یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا


مشکی که خود می بوید


مشکی که خود می بوید
در میان سریال های پخش شده از تلویزیون در طول سال های اخیر کمتر اثری وجود داشته است که اقبال مخاطبان، توجه منتقدان و تقدیر مسوولان را به صورت یکجا در خود داشته باشد. بی شک سریال روزگار قریب یکی از تولیدات فاخر چندسال اخیر سینما بوده است که از ویژگی مذکور بهره مند است. در این ویژگی دلایلی مترتب است که طبیعتاً پرداختن به تمامی آنها در این مقال نمی گنجد؛ ویژگی های فنی و هنری سریال که فراوان به آنها پرداخته شده است و از جمله در نوشته یی به همین قلم و به مناسبت مصاحبه با کارگردان محترم سریال در هفته های آغازین پخش از تلویزیون در روزنامه اعتماد به چاپ رسیده است. در این نوشته سعی می شود به زوایایی از روزگار قریب اشاره شود که پیش از این کمتر به آنها پرداخته شده است.
۱) راز موفقیت سریال در چه چیزهایی نهفته است؟ اگر از شما بخواهند در مورد یک شخصیت علمی که خدمات کم نظیری به مردم و کشورش کرده است یک مجموعه داستانی بسازید چه می کنید؟ سراغ کدام وجه از زندگی او می روید که علاوه بر بیان ویژگی های شخصیتی و علمی وی، جذابیت های داستانی را هم در خود داشته باشد؟
عیاری در این راه سراغ بهترین گزینه های موجود رفته است. انتخاب مفاهیم ازلی و ابدی و تلفیق استادانه این مفاهیم در زندگی دکتر قریب باعث شده است که بیننده شاهد قصه یی جذاب و در عین حال وفادار به شأن و شخصیت علمی و اجتماعی دکتر قریب باشد. مفاهیمی همچون عشق، مبارزه در راه ایمان و اعتقاد، تلاش در راه اهداف ارزشمند زندگی، خدمت به هم نوع، خانواده دوستی، زیرپا گذاشتن حق در قبال مصلحت اندیشی و راحت طلبی و... در کلیه ادوار تاریخی وجود داشته اند و از این پس هم وجود دارند. فرقی هم نمی کند در کدام دوره تاریخی و در چه منطقه جغرافیایی از این مفاهیم صحبت شود. در هر حال تاثیر خود را بر مخاطب خواهد گذاشت.
نکته یی که در این میان مهم است شیوه بهره گیری از این مفاهیم و نحوه تلفیق این مفاهیم محتوایی در قالبی فنی و هنری است که می تواند میزان توانمندی نویسنده و کارگردان را نشان دهد. قطعاً نویسندگان و کارگردان های زیادی هستند که از مفاهیم بنیادی انسانی در خلق آثار خود بهره برده اند اما به دلیل اینکه فرم و محتوا تطابق لازم را با یکدیگر نداشته اند اثر آنها موفق نبوده است. شغل دکتر قریب، جامعه یی که در آن زندگی می کند، خانواده او و شرایط تاریخی کشور باعث شده همگی دستمایه های ارزشمندی در اختیار نویسنده قرار دهند تا بتواند قصه خود را در این شرایط با هنرمندی هر چه بیشتر روایت کند.
به راستی اگر قرار بود شما مضمونی همانند «درد مردم داشتن» را در قالب یک اثر داستانی بیان کنید، راهی خلاقانه تر و جذاب تر از شیوه روزگار قریب سراغ داشتید؟
۲) به یک دلیل کاملاً واضح، در طول سالیان اخیر فیلمسازان و کارگردان های سریال های تلویزیونی کمتر رغبتی به انتخاب قصه های مربوط به دوران پهلوی نشان می دهند. آن هم به هم خوردن بافت معماری و شهری موجود و ظهور نمادهای مدرنی است که در جای جای شهر دیده می شود. معمولاً قصه های تاریخی مربوط به زمان قاجاریه و صفویه انتخاب می شوند. اما عیاری گاهی قصه خود را در دوران پهلوی اول و دوم روایت می کند و با تمهیدهایی که مشخص است از مرحله فیلمنامه به آنها فکر شده است از معضل مذکور می گذرد. طراحی قصه در فضاهای بسته تر و قابل کنترل، استفاده از تروکاژهای سینمایی و استفاده از معدود آثار به جا مانده از دوران پهلوی شیوه یی است که موفقیت کارگردان را در این کار باعث شده است. البته باز هم جای خالی نماهای عمومی از شهر در سریال عمدی است و این مساله همچنان جای خالی یک شهرک سینمایی جامع و استاندارد را یادآوری می کند.
۳) عیاری با این اثر ثابت کرد می توان قصه یی را انتخاب کرد که آدم های آن واقعی هستند و بعضاً هنوز زنده اند اما کمترین اعتراضی به آن نشود. گویا این مساله تبدیل به یک عادت شده است که همین که در یک اثر تلویزیونی یا سینمایی صحبت از یک شخصیت یا یک طبقه اجتماعی یا شغلی می شود، سیل اعتراض ها، بیانیه ها و مخالفت ها با آن اثر از راه می رسد و هر کس یا طبقه یا گروه شغلی خود را مصداق توهین روا شده در متن سریال یا فیلم دانسته و خواهان عذرخواهی و توضیح سازندگان یا مسوولان مربوطه می شود و معمولاً بخش عمده یی از انرژی سازندگان صرف توضیح و توجیه مسائل پیش آمده می شود و البته عموماً هم این توضیحات دردی را دوا نمی کند و طرف معترض هم در بیشتر موارد قانع نمی شود.
به راستی مشکل در کجاست؟ در فیلمنامه، کارگردانی، کم طاقتی اقشار مورد اشاره یا ناآشنایی آنها با اصول درام و ماهیت سینما و تلویزیون یا تمامی این موارد؟ آنچه در مورد روزگار قریب صادق است توانایی عیاری در پشت سر گذاشتن این بخش حاشیه یی ولی مهم است. شاید بتوان پشتوانه پژوهشی محکم و بهره گیری از مشاوران و کارشناسان آشنا به موضوع را یکی از رازهای موفقیت عیاری دانست.
یکی از ساده ترین و دم دستی ترین شیوه ها برای گذر از این مساله نشان دادن ویژگی های مثبت در تمامی آدم های قصه بوده و اینکه اساساً در شغل یا طبقه مورد نظر آدم منفی با رفتارهای منفی وجود ندارد. اما عیاری این شیوه را انتخاب نکرده است. در روزگار قریب هر نوع آدم با ویژگی های مختلف رفتاری و شخصیتی را شاهدیم.
از پرستار عبوس و کج خلق گرفته تا دکتر پول پرست و بی توجه به رنج بیماران محروم و کم درآمد. اما اینکه چرا کسی اعتراض نکرد را باید در نوع نگاه کارگردان و نویسنده و شیوه شخصیت پردازی ها و نحوه طرح خصلت های منفی آنها جست وجو کرد. در واقع این خصلت ها به قدری شخصی شده و اختصاصی در مورد هر یک از شخصیت ها به تصویر کشیده شده است که تعمیم این رفتار به کل افراد آن طبقه یا حرفه تقریباً غیرممکن است و اتفاقاً این گونه به تصویر کشیدن آدم ها سبب اعتماد مخاطب به قصه شده و آن وقت است که خصلت های مثبت و رفتارهای ارزشمند دیگران بیشتر به چشم آمده و باورپذیرتر می شود. ضمن اینکه فضای واقع گرای قصه در کمک به نویسنده و کارگردان در رسیدن به چنین موقعیتی نقش غیرقابل انکاری داشته است.
۴) نمی دانم چرا در طول پخش این سریال آمار دقیقی از درصد مخاطبان آن اعلام نشده یا اگر هم این کار شده به گونه یی نبوده است که شاخص باشد. و به عنوان مثال از شیوه هایی که در مورد دیگر سریال ها استفاده می شود که به زور می خواهند موفقیت سریال کم مایه و ضعیف خود را با استناد به درصد مخاطبان جبران کنند در این کار وجود نداشته است و گویا بعضی از دوستان چندان هم دل خوشی از میزان موفقیت سریال روزگار قریب ندارند. به فرض پذیرش شیوه آمارگیری و صحت آمار ارائه شده برای مخاطبان سریال های مختلف آیا می توان صرفاً با استناد به درصد بالای مخاطبان یک اثر هنری آن را اثری شایسته دانست؟ بگذریم از جنجال هایی که حضرات راه می اندازند و فضایی که ایجاد می کنند تا مبادا کسی انگشت روی ضعف ها و ناتوانی های آنان بگذارد.اما در مورد روزگار قریب این گونه نبوده و نیست. عیاری و اثرش هر دو با وقار و به شیوه یی فاخر یکدیگر را مطرح کرده و هر کدام بیانگر ویژگی های آن دیگری است. روزگار قریب مشکی است که خود می بوید.
۵) حیفم می آید این مطلب را تمام کنم اما اشاره یی نداشته باشم به یکی از قسمت های سریال که به گمانم یکی از کم نظیرترین نمونه های درخشان تولید شده در تلویزیون ایران است. قسمتی که یک مادر به خاطر فقر و نداری، قصد دارد خود و فرزندانش را سر به نیست کند. به قدری همه چیز در این قسمت سر جای خودش است که نمی توان کوچک ترین ایرادی را بر آن وارد دانست. ضمن اینکه آنچنان بیننده را درگیر می کند که تا مدت ها نمی توان آن را فراموش کرد. این احساس در موقع دیدن قسمت های اندک سریال هزاران چشم و البته فیلم تحسین برانگیز بودن یا نبودن هم به بیننده دست می دهد.
۶) گویا رنج های مردم ما پایانی ندارد. هر چقدر هم که جلو رفته باشیم و پیشرفت کرده باشیم باز هم مشاهده روزگار قریب این مساله را به ما یادآور می شود که انگار قصه نه مربوط به ۴۰ سال پیش ما که مربوط به همین روزگار خودمان است و این است آن رازی که به آن اشاره رفت. یعنی طرح مفاهیم انسانی و بنیادی که هیچ گاه کهنه نمی شوند.
۷) شخصاً از کیانوش عیاری و بانیان ساخت این سریال سپاسگزارم که باعث شدند با یکی از مفاخر کشورم آشنا شوم و به شناخت بیشتر او و دیگر مفاخر این سرزمین تشویق و ترغیب شوم و همواره خود را موظف می دانم هنگام روبه رو شدن با عیاری (که اکنون او نیز یکی از مفاخر این سرزمین شده است) کلاهم را به احترام از سر بردارم.
مهدی علینقی پور
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید