پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا


بی قاعده در فرم، آشفته در محتوا


بی قاعده در فرم، آشفته در محتوا
امسال در ایام محرم، هر چقدر تلویزیون از نظر پخش برنامه های مذهبی، عزاداریها و سخنرانیها درباره حماسه عاشورا موفق بود، از نظر پخش سریالهای شبانه و مناسبتی، ضعیف عمل کرد.
اگر چه باید برای پخش برنامه های مذهبی خوب و پر مغز که براساس رهنمودهای مقام معظم رهبری و مراجع عظام تقلید، با سیاست خرافه زدایی و پرداختن به فلسفه و عمق حماسه عاشورا تهیه شده از صدا و سیما تقدیر کرد، اما نمی توان از کنار پخش سریالهایی که نتوانستند در این ایام، مردم را با خود همراه کنند به راحتی گذشت.
یکی از این سریالها، «ستاره سهیل» بود که براساس اظهارات تهیه کننده آن، قرار بوده فیلم سینمایی باشد و نه سریال، آن هم با تم و فضایی که بیشتر مناسب ایام شادمانی است تا ایام عزاداری محرم.
در این یادداشت قصد پرداختن به این سریال و نقاط ضعف آن را ندارم، اما همین قدر باید اشاره کرد که پخش شرحه شرحه این برنامه که تناسب موضوعی خاص هم با این روزها و شبها نداشت، بیشتر کاری شتابزده و بدون تأمل به نظر رسید.
اما مجموعه دیگر، سریال تلویزیونی «پریدخت» است که از شبکه دو سیما پخش می شد.
به طور کلی هر اثر داستانی، خواه مکتوب و خواه تصویری، قبل از هر چیز باید دارای یک «منطق روایی» یا «منطق داستانی» باشد.
این اصل اولیه ای است که حتی افسانه ها و اساطیر هم به آن پایبند هستند و به عبارتی، منطق خاص خود را دارند. این منطق روایی در یک «درام» جایگاه ویژه تری دارد و همین عنصر است که می تواند درام را باور پذیر کند و باعث شود مخاطب آن را دنبال کند.
سریال تلویزیونی «پریدخت» از قصه ای بسیار بی چفت و بست و خط روایی آشفته ای برخوردار است که حتی نمی تواند ساده پسندترین مخاطبان تلویزیون را هم مجاب کند.
فیلمنامه ضعیف این اثر که فاقد یک حرکت منطقی در قالب یک درام است، نمی تواند جاذبه و کشش لازم را برای مخاطب به وجود آورد و با پرسشهای متعدد و بی پاسخی که برای مخاطب به وجود می آورد، کاملاً آزار دهنده است.
بسیاری از این پرسشهای آزار دهنده به دلیل شخصیت پردازی ضعیف کاراکترهاست که باعث می شود اعمال و رفتارهای آنها کاملاً بدون توجیه جلوه کند.
درست به همین دلیل است که این شخصیتها به جای اینکه اعمال و رفتارهایشان بیانگر شخصیت آنها باشد، تلاش می کنند که خلاء موجود را با دیالوگهایی که سعی می کند به مخاطب، اطلاعات بدهد، پر کنند.
از سوی دیگر گریم و بازیهای ضعیف، به شدت به باور پذیری و جاافتادن کاراکترها صدمه می زند به گونه ای که اگر کسی برای اولین بار سکانسهای مربوط به صحبت کردن پریدخت با پسر جوانش را ببیند فکر می کند که این دو خواهر و برادرند و نه مادر و فرزند.
یک کارگردان زمانی می تواند از شیوه روایت «چند سال بعد» (فلاش فوروارد) استفاده کند که پیشاپیش تمهیدات لازم از قبیل امکانات گریم کاراکترها، طراحی صحنه و دکور و... را در نظر گرفته باشد.شاید به همین دلیل است که شیوه روایت بازگشت به گذشته (فلاش بک) جذاب تر است و دست نویسنده و کارگردان را هم بازتر می گذارد.
در این سریال، کارگردان به طور کامل تسلیم فیلمنامه ای است که بافت منسجمی ندارد. به عبارت دیگر انگار این اثر کارگردان ندارد و تنها عوامل جاذبه هم به کنجکاوی سنتی مخاطب ایرانی در برابر مثلثهای عاشقانه، همچنین فیلمبرداری و نورپردازی نسبتاً مطلوب این مجموعه برمی گردد.
پایان بندی قصه هم که پیشاپیش توسط شخصیت خنثی «دکتر» لو می رود و همه چیز از زبان دل ایشان که «شور می زند و گواهی می دهد» به روز عاشورا موکول می شود.
تصور می کنم ریز شدن بیشتر از این، در مورد این سریال اصلاً ضرورتی نداشته باشد.
در پایان باید از اینکه کارگردانی مثل سامان مقدم که «کافه ستاره» را ساخته، چنین کاری را کارگردانی کرده باشد، جداً اظهار تعجب کرد!
سید مصطفی حسینی راد
منبع : روزنامه قدس