سه شنبه, ۱۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 7 May, 2024
مجله ویستا

بدرود خوشگل من - Farewell, My Lovely


بدرود خوشگل من - Farewell, My Lovely
سال تولید : ۱۹۷۵
کشور تولیدکننده : آمریکا
محصول : جرج پاپاس و جری بروکهایمر
کارگردان : دیک ریچاردز
فیلمنامه‌نویس : دیوید زلاگ گودمن، برمبنای رمانی نوشته ریموند چندلر
فیلمبردار : جان آلونزو
آهنگساز(موسیقی متن) : دیوید شایر
هنرپیشگان : رابرت میچم، شارلوت رامپلینگ، جان آیرلند، سیلویا مایلز، آنتونی زرب، هاری دین استنتن، جک اوهالوران، کیت مورتاگ، جان اولیری، والتر مک‌گین، جیم تامپسن و سیلوستر استالون.
نوع فیلم : رنگی، ۹۷ دقیقه.


لس آنجلس، سال 1941. تبهکار سابقه‌داری به‌نام «موس مالوی» (اوهالوران) - که به جرم سرقت بانک هفت سال در زندان بوده - کارآگاه خصوصی، «فیلیپ مارلو» (میچم) را استخدام می‌کند تا محبوبه‌اش، «ولما» (رامپلینگ) را پیدا کند. «مارلو» به کافه فلوریان می‌رود، جائی که «ولما» قبلاً کار می‌کرده است. «مالوی» در دفاع از خود، مدیر کافه را می‌کشد و فرار می‌کند، ولی «مارلو» موفق می‌شود در هتلی در آن نززدیکی، با نوازنده سابق کافه - «تامی ری» (مک‌گین) - حرف بزند و «تامی» او را پیش بیوه الکلی «فلوریان» (مایلز) می‌فرستد و عکسی از «ولما» به او می‌دهد. مردی به‌نام «لینزی ماریوت» (اولیری) - که می‌خواهد یک گردن‌بند یاقوت دزدیده شده را برای دوستی بخرد - «مارلو» را به‌عنوان محافظ استخدام می‌کند و او را همراه خود سر قرار می‌برد، و آنجا «مارلو» با ضربه‌ای بیهوش می‌شود؛ وقتی به‌هوش می‌آید، می‌فهمد که «ماریوت» کشته شده و «ستوان نالتی» (آیرلند) - که به‌دنبال «مالوی» است - به او اخطار می‌کند این پرونده را رها کند. اما «مارلو» با تحقیق درباره مجموعه‌دارهای یاقوت، به سراغ مردی به نام «لو گریل» (تامپسن) می‌رود، اما او می‌گوید که گردن‌بند نزدش نیست. هرچند همسر او ادعا می‌کند که دوست «ماریوت» بوده، و «مارلو» را استخدام می‌کند تا قاتل او را بیابد. «مارلو» را از دفترش می‌ربایند و به خانه بدنامی می‌برند که «مادام آمتور» (مورتاگ) اداره‌اش می‌کند، و او تلاش می‌کند به کمک موادمخدر، «مارلو» را وادار به لو دادن مخفیگاه «مالوی» کند. پس از یافتن جسد «تامی ری» و کشته شدن «مادام آمتور»، «مارلو» می‌گریزد. او به‌زودی «خانم گریل» را ملاقات می‌کند و «لِرد برونت» (زرب) به او پول می‌دهد تا «مالوی» را به قایق او بیاورد. «خانم فلوریان» ترتیب ملاقات «مالوی» و «ولما» را در متلی می‌دهد، ولی «مالوی» پنهان می‌شود و بعدتر، از «ستوان نالتی» می‌خواهد که وقتی «مالوی» را به قایق «برونت» می‌برد، همراهش برود. «نالتی» ابتدا نمی‌پذیرد، ولی بعد به‌دنبال «مارلو» و «مالوی» به قایق می‌رود و آنجا «خانم گریل» را - که همان «ولما»ست - کنار «برنت» می‌یابند. «خانم گریل» مدتی در خانه بدنام «مادام آمتور» کار می‌کرده و در واقع سرقت بانک کار او بوده است. او و «برنت»، «ماریوت»، «ری» و «خانم فلوریان» را کشته‌اند (تا رازشان پنهان بماند و قتل «ماریوت» به گردن «مارلو» بیفتد). «ولما»، «مالوی» را می‌کشد و «مارلو»، «ولما» را، و با سررسیدن «نالتی» و افراد پلیس، «مارلو» تمام تلاشش را رای کمک به پسر دورگه «تامی‌ری» می‌کند.
* این سومین اقتباس سینمائی از رمان پُرآوازه چندلرِ بزرگ فیلم موفقی نیست. اما حتی با ضعیف‌هایش، بعضی از جذابیت‌های رمان چندلر را دارد و نیز بازیِ دل‌نشین میچم و یک موسیقی شنیدنی از شایر. قبل‌تر نیز برمبنای همین رمان چندلر دو فیلم با نام‌های جنایت، عزیزم (1944) به کارگردانی ادوارد دمیتریک و همکاری دیک پوئل در نقش «مارلو» و شاهین غلبه می‌کند (اروینگ رایس، 1942) ساخته شده بود.