سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا

نسل بعد از احمد شاه مسعود در تشخیص راه او دجار ابهامند


نسل بعد از احمد شاه مسعود در تشخیص راه او دجار ابهامند
آنگونه که تاریخ پر فراز و فرود ما نشان میدهد رهروان داعیه های تاریخی با گذشت از گردنه های صعب العبور زمان و از دست دادن زعامت خویش دچار طلسم ابهامات میشوند و در برزخ تردیدها آگاهانه یا نا آگاهانه و بر کارنامه داعیه داران خویش خط ترقین میکشند. این مشکل در مورد قهرمان ملی افغانستان شهید احمد شاه مسعود نیز وجود دارد. هر چند طی همایشهای یابودی سالیان پار بزرگترین شخصیتهای جهان در کابل گرد هم آمدند و ابراز رای و سخن نمودند، اما بی تردید مسیر اصلی مسعود هنوز هم حتمی برای مدعیان راه و روش او نا شگافته و نا شناخته باقیمانده است.
ازینرو علاقمندان راه و آرمان مسعود و مجاهدان و همکاران او که در دو نوک خط زنده گی او ایستاده اند، هرکدام به تبصره خود او را شناخته اند واز کارنامه های زنده گی دشوارش برداشتهای نا همگونی را اشتقاق کرده اند. به نظر نگارشگر این سطور راه مسعود در مسیر یک سفر طولانی هدفمند هنوز بپایان نرسیده است، ازینرو ضرور به نظر میرسد تا راهیان راه فردا هدف ازین سفر طولانی و ماندگار او را با پاهای پر آبله در سنگستان های سونوشت فرداییان بخوبی بدانند و بخاطر تجلیل شایسته تر از روح و روان او و تحقق آرمانهای اسلامی، ملی، وطندوستی، دفاع از نوامیس، حاکمیت و هویت ملی راه او را آگاهانه ادامه دهند.
هر چند شخصیتهای بزرگ را چرخ پیشرونده هستی در کارگاه زمان صیقل میدهد و بسیاری از سوالات و چند و چونها را گذشت زمان پاسخگو میشود، اما با اعتقاد باین گفته در پایان نخستین سالهای عروج ملکوتی سردار مقاومت لا اقل درک این ضرورت برای همه ما میسر است که در تداوم حوادث و رخدادهای سیاسی نظامی کشور بایست بیشتر او را شناخت و از جسارت و شهامت او و ایستادن و نه گفتن بر آنچه مسخ واقعیت است، در مقابله با بزدلان و عوام فریبان خودی و بیگانه درس گرفت.
این ضرورت مبرم، نسل امروزی ما را که در خط جهاد و مقاومت همه چیز خود را قربانی نموده اند یکجا با مدعیان راه او و سر حلقه های بعد از مسعود به خلوتگاه پر تنشی می برد، که در زمان ادامه جهاد و مقاومت بعلت متراکم بودن همیشگی گرد و غبار جنگ و حجم سنگین دردها و مصیبت ها پنجره های این خلوتکده مسدود و محتوای آن قابل رویت نبودند. آنها در زیر چتر گشن بیخ و داهیانه این سالار خود بر صخره های ستبرگون هندوکش تکیه زدند و در زیر لوای (الله اکبر) و سرفرازی دین و میهن فقط و فقط درس قربانی و ایثار را آموختند. ازینرو اندیشیدن پیرامون محتوای کثیرالابعاد جهاد و در متن آن حضور فرمانده نستوهی چون مسعود بحیث تبلوری از دادها و فریادهای تاریخ به فرصتهای نا مکشوف آینده محول گردید. همینست که سیاستهای ریاضتی که معمول روزگار روان باخته امروزی ما نمیباشد ، سرانجام این نسل فداکار را به پرتگاه درد انگیز ناسپاسیها کشاند و مسئولان دولت بعد از مسعود به نسل همرکاب او واژه "جنگ سالار" را اهداء کردند. امروز نیاز این قافله دردمند از ناحیه نبود زعامت خبیر و فداکار در خط دفاع از خونها و قربانیهای این مردم در سینه های ملتهب نسل جنگ زده و جنگدیده ما میجوشد.
از گفتمانهایکه در متن همایشهای یادبودی مسعود شاهد گشتیم، درک این افاده مسیر گردید تا بدانیم که جاذبه ویژگیهای شخصیت مسعود بیشتر برای دشمنانش قابل درک و هشدار دهنده بوده اند، تا با پی بردن به رازهای شخصیت او در مسیرش هماره چاه شغاد بکنند و دست به راه اندازی تدابیر مرموزی درباب از پای در آوردن او بزنند. حالا در فصل برگریزانی که باغستان مقاومت و شهادت را فرا گرفته است، فهم این واقعیت متبارز میگردد که هوا داران مسعود برخلاف رقبایش در مسیر شناخت راه او و تشخیص فلسفه سیاسی و نظامی اش با توسل به نوعی اعتیاد بفراموشی تاریخی راه افتاده اند. مسلماً با چنین انتخابی امکان تقرب جستن به سرمنزل آرمانهای والا و متعالی که احمدشاه مسعود می اندیشید و مطمح نظرداشت، دشوار و مستحیل گردید. توام به آن آنچه مهمست نبود خط ارتسام راهکار سیاسی از هندسه بی شکل این جغرافیا بود تا مسعود مسیر رفتن به آرمانشهر موعود خود را تا آخرین مرز نه بوسیله تفنگ، که با زبان وقلم و سیاست بر لوح خاطرات همرزمانش نقش می بست. مسلماً درگیریهای لاینقطع نظامی هرگز فرصت ارائه چنین حجتی را برای سردار مجاهدان میسر نساخت. شاید او میل داشت تا با خارج شدن از صف جنگ و دسایس پی در پی دشمنان داخلی و خارجی که کرگس وار بر تابوت انقلاب اسلامی صف بسته بودند، توجه خود را بدنیا و آینده کشور خود معطوف بدارد.
نبود راهکار مسجل یا برنامه سیاسی برای دوستان و دشمنان فرمانده مسعود چنان فضایی را بوجود آورد تا با موجی از افسردگی ها و داوریهای نیک و بد خویش در متن حوداث جنگی که ربعی از قرن جامعه ما را در اندوه مدهشی فرو برد، ته و بالا بروند یا در بند تارهای عنکبوتی قیاسها و گمانهای خویش دست و پا بزنند.
مسعود کسی نبود که با موجودیت پیش زمینه های سازماندهی شده و نضج گرفته سیاسی جز آگاگیهای اندک روشنفکری زمانش در بستر جاده های هموار و سر راست به راه پیمایی آغاز نماید، بلکه او بر پیچیده ترین خط عبور از سنگلاخها و سنگستانهای این برهه بغرنج تاریخ با رهتوشه ای از شور و بیقراری خود جوشانه و فردیت خویش با تحمل رنجهای بیکران بیک سفر طولانی راه افتاد. او در کوهبند ها و صخره های پنجشیر و هندوکش با مقابله های پی در پی نظامی و سیاسی با غولان قدرت گاهی پیش رفت و زمانی عقب نشست و با این افت و خیزها از شیره جان خویش به پختگی رسید و آنسان که همگی دیدیم و جهان نیز شاهد بود خود به محور تاریخ سیاسی افغانستان معاصر مبدل شد. او حالا در عقب ابرهای ضخیمی از خاطرات و یادهای دوستان و دشمنان از رویت ها پنهان گردیده و در میان ما نیست، اما جایگاه خویش را در متن شاهنامه زمان ما در کنار رستم و دیگر روئین تنان تاریخی و اسطوره ای این سرزمین چنان اشغال نموده است که هرگز دیگر تیرهای از تعصب مخالفان و از تفنگ دشمنانش به منظور حذف وی ازین جایگاه بر جانش نخواهد نشست.
آنچه در مورد ظهور و عروج احمدشاه مسعود به مقام رهبری مقاومت افغانستان علیه اشغال وتجاوز خارجی مهمست همانا مطالعه محیط خانوادگی، اجتماعی، تعلیم و آموزش شخصی او میباشد. تحلیل در محتوای چنین مسایلی میتواند شناخت طبیعی ما را ازین شخصیت شهیم جهاد میسر سازد.
دید عارفانه او به مسایل حیات و آگاهی از اندیشه های متصوفین خراسانی از یکسو و قیادت رندانه او در مقام بزرگترین فرمانده جهاد و طولانی ترین جنگ در تاریخ معاصر بشریت، دو خط موازی را میسازند که مسعود در میانه آنها حرکت کرده است. دنیای خانواده گی و اجتماعی او در همه ابعاد زنده گی بابی کفایتی گردانندگان چرخ سیاست، اقتصاد و فرهنگ (دولت) چنان دچار بن بست هاو چالشهای بوده اند که در نهایت به تلخکامی مردم و قرار گرفتن کشورش در کنشها و محاسبات استراتیژیهای بزرگ سیاسی نظامی با پندار کانون عقیم واکنش انجامیده است. او از میان چنین پدیده های مزدحم سیاسی ملی و بین المللی برخاسته و بصورت شخصیت فارغ از وسوسه های خودسازی مادی و اثرگذار در انسانهای پیرامونش گردیده است.
مجموعه ای از قواعد و مناسبات متضاد و مرتبط و ناهمگون ابعاد متفاوت او را در برخورد با قضایای اجتماعی، سیاسی و نظامی تشکیل داده اند. بی شبه آموزش ابعاد مختلف این سجایا میتوانند در زمینه مسعود شناسی بحیث متکای اصلی پژوهشهای علمی قرار گیرند. آموزش این خصیصه ها و مناسبات که از متن آنها بزرگترین شخصیت نظامی قامت بلند کرد، نه تنها به منظور شناخت مسعود، بلکه بمثابه شناخت علتها و معلولهای اجتماعی و فلسفی در دست چین نمودن شخصیتهای ممتازاین دوران تاریخی و ظهور و رشد آتی شخصیتهای فردا مهم دانسته میشود. او برحسب گفته خودش نخستین فرماندهی را از بازیهای کودکانه اش در کارته پروان آغاز کرده است، شاید دست بازیگر سرنوشت و یا انتخاب آگاهانه او در رزمایش های کودکانه او را بصوب معرکه های بزرگ نظامی فردا پرتاب نموده است. همزمان با این که ملتیاریزم روانی در آوان کودکی در شخصیت او بیشتر از سایر موارد سبقت دارند و او را به کارزار جنگ و دست و پنجه نرم کردنهای جنگی آماده ساخته اند، ابعاد عاطفی و نرمخویی را که خط موازی نظامی گری او را در جهت عرفان و تصوف تقویت کرده اند، نمیتوان از نظر پنهان داشت. او به اشعار حافظ به سختی پیوند برقرار نموده بود و خود خیلی از اشعار حافظ را در گفتگوهایش به کار می برد واین اشعار حس درویش مشربی او را پهنای بیشتری می بخشیدند و از او عاطفی ترین مرد جنگی زمانش را در مقایسه با فرماندهان مراکز قدرت های محلی تکوین بخشیده اند.
مسعود در آن لحظاتی دیده به هستی گشود که جهان دستخوش جنگ سرد اردوگاهی بود و منافع گره خورده انسانها، کشورها و کل بشریت در راه اندازی تصنیفهای انقطابی و تقسیم جهان بدو حوزه گرایشهای اردوگاهی (شرق و غرب) تهدید میشد.
جنگ سرد در جهان حوادث و رخدادهای فراوانی را بوجود آورد و تلفات و قربانیهای سرسام آوری را به بشریت تحمیل نمود، اما قهرمانان این جنگ در جهان مثل مسعود اندک و انگشت شمار هستند. زیرا او جنگ را به مفهوم متداول و متعارف آن صرفاً در مقاومت بخاطر دفاع از خویش نمیدانست، بلکه در آستانه زبانه کشیدن شعله های سرکش جنگ انتظار گسترش و جهانی شدن آن امید برای بقای انسان و تمدن آن را دچاریاس و افسردگی روانسوزی نموده بود، ازین رو در شناخت مسعود، جنگ برای جلوگیری از رواج تباه سازی انسان و بحیث وسیله ای غرض مهار نمودن تهدید جهانی در مبارزه علیه ایدیولوژیهای بیگانه و نفوذ تروریزم تعبیر و مفهوم گردیده بود. این پندار که به ایجاد جبهه جهانی مقاومت فرماندهان در نیمه دوم قرن بیستم منجر گردیده و مردانی چون ارنستو چگوارا، فیدل کاسترو، پاتریس لوممبا، هوشی مین، جنرال جپاپ و کسانی ازین دست را وارد تاریخ مبارزات ملل گیتی نموده است. چنین مردانی در مبارزه علیه غولان بشریت خوار در شکل استعمار جهانی قرار گرفتند و زرمیدند و سرنوشت انسانها را در توسعه قلمرو یکی از انقطابها دچار دگرگونیهای بژرف اجتماعی نمودند، اما هیچکدام انها جز فرمانده مسعود شاهد بر افتادن دژهای استمعاری نوین و آب شدن یخهای انقطاب در مناسبات انسان شرقی و غربی نبوده اند. جنگ سرد در واقع ادامه برنامه های قدرتهای بود که اسلاف آنها از پایه گذاران استراتیژیهای بزرگ بهدف دستیابی به جغرافیای وسیع زمین در جستجوی ذخایر مادی دیگران در آینده جهان بوده اند، ازینرو صرفنظر از پوشش شرقی یا غربی راه اندازان جنگ سرد، همه قهرمانان عرصه مبارزه با این جنگ فرزندان بشریت هستند، و مسعود فاتح این جنگ میباشد. نامبرده نه تنها در بازیهای منطقوی چون وسیله ای در دست یکی از جوانب جنگ سرد قرار نگرفت، بلکه در صف آراییهای جهانی این دو قدرت به سهم خویش در افغانستان با استفاده از نیروی دشمن درجه دوم دشمن درجه اول خود را به زانو در آورد و با اینحال و تحت تاثیرات شرایط و قانونمندیهای تاریخی و فرهنگی اتحاد شوروی بمثابه کانون رهبری یکی از انقطابها نظام سیاسی جهان و جغرافیای سیاسی آسیا و اروپای شرقی تعویض گردید.
صفات و کارکردهای احمدشاه مسعود با آن افاده و زبانی که رژیم های کابل برایش تبلیغ میکردند، جور در نمی آید، امر مسلمست که حلقات سیاسی و نظام حاکم در مورد رقبای خود هماره از کاه کوه میساختند، در مورد خود او نیز قطع نظر از همه ارزشهای اسلامی، جهادی و شهامت و فداکاریش در میدان دفاع از میهن از واژه ها شمشیر و نشتر ساختند. و مانیفیستهای گروهی خود را از قماش "سقاوی دوم" به نبشت آوردند. مسعود دارای خصایل و اوصافی بود که بایست رعایت آنها جزء مبرم حرکات و سکنات یک فرد مسئول برای سازندگی هستی و تاریخ باشد. او سخت مراقب اسرای جنگی بود، اگر کسانیکه در جنگ کشته نمیشدند، در اسارت او زنده میماندند. مواظبت از وضعیت اعاشه وی، صحی و روحی اسرا در زندان، یکی از ویژگیهای منحصر به فرد مسعود بوده است. من شخصاً بارها دیده ام که برای اسرای پاکستانی، القاعده و طالبان نان و غذای بهتر از مجاهدین تهیه میکردند، به آنها در اوقات نماز فرصت میدادند تا بصورت دسته جمعی در کنار دریای پنجشیر وضو نمایند، نماز بگذارندو حتی بزبان خود تبلیغ کنند. این درحالی بود که اسرای جبهه مقاومت در زندانهای طالبان به سختی شکنجه میشدند و از فرط گرسنگی و بیماری جان میدادند، که مسعود ازین وضعیت بخوبی آگاه بود. یکسال قبل جنرال و ارینسیکوف از افراد بلند مرتبه رده نظامی اتحاد شوروی غرض اشتراک در سومین سال شهادت مسعود به کابل آمد و یکی از خاطرات خود را در مورد مسعود چنین بیان داشت: در سالهای تهاجم شوروی به دره پنجشیر کسی برای احمدشاه مسعود از من خبر برده بود که میخواهم مسعود را با دستان خود به دار بیاویزم، اما مسعود در پاسخ این گفته با آرامش خاطر اظهار نموده بود که، اگر وارینسیکوف نزد من اسیر باشد، هیچ آسیبی بوی نخواهد رسید. گذشت در برابر رقبا و صداقت در برابر تعهد مسعود را بارها جنرالان اتحاد شوروی مثل مارشال سکالوف، جنرال گروموف و مارشال اوشوف در خاطرات خود بیان داشته اند و از تدابیر دقیق مسعود در جنگها صرف بخاطر دفاع از میهن نه بخاطر انتقامهای گروهی تمجید نموده اند. فرمانده مسعود گذشت و صبر را در برابر دوستانیکه با وی مقابل شده اند همواره رعایت میکرد و از انتقامجویی و مقابله بالمثل کار نمیگرفت. چنانکه همه میدانیم با الاثر دست بازیها و توطئه های پیهم مداخله گران بارها با جوانب شامل جبهه متحد به درگیریهای نظامی کشانیده میشد، اما از لزوم حفظ متحدان و تلاش و قبول خطر و ریسک در جهت زدودن عوامل اختلافات دریغ نمیکرد. این گفته از آخرین تلاشهای او بخاطر سازندگی جبهه متحد در مقابله علیه طالبان در سالهای پسین حیاتش بخوبی پیداست.
صفاتی ازین دست برای فرمانده مسعود کرکتر برجسته یک فرمانده بزرگ را مجسم مینمود و حوصله مندی و بردباری او سرانجام در سومین مرحله زنده گیش (دوره مقاومت) منجر به احیای ارزشمند اقطار هم پیمانان و متحدینش گردید و برای عروج شخصیت او امر مهم و آزادی افغانستان گام قطعی بود که برداشته شد.
به نظر بنده مسعود صرفاً یک فرمانده نظامی نبود، که با پایان جنگها و درگیریهای نظامی خود پایان یافته باشد، بلکه او در جهت ساختار نظام سیاسی آینده بر معیار تامین حق و عدالت اجتماعی، ایجاد جامعه قانون مند و حقوق بنیاد، تامین اصل دموکراسی و آزادی، حق شهروندی، همگامی با جامعه پیشرو جهانی در جهت ساختار جامعه و فارغ از استبداد، استثمار و بیعدالتی، تامین حقوق زنان در چارچوب احکام دین اسلام، ایجاد جامعه مرفه، آباد با استفاده از اقتصاد ملی و منابع زیر زمینی و غیره حرفها و گفتنی های داشت، که اگر همرزمانش از بوته ملاحظه کاری و مصلحت اندیشی ها بیرون بیایند و از طرحهای رهبر مقاومت در تعقیب یک مسیر سیاسی دفاع کنند، یقیناً جامعه آینده ما بصوب رفع بحران و مشکل گشایی سیاسی و اجتماعی متوصل خواهد شد.
منبع : مقاله دات نت


همچنین مشاهده کنید