چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

بازگشت طالبان


بازگشت طالبان
با شتاب گرفتن آنچه رنسانس و باززایی طالبان افغانستان خوانده می شود، چشم انداز فعالیت های جامعه جهانی از سال ۲۰۰۵ تاکنون رفته رفته تیره تر شده و اکنون می توان گفت این چشم انداز هرگز تا این اندازه ناامید کننده نبوده است.
اواخر سال ۲۰۰۱ طالبان شکست خورده، بیش از نیمی از نیروهایش را از دست داده و از پایگاه اصلی خود در افغانستان ریشه کن و سرگردان شده بود. در این شرایط طالبان و ماجرای طالبان تقریباً مساله یی پایان یافته به شمار می رفت و ایالات متحده و متحدان آن با نوعی ساده اندیشی در این تصور بودند که با ساقط شدن طالبان تمام عواملی که در پیدایش این گروه و صعود آن به راس قدرت در افغانستان دخیل بوده اند نیز از میان رفته است. منطق حاکم بر تفکر آنها چنین القا می کرد که با آگاهی شهروندان افغانی از برتری نظام حکومت دموکراتیک غربی و پی بردن به منافع آن، دموکراسی به تمام زوایا و گوشه های افغانستان نفوذ می کند و در نتیجه حکومت طالبان برای همیشه به صفحات تاریخ این کشور می پیوندد.
اما با سپری شدن هفت سال و هدر رفتن فرصت های ارزشمند بی شمار، طالبان بار دیگر در حال ریشه دواندن در گستره یی رو به تزاید از خاک افغانستان است. براساس تحقیقی که در سال ۲۰۰۸ توسط موسسه ICOS انجام شده، طالبان اکنون در ۷۲ درصد از خاک افغانستان تقریباً حضوری دائمی دارد در حالی که براساس آمار دیگری که در نوامبر سال ۲۰۰۷ توسط همین موسسه تهیه شده بود حضور دائمی نیروهای طالبان تنها به ۵۴ درصد از خاک افغانستان محدود می شد. این آمار در گزارشی تحت عنوان «افتادن به ورطه هرج و مرج؛ افغانستان در آستانه سقوط» توسط موسسه ICOS منتشر شده است. علاوه بر این طالبان اخیراً در شماری از مناطق و روستاهای جنوب افغانستان در عمل به قدرت حاکمه تبدیل شده است. افزایش گستره جغرافیایی مناطق تحت نفوذ طالبان نشان می دهد طی این مدت استراتژی های نظامی، سیاسی و اقتصادی طالبان در مقایسه با استراتژی نیروهای غربی در افغانستان موفق تر و کاراتر بوده است. دیگر نفوذ در مناطق روستایی جنوب افغانستان تنها نقطه اتکا و یگانه مایه دلگرمی طالبان نیست بلکه آنها در حال حاضر تقریباً پشت درهای پایتخت رسیده اند و هر گاه که اراده کنند وارد کابل شده و فضای امن ترین شهر افغانستان را مشوش می کنند.
از چهار دروازه یی که راه های خروجی از کابل از آنها آغاز می شود، در حال حاضر تردد از سه دروازه به لطف مصالحه با طالبان میسر است. مسیر سمت غرب کابل جایی که جاده کمربندی ملی افغانستان استان وردک را به قندهار متصل می کند از جایی که جاده وردک آغاز می شود هم برای رهگذران افغان و هم برای مسافران خارجی مسیر خطرناکی به شمار می رود و این در حالی است که این نقطه از حاشیه و محدوده شهر کابل بیش از ۳۰ دقیقه فاصله ندارد. جاده یی که از جنوب به سمت لوگر می رود نیز دیگر نه برای خارجی ها و نه برای اتباع افغانستان امن نیست. تردد در جاده یی که از سمت شرق به طرف جلال آباد می رود از تقاطع سرابی به بعد برای رهگذران افغان و خارجی خطرناک است در حالی که فاصله تقاطع سرابی با کابل کمتر از یک ساعت است. از دو جاده یی که از کابل به سمت شمال کشیده شده اند، تنها جاده یی که به سمت دره پنجشیر، تونل سلانگ، و مزارشریف می رود، مسیر امنی محسوب می شود. جاده دوم شمالی راهی است که به پایگاه هوایی بگرام منتهی می شود و عموماً مورد استفاده کاروان نظامی نیروهای خارجی قرار می گیرد و به همین خاطر یکی از اهداف اصلی حملات و تله های انفجاری طالبان به شمار می رود.
به این ترتیب با مسدود کردن دروازه های پایتخت، طالبان روز به روز حلقه محاصره را تنگ تر می کند و با برپایی پایگاه هایی در نزدیکی کابل حملات بیشتری در داخل این شهر برنامه ریزی و اجرا می کند. به کمک وجود این پایگاه ها طالبان توانسته است در ماه های اخیر شمار حملات خود را در شهر کابل به طور قابل توجهی افزایش دهد. این حملات شامل آدم ربایی اتباع افغانی و خارجی، انواع عملیات تروریستی و بمب گذاری می شود. دینامیسم و پویایی فعالیت های طالبان همچنین فضای مناسبی برای افزایش و گسترش جنایت و بزه فراهم کرده است. روز به روز ارتباط موجود بین طالبان و گروه های تبهکار که به این جریان افراطی وابسته نیستند، بیشتر شده و در همین حال تفکیک گروه های تبهکار و طالبان و عملیات مرتبط با هر گروه برای دولت افغانستان و نیروهای خارجی دشوارتر می شود. این موفقیت های طالبان دولت افغانستان و کشورهای غربی را در نهایت وادار کرده است بپذیرند با طالبان بر سر میز مذاکره بنشینند.
در افغانستان امروز این طالبان است که چه به لحاظ سیاسی و چه به لحاظ نظامی ابتکار عمل را به دست گرفته و سیاست های خود را به دولت افغانستان و دولت های خارجی دیکته می کند. این روزها در بین مقامات و مسوولان افغانی در سطح ملی، سخن گفتن از مذاکره نمایندگان دولت منتخب با طالبان و آشتی و تقسیم قدرت با طیف های میانه رو این گروه به مساله یی متداول تبدیل شده است حال آنکه هنوز تعریف درستی از این «طیف های میانه رو» ارائه نشده است. در سطح محلی، طالبان با مهارت هرچه تمام تر توانایی های خود را برای پر کردن جای خالی حاکمیت به نمایش گذاشته است و معمولاً با مردم مناطق تحت کنترل خود رفتاری ملایم تر از رفتاری دارد که مسوولان محلی در دوران حکومت طالبان پیش از حمله ایالات متحده داشتند.
در همین حال تهدید نابرابری که از سوی نیروهای ورزیده و جنگ دیده طالبان متوجه نیروهای ناآماده ناتو و ماشین جنگی کند و آهسته پیمان آتلانتیک شمالی است متضمن این حقیقت است که برقراری ثبات و امنیت واقعی در هیچ نقطه یی از آن ۷۲ درصد از خاک افغانستان که شاهد حضور همیشگی نیروهای طالبان است، ممکن به نظر نمی رسد. بدون داشتن دسترسی به منابع مناسب ناتو آمادگی مقابله با تهدیدهای طالبان را نخواهد داشت. در واقع هرگونه تغییر جدی در شرایط موجود افغانستان نیازمند اعزام دست کم ده ها هزار نیروی جدید به این کشور خواهد بود. آنچه موجب شده است طالبان در این جنگ فرسایشی توان غلبه بر نیروهای ناتو، ایساف، و ارتش ایالات متحده را داشته باشد، ترکیبی است از جمعیت بومی که می تواند به عنوان منبع جذب نیروهای طالبان به شمار رود و آشنایی طالبان با شیوه های خاص تبلیغاتی که در فرهنگ این منطقه به خوبی پاسخ می دهد. پذیرفتن اتحاد موضع و هدف نیروهای طالبان به عنوان وجه تمایز و برتری آنها هر چند ممکن است تحلیلی ساده انگارانه به نظر برسد، اما در عمل همین مساله موجب تفوق آنها بر ساختار بیش از اندازه کند و فربه فرماندهی نیروهای امنیتی غربی و مدیریت برنامه توسعه آنها در افغانستان شده است.
موسسه ICOS طی سه سال گذشته در کتابچه هایی که از نتیجه تحقیقات و تحلیل های خود درباره شرایط افغانستان منتشر کرده، به زنجیره یی از اشتباهات اشاره کرده که جامعه جهانی در تلاش برای دستیابی به آرامش در افغانستان مرتکب آنها شده است. هرچند نشانه های امیدوارکننده یی از احتمال پیشرفت در شرایط حاکم بر افغانستان طی این مدت مشاهده شده - مانند باز شدن باب بحث و گفت وگو درباره افزایش شمار نیروهای مستقر در افغانستان - اما از سوی دیگر شیوه هایی نیز که پیشتر ثابت شده محکوم به شکست هستند همچنان با نوعی لجاجت دنبال شده اند؛ شیوه هایی مانند افزایش عملیات نظامی که تنها منجر به بالا رفتن آمار تلفات غیرنظامیان می شود، فقدان کمک های موثر و برنامه توسعه قابل اجرا، و توسل به برخوردهای قهرآمیز برای مبارزه با کشت خشخاش.
ناتوانی بازیگران داخلی و بین المللی صحنه سیاست افغانستان برای مقابله با طالبان که در حال ریشه دواندن در سرتاسر افغانستان است و شکست معماران سیاسی ناتو برای مواجهه با حقایق امنیتی موجود در این کشور، افغانستان و دولت حامد کرزی را تا لبه پرتگاه پیش برده است. به همین خاطر شاید برای پیروزی، ناتو به رویدادی فراتر از غلبه نظامی بر طالبان نیاز داشته باشد؛ اقدامی که اعتماد از دست رفته مردم و مسوولان افغانستان را نسبت به ناتو به ویژه در استان های جنوبی افغانستان به آنها بازگرداند.
حرکت های آشوب طلبانه افغانستان همچنان از ضعف نیروهای ناتو به سود خود استفاده می کنند. در این بین تا زمانی که بازیگران خارجی عرصه تحولات افغانستان نگاه خود را به ورای راه حل ها و ابعاد نظامی معطوف نکرده و به ریشه مشکلات موجود نپرداخته اند این خطر همواره وجود دارد که حمایت های خارجی از این کشور به سطح اولیه خود ارتقا پیدا نکند و در نتیجه افغانستان مجدداً دست کم برای یک نسل دیگر از دست برود.
ترجمه؛ آرمین منتظری، آرش مومنیان، سارا کاظمی منش
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید