پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا


از هر چهار ازدواج یک طلاق


از هر چهار ازدواج یک طلاق
●آمار طلاق، هرچهار مورد ازدواج یكی به طلاق ختم می‌شود
چهره زن بیمار، جوان به نظر می‌رسید، اما حركات و رفتارش كاملاً با سنش متفاوت بود. درست مانند جوان‌های لاابالی و بی‌خیال صحبت می‌كرد. فحش و ناسزا را بدون كوچكترین شرمی بر زبان می‌آورد. هرچه او بددهن بود و رفتاری زشت داشت، فردی كه كنارش نشسته بود و بعد مشخص شد شوهر اوست، مردی سر به زیر و آرام بود. مرد چنان با متانت و وقار رفتار می‌كرد و از خجالت سر به زیر انداخته بود كه گویی زشتی اعمال همسرش همگی برگردن اوست.زن جوان وقتی روی نیمكت راهرو دادگاه خانواده نشست، مرد دخترك كوچكی را كه بی‌قراری می‌كرد، به زن داد تا او را آرام كند. ولی زن چنان بچه را برروی صندلی كوبید كه یك لحظه همه فكركردند استخوان‌های بچه شكست. مرد وقتی این حركت را دید كودك را در آغوش گرفت و در راهرو دادگاه شروع به قدم زدن كرد تا طفل خوابش ببرد و از گریه بیفتد.
زهرا- ع، ۲۵ ساله داستان زندگی‌اش را از آشنایی با همسر فعلی‌اش تعریف كرد و گفت:
«من سال اول راهنمایی و خواهرم سال دوم راهنمایی بود كه یك روز در راه مدرسه با علی و برادرش آشنا شدیم، ۶ سال تمام با هم دوست بودیم و هر روز وقت خود را در سینما، پارك و ... می‌گذراندیم. تنها امید من به زندگی با علی بود و اگر یك روز او را نمی‌دیدم مانند كسی كه گمشده‌ای دارد، بی‌تابی می‌كردم و تنها آروزیم این بود كه روزی پای سفره عقد در كنار علی بنشینم.
سرانجام پس از دوران سربازی علی و برادرش، از آنها خواستیم تا تكلیف ما دو خواهر را زودتر مشخص كنند، چون از آن وضع خسته شده بودیم. من كه نتوانسته بودم تحصیلم را به پایان ببرم با هزاران بدبختی به گرفتن سیكل قانع شدم.
بالاخره علی و برادرش به خواستگاری من و خواهرم آمدند ولی نه پدر و مادرم و نه پدر و مادر آنها به این وصلت راضی نبودند، اما وقتی فهمیدند كه چند سال است كه با هم رابطه دوستی داشته‌ایم به این ازدواج تن دادند. الان دو سال و نیم است كه ازدواج كرده‌ام و صاحب یك دختر یكساله هستم ولی فقط چند هفته اول زندگی برایم خوب بود و بعد از گذشت مدتی تازه چشمم برروی حقایق زندگی بازشد. علی تمام دارایی‌اش در دنیا صورت زیبایش بود. بیكار است و برای گذراندن زندگی مجبور هستیم با پدر و مادرش در یك خانه زندگی كنیم. ای كاش قضیه به همین جا ختم می‌شد. پول كه ندارد هیچ، درعوض زبان درازی دارد كه مدام امر و نهی می‌كند و ایراد می‌گیرد كه آرایش نكن، با فلانی حرف نزن، مهمانی نرو، فلان لباس را نپوش، نخند، تند راه نرو، به پشت سرت نگاه نكن....
او كه در مدت چند سال دوستی‌مان هیچ وقت مخالفت خود را با هیچ یك از رفتارهای من نشان نمی‌داد امروز با هر حركت من مخالف است. زندگی با چنین مردی كه نه پول دارد و نه اطمینان به من، غیرممكن است. بچه مال خودش من فقط طلاق می‌خواهم، طلاق.»
جعفری رییس مجتمع قضایی خانواده در خصوص دوستی‌های خیابانی گفت: «آمار طلاق متأسفانه هر سال در كشور ما رو به افزایش است، به طوری كه طبق آمارهای سال جاری از هر چهار مورد ازدواج یكی به طلاق ختم شده است.
در این میان عمده‌ترین علت طلاق عدم تفاهم زوجین عنوان شده است ولی به راستی برای رسیدن به این تفاهم چه كاری باید انجام داد؟
آیا روش‌هایی كه برای رسیدن به این امر مهم برگزیده شده صحیح بوده یا خیر؟
متأسفانه در چند سال اخیر هر روز پیش از پیش شاهد ازدواج‌هایی بوده‌‌ایم كه سرچشمه آنها از دوستی‌های خیابانی دختران و پسران شروع شده و نقش والدین برای انتخاب همسر آینده فرزندانشان بسیار كمرنگ بوده است و آنها فقط نقش مجری مراسم ازدواج را برعهده داشته‌اند، چون انتخاب‌ها قبل از این كه والدین مطلع شوند صورت گرفته و برای خانواده‌ها راهی جز ادامه این مسیرها باقی نگذاشته است.»
وی افزود: «برخی از دختران و پسران جوان با این انگیزه به سوی دوستی‌های متقابل كشیده می‌شوند كه فكر می‌كنند اگر در زندگی نسل گذشته (والدین‌آنها) اختلافاتی بروز كرده و تنش‌هایی وجود داشته ناشی از عدم شناخت آنها بوده و اگر آنها قبل از ازدواج با همسر آینده خود رابطه داشته باشند، می‌توانند جلوی بروز چنین مشكلاتی را بگیرند و به خوشبختی برسند. دختران و پسرانی كه براثر یك عشق زودگذر یا یك هوس خیالی، در كوچه و خیابان با یكدیگر به اصطلاح دوست می‌شوند، نمی‌دانند كه سرانجام عشق آنها شكست و جدایی خواهد بود، چون احساسات و غرایز بر این گونه آشنایی‌ها و ازدواج‌ها حاكم است، نه عقل و منطق و شناخت واقعی. حتی در دوستی‌هایی هم كه هر دو طرف با نیت و هدف ازدواج‌ پای در این راه می‌گذارند كمتر دیده شده كه به سرانجام خوبی برسند.
این دختران و پسران با تمام مخالفت‌هایی كه معمولاً‌ از سوی والدین آنها ابراز می‌شود زندگی مشترك را آغاز می‌كنند ولی غافل از این واقعیت هستند كه تنها زیر یك سقف زندگی كردن و با هم بودن اصل مهم زندگی نیست. »
رییس مجتمع قضایی خانواده در ادامه می‌گوید:
«برای ساختن زندگی پر از مهر و محبت و تربیت فرزندانی سالم، پذیرفتن واقعیات زندگی و این كه بتوان با آنها كنار آمد، از زندگی زیر یك سقف و در كنار هم بودن مهم‌تر است. این قبیل همسران بعد از گذشت مدتی كوتاه از زندگی و فروكش كردن تب و تاب عشق‌های ظاهری تازه با حقایق زندگی روبه‌رو می‌شوند و هر كدام از آنها چهره واقعی خود را نشان می‌دهند. تمام آن مسائلی كه در روزهای دوستی برای آنان قابل تحمل بود و شاید هیچ كدام از آن موارد اصلاً جلوه‌‌ای برایشان نداشته، به یكباره مهم می‌شوند و تازه در می‌یابند كه نمی‌توانند با فردی كه دارای چنین رفتاری است زندگی كنند. به این ترتیب شك و بدبینی در دل‌های آنها خانه می‌كند و مرد به خودش می‌گوید مبادا زنی كه روزی پنهانی با من دوست شده، قبلاً با كس دیگری هم بوده یا نكند با اشاره پسری غریبه، عشقش را به پای او بریزد و زن نیز در اندیشه این فكر كه مرد او دیروز تنها با یك نگاه و خنده عاشق من شد، نكند با نگاه زن دیگری دلش را به او بدهد.
منبع : سایر منابع