سایپا ایران خودرو بانک مرکزی کارگران تورم
فضای مجازی شهاب حسینی سریال تلویزیون نمایشگاه کتاب مسعود اسکویی عفاف و حجاب سینما سینمای ایران دفاع مقدس موسیقی
رژیم صهیونیستی فلسطین آمریکا حماس جنگ غزه اوکراین چین نوار غزه ترکیه انگلیس یمن ایالات متحده آمریکا
استقلال فوتبال پرسپولیس علی خطیر باشگاه استقلال لیگ برتر لیگ برتر ایران تراکتور لیگ قهرمانان اروپا رئال مادرید بایرن مونیخ باشگاه پرسپولیس
کولر هوش مصنوعی تلفن همراه گوگل اپل آیفون همراه اول تبلیغات اینستاگرام ناسا
فشار خون کبد چرب بیمه بیماری قلبی دیابت کاهش وزن داروخانه رابطه جنسی