یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

از ایوان کبیر تا ولادیمیر پوتین


از ایوان کبیر تا ولادیمیر پوتین
برای فهم روسیه مدرن و انگیزه هایش نیاز داریم که تاریخ منحصر به فرد این کشور و ژئوپلتیک و شکل گیری هویت ملی آن را درک کنیم. سیاست خارجی امروز روسیه هنوز هم شدیداً به سنت و تاریخش وابسته است و این دو موضوع در شکل گیری نقش و اهداف ملی روسیه با تأسیس اداره خارجی مسکو در سال ۱۹۴۵ تاثیر گذار بودند.(۱) تولد در یک محیط فیزیکی خشن، در قلمرو تمدن های بزرگ جنوب (مسیحیت، قسطنطنیه و امپراتوری عثمانی) باعث شد که روسیه توسط قبایل فاتح و قدرتمند (مجارها، مغول ها، تاتارها، فنلاندی ها، لیتوانیایی ها، لهستانی ها، سوئدی ها، خازان باستان و میان رود ولگا و کوه های اورال) خانات سیبری (شرق کوه های اورال) و مناطق خزر و کریمه محاصره شود که این امر باعث شد تا تولد هویت روسی آرام و دردناک باشد. در این نوشتار تلاش بر آن است تا فراز و فرود قدرت روسیه مورد بررسی قرار گیرد. بخش نخست این نوشتار تقدیم می گردد.
● از شکل گیری تا جنگ جهانی دوم
گرچه روسیه تاریخی طولانی دارد، اما آنچه به عنوان یک حکومت و تشکیلات حکومتی در این کشور به ثبت رسیده از حدود قرن نهم میلادی است. قبل از این تاریخ، قبایل مختلف در اراضی میان دنیپر و ولگا، و جلگه و علفزارهای این منطقه از طریق گله ‌داری، شکار حیوانات و یا صید ماهی، روزگار می‌گذراندند و اتحاد و ارتباط خاصی بین آنها وجود نداشت.
از قرن نهم میلادی "وارگ "ها که تیره‌ای از وایکینگ‌ ها بودند به این سرزمین سرازیر شدند و شهر "نووگراد" توسط "یرودیک" یکی از فرماندهان وایکینگ ساخته شد. برادر یرودیک، "الگ" شهر «کی یف» را بنا نهاد و به عنوان پایتخت، فرمانروایی خود را در آن آغاز کرد.
مناطقی که تحت سلطه «وارگ»ها قرار گرفت «رس» یا «روس» خوانده می‌شد (کلمه روسیه مشتق از این کلمه است).(۲) این عنوان به تدریج به مردم این نواحی نیز اطلاق شد. جانشینان الگ بعداً در روسیه به حکومت رسیدند و همان کسانی بودند که آیین مسیحیت را بر این کشور حاکم کردند. از جمله این جانشینان "یاروسلاول" بود که در تاریخ روسیه به او لقب خردمند داده اند. او در سال ۱۰۱۹ میلادی به حکومت رسید(۳).
روس کی ‌یف در دوران حکومت یاروسلاول خردمند در قرن یازدهم به اوج عظمت خود رسید. یاروسلاول برای توسعه فرهنگ و آموزش در روس تلاش بسیار کرد. وی اولین کتاب قانون روسی را تألیف کرد که نام آن «روسکایا پراودا» (حقیقت روسی) بود. بعد از مرگ یاروسلاول در سال ۱۰۵۴، روس کی یف فروپاشید. موقعیت کشور شدیداً به اعمال کنترل بر راه های تجاری بین اروپای شرقی و بیزانس وابسته بود و در نتیجه بسته شدن این راه ها بعد از حملات اقوام ترک به نام «پولوفتسی»، اوضاع کشور رو به وخامت گذاشت و با تهاجم جنگاوران صلیبی به قسطنطنیه در سال ۱۲۰۴ نیز وضعیت به مراتب بدتر شد. انتقال حکومت به وارثین متعدد باعث تجزیه قدرت آن گردید. نوه یاروسلاول به نام ولادیمیر دوم (مونوماخ) برای آخرین بار سعی کرد روس کی ‌یف را متحد کند ولی بعد از مرگ وی در سال ۱۱۲۵، روند تجزیه قدرت ادامه یافت.
در این شرایط برخی مناطق از روس کی‌یف جدا شدند. بین آنها نووگراد بیش از همه شهرت یافت و قدرتمند شد. این شهر به عنوان یک قدرت تجاری بر دیگران برتری داشت. در قرن سیزدهم نووگراد به یکی از حکومت‌های شهری اروپا تبدیل گردید. کی یف در این بین اهمیت خود را از دست داد و مراکزی مانند سوزدال، ولادیمیر و بویژه مسکو جایگزین آن شدند. هرچند رهبری این مناطق به عهده اعقاب خاندان ریوریک بود، لیکن آنها اغلب در جنگ با یکدیگر به سر می بردند.
در بهار سال ۱۲۲۳ میلادی ارتش ۳۰ هزار نفره مغول ها سرزمین هایی که در کنار دریای خزر قرار داشت و همچنین منطقه قفقاز را تحت کنترل خود درآورد. پس از مدتی، با شکست ارتش ارمنی ها و گرجی ها، آنها وارد شهر دربند داغستان شدند. آلان ها (آستیایی ها) از شاهان روس کمک خواستند و روس ها هم به درخواست آنان جواب مثبت دادند. در ۳۱ مه ۱۲۲۳ در نزدیکی رود کلکا نبردی میان مغول ها و روس ها صورت گرفت که در نتیجه روس ها شکست خوردند. در سال ۱۲۳۶ ارتش مغول ها با رهبری باتی خان به منطقه کناره های رود ولگا حمله کردند و آن را به کنترل خود درآوردند. در سال ۱۲۳۷ مغول ها به شمال و شرق روسیه واردشدند؛ در زمستان همین سال شهر ریازان را کاملاً تصرف و خراب کرده و سپس حرکتشان را به سوی مسکو ادامه دادند، در این حمله شاه ولادیمیر و تمام اهل خانواده اش توسط مغول ها کشته شدند.
بدین ترتیب حکومت مغول ها در روسیه آغاز شد. طی حکومت ۸۰ ساله مغول ها، بارها مردم روسیه به رهبری شاهزادگان روس با آنان به نبرد پرداختند، که بیشترشان با شکست روس ها به پایان می رسید. بالاخره در سال ۱۴۶۰ میلادی، شاه واسیلی دوم حملاتش را از شهر نووگراد آغاز کرد و در نبرد سنگینی که با مغول ها داشت، موفق به شکست آنها شد.
در سال ۱۴۶۰ «ایوان کبیر» به قدرت رسید. او توانست حکومتی مرکزی بوجود آورده و شاهزادگانی را که در گوشه و کنار سرزمین حکومت‌های کوچک و ضعیفی برای خود درست کرده بودند، وادار به اطاعت کند. به این ترتیب مسکو پایتخت سرزمین روسیه شد.
ایوان پس از تثبیت موقعیت خود، از دادن باج به مغولان خودداری کرد. مغول‌ها خشمگین از قضیه، به مسکو لشکر کشیدند اما با مقاومت و سرسختی لشکریان ایوان، شکست خورده و بازگشتند. به این ترتیب روسیه در سال ۱۴۸۰ میلادی استقلال خود را به دست آورد. ایوان همچنین توانست در جنگ دیگری، لهستانی‌ها را شکست داده و روسیه را به کشورهای اروپایی مرتبط کند(۴).
اگرچه نژاد اسلاو ممکن است در اوایل میانه هزاره اول قبل از میلاد بوجود آمده باشد اما مشخص است که آنها به عنوان یک گروه سیاسی مجزا تا قرن نهم بعد از میلاد شکل نگرفتند. از اوایل قرن ۱۷، روسیه به یک قدرت اروپایی در اروپای شمالی تبدیل شد و در نهایت ناپلئون را در سال ۱۸۱۲ شکست داد.
مدت ها طول کشید تا روسیه جای خود را به عنوان یک قدرت بزرگ اروپایی – بویژه بعد از اصلاحات نظامی و مالی پترکبیر – پیدا کند. علی رغم این اصلاحات، روسیه جهت تقویت خود در مقابل رقبای اروپایی به منابع استعماری و اقتصادی در شرق روی آورد. تجارت پشم از سیبری همراه با استخراج مواد معدنی و کشاورزی جزء مهمی از خزانه حکومتی روسیه را در قرن ۱۷ و ۱۸ تشکیل می داد. با این منابع و با پیدایش طبقه اشراف از نیمه قرن ۱۶ و با تحمیل نظام ارباب و رعیتی، روسیه به یک قدرت مستبد قوی تبدیل شد که البته همیشه هم با ثبات نبود. روسیه ۴۵۰ سال تحت فرمانروایی تزارها قرار داشت و آنها از سه طریق به روسیه امروزی شکل بخشیدند.
نخست، روسیه پهناورترین کشور جهان است، هر چند که بر بخش عمده ای از قلمرویی که زمانی در اختیارش بود، دیگر تسلط ندارد. وسعت روسیه نتیجه گسترش بی وقفه امپراتوری تزارها است. همراه این گسترش، یک تنوع جمعیتی هم پدید آمد که اوایل قرن بیستم اقلیت های قومی روسیه را شکل داد. وسعت زیاد روسیه که از قرن ۱۸ آن را به یک قدرت مطرح در صحنه اروپا مبدل ساخته بود، ادامه یافت تا از آن یک قدرت بین المللی بسازد.
دوم، روسیه امروز در بسط نظام سیاسی دموکراتیک راه دشواری در پیش دارد. بخشی از این دشواری نتیجه تاریخ طولانی سیطره دیکتاتوری تزارها بر روسیه است. روس ها طی قرن ها هیچ تأثیری بر دولت حاکم بر کشور خود نداشتند. دهقانان، فرمانروایان کشور را بر نمی گزیدند و هرگونه بحثی در امور سیاسی با خطر زندان و تبعید همراه بود. روس هایی که خواستار تغییر سیاسی بودند غالباً احساس می کردند خشونت تنها راه است. تاریخ سرکوب بی رحمانه مخالفان در روسیه، بسیاری از روس ها را نسبت به دولت شکاک کرده است. فقدان تاریخی مشارکت شهروندان یا اعتماد به دولت، شالوده مناسبی را برای دموکراسی در روسیه فراهم نیاورده است.
سوم، روسیه امروز همچنان کشوری فقیر است. روسیه از سده ۱۵ به رغم کار شدید دهقانان، کشوری فقیر بوده است. کار این دهقانان به یک عده اشراف و اعضای خاندان سلطنتی اجازه داد زندگی راحتی داشته باشند، در حالی که خود آنها در رنج به سر می بردند. افزون بر آن، تمام ثروتی که روسیه، فراتر از آنچه که برای زنده نگه داشتن مردم لازم بود، تولید کرد غالباً صرف ماجراجویی های نظامی شد. این ماجراجویی ها امپراتوری را گسترش داد اما شالوده ای برای رفاه و خوشبختی بنا نکرد. روسیه همچنان به مبارزه با این میراث مبتنی بر فقر ادامه می دهد.(۵)
در قرن ۲۰، اتحاد جماهیر شوروی خود را در مقابل نظام جهانی سرمایه داری قرار داد. روسیه، نه تنها به دلیل مسائل ایدئولوژیک، یعنی کمونیسم علیه سرمایه داری (بویژه بعد از جنگ داخلی روس ها و مداخلات ژاپن و اروپا از ۱۹۱۹ تا ۱۹۲۲)، بلکه به عنوان یک دولت آماده نبرد علی رغم مخالفت های بین المللی به حضور در صحنه ادامه داد. این گونه موضوعات با جنگ جهانی دوم که طی آن روسیه کمک فراوانی جهت شکست دادن ارتش آلمان انجام داد، تقویت شد. این جنگ، وطن پرستی روسی را تقویت و نقش منحصر به فرد روسیه را اثبات نمود. روس ها به شدت در جنگ جهانی دوم صدمه دیدند: کشته های جنگ بیش از ۲۷ میلیون نفر تخمین زده می شوند و شاید بهترین تخمین در این مورد بین ۲۰ تا ۲۹ میلیون نفر است.(۶) این روحیه وطن پرستی و حس یک نقش ویژه تنها در میان داستان نویس های اولیه روسیه (تولستوی، داستایوفسکی، گورکی، پوشکین، لرمونتوف و شولوخوف) دیده نمی شود بلکه در میان روشنفکران امروزی روسیه مثل سولژنیتسین هم قابل ردیابی است. با این احساس است که ملی گراها و محافظه کاران روسی از خودشان به عنوان روس های بزرگ – در مقایسه با شاخه های اسلاو کم اهمیت تر اوکراینی و بلاروسی – صحبت می کنند. این احساس در هنر و ادبیات و حتی در فیلم های روسی هم دیده می شود. الکساندر نوسکی زندگی شاهزاده بزرگ نووگراد و ولادیمیر را به نمایش در آورد که فشارهای مغول ها را کاهش دادند و تهاجم اروپا را دفع کردند. این فیلم کمی قبل از جنگ جهانی دوم ساخته شد که نشان می داد چگونه روس ها میان ملل قدرتمند تاتار و فرهنگ مهاجم غربی گیر کرده اند.
● از قدرت اروپایی به امپراتوری شرقی
اگرچه روسیه به عنوان یک بازیگر مهم در سیاست های اروپا، از اواخر قرن ۱۸ به صحنه آمد، اما گسترش به سمت شرق او را تبدیل به بزرگترین قدرت کرد. نواحی زیادی از مناطق جنگلی، استپ و توندرا به قلمرو روسیه ملحق شدند. تا سال ۱۸۷۵ گسترش روسیه در داخل سیبری و جزیره نزدیک آن یعنی ساخالین تکمیل شد، در حالی که آسیای مرکزی تا سال ۱۸۹۵ تحت کنترل روس ها در آمد.(۷)
تأثیر مهم گسترش فوق این بود که روسیه تلاش کرد نیروی دریایی خود را جهت دستیابی به آب های بین المللی در دریاهای سیاه، بالتیک و دریای ژاپن گسترش دهد، که این امر نیز باعث نگرانی دیگر قدرت های بین المللی بویژه بریتانیا و ژاپن شده بود. گسترش روسیه به قلب اوراسیا باعث شد که بریتانیا نیز از مداخله روسیه در قلمروهای استعماری اش در هند، آسیای جنوبی شرقی و چین دچار هراس شود. یک بازی بزرگ نامحسوس از جاسوسی، اتحادیه ها و کشمکش های غیر مستقیم سرنوشت ژاپن، افغانستان، تبت و بعدها مغولستان را تحت تاثیر قرار داد. این بازی امپریالیستی به روش زیر پایان یافت:
در ۳۱ آگوست سال ۱۹۰۷ موافقت نامه ای بین روسیه و بریتانیای بزرگ امضا شد که رویداد بزرگی در سیاست خارجی روسیه بود و روابط دو دولت را از حالت دشمنی شدید به حالت دوستی تغییر داد. این امر در واقع نتیجه مصالحه در قلمروهایی بود که دو کشور در آنجا برخورد داشتند: در ایران، قلمروی شمالی این کشور تحت نفوذ روسیه و قلمرو جنوب شرقی آن تحت نفوذ بریتانیا قرار گرفت و نواحی مرکزی آن نیز بی طرف ماندند.(۸) روسیه موافقت کرد که افغانستان تحت نفوذ بریتانیا باقی بماند و روسیه تنها از طریق بریتانیا با افغانستان رابطه برقرار کند. بریتانیا هم قول داد که تغییری در وضعیت این کشور ایجاد نکند و ضمن عدم دخالت در امور داخلی روسیه، برتری چین بر تبت را هم بپذیرد.
البته تلاش برای رسیدن به وضعیت قدرت بزرگ باعث شد تا ژاپن به کره و بخش هایی از منچوری حمله کند. می توان نقطه پایان گسترش روسیه تزاری را در شکستش از ژاپن طی جنگ روسیه با این کشور در سال های ۱۹۰۵-۱۹۰۴ تعیین کرد.
برای نفوذ در شمال چین، منچوری و کره، نیروهای ژاپن و روسیه طی نبردهای دریایی و زمینی با هم درگیر شدند و روسیه شکست سنگینی را متحمل شد.(۹) نیروهای ژاپنی بندر آرتور را تصرف کردند و نیروهای روسی را به سمت شمال منچوری عقب راندند و در یک نبرد شدید نیز ناوگان دریایی مدرن ژاپنی، ناوگان قدیمی روس ها را شکست داد. بعد از آن روسیه و ژاپن با یکدیگر به توافق رسیدند و ژاپن یک منطقه نفوذ در کره و در شمال منچوری بدست آورد. با این وجود، بعد از این توافق، روسیه به شدت ولادی وستوک را مسلح کرد و در شرق سیبری حدود ۰۰۰/۲۰۰ نفر را مستقر نمود.(۱۰)
منافع ژاپن و روسیه در پایان جنگ جهانی دوم و دوران جنگ سرد، هنگامی که قلمرو شمالی (جنوب جزایر کوریل) بوسیله شوروی تصرف شدند، به شدت با یکدیگر برخورد کردند.
در بعد وسیعی، در طول جنگ سرد نیروهای ژاپنی در حالت خود دفاعی و تحت حمایت هسته ای آمریکا قرار گرفتند؛ البته این حمایت در اثر تهدید ایجاد شده بوسیله نزدیکی به نیروهای گسترده اتحاد جماهیر شوروی بود. ژاپن همچنین یک بهانه مهم (دفاع از خویش) را جهت نوسازی نیروهای هوایی و دریایی خویش در دهه های ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ پی ریزی کرد و در اواسط دهه ۱۹۹۰ نیز سیاست تعدیل شده ای را در این زمینه اتخاذ نمود. (توکیو در طول سال های ۲۰۰۲ تا ۲۰۰۵ به گسترش و عادی کردن توانمندی های دفاعی اش ادامه داد و نقش وسیع تری را در منطقه آسیا - پاسیفیک بر عهده گرفت.)
در طول سال های ۲۰۰۳ تا ۲۰۰۶ ژاپن در صدد بود تا این اختلافات حاکمیتی و سرزمینی را از طریق سیاست انرژی جدید – که طی آن ژاپن و روسیه در تامین انرژی منطقه آسیا - پاسیفیک همکاری خواهند کرد – کنار بگذارد.(۱۱).
در طول دهه های ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰ دولت تازه تاسیس اتحاد جماهیر شوروی تلاش زیادی را جهت صنعتی و مدرن کردن خود به کار برد تا این کشور را به عنوان نمونه عالی اصول مارکسیسم - لنینیسم معرفی کند. این امر ابتدا شامل چندین طرح پنج ساله برای توسعه صنایع سنگین و سپس یک تلاش کمتر موفقیت آمیز برای تقویت تولیدات کشاورزی از طریق ایجاد کمون ها و اجرای سیاست اشتراکی کردن بود. حجم تولید هرگز در روسیه متمرکز نشد بلکه تولید صنعتی عظیم و پیچیده ای بود که اغلب نواحی اتحاد جماهیر شوروی را در بر می گرفت.(۱۲)
همانطور که ذکر شد در جنگ جهانی دوم بیش از ۲۰ میلیون نفر از شهروندان اتحاد جماهیر شوروی جان باختند.(۱۳) بعد از جنگ، شوروی ها خود را درگیر جنگ دیگری تحت عنوان جنگ سرد کردند. اقتصاد روسیه طی جنگ سرد به بدترین دوران خود رسید. در طول جنگ جهانی دوم وقتی که اغلب نواحی بلاروس و اوکراین به همراه لنینگراد و مسکو تصرف شدند، بخش زیادی از پیچیدگی صنعتی شوروی به سمت شرق کوه های اورال منتقل شدند؛ نتیجه این عمل ایجاد مجموعه ای از مناطق اقتصادی تخصصی نیمه خود مختار – که به نحو وسیعی وابسته به هم بودند – و با اولویت تولید در شرق و سپس در غرب بود. بنابراین روسیه به منابع وسیع تری نسبت به فدراسیون روسیه امروزی تکیه کرد.
این روند تأثیرات وسیعی تا به امروز برای این کشور به همراه داشته است. طرح های صنعتی در بعدی وسیع میراث بوم شناختی عظیمی در شبه جزیره کلا(۱۴)، در آسیای مرکزی و در بخش هایی از سیبری بر جای گذاشت.
برای مثال، در توسعه سریع صنعت هسته ای روسیه، این کشور هزاران تن از زباله های هسته ای را تنها در بیش از ۵۰۰ سایت در قزاقزستان انبار کرد. این تأثیرات، همچنین این واقعیت را شامل می شد که فرایند هسته ای اتحاد جماهیر شوروی و توسعه نیروگاه هایش در بیش از ۱۰ جمهوری گسترش یافت و اکنون امکانات پیشرفته ای در دولت های تازه استقلال یافته از همان دوران به جا مانده است، مثل نیروگاه ها و کارخانه های تولید موشک های اس اس ۱۸ (۱۵) در اوکراین و امکانات آزمایش های هسته ای و پرتاب سفینه های فضایی در قزاقزستان. به علاوه، دانش تکنولوژی هسته ای در دولت هایی مثل اوکراین و قزاقزستان هم پیدا شد؛ گرچه این دولت ها تسلیحات خود را انتقال داده و در طول دهه ۹۰ خود را دولت های غیر هسته ای اعلام کردند.
● چالش برای قدرت جهانی: جنگ سرد و قمارهای هسته ای
در اینجا تأکید بر دو موضوع اصلی ضروری به نظر می رسد:
۱) شوروی و همه بلوک شرق و اعضای پیمان ورشو توانمندی اقتصادی و صنعتی خود را برای توسعه نیروهای نظامی قدرتمندی که بتوانند با غرب مقابله کنند، صرف کردند (۱۹۸۶- ۱۹۴۶). این مواجهه به شکل وسیعی گسترش پیدا کرد و شامل یک نظام بازدارندگی هسته ای شد که بر واکنش های کوتاه مدت پایه گذاری گردید. اغلب رهبران اولیه اتحاد شوروی، مشاغل و تجارب اولیه شان را در طول همین مدت بدست آوردند. این ظرفیت هسته ای و توانایی صادر کردن تسلیحات نسبتاً پیشرفته هم اکنون بوسیله روسیه حفظ شده است.
روسیه در اواخر دهه ۱۹۹۰ به سیاست ضربه اول(۱۶) متوسل شد؛ این سیاست طرحی در جهت رفع محدودیت ها و کمبودهای اخیر تسلیحات متعارف بود، گرچه در طول سال های ۲۰۰۰ تا ۲۰۰۴ بر توانمندی نیروی دریایی هم تاکید شد.
۲) علی رغم پیشرفت قابل ملاحظه در دهه های ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰، و همچنین بهبود سطح استاندارد زندگی شهروندان اتحاد جماهیر شوروی، اقتصاد این کشور در اوایل دهه ۱۹۸۰ دچار رکود و بی رونقی شد. این یکی از دلایل مهم شروع اصلاحات بود و روسیه تنها بعد از سال ۱۹۹۸ شروع به ایجاد ثبات در زمینه بودجه و ارز نمود.
در طول سال های ۱۹۴۷ تا ۱۹۴۹ به دلیل وجود اختلاف شدید منافع در مورد برلین و یوگسلاوی، امکان بروز یک مواجهه نظامی در درون اروپا وجود داشت. افکار مخالف غربی علیه اتحاد شوروی خیلی زود گسترش یافت و با سخنان "وینستون چرچیل" در مورد پرده آهنین(۱۷) در ۵ مارس ۱۹۴۶ و خطابه پرزیدنت ترومن در کنگره آمریکا در ۱۲ مارس ۱۹۴۷، رسمی و علنی شد. در سراسر اروپا مرز مسلح ایجاد شد و جنگ سرد به طور جدی با ادامه موفقیت هسته ای شوروی در سال ۱۹۴۹ آغاز گردید. استالین، اتحاد شوروی و متحدانش را به سمت جنگ سرد هدایت کرد. در طول این مدت دو سازمان ایجاد شد. شوروی و متحدانش اتحادیه نظامی را ایجاد کردند که در روز ۱۴ می سال ۱۹۵۵ آن را "پیمان ورشو" نامیدند؛ که در واقع واکنشی به ورود آلمان غربی به ناتو به شمار می رفت. دیگر سازمان بین المللی این کشورها "کمکون" بود. مسابقه تسلیحاتی میان اتحاد جماهیر شوروی و ناتو در دهه های ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ به شدت ادامه یافت(۱۸). به علاوه، اتحاد شوروی "طرح مارشال" را – که به عنوان طرحی برای کمک به احیای اروپا از نظر اقتصادی بود – به عنوان ابزاری در جهت تضمین وابستگی و دوستی اروپا با آمریکا می نگریست. برای مثال در نوامبر سال ۱۹۴۷ "آندری ژانوف" اساس طرح مارشال را بازسازی کاپیتالیسم آلمان توصیف کرد. (۱۹)
اتحاد جماهیر شوروی به سیاست جسورانه خویش ادامه داد. این سیاست در تقابل با قدرت نظامی آمریکا به بحرانی انجامید که می توانست تبدیل به جنگ میان دو ابرقدرت در سال ۱۹۶۲ شود (بحران موشکی کوبا). در پایان، خروشچف پذیرفت که موشک های روسی را از کوبا خارج کند و کندی هم پذیرفت که موشک های هسته ای اش را از ترکیه خارج نماید.
در دهه ۱۹۷۰، "لئونید برژنف" روابط تجاری با غرب را برای باثبات کردن اقتصاد این کشور ادامه داد.(۲۰) گرچه در نهایت این سیاست ها به ایجاد یک دوره تنش زدایی میان دو بلوک انجامید، اما اتحاد شوروی هنوز هم خواهان این بود که میان جنوب و غرب، نقش یک میانجی را ایفا کند. از این رو زمانی که "الکساندر دوبچک" در سال ۱۹۶۸ اصلاحات در چکسلواکی را شروع کرد، اتحاد جماهیر شوروی احساس تهدید نمود. اصلاحات دوبچک شامل کاهش سانسور و پذیرش نیاز به اصلاحات اقتصادی و سیاسی بود.(۲۱) نتیجه این امر مداخله ارتش سرخ در چکسلواکی بود که این رویداد به "بهار پراگ" موسوم گردید. برژنف در سخنانش در کنگره پنجم حزب کارگران متحد لهستان در نوامبر سال ۱۹۶۸ گفت «چیزی که همه از آن اطلاع دارند این است که اتحاد شوروی واقعاً برخورد خوبی در جهت تقویت حاکمیت و خودمختاری کشورهای سوسیالیستی انجام داده و وقتی که نیروهای خارجی و داخلی با سوسیالیسم دشمنی نموده و تلاش می کنند تا یک کشور سوسیالیستی را در مسیر نظام سرمایه داری قرار دهند و وقتی سوسیالیسم در آن کشور مورد تهدید واقع می شود، این مسأله تهدیدی نسبت به امنیت همه کشورهای سوسیالیستی است و دیگر صرفاً یک مسأله داخلی برای مردم آن کشور نیست، بلکه یک مساله مشترک و موضوعی برای نگرانی همه کشورهای سوسیالیستی است.»(۲۲)
با این وجود فشارهای مسابقه تسلیحاتی بین المللی نمی توانست برای همیشه تداوم یابد. گورباچف نگرانی های مربوط به مسائل اواخر دهه ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ را در کتاب پر فروش خود تحت عنوان "پروسترویکا: تفکری جدید برای کشور ما و جهان" بیان کرد: «ما ابتدا به کاهش رشد اقتصادی کشور پی بردیم. در ۱۵ سال آخر، میزان رشد و درآمد ملی به نصف رسیده بود و در شروع دهه ۱۹۸۰ به یک رکود اقتصادی نزدیک می شدیم. کشوری که با سرعت در حال تبدیل شدن به کشوری پیشرفته در جهان بود، اکنون از دست رفتن جایگاه خود را نظاره می کرد. با این وجود، فاصله در کارآیی و کیفیت تولید و توسعه فنی و علمی، تولید تکنولوژی و استفاده از فنون پیشرفته افزایش می یافت و ما از این امتیازات هیچ بهره ای نمی بردیم.»(۲۳)
مسایل گذشته هم تا حدی این کشورها را از نظام اقتصاد جهانی دور نگه می داشت. پرده آهنین به نحو فزاینده ای این کشورها را از حرکت در جهت اقتصاد جهانی و تکنولوژی روز دور می کرد. در طول دهه ۱۹۷۰ اتحاد جماهیر شوروی در یک منزل نیمه تمام قرار داشت زیرا هم پی برده بود که باید سیاست خودکفایی(۲۴) استالینی را کنار بگذارد و هم اینکه همزمان قادر نبود به طور کامل وارد بازارهای مصرف جهانی شود، حتی در صنایع سنگین. مناطق و ذخایر نفتی شوروی بسیار غنی، اما خیلی از تجهیزاتش کهنه و قدیمی شده بودند. (در سال های ۱۹۸۱ تا ۱۹۸۵ نیمی از ۸۰۰ میلیون تن تولید نفت خام شوروی به بهایی بسیار اندک به کشورهای سوسیالیستی تحویل داده می شد.)(۲۵)
کمبود انرژی جاری در اواخر دهه ۱۹۹۰ نگرانی مهمی برای روسیه و اوکراین به شمار می رفت، که این نیز خود دلیل مهمی برای حفظ رآکتورهای هسته ای قدیمی است. (اگرچه اوکراین در می سال ۱۹۹۵ برخی از این رآکتورها را در ازای وام های کم بهره و کمک های اروپا کنار گذاشت.) این رقابت اقتصادی میان دو نظام فکری، اقتصادی و سیاسی، مسابقه ای بود که اتحاد شوروی قطعاً نمی توانست در آن برنده باشد. در ابتدا به نظر می رسید که شوروی قادر است در مسابقه تسلیحاتی با غرب رقابت کند. در سال ۱۹۴۹ شوروی اولین بمب اتمی خود را آزمایش کرد (البته با کمک اطلاعاتی که از آمریکا و بریتانیا درز کرده بود). وقتی در ۴ اکتبر سال ۱۹۵۴ اتحاد جماهیر شوروی ماهواره روسی اسپوتنیک ۱ را پرتاب و شوک بزرگی را به دولت ایالات متحده آمریکا و نهادهای آموزشی و تحقیقاتی آن وارد کرد، به نظر می رسید که مسکو در این مسابقه پیش افتاده است. شوروی ها اولین ماهواره را به دور خورشید پرتاب کردند، اولین مرد را به فضا و اولین سفینه بدون سرنشین را به ماه فرستادند.(۲۶) همه این موفقیت ها باعث بروز انقلاب مجدد گسترده ای در اهداف و نظام آموزشی آمریکا شد و یک انگیزه سیاسی برای سرعت بخشیدن به برنامه های ناسا فراهم کرد که باعث گردید در اواخر دهه ۱۹۶۰ و در تمام دهه ۱۹۸۰، آمریکا از روسیه پیشی گیرد.
با این وجود، در نهایت موضوع رقابت با آمریکا به فشار نابود کننده ای بر منابع شوروی تبدیل شد. هم موشک های کروز و هم – به شکل مهم تری – جنگ ستارگان به شدت امیدواری های شوروی را برای اینکه بتواند برابری را در این بازی بدون فشار بیشتر بر اقتصادش حفظ کند، از بین برد. ابتکار دفاع استراتژیک به شدت مورد انتقاد گورباچف قرار گرفت و گفت که این طرح بسیار پرهزینه و ناراحت کننده است. اصلاحات گورباچف هم اقتصادی و هم سیاسی بودند. گلاسنوست به آزادی اجتماعی و سیاسی، و پروسترویکا به اصلاح اقتصادی اشاره داشت.
اگرچه هدف گورباچف این نبود که سرمایه داری و نظام چند حزبی را برقرار کند اما این دقیقاً همان چیزی است که حاصل سیاست های گورباچف بود. اگر چه در ظاهر یک اتحادیه از دولت های حاکم مستقل سرکار بود اما واقعیت این بود که اتحاد جماهیر شوروی در زمان گسترش امپراتوری تزاری ایجاد و بوسیله زور و حکومت مرکزی در زمان بلشویک ها حفظ شد. گورباچف در بخشی از اصلاحاتش مقداری قدرت و اختیار واقعی را به این حکومت ها محول کرد و تلاش نمود تا حمایت زیادی برای برنامه هایش بدست آورد. این برنامه ها باعث شد که هر جمهوری کنترل بیشتری بر امور خود داشته باشد.
در سال ۱۹۹۱ جمهوری روسیه تصمیم گرفت که پرداخت های خود به بودجه اتحاد جماهیر شوروی را از ۱۴۲ میلیارد روبل به ۲۳ میلیارد روبل کاهش دهد و ضمناً کنترل همه منابع طلا و نفت را نیز خواستار شد؛ این امر در واقع کاهش توانمندی های شوروی برای حکومت کردن بر جمهوری هایش به شمار می رفت.(۲۷) کشمکش های مشابهی نیز طی سال های ۱۹۹۲ تا ۱۹۹۴ در مورد کنترل منابع نفتی دریای خزر و در شرق روسیه رخ داد.
اتحاد جماهیر شوروی، ابرقدرتی نظامی با یک زرادخانه عظیم اتمی و میلیون ها نیروی نظامی بود. در طول دهه ۱۹۸۰ تعداد نفرات نیروهای مسلح آن بیش از ۵ میلیون نفر بود. بلافاصله بعد از فروپاشی شوروی، نیروهای مسلح آن تحت فرماندهی نظامی جامعه کشورهای مشترک المنافع قرار گرفت. روسیه نیز مانند دیگر کشورهای عضو جامعه به ساخت نیروهای مسلح خود دست یازید. فرماندهی نیروهای مسلح جامعه کشورهای مشترک المنافع اندکی بیش از یک سال به بقای خود ادامه داد ولی توان آن بشدت کاسته شد و در نهایت در ژوئن سال ۱۹۹۳ بطور کامل منحل و اختیارات آن به فرماندهی نظامی روسیه منتقل گردید. در ساختار جدید نیروهای مسلح روسیه نهادی به نام شورای امنیت مسئول تعیین سیاست و تدابیر دفاعی کشور گردید. رئیس جمهور روسیه اعضای این شورا را منتصب و برکنار می‌کند و ریاست جلسات آن را به عهده دارد.
در سال ۱۹۹۸ روسیه یک میلیون نظامی در نیروهای زمینی، دریایی، هوایی، پدافند ضد هوایی و نیروهای موشکی راهبردی (که تسلیحات اتمی کشور را کنترل می‌کند) داشت.(۲۸) نیروهای انتظامی و از جمله نیروهای مرزبان به ۲۲۰ هزار نفر بالغ می‌شدند. البته اکنون نیروهای عمومی رزمی روسیه قابلیت رزمی خود در دوران اتحاد شوروی را تا حد زیادی از دست داده‌اند. شکست‌های بزرگ ارتش در سال های ۹۵ و ۹۶ در چچن، کمبودهای فاحش در زمینه فرماندهی، لجستیک، آموزش و روحیه را به نمایش گذاشت. قدر مسلم این است که تا وقتی این مسائل حل نشود، روسیه نخواهد توانست موقعیت خود به عنوان قدرت نظامی جهانی را احیا کند.(۲۹)
تعداد نیروهای نظامی روسیه که در سال ۱۹۹۲ بالغ بر ۸/۲ میلیون نفر بود، در سال ۱۹۹۹ به ۲/۱، در سال ۲۰۰۵ به ۹۵۰ هزار و در سال ۲۰۰۶ به ۰۳۷/۱ میلیون نفر رسید.
یکی از دراماتیک ترین نتایج اصلاحات گورباچف، متلاشی شدن اتحاد جماهیر شوروی بود. در اول دسامبر سال ۱۹۹۱ رسماً موجودیت اتحاد جماهیر شوروی از بین رفت. این مسأله ممکن است به عنوان کاهش قدرت روسیه به نظر برسد اما با این وجود مزایایی هم برای فدراسیون روسیه در بر دارد. روسیه ۷۵ درصد از منابع اتحاد جماهیر شوروی را برای خود حفظ کرد، در حالی که تنها ۵۷ درصد از جمعیت آن را در اختیار دارد. به علاوه برخی از نواحی مثل ارمنستان، گرجستان، کشورهای حوزه دریای بالتیک و مولداوی نیز از کنترل مستقیم روسیه خارج شدند. با این وجود روسیه باید نفوذش را در این منطقه و همچنین در میان سازمان های اقتصادی و امنیتی مثل شانگهای حفظ کند. پس از سال ۱۹۹۸ نیز مسکو همواره نگران گسترش ناتو در این مناطق بوده است.
● تاثیر اصلاحات روسی
تجربه روسی در قرن بیستم حاکی از این است که مسکو از نزاع و درگیری حمایت می کرد و برای نشان دادن خود، به یک محیط منطقه ای رقابت آمیز و محیط بین المللی آشفته و در حال تغییر نیاز داشت. عجیب آن که امروز هم با تلاش مداوم برای متوازن کردن سیاست روسیه در قبال غرب و در جهت گیری عمدتاً اوراسیایی، شاهد پیدایش همان موارد اساسی هستیم. یک جنبه سیاست گورباچف تاکید زیاد او بر جایگاه شوروی در اروپا و تایید نزدیکی روابط اقتصادی و فرهنگی میان روسیه و اروپا بود. گورباچف در ۲۸ جولای ۱۹۸۶ در ولادی وستوک یک سخنرانی مهم سیاسی ایراد کرد که تحت عنوان "ابتکار ولادی وستوک(۳۰) ۱۹۸۶" شناخته شد. او تلاش کرد اتحاد شوروی جدید را به عنوان یک قدرت آسیا پاسیفیکی، هم به لحاظ اقتصادی و هم سیاسی معرفی کند. او امیدوار بود که سیاست شرقی بهبود یافته ای را برای کمک به برنامه اقتصادی، از طریق ارتباط با کشورهای پویای آسیای شرقی و با اجتناب از برخورد احتمالی با آمریکا و متحدانش (ژاپن و کره جنوبی)، اعمال کند. تنها بخشی از این اهداف تحقق پیدا کرده بودند: نیروهای شوروی از افغانستان خارج شدند، نیروهایش در مغولستان کاهش پیدا کردند و تنش های مربوط به بی ثباتی مرزی با چین هم کاهش یافتند.(۳۱) مشکلات مرزی چین و روسیه که تا سال ۱۹۹۶ هیچ گاه در حد وسیعی حل نشده بود، با استفاده از مفاهیم مشارکت استراتژیک با چین که در اواخر دهه ۱۹۹۰ در حال پیدایش بود، حل شد. به علاوه روابط با ژاپن نیز علی رغم تنش هایی که در مورد جزایر کوریل جنوبی وجود داشت، بهبود یافت.
گورباچف، یلتسین و پرزیدنت پوتین با مقاومت شدید عناصر محافظه کار جمعیت و پارلمان روسیه مواجه شدند که مخالف هر نوع از دست دادن تمامیت ارضی روسی بوده و تاکید می کردند که مالکیت جزایر نتیجه غیر قابل انکار بیانیه های ارضی جنگ جهانی دوم می باشد. گروه های سیاسی در شرق دور روسیه و در ولادی وستوک هم با هر نوع معامله ارضی مخالف بودند. حکومت ژاپن در طول گفتگوهای نوامبر ۱۹۹۷ میان پوتین و هاشیموتو باب مذاکرات بیشتر را باز کرد و توافق شد که پیمان صلحی میان دو ملت تا سال ۲۰۰۰ ایجاد شود.(۳۲) همچنین ژاپن با بازگشت روسیه به اپک موافقت کرد و خواستار بهبود روابط اقتصادی، تجاری، انرژی و حمل و نقل میان دو کشور شد. بعد از آن پوتین تلاش کرد تا طی سال های ۲۰۰۰ تا ۲۰۰۵ مفاد این پیمان را اجرا کند.(۳۳) سیاست های وسیع تر انرژی میان روسیه و ژاپن در اواسط این دوره باعث شروع تغییرات مثبت در روابط میان دو کشور شد، اما همزمان مسائل ارضی موجود هنوز هم تهدیدی برای همکاری جهانی قوی میان دو کشور به حساب می آیند.
با این وجود، روسیه با دارا بودن ۱۲۸ گروه نژادی، و ۸۹ ایالت با میزان متفاوتی از خود مختاری تحت عناوین، جمهوری، مناطق و نواحی ملی همچنان پیچیده باقی مانده است. از ۱۹۹۲ تا ۲۰۰۲ تمایلات زیادی برای خود مختاری بیشتر مناطق در درون خود فدراسیون روسیه وجود داشت. حکومت یلتسین در مارس ۱۹۹۲ با ایجاد پیمان جدید فدراسیون روسیه قادر شد تا این تمایلات را طی یک پروسه سه ساله – قبل از اینکه حکومت های منطقه ای خودمختاری خود را افزایش دهند و زبان رسمی ای غیر از زبان روسی را انتخاب کنند – مهار کند. تنها تاتارستان و چچن از امضای این پیمان خودداری کردند اما حدود ۴۰ موافقت نامه دوجانبه امضا شد که نشانگر انواع مختلف مذاکره در مورد قدرت نسبی، مالیات و کنترل منابع اقتصادی بود. به علاوه یکی از محدود موفقیت های خوب دومای گذشته تصویب این پیمان بود.(۳۴) این مناظره در مورد ماهیت فدراسیون روسیه که در سراسر سال های اواخر دهه ۱۹۹۰ و اوایل قرن ۲۰ با هدف ایجاد مناطق اجرایی بزرگ تر برای کاهش مسأله مدیریت ۸۹ ایالت ادامه داشت، ممکن بود ایجاد مناطق بزرگ تر منابع مالیاتی را افزایش داده و اعتراض های سیاسی محلی را کاهش دهد. بویژه پوتین تلاش کرد تا روند ایجاد واحدهای اجرایی بزرگ تر را گسترش دهد، چرا که این امر باعث کنترل بیشتر قدرت از سوی مسکو می شد. او همچنین تبدیل مناطق ۸۹ گانه به ۷ یا ۱۲ منطقه بزرگ را طرح ریزی کرد که به تضمین امنیت مالیات دولت مرکزی کمک می کند. او در یک اقدام بحث برانگیز دیگر، خواستار این شد که در صورت نیاز بتواند حاکمین محلی را اخراج کند؛ این عمل به تمرکز بیشتر قدرت در مسکو کمک می کند. اما این فرایند کند شد و در طول سال ۲۰۰۱ حاکمین محلی اجازه یافتند برای مدت بیشتری حکومت کنند.
فدراسیون روسیه نظام پیچیده ای از فدرالیسم نامتقارن است که در آن حکومت های محلی معینی نسبت به بقیه ایالت ها از خودمختاری و رفاه بیشتری برخوردار هستند. حساسیت در مورد مسأله تمامیت ارضی بخشی از ساختار نظام سیاسی روسیه است. بعد از اینکه روسیه فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی را تجربه کرد، رهبران سیاسی این کشور نسبت به هر نوع تهدید برای تجزیه فدراسیون روسیه حساس هستند. با این وجود روسیه تحکیم دوباره نفوذش در منطقه خارج نزدیک را برگزید. اگر چه اصطلاح "خارج نزدیک" دیگر استفاده رسمی ندارد اما در حال حاضر بر حفظ دولت های دوست در مرزهای روسیه تاکید می شود.
سئوالاتی در این زمینه مطرح است: آیا سیاست قلمرو نفوذ تهدیدی برای منافع دیگر کشورهای درگیر در فرایند اوراسیایی می باشد یا خیر؟ در صورتی که روسیه به اصلاحات داخلی و تقویت رابطه با اتحادیه اروپا تمایل داشته باشد، این امر باعث قوی تر شدن روسیه خواهد شد یا خیر؟ و آیا دلایل قانع کننده ای وجود دارد که چرا روسیه نمی تواند نقش یک قدرت بزرگ را رها کند؟
در واقع در حال حاضر روسیه وظیفه پیچیده ای را بر عهده دارد:
۱) حفظ وحدت و کارآیی فدراسیون روسیه؛
۲) حفظ دسترسی به منابع آسیای مرکزی و شرق دور؛
۳) عمل به عنوان متحد واشنگتن در عملیاتش در افغانستان (اگرچه هنوز منتقد سیاست آمریکا در قبال عراق و ایران می باشد)؛
۴) بالا بردن سطح تجارت و روابط دو جانبه اش با اتحادیه اروپا و ناتو (این هدف در گفتگوهای شورای روسیه و ناتو، جلسات منظم با اتحادیه اروپا برای همکاری های وسیع تر در موضوعاتی همچون مسایل زیست محیطی، تقویت تلاش های مشترک، تقویت حقوق و فرهنگ در اروپا و مسایل مربوط به گسترش اروپا و همکاری در زمینه های دفاعی و امنیتی در حال انجام است)؛
۵) متعادل کردن روابط قدرت و تجارتش با چین از طریق سازمان همکاری شانگهای و مشارکت استراتژیک؛
۶) نشان دادن تصویری از روسیه به عنوان یک دولت سرمایه داری و اصلاح شده، که به واسطه حمایتش از پروتکل کیوتو، بازسازی افغانستان و روابط تجاری تقویت شده اش با اتحادیه اروپا، شریکی ارزشمند در سیاست جهانی به شمار می رود.
با این وجود، نقش های مذکور در صورتی قابل دستیابی است که روسیه به عنوان یک بازیگر قوی و مشروع در منطقه اوراسیا و همچنین یک شریک مفید در سطح جهانی دیده شود. این امر به کوششی در جهت تقویت نقش جهانی و اوراسیایی روسیه در چهار سال گذشته منجر شده است.
● روسیه به عنوان یک قدرت اوراسیایی
در تعریف سیاست خارجی، مفهوم امنیت ملی و دکترین نظامی روسیه، این کشور به عنوان یک قدرت جهانی و منطقه ای در نظر گرفته شده است(۳۵) و بدین جهت پوتین تلاش های وسیعی برای ایجاد یک محیط منطقه ای قدرت برای روسیه انجام داد و تلاش کرد تا پرستیژ این کشور را در جهان بهبود بخشد. روسیه در زمان رهبری پوتین تلاش کرد یک منطقه نفوذ بین المللی و همچنین یک رژیم بین المللی را ایجاد کرده و از این طریق دستیابی به مرزهای سابق اتحاد جماهیر شوروی را پی گیری نماید. این هدف از طریق چندین سازوکار تعقیب شد:
۱) سازمان آزادی که تحت عنوان دولت های مستقل مشترک المنافع (CIS) شناخته شده است. اگر چه این سازمان نوعی جهت گیری دیپلماتیک دارد اما در گفتگوهای منطقه ای به روسیه جایگاه مهمی داده است، البته در اواخر دهه ۱۹۹۰ نفوذ آن کاهش پیدا کرد.
۲) سیاست ویژه منطقه نفوذ که برای پیشبرد سیاست های انرژی روسیه و کنترل مناطق مناقشه برانگیز مثل تاجیکستان و افغانستان و برای تقویت امنیت روسیه طراحی شد.
۳) کاهش برنامه ریزی شده و تجدید قوای نیروی نظامی روسیه. این طرح هنوز به طور کامل تحقق نیافته، اما نیروهای روسی در جنگ چچن طی سال های ۱۹۹۹ تا ۲۰۰۲ نسبت به سال های ۱۹۹۶-۱۹۹۴ مؤثرتر عمل کردند. ارتش روسیه از نظر تعداد نیروی انسانی تا سال ۲۰۰۴ به ۹۶۰ هزار نفر رسید که هدف این کاهش نیرو کمک به ایجاد ارتشی پیشرفته تر، کوچک تر و همراه با نوسازی نیروهای هوایی و دریایی می باشد(۳۶). با این وجود نظامیان روسیه همچنان نگران منطقه بی ثبات اوراسیا در قرن ۲۱ خواهند بود. روسیه همچنین تلاش می کند تا عرصه های همکاری نظامی را گسترش دهد (مثل اقدامات ضد تروریستی از طریق SCO، گفتگو با ناتو و تلاش های جدید برای تقویت گفتگو با ناتو و همچنین تلاش های جدید برای تقویت CSTO، در خلال سال های ۲۰۰۶-۲۰۰۴).
۴) روسیه همچنان درصدد اتخاذ نوعی سیاست خارجی مستقل است که هم با اتحادیه اروپا و آمریکا همکاری می کند و هم در عین حال دیدگاه های متفاوتی دارد. مسکو در سال های ۲۰۰۲ - ۲۰۰۱ از مداخله در افغانستان حمایت نمود، اما از مداخله آمریکا در عراق در سال ۲۰۰۳ به شدت انتقاد کرد. این کشور همچنین روابط دیپلماتیک و نظامی خوبی با هند دارد و البته درصدد است تنش های مربوط به کره شمالی و ایران را هم کاهش دهد. بنابراین سیاست خارجی روسیه تنها به غرب و شرق نگاه نمی کند بلکه فعال است و تقریباً تلاش می کند با دستور کار جهانی همگام باشد.(۳۷)
روس ها با در نظر گرفتن مرزهای وسیع خود – که هم در اروپا و هم در آسیا قرار دارد – هنوز ادعا دارند که یک قدرت بزرگ جهانی و منطقه ای هستند. اخیراً روسیه خود را با دفاع موشکی پیشرفته و نظام دفاع موشکی ملی آمریکا مواجه می بیند که ممکن است در آینده به خاطر موضع گیری علیه دولت هایی که توانمندی موشکی دارند، در ژاپن و شرق اروپا مستقر شود. با این وجود، این سیستم نگرانی عمیقی برای روسیه و چین ایجاد می کند. بویژه روسیه معتقد است که نظام جدید در تضاد با پیمان ABM است، اگر چه واشنگتن در سال ۲۰۰۱ بطور رسمی خروج از این پیمان را اعلام کرده است. اگر این سیستم دفاعی آمریکا در آینده در ژاپن، اروپا و تایوان مستقر شود اهمیت بیشتری برای روسیه پیدا می کند. بنابراین روسیه به آزمایش سیستم ضدموشکی اش (شامل بخش های پیشرفته A۱۳۵ که در سال ۲۰۰۴ با موفقیت آزمایش شد) ادامه می دهد. البته روسیه زرادخانه هسته ای قوی خود را حفظ کرده و طی سال های اخیر تنها کاهش اندکی داشته است. این کشور تقریباً ۷۲۰۰ کلاهک هسته ای آماده بهره برداری در زرادخانه خود دارد که شامل ۳۸۰۰ کلاهک استراتژیک می باشد.(۳۸)
روسیه نسبت به تغییر اتحادیه ها و چالش های امنیتی فراملی در مناطق آسیای مرکزی و قفقاز به شدت حساس است. همزمان رشد نفوذ آمریکا در آذربایجان، گرجستان، اوکراین و آسیای مرکزی، نفوذ مداوم روسیه در این منطقه را با مشکل روبرو کرده است. این فشارها با همکاری های چند جانبه در SCO و سازمان پیمان امنیت جمعی و تمرکز بر تروریسم بین المللی، مواد مخدر، مهاجرت غیرقانونی و جنایت سازمان یافته تا حدودی کاهش پیدا کرده است، اگر چه ممکن است تا سال ۲۰۱۰ این همکاری در سطح چندان بالایی نباشد. روسیه همچنین در طول گفتگو با این کشورها در صدد است سیستم دفاعی منسجمی که جنوب و جنوب شرق را پوشش دهد، ایجاد کند. مسأله مرزی که روسیه به آن توجه داشت حالا تبدیل به مسأله مدیریت جریان های فرامرزی و فراملی شده است. این مسأله می تواند در فاکتورهای زیر دیده شود:
۱) مرز افغانستان – تاجیکستان، حتی بعد از کمک دولت و نیروهای نظامی روسیه برای سرنگونی نیروهای دمکراتیک و اسلامی نیز برای مسکو یک نگرانی ویژه بوده است. از سال ۱۹۹۳ گارد مرزی روسیه به همراه نیروهای کمی از ازبکستان و قرقیزستان از این جبهه دفاع کردند.(۳۹) صلح و سازش ملی در تاجیکستان با موافقت نامه آتش بس و عفو عمومی در دسامبر ۱۹۹۶ تحقق یافت.(۴۰) رخدادهای سال ۱۹۹۷ باعث امضاء موافقت نامه صلح میان دولت جمهوری تاجیکستان و مخالفین متحد تاجیک شد. با این وجود اصلاحات دموکراتیک و توسعه ای مهم به کندی پیش رفتند. تاجیکستان همچنان در لیست فقر و گرسنگی سازمان ملل متحد باقی ماند. مسأله اصلی، مهاجرت نیروهای کارگری تاجیک به کشورهای اطراف منطقه CIS و به روسیه می باشد. تاجیکستان یک دولت فقیر در درون نظام سیاسی اوراسیایی باقی مانده است.(۴۱)
۲) روسیه نگران دولایه مرزی است: مرزهایی که داخل فضای سابق شوروی هستند، و مرزهایی که مستقیماً داخل فدراسیون روسیه قرار دارند. امروز این مرزها بسیار نفوذ پذیر به نظر می رسند و منجر به نگرانی فزاینده در مورد ترانزیت مواد مخدر، اسلحه و قاچاق پناهنده شده و حتی امکان صادرات غیرقانونی تکنولوژی هسته ای را هم به وجود آورده اند. این یکی از محرک های اصلی همکاری میان دولت های CIS و حرکت به سمت چین از طریق سازمان SCO می باشد.
۳) در ژانویه ۲۰۰۰ روسیه عمیقاً نگران مرز شمالی میان گرجستان و چچن جنوبی بود، اصلی ترین منطقه ای که در آن تسلیحات وجود داشت و جنگجویان مهاجر با پول فراوان وارد این منطقه شدند. نتیجه تنش ها این شد که یک تیم ۲۰ نفره از سازمان OSCE بر مرزهای این منطقه نظارت کنند.(۴۲) در سراسر سال ۲۰۰۲ گر چه سربازان روسیه بر شهرهای اصلی و نواحی مرکزی چچن کنترل داشتند اما باز هم مسکو نگران فعالیت های مرزی شورشیان چچن بود که در یک منطقه دور افتاده گرجستان مخفی بودند. همین که روس ها به پیروزی نظامی دست یافتند، یک گروگانگیری تروریستی در داخل مسکو رخ داد و روس ها دوباره در سال ۲۰۰۲ حملات سنگینی علیه چچن انجام داده و در سال ۲۰۰۴ نیز شمار زیادی گروگان گرفتند.(۴۳) این مسأله به همراه نگرانی جدید مسکو در مورد دولت جدید گرجستان که متحد نزدیک آمریکا است، یکی از مسایل اصلی در روابط گرجستان و روسیه از سال ۲۰۰۴ به بعد می باشد. دولت جدید گرجستان هم روسیه را به مداخله در امور سیاسی این کشور و پشتیبانی از شورشیان جدایی طلبی در آبخازیا متهم کرد.(۴۴)
۴) به نظر می رسد که روسیه در مورد اوکراین با انتخاب حکومت طرفدار غرب تحت رهبری ویکتور یوشچنکو مشکل جدی داشته باشد؛ همان طور که در سال ۲۰۰۶ بر سر قیمت گاز دچار مشکل شدند. اما شاید تلاش های بیشتر روسیه، سرعت تغییر جهت اوکراین به سمت غرب را کاهش دهد. عرضه و قیمت گاز برای ارمنستان و گرجستان که وابستگی شدیدی به گاز طبیعی روسیه دارند نیز به مسأله ای اساسی تبدیل شده است؛ خراب شدن تأسیسات گاز طبیعی جنوب روسیه در ژانویه ۲۰۰۶ منجر به تهمت های متقابل میان روسیه و گرجستان شد.(۴۵) با این وجود، اصلاحات بلند مدت در اوکراین صدای منطقه ای جدیدی را ایجاد کرده که ممکن است روسیه برای مقاومت در مقابل آن با مشکلات شدیدی مواجه شود: اما برخلاف ترکیه، اصلاحات دموکراتیک اوکراین با مقاومت شدید روسیه مواجه خواهد شد. دولت یوشچنکو تلاش خواهد کرد تا توانایی اوکراین برای برقراری یک ارتباط نزدیک تر با ناتو و دیگر انجمن های اتحادیه اروپا – که می توانند به طور کامل روابط دیپلماتیک و امنیتی در درون CIS را بازسازی کنند – را تقویت کند.
روسیه که قبلاً در گرجستان و اوکراین مورد بی اعتنایی قرار گرفته، در مقابل هر نوع تغییر در این کشورها شدیداً مخالفت خواهد کرد. انتقاد مسکو از فعالیت ناظران حقوق مدنی و بشر سازمان امنیت وهمکاری اروپا تاکتیکی است که در این نبرد مورد استفاده قرار گرفت و البته همیشه حمایت فوری از برخی اعضای معین CIS را تضمین می کرد. روسیه تلاش می کند که در قفقاز و آسیای مرکزی تأثیر بیشتری داشته باشد و خواستار این است که اصلاحات دموکراتیک ابتدا در قفقاز و سپس در مقیاسی کوچک تر در آسیای مرکزی افزایش یابد. افزایش ناگهانی تنش های داخلی در آذربایجان و ارمنستان (که بی کفایتی حکومتی در آنجا امری عادی است) امری پذیرفتنی است، اما در گرجستان انتظارات از دولت ساکاشویلی برای انجام تعهداتش در انجام اصلاحات بیشتر است. روسیه مؤکداً خواستار اعمال کنترل شدید بر جمهوری های سابق اتحاد شوروی است. به علاوه، روسیه نشان داده که به حقوق اقلیت نسبتاً پرتعداد روس ها در بلاروس، قزاقستان، قرقیزستان، لیتوانی و اوکراین اهمیت زیادی می دهد. این حمایت در بخشی از دکترین نظامی روسیه در ۱۹۹۲ هم مطرح و مجدداً در ۱۹۹۳ تکرار شد و پوتین هم در بیانیه سیاست خارجی خود در سال ۲۰۰۰ بر آن تاکید نمود.(۴۶) اگرچه این مسأله در دیپلماسی عملگرای پوتین تا حدودی تعدیل یافت اما سیاست امنیتی و منافع اقتصادی در منطقه اوراسیا، در آینده منافع روسیه مسأله بسیار مهمی به شمار می رود.
● نتیجه گیری
چارچوب و محتوای سیاست خارجی و دفاعی روسیه هنوز هم در داخل این کشور مورد مناقشه است و مباحثات مرتبط با این دو حوزه در سراسر دهه ۱۹۹۰ بخش مهمی از مجادله های سیاسی داخلی روسیه را به خود اختصاص داد. علی رغم ترس از بی ثباتی سریع در سال های ۱۹۹۲-۱۹۹۱، سیاست خارجی روسیه در نیمه دهه ۱۹۹۰ تا حدودی با موفقیت همراه بود.
مطالعه سیاست خارجی روسیه از سال ۱۹۹۱ نشان می دهد که دیپلماسی مسکو در دستیابی به دو هدف سیاسی مهم نسبتاً موفق بوده: ایجاد هژمونی امنیتی و دیپلماتیک روسیه در سراسر قلمرو سابق اتحاد جماهیر شوروی، و همزمان کسب وضعیت قدرت بزرگ در شوراهای بین المللی و اجتناب از قطع رابطه با گروه ۷ و بویژه ایالات متحده آمریکا (همکاری با آمریکا هم به لحاظ داخلی و هم خارجی برای روسیه از اهمیت بالایی برخوردار است).
اگر چه در طول دهه ۱۹۹۰ اجماع نسبی در مورد اتخاذ یک رویکرد عملگرایانه در قبال اوراسیا وجود داشت، اما هنوز در این مورد میزان توانایی و نوع هدف و عمل روسیه در آینده، تردیدهای قابل ملاحظه ای وجود دارد. به طور کلی سیاست خارجی روسیه صورتی بسیار پراگماتیک به خود گرفته و به شدت در تلاش است تا وضعیت یک قدرت بزرگ را بدست آورد؛ و این در حالی است که مسکو به لحاظ اقتصادی ضعیف تر از آن است که بتواند جایگاه یک قدرت بزرگ را بدست آورد، و البته از نظر داخلی هم با چالش های متعددی مواجه است.
در سراسر سال های ۲۰۰۶-۲۰۰۱، پرزیدنت پوتین توجه زیادی به عرصه سیاست خارجی داشت و در صدد بود تا هم در منطقه اوراسیا قدرت و نفوذ لازم را کسب کند و هم برای روابط روسیه با دیگر قدرت ها یک معیار جهانی تعریف نماید. با این وجود، چندین موضوع بر نقش روسیه در امور جهانی تاثیر خواهد داشت:
۱) تاریخ روسیه ثابت کرده است که این کشور در مواجهه با شرایط دشوار، انعطاف پذیری معینی دارد، اما مشخص نیست که در قرن بیست و یکم این قابلیت انعطاف به چه صورت خواهد بود. با این وجود اقتصاد روسیه طی سال های ۲۰۰۵-۲۰۰۱ رو به بهبودی حرکت کرد و به نظر می رسد که در این زمینه پرزیدنت پوتین حاشیه امنیتی ایجاد کرده، اگر چه نگرانی هایی در مورد میزان آزادی ها و حدود واقعی فعالیت مخالفین وجود دارد.
۲) باید خاطر نشان شود که عناصری در داخل نیروهای نظامی روسیه مخالف سیاست های مداخله جویانه و امپریالیستی هستند. تجربه های به شدت منفی در افغانستان، تاجیکستان و چچن باعث شد تا برخی از روس ها در مورد ناکامی و ورود به یک کشمکش نژادی هشدار دهند.(۴۷) در این میان تنها ازبکستان تمایل خود را برای ایفای نقش حافظ صلح منطقه ای نشان داده است. با این وجود، همزمان روسیه از نیروی نظامی خود برای حفظ فدراسیون استفاده کرده و در واقع نیروهای مسلح روسیه یکی از ابزارهای دیپلماسی قدرت این کشور در رابطه با کشورهای آسیای مرکزی به شمار می روند. برای مثال آنها از مداخله در افغانستان طی سالهای ۲۰۰۳-۲۰۰۱ حمایت کردند. به علاوه، روسیه با وجود قدرت بازدارندگی هسته ای، هنوز هم خود را یک قدرت بزرگ هسته ای می داند، حتی اگر کاهش زرادخانه ها هم در دستور کار قرار گیرد. با این وجود، روسیه خواهان همکاری بیشتر در امنیت منطقه ای است که شاید علت آن آگاهی این کشور از هزینه های بالای حفظ نیروهای حرفه ای در منطقه باشد.
۳) مشارکت نهادهای بین المللی در منطقه اوراسیا حتی اگر گروه های کاری جدیدی هم بوجود بیایند، محدود شده است. بدین ترتیب مداخلات سازمان ملل متحد و سازمان امنیت و همکاری اروپا تنها محدود به تعدیل کردن کشمکش ها در منطقه CIS شده است.(۴۸) برای مثال در سال های ۱۹۹۷ تا ۲۰۰۰، آژانس های سازمان ملل و دیگر NGOها در زمینه مداخلات بشردوستانه در تاجیکستان بسیار فعال بودند. سازمان امنیت و همکاری اروپا هم در اوایل سال ۲۰۰۰ به امید این که تنش میان گرجستان و روسیه را کاهش دهد بسیار فعال بود. با این وجود، این سازمان قادر به ایفای یک نقش جامع به عنوان یک سازمان امنیتی در منطقه اوراسیا نبوده؛ اگر چه در امر نظارت بر انتخابات و حمایت از انتقال دموکراتیک قدرت تا حدی فعال بوده است. به علاوه، تنش های بوجود آمده میان روسیه و سازمان امنیت و همکاری اروپا در مورد آزادی انتخابات در منطقه باعث شد تا مسکو برخی محدودیت ها را برای این سازمان در نظر بگیرد. روسیه این سازمان را متهم به دخالت منفی در منطقه کرده است: سازمان امنیت و همکاری اروپا تأکید زیادی بر موضوعاتی همچون حقوق بشر و نظارت بر انتخابات داشته و توجه کافی به نگرانی های مسکو در باب مسایل امنیتی ندارد. روسیه به همراه برخی از جمهوری های سابق شوروی در جولای سال ۲۰۰۵ این سازمان را به بی احترامی به امور داخلی کشورهایی که در آن فعالیت می کند متهم کردند.(۴۹)
۴) روسیه از سال ۱۹۹۳ در سازمان ملل نقش مهمی بر عهده گرفت، تجارتش با چین را افزایش داد و تلاش کرد تا روابطش با ژاپن، هند، عراق و ایران را بهبود بخشد و اکنون هم در صدد است نقش مهمی در مذاکرات آینده در مورد مسأله کره شمالی بازی کند. روسیه در تلاش است جایگاه قابل ملاحظه ای در امور جهانی بدست آورده و در سازمان هایی مثل G۷ (که حالا با عضویت روسیه به G۸ تبدیل شده است)،WTO، اوپک و سازمان امنیت و همکاری اروپا نقش مهمی داشته باشد. در سال ۱۹۹۷ این کشور پیوستن به G۷ را مدیریت کرد و از سال ۱۹۹۸ نیز به عضویت آن در آمد و G۷ به G۸ تبدیل شد. همچنین روسیه در سال ۱۹۹۷ عضو اپک شد و در اواسط همان سال از حمایت آمریکا و اتحادیه اروپا برای عضویت در WTO برخوردار شد و با مذاکرات سال های ۲۰۰۵-۱۹۹۸، امکان عضویت کامل این کشور در WTO در آینده نزدیک فراهم گردید.
همزمان، مسکو خواهان این نبود که از همه دستورالعمل های غرب حمایت کند، همان طور که از عملیات ناتو در کوزوو انتقاد کرد و در سال ۲۰۰۳ نیز خواستار آن شد که به بازرسان تسلیحاتی در عراق فرصت بیشتری داده شود. در زمان پوتین روسیه تاکید مجددی بر نقش سازمان ملل و بویژه شورای امنیت داشت. به طور کلی روسیه عمیقاً از اهداف آینده آمریکا و ناتو در همکاری با دولت های اوراسیا مثل گرجستان، اوکراین، قزاقستان و ازبکستان نگران است. روسیه تلاش می کند که به لحاظ استراتژیک برای کشورهایی مثل چین و هند، و به لحاظ اقتصادی برای اتحادیه اروپا (۵۰) با اهمیت باشد. اگر چه رشد اقتصادی روسیه طی سال های اخیر مداوم بوده(۵۱)، اما این رشد بیش از آن که ناشی از اصلاح ساختارهای داخلی روسیه باشد، ناشی از صادرات انرژی است.
نتیجه این که طی سال های گذشته و بخصوص از سال ۲۰۰۱ به بعد، روسیه در برخی زمینه ها پیشرفت داشته، اما این امر بقای این کشور در همه زمینه ها به عنوان یک قدرت بزرگ را تضمین نمی کند. سیاست خارجی روسیه هم به خطرات و همه به هزینه های واقعی عناصر نادرست ابرقدرت بودن پی برده است. اگر این کشور بتواند یک اقتصاد باز و قوی را به شکل دیگری مدیریت کرده و در مقابل واگرایی بیشتر در درون فدراسیون مقاومت نماید، ممکن است طی ۵ تا ۱۰ سال آینده شاهد ظهور یک روسیه قوی با یک قدرت جهانی باشیم. بحران اقتصادی سال ۱۹۹۸ و تضعیف ارز روسی و سپس وابستگی زیاد این کشور به صادرات انرژی نشان می دهد که روسیه طی سال های آینده به یک جهش اقتصادی مداوم نیاز دارد. لیکن، این جدول زمانی به شدت از اقدامات دیگر قدرت ها (آمریکا، اتحادیه اروپا، چین و ژاپن) تاثیر خواهد پذیرفت؛ این که آنها از پیشرفت روسیه چه احساسی دارند؟ آیا چیزی بدست خواهند آورد یا این که چیزی از دست خواهند داد؟ ضعف انضباطی و حقوقی، مسایل تولیدی، ارتش منسجم و قوی و بدون دستور کار سیاسی، حفظ دموکراسی و آینده فدراسیون روسیه مسایل مهمی هستند که رهبری فعلی باید آنها را مدیریت کند. مسکو به خاطر اهمیت فوق العاده اش برای اتحادیه اروپا و آمریکا طی سال های ۲۰۰۱ تا ۲۰۰۵، به عنوان یکی از عوامل اصلی تأثیرگذار در امور اوراسیا، برخی امتیازات را بدست آورد. اما با این وجود روسیه دیگر یک مدل سیاسی یا اقتصادی برای برخی از کشورهای منطقه نیست و در نتیجه نفوذ و پرستیژش در این منطقه رو به کاهش است. در واقع تمایلات کشورهایی مثل گرجستان، اوکراین، ترکیه و قرقیزستان نشان می دهد که اوراسیا دیگر منطقه حیات خلوت روسیه نیست. بعید است که روسیه بتواند در روند فعلی جهانی شدن، قدرت و نفوذ پیوسته و قابل ملاحظه ای را در این منطقه بدست آورد، مگر این که موفق شود اصلاحات داخلی را در درون کشور خود به نتیجه برساند.
سیاست خارجی روسیه در سال های اخیر به یک شخصیت پول دوست تبدیل شده است. این نگرش خصوصاً با تکیه بر بازار سوخت و انرژی ظرفیت سیاست خارجی روسیه را لبریز کرده است.
این مسأله پیآمد منطقی سرمایه گذاری کلان با مبلغ بیش از ۳۰۰ میلیارد دلار در گازپروم است که توانست آن را به سومین شرکت دنیا پس از اکسون موبیل و جنرال الکتریک تبدیل کند.
این در حالی است که به گفته دیمتری مدودف: "اهداف گازپروم، با جذب سطح سرمایه ای معادل یک تریلون دلار، واقع گرایانه به نظر می رسد"(۵۲).
در قرن جاری روسیه هنوز مدعی ایفای نقش به عنوان قدرت مهم در امور اوراسیا و جهان است؛ گرچه متعادل کردن این آرمان های متنوع در میان مدت و کوتاه مدت ممکن است مشکل باشد اما نمی توان توانایی های این کشور را نادیده گرفت.
نویسنده: سید رضی - عمادی
پی نوشت:
۱) Ivanov,Igor,The New Russian Diplomacy , Washington , Brookings press, ۲۰۰۲, pp.۲۰-۳۰
۲) مریم سنایی، تاریخ روسیه. موسسه مطالعاتی فرهنگی روسیه, آسیای مرکزی و قفقاز (ایراس) ر. ک. به www.iras.ir
۳) همان
۴) همان
۵) جیمزای. استریکلر، روسیه تزاری،ترجمه مهدی حقیقت خواه، انتشارات ققنوس، ۱۳۸۶،صص۱۱۴-۱۱۳
۶) Riasanovsky, Nicholas, A History of Russia, Oxford,OUP,۱۹۹۳, p.۵۲۸
۷) Op.cit., p.۱۱۹
۸) http://daneshnameh.roshd.ir/mavara/mavara
۹) جیمزای. استریکلر، پیشین،ص ۹۶
۱۰) Bobrick, Benson, East of the sun: the Epic conquest and tragic history of Siberia, N.y., Poseidon,۱۹۹۲,p. ۳۷۶
۱۱) Strategic Comments, Russia’s Asian Energy Strategy: Opportunities and Obstacles, ۹ Issue , ۸ October ۲۰۰۳
۱۲) Riasanovsky, Op.cit., p. ۵۰۰
۱۳) جیمز ای. استریکلر، پیشین، ص ۱۱۲
۱۴) Kola Peninsula
۱۵) یک موشک دور برد پیشرفته که توانایی حمل چندین کلاهک را دارد.
۱۶) First strike policy
۱۷) Iron Curtain
۱۸) Zeman,Z.A.B, The making and breaking of Communist Europe, Oxford, Basil Blackwell,۱۹۹۱,p.۲۷۷
۱۹) Stokes,Gale,From Stalinism to Pluralism: A Documentary history of Eastern Europe Since ۲۹۴۵ , Oxford, OUP, ۱۹۹۱, P. ۴۱
۲۰) Zeman, Op.cit, p.۲۶۶-۷
۲۱) Op.cit, p.۲۸۰
۲۲) Stokes, Op.cit, p. ۱۳۳
۲۳) Gorbachev, Mikhail, Perestroika: New thinking for our Country and the world, London, Colins,۱۹۸۷,p.۱۹
۲۴) Self- reliance
۲۵) Zeman, Op.cit, p. ۲۸۹
۲۶) Op.cit, p. ۲۶۳
۲۷) From Russian Empire to Eurasian Power, www.international- relations.com
۲۸) مطابق با قوانین روسیه، هر شهروند مذکر ۱۸ ساله و بالاتر باید دو سال در ارتش خدمت اجباری کند لکن شانه خالی کردن کسترده جوانان از خدمت وظیفه باعث شده تعداد سربازان وظیفه بطور ملموسی کاهش یابد.
۲۹) مرکز پژوهش های فرهنگی ایران و روسیه.
۳۰) Vladivostok initiative ۱۹۸۶
۳۱) Ellison, Herbert. Recent trends in Soviet East Asian Policy, NBR Analysis, no ۳,۱۹۹۱,pp.۱۴-۳۱
۳۲) Op.cit, p. ۲۶
۳۳) Russia Today, Putin says wants to boost efficiency in Regions, ۲۸ may,۲۰۰۰
۳۴) Whithmore, Brian, The old Duma: A retrospective, St Petersburg Press, no. ۱۳۸, ۲۹ December ۱۹۹۵
۳۵) Ivanov, Op.cit, p.۹
۳۶) Fridman, Norman, Force Structures are in Flux, United States Naval Institute Proceedings, no۱۲۶ , ۱۱ November ۲۰۰۰, pp.۴-۶
۳۷) Ivanov, Op.cit, p.۱۴
۳۸) Bulletin of Atomic Scientists, Russian nuclear Forces ,۲۰۰۵, no۲,March-Aprill ۲۰۰۵ , pp۷۰-۷۲
۳۹) Lepingwell, John, The Soviet Legacy and Russian Foreign Relations, RFE/RL Research Report,no۲۳,۱۰ June ۱۹۹۴,pp۱-۸
۴۰) Pannier, Bruce, The Latest Tajik Agreement , is this peace at last?”, OMRI Analytical Brief, no ۵۱۷, ۳ January۱۹۹۷,
۴۱) Nourzhanov, Kirill, Saviours of the nation or robber barons? World politics in Tajikistan, central Asian survey , no۱, Spring ۲۰۰۳, pp.۳۷-۵۳
۴۲) Russia Today, OSCE set to watch Georgia’s border with Chechnya, ۲۲ January, ۲۰۰۰
۴۳) From Russian Empire to Eurasian Power, www.international- relations.com
۴۴) UPI, Georgians believe Russia is backing separatist rebels who have set up their own secessionist regime in Abkhazia, UPI News, ۲ December ۲۰۰۴
۴۵) www.abc.net.au/news/newssitems/۲۰۰۶۰۱/s۱۵۵۲۸۷۸.htm
۴۶) سند مفهوم سیاست خارجی در ۲۰۰۰
۴۷) Lepingwell,John, The Russian military and security policy in the near abroad, Survival, no ۳,Autumn ۱۹۹۴, pp.۸۵
۴۸) Op.cit, pp۸۷-۸
۴۹) From Russian Empire to Eurasian Power, www.international- relations.com
۵۰) ۴۰ درصد تجارت خارجی روسیه با اتحادیه اروپا است.
۵۱) رشد GDP طی سالهای ۲۰۰۴-۲۰۰۰ میان ۴ تا۱۰ درصد بوده است و برای سال ۲۰۰۵ حدود ۸/۵ درصد تخمین زده می شود.
۵۲) عبالرضا شادابی، روسیه به دنبال چیست؟،موسسه مطالعاتی فرهنگی روسیه, آسیای مرکزی و قفقاز (ایراس)، www.iras.ir
منبع : باشگاه اندیشه


همچنین مشاهده کنید