چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا


پاترسون فقط قصه می گوید


پاترسون فقط قصه می گوید
جیمز پاترسون در ۶۰ سالگی سابقه نوشتن ۳۵ كتاب رمان را دارد كه ۱۸ تای آنها در صدر لیست پرفروش های روزنامه نیویورك تایمز قرار گرفته است. از كتابهای او فزون تر از ۱۰۰ میلیون نسخه در سطح جهان به فروش رفته و یك میلیارد دلار درآمد را به بار آورده است. برخی كارهای «تریلر» (دلهره آور) او نیز همانند «یك عنكبوت آمد» توسط استودیوهای هالیوود به فیلم های سینمایی موفقی برگردانده شده اند. فیلم هایی كه امثال مورگان فریمن در آن بازی داشته و نقش چهره های خلق شده توسط پاترسون مانند كارآگاه الكس كراس را بازی كرده اند و فیلم های جدیدی نیز از روی نوشته های وی در راهند. اما جیمز پاترسون حقیقتاً كیست؟
او كه رئیس سابق شركت تبلیغاتی جی والتر تامپسون است ، اخیراً سالی ۴ تا ۵ كتاب را روانه بازار كرده و از هر ژانری نوشته است. از كتابهای پلیسی گرفته تا فانتزی ها، قصه های كودكان، رمانتیك ها و قصه های مرموز و ترسناك. او در سال ۲۰۰۵ چیزی حدود ۴۰ میلیون و در سال رو به پایان ۲۰۰۶ برابر با ۴۵ میلیون دلار درآمد داشته است. به رغم تمامی این آمار جالب و توفیق ها و ثروت ها و شهرت مربوطه، پاترسون خودش را فقط یك قصه گو می داند و حاصل كارش را معمولی توصیف می كند. وقتی خبرنگاران در پالم بیچ در ایالت فلوریدای آمریكا می پرسند آیا او یك غول در این حرفه نیست، می گوید: «خیر، اصلاً اینطور نیست. كتابهای من قدری خوب اند، اما نه بیشتر. من قواعد این كار را می شناسم، گاهی باید آنها را حفظ كرد و برخی اوقات هم باید آن را شكست.» پاترسون كه یكی از آخرین كتابهایش به نام «جاده ساحلی» با توفیق زیادی مواجه شده است، از آن نویسنده های معدودی است كه تمامی سرنوشت و مسائل كاری و شغلی اش را تحت اختیار و در قلمرو خود دارد. او خودش «روی جلد» كتابهایش را ترسیم و طراحی می كند، مراسم معرفی كتاب و امضای صفحه اول آن را برای برخی از حضار و برنامه های نطق و سخنرانی اش را هم خودش تنظیم و اجرا می كند و اجازه نمی دهد دیگری تحت هر عنوان و سمتی این كارها را برای او انجام بدهد و حتی وقتی قرار است طبق یك برنامه تبلیغاتی درباره یك كتاب جدید او در سطح جامعه آگهی و اطلاع رسانی شود، باز هم خودش اداره كار را در دست می گیرد حال آنكه سایر چهره های هنری سالها است برای این گونه كارها افرادی را تحت عنوان مدیران برنامه و مشاور یا چیزی از این قبیل استخدام كرده اند و از خدمات آنها بهره مند می شوند. پاترسون به این ترتیب تبلیغ گر كالایی است كه نام خودش بر آن ثبت شده است و بهتر بگوییم او «تبلیغ گر خودش» است. جان دیتون استاد دانشگاه هاروارد، پاترسون را یك ماشین تبلیغاتی خوانده است و باب ویتراك نایب رئیس شركت انتشاراتی بازنر اند نوبل هم اظهار می دارد: «ما به ندرت نویسنده های دیگری را دیده ایم كه این چنین تمام مسائل تجاری و حرفه ای خویش را شخصاً ترسیم كنند. اصلاً فكر نكنید كه این كار آسانی است.»
●نویسندگی مشترك
هرچه هست پاترسون برای اینكه بتواند به هدفش كه تولید انبوه و ارائه هر چه بیشتر كارهای تازه است، برسد از چند سال پیش شروع به نوشتن كتاب با شراكت دیگران كرده است. به عنوان مثال «جاده ساحلی» كه قبلاً هم نامش آمد، محصول مشترك او و یك روزنامه نگار به نام پیتر دی یونگ است، ولی شروع این روند و قصه نویسی مشترك چند سال پیش با قصه «معجزه روی حفره هفدهم» بود كه آن نیز با اشتراك دی یونگ صورت گرفت. آن كتاب درباره یك مرد میانسال بود كه بشدت می كوشد در زندگی سراسر عادی اش سرانجام یك كار غیرعادی و باارزش انجام بدهد.
پاترسون در پاییز سرد ۲۰۰۶ می گوید: «دی یونگ بهتر از من استیل و روش و چارچوب كار را روی كاغذ می برد، اما من از او قصه گو و روایتگر بهتری هستم. مجموعه كارهای ما داستان بهتری را تشكیل می دهد.»
اما پاترسون طی این سالها با ۵ نویسنده دیگر نیز كارهای مشترك تولید كرده است. قاعده وروال كار آنها این است كه پاترسون ابتدا چارچوب كلی را می نویسد. سپس نویسنده مشترك یك نسخه و ورسیون اول را از روی قصه می نگارد و آنگاه هر دو و بویژه پاترسون چند بار داستان را بالا و پایین می كنند و سرانجام به نقطه نهایی ارائه آن می رسند. به این ترتیب یك كتاب تازه در نصف زمان معمول تولید و ارائه می شود. پاترسون می گوید: «بله، این روش برای یك شریك هم بسیار قابل اجرا و كاری شدنی است.»
مایكل پیتچ یكی از مدیران شركت انتشاراتی لیتل براون كه از قضا با پاترسون كتاب مشترك هم نوشته است بر حرف های او مهر تأیید می زند و می گوید: «این روش به لحاظ مالی هم جواب داده و اگر نظر شخصی مرا بخواهید، از نوشتن و كار مشترك دو نویسنده بر روی یك كتاب راضی ام و این كار را با دیگران هم انجام داده ام، اما با پاترسون بیشتر، زیرا با او راحت ترم.»
با این وجود پاترسون با این اتهام منطقی مواجه است كه هنر ظریف قصه نویسی را كه مستلزم دقت و وقت گذاشتن و الهام گرفتن از اندیشه های خود است، به خاطر رسیدن به هدف تولید انبوه نادیده گرفته و تبدیل به یك ماشین چاپ كتاب شده و در این راه با هركس همكاری می كند و خواستش فقط تمام شدن كار در كوتاه ترین زمان ممكن است. با این وجود پاترسون این قضیه را رد می كند و می گوید: «چون این كار بسیار حساب شده و شسته و رفته و سریع انجام می شود، لزوماً به این معنا نیست كه سطح پایین است، بد است و یا اصولاً كار ساده ای است. این كه شما چیزی را بنویسید كه خواننده ها را بر روی سطور میخكوب كند، كار سختی است. چند نفر را می شناسید كه این امر را دائماً انجام بدهند؟»
●بهیار روانی
اگر فقط پاترسون را در این ارتباط بشناسیم، باید متذكر شویم كه او پسر یك مأمور بیمه است كه در ایالت نیویورك آمریكا رشد كرده است، ۱۹ سال بیشتر نداشت كه در یك كلینیك روانی در ماساچوست به عنوان یك كارمند شیفت شب مشغول به كار شد. كار او كمك رسانی و بهیاری برای بیماران روانی بود. همان كار و مشاغلی از آن دست بود كه «پاترسون نویسنده» را ساخت و مجموعه اتفاقات آن ایام او را صاحب دید اجتماعی خاصی كرد كه در قصه های او جلوه گری كرده است و حتی شم قوی اقتصادی پاترسون نیز محصول همان روند و دوران است.
اضافه بر آن او در همان دوران شروع به خواندن كتاب های مختلف و با حجم زیاد كرد و پایه های نویسنده شدنش در سالهای بعدی را گذاشت. خود پاترسون می گوید: «آنچه در سالها می خواندم صرفاً كارهای جدی بودند. كتاب های تجاری و سطحی را چندان مطالعه نمی كردم و برعكس یك روز كتاب اولیس جیمز جویس به دستم رسید و آن را بسیار پسندیدم. ابتدا به این نتیجه رسیدم كه اگر خودم روزی نویسنده شوم هرگز نمی توانم چنین چیزهایی را خلق كنم و كارهای جدی بنویسم».
او فقط ۲۵ سال داشت كه «روز شغال» فردریك فورسایت و «جن گیر» ویلیام پیتر بلاتی را هم خواند. آنجا بود كه به نتیجه دیگری رسید. «آن كارها جدی و در عین حال تفریحی بودند و با خودم فكر كردم كه نوشتن این جور كارها از من برمی آید. مثلاً یك كار ترسناك و جذاب ولی نه فلسفی».
پاترسون كالج برانكس و سپس دانشگاه واندربیلت را با مدرك دكترای ادبیات انگلیسی ترك گفت اما نمی دانست با آن مدارك و زندگی آینده اش چه بكند. خودش می گوید: «در آن زمان اصلاً فكر نمی كردم كه تأمین زندگی ام براساس نویسندگی و این حرفه امكان پذیر باشد. در نتیجه وارد شركت تبلیغاتی جی.والتر.تامپسون شدم و این شركتی بود كه در نیویورك استقرار داشت. با این حال ارتقای من در آن شركت و در نهایت رئیس شدن در آنجا بیشتر یك تصادف بود، همان طور كه نویسنده حرفه ای شدنم نیز فقط از اتفاقات و تصادف ها نشأت می گرفت. به واقع من اصلاً مایل نبودم كه در سلسله مراتب كاری تا منصب ریاست در آن شركت پیشرفت كنم».
در همان سالها بود كه نخستین كتاب پاترسون به نام «شماره توماس بریمن» منتشر شد. او می گوید: «آن كتاب را ۳۰ ناشر رد كرده بودند و تمایل به چاپ آن نداشتند اما وقتی منتشر شد، جایزه اسكار را به عنوان نخستین اثر یك نویسنده در ژانر مرموز و تریلر برد و بعد از آن فروش خوبی هم كرد».
با این حال همسر اول او در آن دوران، زمانی كه وی ۲۸ سال بیشتر نداشت بر اثر ابتلا به تومور مغزی درگذشت و پاترسون چنان ناراحت شد كه خودش را وقف و مصروف كارش در شركت جی.والتر.تامپسون كرد و این چنین بود كه در عرض سه سال به پست ریاست آن ارتقا یافت. اما او بر اثر مغشوش بودن افكارش به واسطه مرگ همسرش نمی توانست در آن ایام بنویسد. چند سال بعد او نویسندگی را از سر گرفت و ۹ سال پیش از نو ازدواج كرد و حاصل آن پسری ۸ ساله است و اینها باعث شد زندگی او از نو معنا و مفهوم بیابد و وی دلگرم شود. اثر این رویداد در نوشته های وی نیز هویدا شد و كتاب های او موفق تر از آب درآمدند.
●فصل های ۴ برگی
روش نویسندگی پاترسون مبتنی بر جمله هایی كوتاه و توأم با ضربه زدن به خواننده ها، تشریح نه زیاد و نه كم كاراكترها و زوم كردن روی داستان كلی و تقسیم آنها به بخش ها و فصول مختلف و متعدد است و بارها اتفاق می افتد كه یك فصل كتاب های پاترسون از ۴ برگ فراتر نمی رود. او همه چیز را می گوید اما می كوشد آن قدر ننویسد كه خواننده خسته شود و حس كند كه باور نویسنده در حال تحمیل شدن به وی است. برعكس او گاهی ماجرا را كوتاه می كند تا خواننده بتواند در ذهنش تصور كند كه چه چیزهایی ممكن است برای این آدم ها رخ بدهد و كدام اتفاقات دیگر احتمال دارد شكل نگیرد و ذهنش به پرواز درآید.
اما پاترسون در زندگی خصوصی اش آدمی آرام و دور از تظاهر و شلوغ كردن است. او با ۱‎/۸۲ متر قد و چشم هایی آبی هنوز با روش قدیمی یعنی با دست هایش می نویسد و نه تایپ می كند و نه روی كامپیوتر حك می كند. وقتی از او می پرسند، به شوخی و شاید هم جدی می گوید: «خب، من و ارنست همینگوی همیشه فقط با دست می نوشته ایم». او گاه در مقابل پنجره دفتر كارش و گاه نیز در اتاق نشیمن خانه اش می نشیند و در آنجا می نویسد و در همان مكان ها الهام می گیرد. او همین حالا دو سه داستان جدید را در دست تدوین دارد و كاغذهای این كارها اینجا و آنجا انباشته شده است. یكی از اینها ژانر هارور (وحشت) است و دیگری یك داستان اجتماعی. حرف آخر را هم خود پاترسون می زند. «فكر می كنم جمع كردن این قصه ها كار سختی باشد اما من عادت دارم. آدم خوشبختی هستم، زیرا هم خانواده ام را دوست دارم و هم كارم را. بقیه مسائل هم به خودی خود حل می شوند».
منبع: Amazon.com
منبع : روزنامه ایران


همچنین مشاهده کنید