یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

شیخ فضل‌الله نظام دیکتاتوری را فاسد می‌دانست


شیخ فضل‌الله نظام دیکتاتوری را فاسد می‌دانست
محقق و پژوهشگر تحولات تاریخ مشروطه ضمن رد این موضوع که شیخ فضل‌الله طرفدار استبداد دینی بود، وی را مخالف استبداد و دیکتاتوری برشمرد.
شهادت شیخ فضل‌الله نوری از رویدادهای آبان‌ماه است. تاریخ به دار آویختن شیخ به اتهام مخالفت با مشروطه و محکوم شدن در دادگاه مشروطه ‌خواهان، زمان مشخصی دارد، اما گویی بحث بر سر هواداری از مشروطه یا مدافع مشروطه مشروعه‌‌بودن هنوز از تازگی برخوردار است و کتاب‌های زیادی توسط پژوهشگران عرصه تاریخ در مورد مشروطه و تقابل آن با استبداد به رشته نگارش در ‌می‌آید.
مخالفان شیخ، وی را به حمایت از سلطنت قاجار متهم می‌کنند و به زعم آنان، این هواداری با این القاء همراه است که شیخ برای اینکه به مخالفت خود با مشروطه و حمایت از شاه قاجار مشروعیت بخشد، صبغه‌ای دینی به آن داده است.
استبداد دینی، نقش شیخ فضل‌الله در نهضت مشروطه و نگارش رساله «تنبیه ‌الائمه» و «تنزیه‌‌ المله» در مخالفت با انواع استبداد موضوعاتی بود که در گفتگو با محمد رجبی محقق و پژوهشگر تحولات تاریخ مشروطه مطرح شد.
آنچه در ذیل از نظر مخاطبان خواهد گذشت، دستامد این گفتگو است.
● در ایام شهادت شیخ فضل‌الله نوری به سر می‌بریم. همانظور که می‌دانید برخی از پژوهشگران در مورد این شخصیت قائل به هواداری او از استبداد دینی هستند و برای استناد سخنان خود به برخی از متون سیاسی مشروطه که بحث استبداد دینی را مطرح کرده ،اشاره می‌کنند. در زمان مورد نظر عبدالرحمان کواکبی و مرحوم نائینی به این عبارت در آثارشان اشاره کردند. به عنوان اولین سؤال در مورد این اصطلاح و ریشه‌های تاریخی آن توضیحاتی را ارائه دهید و بفرمایید که آیا اساساً در متون سیاسی، فقهی یا سیاستنامه‌های قبل از دوره مشروطه، چنین اصطلاحی باب بوده است یا خیر؟
▪ استبداد دینی، اگر مقصود استبداد رأی حاکمان و عالمان مسلمان بر جامعه باشد، به شدت از آغاز تاریخ اسلام تا به امروز منتفی است و منهی اعلام شد. این حدیث مشهور را شنیدید که کسی که استبداد رأی داشته باشد، جایگاهش دوزخ است، یا به عبارت دیگر دقیق‌تر در دوزخ قرار گرفته است. هر نوع استبداد ‌رأیی نهی شده و کلمه استبداد رأی از جمله کلمات مذموم در فرهنگ دینی اسلام اعم از شیعه و سنی است. آن چه در مقابل مورد تأکید قرار گرفته این است که ببینیم حق تعالی چه می‌گوید نه اینکه ما چه می‌گوییم. یعنی به جای اینکه رأی من حاکم شود، باید رأی حق حاکم شود، چه بر گروه چه بر کل امت اسلامی. می‌دانیم که حق در قرآن مجید اسم خداوند است و حق‌گویی‌، حق پرستی، حق خواهی و پیروی از حق در اسلام عین خدا پرستی و توحید اسلامی است. بنابراین فی المثل در زمان حکومت پیامبر و حضرت علی و حتی خلفای راشدین می‌بینید که در موارد متعددی حق را بر رأی خودشان ترجیح دادند و آن جمله معروف که به صورت قاعده در آمده مبنی بر اینکه حق بگویید اگر چه به زیان شما باشد، بر همین نکته دلالت دارد. طبیعی است که در چنین شرایطی، استبداد رأی، موردی پیدا نمی‌کند، بلکه استبداد حق داریم. در مورد پیامبر، حق‌خواهی ایشان به صورت متعدد ذکر شده، همین طور در مورد حضرت علی فراوان شنید‌ه‌ایم. از جمله رئیس دادگاهی که توسط علی(ع) انتخاب شد در مورد سارق زره حضرت علی(ع) به جهت فقدان دلایل مثبته، رأی را به نفع طرف مقابل صادر می‌کند و این رعایت انصاف و عدل، به قولی سبب اسلام‌آوردن آن فرد می‌شود. در زمان عمر از وی نقل می‌کنند که گفت: خلیفه جایگاهش این است که اگر کسی خطا کرد، او را به راه راست بیاورد و اگر من خطا کار باشم شما چه می‌کنید؟ یکی از حضار در جواب پاسخ داد که با همین شمشیر کج، راستت می‌کنم.
در همه جای دنیا مرسوم است که در ارتش یک کشور بخصوص در زمان جنگ، استبداد رأی حاکم باشد، اما در اسلام هر سربازی حق دارد اعلام آتش بس کند. بنابراین استبداد رأی جایگاهی ندارد. اگر مقصود این است که قوانین اسلامی، قوانین ثابت و لایتغیری مثل حرمت ربا و قتل نفس دارد، طبیعی است که هر کشوری قانون مشخص و ثابتی دارد و قانون شوخی‌بردار است. نکته دیگر اینکه باب اجتهاد هم در تشیع بعضاً موارد خاص و استثنایی در قانون را در نظر گرفته است.
● بحثی که عمدتاً از سوی منتقدان شیخ فضل‌الله نوری مطرح می‌شود، مبتنی بر این است که مشروطیت در ایران دو دشمن اصلی داشت. شاه و درباریان به عنوان شاخصه‌های اصلی استبداد سیاسی محسوب می‌شدند و شیخ فضل‌الله و دیگر علمای مخالف مشروطه هم نمایندگان استبداد دینی در کشور بودند. این دسته از مورخان برای اینکه در مورد وجود استبداد دینی، مستندات خود را ارائه کنند، مخاطبان را به کتاب تنبیه‌الائمه و تنزیه‌المله مرحوم نائینی ارجاع می‌دهند و می‌گویند اشاره آن مرحوم به بحث استبداد دینی بیشتر ناظر به عملکرد شیخ فضل‌الله و دیگر علمای مخالف مشروطه بوده است.
▪ متأسفانه دوستانی که چنین نظریاتی دارند، اساساً صورت مسئله را غلط مطرح کردند. ما بسیاری از اوقات خود را موظف می‌دانیم پاسخگوی خیلی از مسائل باشیم، در حالی که اگر خوب دقت کنیم برخی مسائل‌، غلط طرح می‌شود و اساساً پاسخی را بر نمی‌تابد. از جمله این موارد، نکاتی است که به آن اشاره کردید. مگر در دوره مشروطه علما حاکم بودند که چیزی به عنوان استبداد دینی مطرح باشد؟ مگر قانونی زمان قاجاریه در مملکت اعلام شده بود که در رأس آن فقها قرار داشته باشند؟ از کجا چنین فرضی مطرح شد؟ از طرفی دیگر مگر مخالفت شیخ فضل‌الله با مشروط خواهان به این دلیل بود که در مقابل مشروطه، حکومت روحانیت را پیشنهاد داده بود؟ آنچه شیخ ذکر می‌کرد این بود که بخشی‌ از مطالبات مشروطه خواهان را بویژه آنچه او حریت مطلقه نامید و در آن زمان به لیبرالیسم اطلاق می‌شد و اشاره به آزادی‌های بدون قید و بند فردی داشت، نامشروع می‌دانست و درخواستش این بود مشروطه‌ مشروعه را بپذیریم و برای اینکه مشروع باشد طبعاً نباید به میل هر روحانی باشند که در هر جایی قرار گرفته است، بلکه باید هیئتی منتخب از علما، مشروعیت را ضمانت کنند که در متمم قانون اساسی هم این مسئله وارد شد و پنج نفر از علما به عنوان ناظر قوانین مشروطه معرفی شدند. بنابراین صحبت از حکومت علما نبود. امروز هم در دنیا نمونه‌های فراوانی داریم. در کشور آلمان امروز، کلیسا حتی دو قرن است که اصل مداخله در سیاست را به ناچار پذیرفته ولی رابطی بین کلیسای کاتولیک و دولت و همینطور رابطی میان کلیسای پروتستان و دولت وجود دارد که نقطه نظرات کلیسا را راجع به مسائل کلی سیاسی داخلی و خارجی آلمان به اطلاع دولت می‌رساند. اگر دولت از حزب دموکرات مسیحی باشد، بر خود لازم می‌داند که نقطه نظرات کلیسا را ملحوظ کند و اگر از حزب سوسیال دموکرات باشد، هرگز در صدد برانگیختن تضاد کلیسا با خودش بر نمی‌آید. شاهد بودیم در زمان حکومت دولت سوسیال دموکرات بر آلمان، مشابه سازی در این کشور هرگز قانونی اعلام نشد، چون مورد مخالفت کلیسا قرار داشت. بنابراین اگر بخواهیم رعایت معتقدات دینی ملت در قانون را، حاکمیت استبداد دینی بنامیم، به یک تناقض برخورد می‌کنیم. استبداد یعنی تحمل عقیده‌ای بر خلاف اعتقادات مردم که بالطبع باید با زور صورت گیرد، ولی برای مثال اگر در جمهوری اسلامی یا جمهوری فدرال آلمان معتقدات اکثریت مردم به عنوان قانون قطعی اعلام شود، دیگر به این مسئله حاکمیت دیکتاتوری نمی‌گویند. بنابراین اصل موضوع، قابل خدشه است. علاوه بر این مگر مرحوم نائینی در آنچه که بیان کرد، چنین اصلی را زیر سؤال برد؟ او که با مطالب مطروحه در کتابش به قطعیت احکام دینی خدشه ای وارد نکرده بود. بلکه نظریه خود را منبعث از متن صریح احکام دینی می‌دانست و به عنوان یک مرجع تقلید یک نظریه دینی و فقهی ارائه داد نه یک نظریه عرفی که از سوی تئوریسین سیاسی ارائه می‌شود.بنابراین کتاب او مثل کتاب ولایت فقیه امام خمینی در واقع یک نظریه فقهی بود که اگر این نظریه حاکم می‌شد باز به تعبیر این آقایان به یک اعتباری عنوان استبداد دینی به آن تعلق می‌گرفت.
● ببینید آقای دکتر! نظریه‌ای در کتاب مرحوم نائینی مطرح می‌شود. ایشان انواع و اقسام استبداد را ذیل عنوان فردی، سیاسی و دینی برمی‌شمارد. برای هر کدام از شاخه‌های فردی و سیاسی استبداد در جامعه قاجاری‌، شاهد مثال‌هایی وجود داشت. به عبارت دیگر استبداد فردی یا سیاسی مابه‌ازای خارجی پیدا می‌کرد اما تکلیف استبداد دینی مشخص نشد. آیا اساساً ما برای استبداد دینی می‌توانیم نمونه‌هایی را ذکر کنیم یا به عبارت دیگر منظور مرحوم نائینی، مصادیق خاصی از استبداد دینی در آن زمان بود یا صرفاً ایشان به عنوان هشدار در مورد این نوع استبداد سخن می‌گویند؟
▪ استبداد دینی تا آنجایی‌ که به اسلام مربوط می‌شود، محلی از اعراب ندارد ولی سراسر تاریخ اسلام پر است از حکومت‌های استبدادی که بنام دین حکومت کردند.مثلاً بنی‌امیه از شخصی بنام یزید به عنوان امیرالمؤمنین یاد می‌کنند. خلفای ظلم و جور بنی‌امیه، بنی عباس و عثمانی، امرایی بودند که خود را جانشین پیامبر می‌نامیدند، اما بدیهی‌ترین اصول و قوانین و قواعد اسلام را که صریح قرآن و سیره پیامبر بود، آشکارا زیر پا می‌گذاشتند. اصل عدالت برای مسلمین پراهمیت است، حتی در موقع اقامه عبادتی مثل نماز، در صورت فقدان عدالت پیشنماز، نماز باطل اعلام می‌شود اما بی‌عدالتی که در دوره جاهلی مرسوم بود، در دوره این خلفا احیا شد. حتی این قاعده قرآنی که در یک جامعه ایمانی، عالی‌ترین درجات را به متقی‌ترین و پاک‌ترین افراد دهند، بطور کلی فراموش شد و بی‌صلاحیت‌ترین افراد را به صرف فامیلی و سایر ارتباطات نامربوط در مسند کارهای مهم قرار دادند و از آن مهمتر در همه این دوره‌ها، مواقعی اتفاق می‌افتاد که صدارت عظمای امت اسلامی را بارها به اقلیت‌های مذهبی دادند و این در حالی بود که خود را جانشین پیامبر محسوب می‌کردند.
در ایران عهد صفویه، ما شاهد این هستیم که شاه عباس، برادران شرلی را به عنوان نزدیکترین مشاور و ندیم خودش انتخاب کرد و حتی زمانی که انگلستان از ایران سفیر درخواست کرد، شاه عباس، رابرت شرلی را به عنوان سفیر ایران به انگلیس فرستاد که حتی موجب حیرت دولتمردان انگلیسی شد و از پذیرش او خودداری کردند، در حالیکه همین شاه عباس خود را کلب آستان علی می‌نامید.
بنابراین به تعبیری، اگر این حکومت‌ها را استبداد دینی بدانیم، این مسئله ارتباطی به شیخ‌فضل‌الله پیدا نمی‌کند، چون نظام قاجار را فاسد می‌دانست و مشروطه را افسد. بنابراین در فاسد دانستن نظام مستبد قاجاری از سوی شیخ شکی و تردیدی نباید وجود داشته باشد.
● در برخی روایات‌ تاریخی آمده است که شیخ فضل‌الله نوری به خاطر مخالفت‌هایی که با فرهنگ غربی داشت، در مقابل برخی از مظاهر تمدنی غرب نیز ایستادگی کرد. از جمله اینکه می‌گویند وی مخالف تحصیل دانش‌آموزان در مدارس جدید بود. یا اینکه از تدریس زبان انگلیسی یا شیمی و فیزیک ناراضی بود و تصور می‌کرد که اینگونه علوم از غرب آمده لابد مروج مادیگرایی در ایران خواهد شد. از سویی دیگر در برخی از منابع هم ذکر شده که شیخ فضل‌الله برای اینکه جبهه مستحکمی را در برابر مشروطه‌خواهان ایجاد کند، دفاعی سفت و سخت از حکومت سلطنتی داشت. در این زمینه شما چه نظری دارید؟
▪ اتفاقاً یکی از اتهامات شیخ، استفاده از امکانات اروپایی بود. از جمله اینکه سوار کالسکه می‌شد و این در حالی بود که برخی از روحانیون خود را مجاز به استفاده از امکانات جدید نمی‌دانستند. از طرفی دیگر فرزندان او، علوم جدید و زبان خارجه فرا گرفتند و حتی برخی اظهار کردند که خود شیخ هم زبان خارجی می‌دانست. دختران او هم با برخی از افراد تحصیل کرده ازدواج کردند. می‌دانیم که یکی از پسران شیخ،‌ عقایدی مخالف پدر پیدا کرد. اگر پدر زمینه تحصیلات را فراهم نکرده بود و وی اطلاعاتی در حد مسائل روز کسب نمی‌کرد، نمی‌توانست مخالف نظر شیخ باشد. اغلب فرزندان شیخ فضل الله، هم دختر و هم پسر در شأن بالای فرهنگی و اجتماعی قرار داشتند و با توجه به اینکه شیخ در کبر سن مقتول شد، نمی‌توانیم بگوییم که آنها بعد از فوت پدر رشد کردند بلکه اینها تربیت‌یافتگان دوران حیات پدر خود بودند.
نکته دیگر اینکه من مخالفتی در خصوص نارضایی شیخ بخاطر استفاده از مظاهر تمدنی جدید به یاد ندارم. شما برای اطلاع از مواجهه علما با مظاهر تمدن جدید، می‌توانید به کتاب نامه و مکتوبات علما نوشته برادرم محمدحسن رجبی مراجعه کنید. در این کتاب می‌بینید که چقدر علمای بزرگ از جمله شیخ فضل الله، توصیه به آوردن تکنولوژی از خارج می‌کنند. از زمان عباس میرزا، علما فتوا دادند نه تنها تکنولوژی بیاورید بلکه کارشناسان را هم بیاورید. مخالفت‌هایی که ابراز می‌شد عمدتاً از سوی درباریان مخالف با اصلاحات عباس میرزا و قائم مقام و امیر کبیر بود و آنها سعی می‌کردند رنگی دینی به مخالف‌های خود بدهند. مثلاً چون عباس میرزا ارتش را نوسازی می‌کرد و به سربازان لباس جدید همراه با اسلحه‌های جدید می‌داد، مخالفان او شایعه کردند که عباس میرزا، لباس کفار را به تن سربازان ما می‌کند، اما در مقابل علمای متعددی مثل میرزا قمی، میرزا جعفر نجفی و ملا احمد نراقی فتوا دادند که نه تنها لباس پوشیدن سربازان و استفاده از این سلاح‌ها اشکالی ندارد، حتی استفاده از معلمان کافر برای تعلیم سربازان ضرورت دارد. این قضیه تا زمان مشروطه و بعد از آن هم وجوب دارد و شما می‌بینید که با حمایت علمایی چون شیخ فضل الله، شرکتی بنام اسلامیه تاسیس می‌شود و از عموم مردم سهام جمع می‌کنند تا با امکانات جدید این شرکت فعالیت خود را در زمینه تولید پارچه آغاز کند و دیگر از خارج پارچه وارد کشور نشود. در مورد ضرورت راه‌آهن هم بیانیه‌هایی حمایت‌آمیز منتشر کردند. منتهی مخالفت علما بیشتر زمینه سیاسی داشت، به این معنی که با احداث راه آهن مخالفتی نداشتند، اما اگر این اتفاق به ۷۰ سال زیر سیطره رفتن ایران تحت نظارت یک کشور خارجی منجر می‌شد طبیعی بود که علما با این مسئله مخالفت می‌کردند. بنابراین مخالفت علمای اسلامی با مخالفت کلیسا که هر نوع مظاهر جدید را شیطانی می‌دانست، تفاوت داشت.
منبع : خبرگزاری فارس


همچنین مشاهده کنید