جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

آمریکا و دولت‌های ناکام


آمریکا و دولت‌های ناکام
در بخش‌هایی از گیتی، دولت‌هایی وجود دارند که به شکلی کاملا آشکار مشخص نموده‌اند قادر به ایفای نقش‌های حداقلی که از آنها انتظار می‌رود به هیچ صورتی نمی‌باشند. البته بسیاری هم اعتقاد بر این دارند که اصولا خطاب کردن این واحدهای مستقر در مرکز به عنوان دولت خودش مشکل‌ساز است چرا که این چارچوب‌ها فاقد مولفه‌های اولیه دولت بودن هستند. اما به علت اینکه از نظر مفهومی این واژه به‌کار گرفته می‌شود و گزینه‌ای جایگزین برای آن وجود ندارد، استفاده از لغت دولت منطقی به‌نظر می‌رسد. دولت‌ها بدین روی شکل می‌گیرند که کارکردهای ویژه‌ای را به صحنه آورند. بدون توجه به ماهیت ارزشی این ساختار در دوران مدرن شکل‌گیری دولت‌ها، این انتظار است که حداقلی از وظایف را عهده‌دار باشند. برقراری امنیت در گستره کشور و در تمامی اقصی نقاط رکن اولیه این تعهدات است. در کنار حفظ امنیت ضرورت تامین رفاه خواست دیگری است که شکل‌گیری دولت در جهت تحقق آن انجام می‌گیرد. حفظ یکپارچگی و تمامیت ارضی وظیفه دیگری است که دولت‌ها موظف به آن می‌باشند. اینها وظایف حداقل و پایه‌ای است که در هر جامعه‌ای و بدون توجه به معیارهای ارزشی مستقر در بین مردم و رهبران، ستون‌های حیات دهنده نهاد دولت محسوب می‌شوند.
اما آنچه به روشنی هر چه تمام‌تر مشهود است این واقعیت کتمان‌ناپذیر می‌باشد که در خارج از قاره اروپا در سه قاره مهم دیگر، جغرافیاهایی وجود دارند که در آنها دولت ناکام از برآوردن این حداقل‌ها است. دولت‌های ناکام امروزه در گوشه و کنار دنیا پراکنده هستند و هر چند که تعداد آنها محدود است اما به علت اینکه بازیگران غیردولتی جدیدی پا به عرصه گیتی گذاشته‌اند که قابلیت بهره‌برداری بسیار وسیع را از این موقعیت برای لطمه زدن به منافع آمریکا دارا هستند، توجه به پدیده دولت‌های ناکام در دو دهه اخیر افزایش یافته است. دولت‌هایی از قبیل سومالی، هائیتی و افغانستان سمبل‌های بسیار مشخص و محرز برای قرار گرفتن در این طبقه‌بندی از دولت‌ها هستند. حیات یافتن تروریسم با ماهیت غیرمارکسیستی از ویژگی‌های دوران پس از سقوط نظام دوقطبی است. آنچه این نوع تروریسم را بسیار متمایز از تروریسم در دهه‌های گذشته می‌کند خصلت به شدت ارزشی و هنجاری آن می‌باشد. به ضرورت این ماهیت است که پیکان تیز هجوم و ضربه آن متوجه آمریکا به عنوان سمبل لیبرالیسم و حافظ نظم ارزشی مستقر بر جهان قرار گرفته است. تروریسم به‌عنوان یک پدیده حیات‌دهنده بازیگر غیردولتی جدیدی به‌عنوان تروریست گردیده است که از قدرت مانور، دامنه عملیات وسیع و توانایی گریز فراوان از ضربه خوردن برای اقدامات خود به جهت عدم وجود یک سرزمین مشخص به‌عنوان موطن برخوردار است. مسئله تروریسم سبب شده است که شکل گرفتن دولت‌های ناکام به یک معضل اصلی برای آمریکا به عنوان نماد همه چیزهایی که تروریست‌ها علیه آن می‌جنگند تبدیل شود. اما چون تروریست‌ها به‌عنوان یک بازیگر فراملی برخلاف دولت‌ها به عنوان یک بازیگر ملی فاقد آدرس برگشت هستند آمریکا قادر به این نمی‌باشد که به‌راحتی به آنها دست یابد و پاسخ‌ صدماتی را که متحمل می‌شود بر آنها تحمیل کند.
وجود دولت‌های ناکام باعث ایجاد فرصت ایده‌آل برای تروریست‌هایی می‌شود که از یک سو به یارگیری در این سرزمین‌ها بپردازند و از سویی دیگر از این مناطق به علت عدم وجود یک حکومت مرکزی کارآمد به‌عنوان مخفیگاه و پناهگاه استفاده کنند. اما آنچه برای آمریکا از همه چیز خطرناک‌تر است این واقعیت است که تروریست‌‌ها اما قادر به دست یافتن به اهرم‌های قدرت سیاسی در این جوامع شدند و با استفاده از امکانات در اختیار به آسیب‌رسانی مشغول شدند. در سومالی عملا این احتمال به وقوع پیوست و کسانی که در هرم قدرت قرار گرفتند به شدت وابسته و در بسیاری از موارد متعلق به این گروه‌ها بودند. اما محققا دلایل دیگری هم هستند که پدیده دولت‌های ناکام را در معرض توجه آمریکا قرار داده‌اند. این احتمال که دولت ناکام دارای سلاح‌های استراتژیک یا منابع استراتژیک باشد که به سمت گروه‌های مخالف منافع آمریکا قرار بگیرد برای این کشور بسیار هشدار‌دهنده است. پاکستان که دارای سلاح هسته‌ای است از ویژگی‌های فراوانی برخوردار است که به یک دولت ناکام تبدیل شود. در کنار این نکته توجه باید کرد که در جهان امروزی، وابستگی متقابل هر روز گسترش می‌باید و از لحاظ اقتصادی کشورها به یکدیگر به‌شدت وابسته هستند. حیات یافتن نابسامانی و آشوب در صحنه داخلی محققا پیامد در سطح جهانی خواهد داشت و این امکان هست که چارچوب‌های نظم مستقر اقتصادی و سیاسی به هم بخورد. در نهایت اینکه امروزه هویت‌ها فراملی شده‌اند و افراد خود را با ساکنین دیگر کشورها تعریف می‌کنند و اینکه افرادی پیدا شوند که با ساکنین کشورهای قرار گرفته در این دسته‌بندی خود را مشخص کنند این احتمال را قوت می‌بخشد که آنان نیز به اقداماتی دست بزنند که اساس و چارچوب نظم حاکم را که منافع آمریکا را تامین می‌کند به هم بزنند. با توجه به این نکات است که متوجه می‌شویم چرا دولت آمریکا درخصوص شرایط داخلی در کشورهای دیگر حساس است. ضرورت حفظ نظم در صحنه جهانی برای تحقق منافع این حساسیت را گریزناپذیر می‌سازد.
دکتر حسین دهشیار
منبع : روزنامه کارگزاران