چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا


معمار زیرک‌ برج‌های‌ دروغ‌


معمار زیرک‌ برج‌های‌ دروغ‌
● نقدی‌ بر داستان‌ «نامه‌ به‌ كودكی‌ كه‌ هرگز زاده‌ نشد» نوشته‌ اوریانا فالاچی
گاه‌ها منشا آفرینش‌ جهان‌ هنرند و ذهن‌ خالقان‌ آثار هنری‌ شبیه‌ دریچه‌ نگاه‌ یك‌ دوربین‌، بسته‌ به‌ جهت‌ نگاه‌ دوربین‌ و ارتفاع‌ پایه‌ آن‌ مناظر مختلفی‌ را به‌ تصویر می‌كشند و گونه‌های‌ متفاوتی‌ از هنر را خلق‌ می‌كنند.
خالقان‌ آثار هنری‌ و از آن‌ جمله‌ نویسندگان‌ بسته‌ به‌ منظری‌ كه‌ برای‌ درك‌ هستی‌ برمی‌گزینند، دست‌ به‌ آفرینش‌ آثار خویش‌ می‌زنند. اما باید این‌ نكته‌ را مدنظر داشت‌ كه‌ نه‌ هر نگاهی‌ ارزشمند است‌ و نه‌ هر انعكاسی‌ از این‌ نگاه‌ها قابل‌ تقدیر، چه‌ آنكه‌ تمام‌ انسان‌ها حالا به‌ هر تقدیر زندگی‌ را از دریچه‌یی‌ می‌نگرند و بعضی‌ از آنها نیز سعی‌ می‌كنند، ادراكات‌ خود را در قالب‌های‌ گوناگون‌ به‌ دیگران‌ منتقل‌ سازند و در این‌ میان‌ آثاری‌ ماندگارتر و تاثیرگذارترند كه‌ راویان‌ آنها صاحب‌ نگاهی‌ متفاوت‌، صادق‌ و خلاق‌ باشند.
اوریانا فالاچی‌ روزنامه‌نگار زن‌ ایتالیایی‌ از آن‌ دسته‌ افرادی‌ است‌ كه‌ برحسب‌ شغل‌ و حرفه‌ خود جهان‌ را در نماهای‌ باز و بسته‌ گوناگونی‌ تجربه‌ كرده‌ است‌، با برخی‌ از بزرگ‌ترین‌ و تاثیرگذارترین‌ شخصیت‌های‌ جهان‌ در برهه‌های‌ مختلف‌ زمانی‌ به‌ مصاحبه‌ نشسته‌ است‌ و سرزمین‌ها و فرهنگ‌های‌ گوناگونی‌ از جهان‌ را از نزدیك‌ دیده‌ و اخبارها و تحلیل‌هایی‌ از اوضاع‌ آن‌ سرزمین‌ها گزارش‌ كرده‌ است‌. البته‌ همان‌ گونه‌ كه‌ اشاره‌ شد هیچ‌ گاه‌ این‌ تصویرها و تحلیل‌های‌ ارایه‌ شده‌ كه‌ توسط‌ وی‌ به‌ خورد مخاطبان‌ سراسر جهان‌ داده‌ شده‌ است‌ بی‌تاثیر از نگاه‌ یك‌ روزنامه‌نگار فمنیست‌ كه‌ خود را در مذهب‌ بی‌دین‌ و در سیاست‌ لیبرال‌ معرفی‌ می‌كند، نبوده‌ است‌.
از وی‌ تاكنون‌ آثار زیادی‌ در زمینه‌های‌ مختلف‌ از جمله‌ داستان‌ به‌ چاپ‌ رسیده‌ است‌ كه‌ از جمله‌ داستان‌های‌ او می‌توان‌ به‌ «یك‌ مرد» و «نامه‌ به‌ كودكی‌ كه‌ هرگز زاده‌ نشد» اشاره‌ كرد. از آنجا كه‌ موضوع‌ بحث‌ پیرامون‌ ادبیات‌ زنان‌ جهان‌ قرار دارد سعی‌ ما بر آن‌ خواهد بود كه‌ فالاچی‌ را به‌ عنوان‌ یك‌ داستان‌نویس‌ زن‌ معاصر مورد بررسی‌ قرار داده‌ و نقد خود را پیرامون‌ داستان‌ «نامه‌ به‌ كودكی‌ كه‌ هرگز زاده‌ نشد» متمركز كنیم‌.
«نامه‌ به‌ كودكی‌ كه‌ هرگز زاده‌ نشد» داستانی‌ است‌ در ۱۲۰ صفحه‌ كه‌ برای‌ اولین‌ بار در سال‌ ۱۹۷۸ در نیویورك‌ سیتی‌ به‌ چاپ‌ رسیده‌ است‌ و موضوع‌ آن‌ گفت‌وگویی‌ است‌ كه‌ از طرف‌ یك‌ زن‌ حامله‌ با كودكی‌ كه‌ در رحم‌ دارد صورت‌ می‌گیرد، داستان‌ به‌ صورت‌ یك‌ تك‌گویی‌ بلند توسط‌ شخص اول‌ داستان‌ ارایه‌ می‌شود و سعی‌ در ایجاد یك‌ تك‌ صدایی‌ ممتد در كل‌ داستان‌ و روایت‌های‌ اتفاق‌ افتاده‌ در دل‌ آن‌ را دارد.
این‌ اثر كه‌ در لابلای‌ خطوط‌ آن‌ براحتی‌ می‌توان‌ دریافت‌ كه‌ نویسنده‌ تا چه‌ حد متاثر از مكتب‌ فكری‌ فمنیست‌هاست‌، به‌ نحوی‌ زیركانه‌ سعی‌ در ارایه‌ مفاهیم‌ اساسی‌ و تاثیرگذار در زندگی‌ انسان‌ معاصر دارد، مفاهیم‌ بزرگی‌ كه‌ قابلیت‌ مانور بیشتری‌ برای‌ نویسنده‌ اثر فراهم‌ می‌آورند، مفاهیمی‌ مانند مرگ‌، زندگی‌، برتری‌ بودن‌ بر نبودن‌، فقر و ثروت‌ و تبعات‌ آن‌ و برتری‌ مرد یا زن‌ بودن‌ برای‌ كودكی‌ كه‌ هنوز پا به‌ عرصه‌ هستی‌ ننهاده‌ است‌.
البته‌ باید گفت‌ كه‌ این‌ اثر همان‌ گونه‌ كه‌ شرح‌ آن‌ رفت‌ از آنجایی‌ كه‌ حاصل‌ روایت‌ نگاه‌ یك‌ نویسنده‌ فمنیست‌ به‌ جهان‌ است‌ نوعی‌ نگاه‌ زن‌ محور به‌ جهان‌ دارد (هرچند كه‌ به‌ هیچ‌ عنوان‌ نباید از نگاه‌ انسانی‌ فالاچی‌ به‌ پدیده‌های‌ هستی‌ در سطح‌ اولیه‌ اثر غافل‌ شد) به‌ گونه‌یی‌ كه‌ در این‌ اثر اكثر شخصیت‌هایی‌ كه‌ به‌ تمثیل‌ به‌ عنوان‌ افرادی‌ ستم‌ دیده‌ و مظلوم‌ معرفی‌ می‌شوند، «زن‌» هستند و همین‌ زنان‌ در فرآیند شكل‌گیری‌ یك‌ داستان‌ كه‌ محوریت‌ روبنایی‌ آن‌ به‌ انسان‌ و سوالهای‌ پیرامون‌ بودن‌ آن‌ در جهان‌ می‌پردازد، نقش‌ اصلی‌ و كلیدی‌ را برعهده‌ دارند. در این‌ داستان‌ زنان‌ هستند كه‌ می‌توانند به‌ افراد امر و نهی‌ كنند، محاكمه‌ شوند مورد تحقیر قرار گیرند و بعد در پی‌ استیفای‌ حق‌ خود وقتی‌ پشت‌ میز محاكمه‌ قرار می‌گیرند می‌توانند توجیهات‌ متاثر از دیدگاه‌ فمنیستی‌ نویسنده‌ را ابراز كنند و حتی‌ در صمیمیت‌ گفت‌وگوی‌ ذهنی‌ خود با كودكی‌ كه‌ هرگز نزاده‌اند، بر سر آنها كه‌ ملامتشان‌ می‌كنند فریاد بزنند و خود را كاملا محق‌ جلوه‌ دهند و همین‌ اتفاق‌های‌ موجود در داستان‌ می‌تواند فرصت‌ خوبی‌ برای‌ نقد این‌ اثر فراهم‌ آورد.این‌ اثر را می‌توان‌ از دو دیدگاه‌ عمده‌ مورد بررسی‌ قرار داد:
الف) چگونگی‌ تاثیر و نفوذ داستان‌ بر مخاطب‌
ب‌) ایدئولوژی‌ نویسنده‌ و نوع‌ نگاه‌ او به‌ انسان‌ و جهانی‌ كه‌ وی‌ پیرامون‌ انسان‌ها، آن‌ را ساخته‌ و پرداخته‌ می‌كند
الف‌ روایت‌ فریب‌ زیر پوست‌ صداقت‌
بررسی‌ چگونگی‌ تاثیرگذاری‌ یك‌ اثر بر مخاطب‌ می‌تواند ما را هرچه‌ بیشتر در نفوذ یك‌ اثر هنری‌ و چگونگی‌ تكامل‌ و پیشرفت‌ آن‌ یاری‌ دهد و برای‌ رسیدن‌ به‌ لایه‌های‌ زیرین‌ یك‌ اثر هنری‌ كه‌ ذهنیت‌ و تفكر غالب‌ بر یك‌ اثر را عریانتر از لایه‌های‌ بالایی‌ نشان‌ می‌دهد راهنمایی‌ كند.
فالاچی‌ در پرداخت‌ داستان‌ و با كمك‌ گرفتن‌ از حس‌ زیركانه‌ یك‌ روزنامه‌نگار كهنه‌كار توانسته‌ است‌ اثری‌ خلق‌ كند كه‌ در بسیاری‌ از جملات‌ با آفرینش‌ حسی‌ همذات‌ پندارانه‌ در مخاطب‌ او را به‌ دنبال‌ شخا داستان‌ از اتفاقات‌ آشنا و ملموسی‌ عبور بدهد كه‌ حتما انسان‌ معاصر در زندگی‌ آن‌ را تجربه‌ كرده‌ و حداقل‌ به‌ آن‌ اندیشیده‌ است‌، خلق‌ صحنه‌های‌ رقت‌انگیز از فقر، تصویركردن‌ زشتی‌های‌ جنگ‌، ظلم‌ و ستم‌ پیروزمندان‌ جنگ‌ كه‌ به‌ گونه‌یی‌ به‌ تمام‌ تاریخ‌ تعمیم‌ داده‌ می‌شود و حس‌ ترحم‌ نسبت‌ به‌ فرزندكی‌ كه‌ هرگز زاده‌ نخواهد شد و بسیاری‌ صحنه‌های‌ آشنا و تفكرانگیز دیگر، همه‌ ابزارهایی‌ هستند كه‌ فالاچی‌ برای‌ تاثیرگذاری‌ بیشتر اثر خود از آنها استفاده‌ می‌كند به‌ گونه‌یی‌ كه‌ داستان‌ پر است‌ از جملات‌ كوتاهی‌ كه‌ شخص اول‌ داستان‌ برای‌ ارایه‌ تصویر به‌ كودك‌ خود از آنها بهره‌ می‌جوید. جملاتی‌ كه‌ به‌ صورتی‌ اعجاب‌انگیز نوستالژیك‌ هستند و در مخاطب‌ ایجاد حس‌ همذات‌ پنداری‌ می‌كنند برای‌ مثال‌ به‌ جمله‌های‌ زیر دقت‌ كنید:
اگه‌ بدبخت‌باشی‌ سرما برات‌ یه‌ بلای‌ آسمونیه‌ اون‌ وقت‌ یاد می‌گیری‌ چه‌ جوری‌ از منظره‌های‌ پوشیده‌ از برف‌ متنفر باشی‌.
مادرم‌ می‌گه‌: دختر دنیا اومدن‌ یه‌ بدبختی‌ بزرگه‌!
اگر پسر باشی‌ باید یه‌ جور دیگه‌ ستم‌ها و بردگی‌ها رو تحمل‌ كنی‌! ... اگه‌ نوازش‌ بخوای‌ یا گریه‌ كنی‌ همه‌ بهت‌ می‌خندند!
امان‌ از اینكه‌ زیر یوغ‌ یه‌ دیكتاتور باشی‌ كه‌ حتی‌ از لذت‌ فكر كردن‌ به‌ آزادی‌ محرومت‌ می‌كنه‌!
فالاچی‌ با طرح‌ چنین‌ جملاتی‌ كه‌ می‌توان‌ در سرتاسر كتاب‌ نمونه‌های‌ بسیار زیادی‌ برای‌ آنها آورد مخاطب‌ را در مقابل‌ اثری‌ قرار می‌دهد كه‌ به‌ او می‌گوید او را به‌ عنوان‌ یك‌ انسان‌ خوب‌ می‌شناسد و از دردها و گلایه‌هایش‌ آگاه‌ است‌. با همین‌ شیوه‌ است‌ كه‌ در ادامه‌ تك‌گویی‌ شخصیت‌ اول‌ داستان‌ و با پیش‌ كشیدن‌ روایت‌های‌ مختلف‌ از كراهت‌ چهره‌ فقر، جنگ‌ و دیكتاتوری‌ به‌ تفاوت‌های‌ مرد یا زن‌ زاده‌ شدن‌ و زندگی‌ كردن‌ یا نكردن‌ اشاره‌ می‌كند. به‌ عبارتی‌ صمیمیت‌ موجود در سطح‌ داستان‌ اسباب‌ نفوذ اثر در ذهن‌ مخاطب‌ و ترغیب‌ برای‌ پیگیری‌ داستان‌ را در او به‌ وجود می‌آورد. صمیمیتی‌ زیركانه‌ كه‌ حاصل‌ ذهنیت‌ یك‌ روزنامه‌نگار آشنا به‌ علم‌ مخاطب‌شناسی‌ و مسلط‌ بر تاثیرگذاری‌ در ذهن‌ مخاطب‌ است‌.یكی‌ دیگر از دلایلی‌ كه‌ داستان‌ فالاچی‌ را جذاب‌تر می‌كند بیان‌ موجز و تصاویر كوتاهی‌ است‌ كه‌ برای‌ ارایه‌ حس‌ هر یك‌ از شخصیت‌های‌ داستان‌ از آن‌ بهره‌ می‌گیرد، به‌ عبارت‌ دیگر بیان‌ موجز تصاویر و حالات‌ انسان‌ در لحظه‌های‌ متفاوت‌ مانند حالات‌ عشق‌، نفرت‌، استیصال‌ و مبارزه‌، برگ‌ برنده‌یی‌ است‌ كه‌ فالاچی‌ برای‌ ماندگاری‌ بیشتر در ذهن‌ مخاطب‌ برگزیده‌ است‌ و همین‌ ترفند باعث‌ پرداخت‌ و تولد جملات‌ كوتاهی‌ شده‌ است‌ كه‌ مانند نشانه‌هایی‌ از یك‌ راه‌ طولانی‌ بعد از خواندن‌ اثر در ذهن‌ مخاطب‌ باقی‌ می‌ماند و باعث‌ می‌شود كه‌ حتی‌ تا مدت‌ها بعد از مطالعه‌ این‌ اثر با به‌ یادآوردن‌ این‌ جمله‌ها راه‌ و خط‌ مسیر كلی‌ داستان‌ دوباره‌ در ذهن‌ مخاطب‌ تداعی‌ شود.
البته‌ اینها تمام‌ دلایل‌ تاثیرگذاری‌ این‌ اثر نیست‌ و از راهكارهای‌ دیگری‌ كه‌ فالاچی‌ برای‌ ماندگارتر كردن‌ اثر خود انتخاب‌ می‌كند می‌توان‌ به‌ موارد زیر اشاره‌ كرد:
روایت‌ به‌ صورت‌ تك‌گویی‌ از سوی‌ شخصی‌ كه‌ خود درگیر اتفاق‌های‌ داستان‌ است‌.
ایجاد سوال‌ در جای‌جای‌ متن‌ برای‌ برانگیختن‌ كنجكاوی‌ مخاطبان‌.
تمثیل‌ آوردن‌ از اسطوره‌ها و آثار هنری‌ مشهور جهان‌ و ارجاع‌ ذهن‌ مخاطب‌ به‌ این‌ آثار.
بودن‌ به‌ قیمت‌ بودن‌ (زن‌ بودن‌ یا مرد نبودن‌)
فالاچی‌ داستان‌ خود را در دو سطح‌، نظریه‌پردازی‌ می‌كند، یكی‌ رو بنا و سطح‌ ظاهری‌ اثر كه‌ در آن‌ نگاهی‌ انسان‌نگر دارد و دیگری‌ سطح‌ زیرین‌ اثر كه‌ با پوشش‌ لایه‌ اول‌ سعی‌ در پرداختن‌ به‌ مساله‌ زنان‌ و در كل‌ زن‌ بودن‌ دارد. فالاچی‌ در رویه‌ سطحی‌ داستان‌ بودن‌ و هستی‌ را در مقابل‌ نبودن‌ و عدم‌ قرار می‌دهد و در آن‌ به‌ برتری‌ بودن‌ بر نبودن‌ اشاره‌ می‌كند و در سطح‌ دوم‌ زن‌ را محور اساسی‌ كار خود قرار می‌دهد و به‌ طرح‌ پرسش‌ در مورد تفاوت‌های‌ زن‌ بودن‌ یا مرد بودن‌ دست‌ می‌زند.
به‌ همین‌ سبب‌ باید تفكر حاكم‌ بر داستان‌ و ایدئولوژی‌ نویسنده‌ را نیز در دو سطح‌ جدا مورد بررسی‌ قرار داد، دو سطحی‌ كه‌ كاملا متاثر از مكتب‌ فكری‌ و سیاسی‌ نویسنده‌ اثر به‌ واقع‌، تكرار طوطی‌وار سخنان‌ بزرگان‌ مكتب‌ لیبرالیست‌ عالم‌ سیاست‌ و متفكران‌ زن‌ فمنیست‌ جهان‌ است‌ و از همین‌ رو ما برای‌ بررسی‌ اجمالی‌ این‌ اثر، این‌ دو سطح‌ را با دو پرسش‌ اصلی‌ كه‌ محور اندیشه‌های‌ فالاچی‌ هستند از هم‌ جدا كرده‌ و تحلیل‌ می‌كنیم‌:
الف‌) بودن‌ بهتر است‌ یا نبودن‌ و آیا زندگی‌ ارزش‌ تحمل‌ زشتی‌هایی‌ كه‌ خود فالاچی‌ نیز تصویر می‌كند دارد یا نه‌؟
از آنجا كه‌ این‌ سوال‌ها پرسشی‌ نو در ذهن‌ مخاطب‌ بر نمی‌انگیزند و در طول‌ تاریخ‌ هنر كم‌ نیستند هنرمندانی‌ كه‌ این‌ پرسش‌ را بن‌مایه‌ اثر خویش‌ قرار داده‌اند و حتی‌ گاهی‌ پاسخ‌هایی‌ نیز بر آن‌ آورده‌اند، نمونه‌هایی‌ كه‌ در ادبیات‌ جهان‌ و ایران‌ بسیار یافت‌ می‌شوند.
بسیارند افراد و نویسندگانی‌ كه‌ از زندگی‌ ناخرسند و گلایه‌مند هستند و آن‌ را بیهوده‌ تلقی‌ می‌كنند و گاهی‌ گناه‌ را بر گردن‌ مادری‌ می‌اندازند كه‌ وضع‌ حمل‌شان‌ كرده‌ است‌، نویسندگانی‌ مانند كافكا، سارتر، هدایت‌ و بسیاری‌ دیگر؛ برای‌ مثال‌ نادر نادرپور در شعری‌ از مجموعه‌ «دختر جام‌» كه‌ محصول‌ فضای‌ فكری‌ روشنفكران‌ ایرانی‌ در دهه‌ ۴۰ است‌ اینگونه‌ می‌گوید:
«مادر گناه‌ زندگیم‌ را به‌ من‌ ببخش‌
زیرا اگر گناه‌ من‌ این‌ بود از تو بود»
اما فالاچی‌ نگاهی‌ تناقض‌آمیز دارد و این‌ تناقض‌ ناشی‌ از همان‌ ترفندی‌ است‌ كه‌ او برای‌ ایجاد حس‌ همذات‌پنداری‌ در مخاطب‌ خود از آن‌ بهره‌ برده‌ است‌، زیرا او برای‌ همراه‌ كردن‌ ذهن‌ مخاطب‌ با اثر و درگیر كردن‌ او در فضای‌ داستان‌، جهان‌ را به‌ گونه‌یی‌ كه‌ مطلوب‌ مخاطب‌ باشد نوشته‌، غیرقابل‌ تحمل‌ تصویر كرده‌ است‌ و از طرفی‌ در تناقض‌ آشكار برتری‌ در بودن‌ یا نبودن‌ را به‌ بودن‌ می‌دهد و این‌ تناقض‌ كم‌كم‌ راه‌ خود را به‌ میان‌ اثر باز می‌كند و به‌ فرآیند شكل‌گیری‌ بندها و جملات‌ آن‌ تاثیر می‌گذارد. برای‌ مثال‌ فالاچی‌ در داستان‌ اینگونه‌ می‌نویسد: «قبلا بهت‌ گفته‌ بودم‌ هیچی‌ بدتر از نبودن‌ نیست‌. نباید از درد یا مردن‌ ترسید چون‌ كسی‌ كه‌ می‌میرد باید حتما قبلش‌ به‌ دنیا اومده‌ باشد! قبلا برات‌ گفتم‌ كه‌ عذاب‌ به‌ دنیا اومدن‌ حتما بهتر از سكوت‌ نبودنه‌» یا در جای‌ دیگر در اوایل‌ داستان‌ می‌گوید:
«هیچی‌ بدتر از نبودن‌ نیست‌»
فالاچی‌ جهان‌ را پر از گناه‌ و زشتی‌ و زندگی‌ در آن‌ را دردمندانه‌ توصیف‌ می‌كند اما نكته‌یی‌ كه‌ قابل‌ توجه‌ است‌ این‌ است‌ كه‌ فالاچی‌ گناه‌ انسان‌ را ناشی‌ از انسان‌ بودن‌ او نمی‌داند و همیشه‌ به‌ دنبال‌ مقصر دیگری‌ است‌ هر چند كه‌ در داستان‌ مستقیم‌ به‌ سراغ‌ مقصر نمی‌رود و به‌ گونه‌یی‌ زیركانه‌ فضا را طوری‌ به‌ مخاطب‌ القا می‌كند كه‌ او در ذهن‌ خود انسان‌ را و ذات‌ او را صاحب‌ تقصیر قلمداد نكند.
فالاچی‌ به‌ دنبال‌ مقصری‌ است‌ كه‌ با انداختن‌ گناه‌ها به‌ گردن‌ او هم‌ ژستی‌ فیلسوفانه‌ و متفكرانه‌ به‌ خود و اثر خود بدهد و هم‌ مخاطب‌ را (مخاطبی‌ كه‌ سعی‌ در فرافكنی‌ تقصیرات‌ خود به‌ عنوان‌ یك‌ انسان‌ دارد) با خود هم‌ رای‌ و راضی‌ سازد.
ب) تفاوت‌ زن‌ یا مردم‌ بودن‌ ویژگی‌های‌ هر جنس‌ در نظر فالاچی‌
فالاچی‌ با طرح‌ مسائل‌ انسانی‌ در سطح‌ اثر خود سعی‌ در گذراندن‌ مخاطب‌ به‌ لایه‌های‌ زیرین‌ داستان‌ دارد داستانی‌ كه‌ با كمی‌ تامل‌ در آن‌ مردهایی‌ تصویر می‌شود كه‌ ویژگی‌های‌ برجسته‌ آنها در داستان‌، غرور، بی‌ احساس‌ و جنگ‌ طلب‌ بودن‌، زورگویی‌ و قدرت‌ مداری‌ است‌ و در تمام‌ داستان‌ هیچ‌ اؤری‌ از مرد ایده‌آلی‌ كه‌ فالاچی‌ تصور می‌كند و دوست‌ دارد فرزندش‌ در صورت‌ تولد آنگونه‌ مردی‌ باشد، در داستان‌ نیست‌.»
در مقابل‌ زنان‌ در طول‌ داستان‌ فالاچی‌ چهره‌هایی‌ هستند كه‌ مورد ستم‌ و آزار قرار گرفته‌اند اما در عین‌ حال‌ با روحیه‌یی‌ آزاد و مبارز، ترسیم‌ شده‌اند و هر گاه‌ هم‌ كه‌ اینگونه‌ نبوده‌، تصویری‌ از آنان‌ ارایه‌ شده‌ كه‌ به‌ نحوی‌ مطلوب‌ باشد، تصویری‌ كه‌ ضعف‌های‌ انسانی‌ یك‌ زن‌ را به‌ صورت‌ یك‌ ویژگی‌ یا برتری‌ معرفی‌ می‌كند.
فالاچی‌ حتی‌ هنگامی‌ كه‌ یكی‌ از عیوب‌ مرد بودن‌ را بر می‌شمرد زیركانه‌ به‌ حسی‌ زنانه‌ اشاره‌ می‌كند سعی‌ در القای‌ این‌ مطلب‌ دارد كه‌ بزرگترین‌ ایرادی‌ كه‌ به‌ رفتار زنان‌ وجود دارد (یعنی‌ احساسی‌ عمل‌ كردن‌) خود موهبتی‌ است‌ كه‌ مردان‌ بخاطر فقدان‌ آن‌ دچار نقصانی‌ غیرقابل‌ جبران‌ هستند.
فالاچی‌ در طول‌ داستان‌ برای‌ در مقابل‌ هم‌ قرار دادن‌ این‌ دو جنس‌ زن‌ و مرد بندها و جملات‌ گوناگونی‌ خلق‌ كرده‌ است‌ كه‌ در یكی‌ از این‌ تصاویر زنان‌ را بخاطر قابلیت‌ زایش‌ و تكثیر مورد تكریم‌ قرار داده‌ و با استفاده‌ از همین‌ خصیصه‌ زنان‌، مردان‌ را به‌ نوعی‌ عامل‌ انحطاط‌ و مقابله‌ با این‌ نوزایی‌ جلوه‌ داده‌ است‌. برای‌ مثال‌ می‌توان‌ به‌ قسمتی‌ اشاره‌ كرد كه‌ پدر نامشروع‌ فرزند داستان‌ در قسمتی‌ از مونولوگ‌ زن‌ به‌ حالتی‌ بسیار زننده‌ به‌ زن‌ می‌گوید كه‌ حاضر است‌ نصف‌ پول‌ سقط‌ جنین‌ را بدهد، البته‌ فالاچی‌ بسیار استادانه‌ توانسته‌ است‌ این‌ صحنه‌ را برای‌ مخاطب‌ بازگو كند بطوری‌ كه‌ به‌ هیچ‌ عنوان‌ در سطح‌ اولیه‌ داستان‌ احساس‌ جانبدارانه‌ او نسبت‌ به‌ زن‌ داستان‌ مطرح‌ نمی‌شود و این‌ حالت‌ زیركانه‌ در تمام‌ طول‌ داستان‌ وجود دارد.
فالاچی‌ هر جا توصیفی‌ از مردان‌ می‌كند به‌ نحوی‌ در انتهای‌ ذهن‌ خود با این‌ توصیف‌ از مردان‌ در واقع‌ قصد تعریف‌ غیرمستقیمی‌ از زنان‌ دارد كه‌ با اندك‌ تاملی‌ در داستان‌ می‌توان‌ به‌ این‌ نتیجه‌ رسید كه‌ چهره‌های‌ ترسیم‌ شده‌ از مردان‌ توسط‌ فالاچی‌ در عین‌ عادی‌ و معمولی‌ بودن‌ برای‌ ما چهره‌هایی‌ هستند كه‌ در زمینه‌یی‌ تیره‌ و كدر طراحی‌ شده‌اند تا وقتی‌ در مقابل‌ چهره‌های‌ ترسیم‌ شده‌ توسط‌ او از زنان‌ قرار می‌گیرند برتری‌ چهره‌ زنان‌ را نشان‌ دهند.
نگاه‌ فالاچی‌ به‌ جهان‌ مانند دریچه‌ یك‌ دوربین‌ عكاسی‌ كه‌ پایه‌ آن‌ ارتفاع‌ اندكی‌ دارد و مسیر نگاه‌ دوربین‌ را با فمنیست‌ها هم‌ جهت‌ می‌كند، منشا آفرینش‌ این‌ داستان‌ است‌، داستانی‌ كه‌ ادراكات‌ یك‌ فمنیست‌ را از نگاه‌ به‌ جهان‌ بازگو می‌كند و نگاه‌ها منشا آفرینش‌ جهان‌ هنرند.
مهدی‌ جلیلی‌
منبع : روزنامه اعتماد