یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

فریاد خون


فریاد خون
در جاده ی هوا
در راه
جوانکی می جوید باد
جوانکی در راه
کویر می پوید
گلوی راه را
خنجر زده اند
گر چه نشست خورشید
بر باغ روز ساده
وشب برخاست
در سایه غروب
صادق
اه دلم می سازد
و می سوزد
به حال ان فریاد خون
در قفس
به حال ان شکو فه های زمستانی
که نشست
بر سر جوان
به حال ان سرود گل
که بی سرود ماند
به حال ان خرمن کال در خرمنجاه
به حال ان فاصله
ان فاصله که افتاد
میان پستان میش وبره
چه ها شد که راه
گلوی راه را خنجر زده اند
قلم ها برخیزید
قیام کنید
وبر ستم جهانی عرصه را تنگ
چشم واقعیت در انتظار ازادی است .

چاپ مورخ ۳/۳/۸۶ روزنامه ی مردم سالاری
عابدین پاپی
منبع : مطالب ارسال شده


همچنین مشاهده کنید