سه شنبه, ۱۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 7 May, 2024
مجله ویستا

ایمان و تأثیر آن بر مبادی رفتار


ایمان و تأثیر آن بر مبادی رفتار
در نوشته حاضر در صدد بیان رابطه ایمان با مبادی رفتار هستیم. بدین روی، پس از تعریف «ایمان» و ویژگی های اساسی آن (مبتنی بودن ایمان بر بینش و گرایش، قلبی بودن و اختیاری بودن)، به بیان مبادی رفتار از دیدگاه فلسفه، اخلاق و روان شناسی پرداخته ایم.
مبدأ رفتار در حقیقت، همان پاسخی است كه به پرسش علت بروز رفتارهای ویژه داده می شود. هر دانشی بر اساس هدف، روش و موضوع خود، مبدأ رفتار را تعریف كرده است. دانش فلسفه مبدأ رفتار را «نفس انسان» می داند كه از طریق قوا، كارهای خود را انجام می دهد. در علم اخلاق، «صفات»، كه در اثر تكرار رفتارها به صورت ملكه درآمده، به عنوان مبدأ رفتارهای اخلاقی معرفی شده است و در دانش روان شناسی نیز «انگیزش» به عنوان مبدأ رفتار معرفی شده است.
ساز و كار این تأثیر و تأثر را می توان چنین تبیین كرد: چون ایمان تركیبی از شناخت و گرایش است و جایگاه آن نفس (قلب) انسان است، از این طریق شوق و اراده انسان را جهت داده و در نتیجه، رفتاری متناسب با خود را بروز می دهد. ایمان بینش ویژه ای از خالق و مخلوق و ارتباط انسان با موجودات عالم ارائه می نماید. این بینش و گرایش های درونی هر كدام زمینه ساز رفتارهای انسان در ارتباط با خداوند و ارتباط انسان با خود و دیگران می شوند. به دنبال تكرار این رفتارها در موقعیت های مشابه، ملكات و صفات انسان شكل می گیرد.
هرچند حقیقت طلبی و تمایلات لذت جویانه و سعادت خواهانه در انسان ذاتی است و ریشه فطری دارد، اما شناخت ایمانی آنها را به سمت و سوی خاصی هدایت می كند و بر شیوه ارضای غرایز تأثیر می گذارد. حتی خورد و خوراك انسان را به سوی تقرّب الی اللّه و انجام عبادت خداوند سوق می دهد.
در یك كلام، می توان گفت: به دنبال معارفی كه وحی در اختیار بشر گذاشته، حدّ و مرزهای رفتاری و اجتماعی انسان مشخص شده است و با توجه به ایمانی كه انسان به خداوند و نبوّت دارد و به اعتقادی كه درباره ارتباط رفتارهای این دنیا با سعادت این جهان و آن جهان دارد، می كوشد به دستورهای دین عمل كند و گرایش های خود را شكل ایمانی ببخشد. خوردن و آشامیدن، غریزه جنسی و ازدواج، لباس و مسكن و مركب، گرایش به زینت و جمال، گرایش به مال و فرزند، عواطف و احساسات (ترس و خشم و خشنودی، غم و شادی، ترس، امنیت، یأس و امید) همه از این بینش ایمانی تأثیر می پذیرد.
(الَّذِینَ آمَنُواْ وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُم بِذِكْرِاللّهِ أَلاَ بِذِكْرِاللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ)(رعد: ۲۸); آنان كه ایمان آورده اند دل هایشان به یاد خداوند آرام گیرد. همانا با یاد خداوند دل ها آرام می گیرد.
آدمی كاندر طریق معرفت ایمان ندارد
شخص انسان دارد و شخصیت انسان ندارد
ای كه مغروری به دانش، دانشت را بیشتر كن
تا بدانی هیچ ارزش علم بی ایمان ندارد
كاخ دانش گر همه از سنگ و از پولادسازی
لرزد و ریزد گر از ایمان پی و بنیان ندارد.
در فرهنگ غنی اسلام، واژه «ایمان» جایگاه ویژه ای دارد. در متون دینی، هیچ فرقی میان آدمیان به اندازه تفاوت میان مؤمن و غیرمؤمن به رسمیت شناخته نشده است. ایمان مهم ترین گام در حركت به سوی اخلاق و ارزش های اخلاقی شمرده شده است. بدون شك، ایمان یكی از مهم ترین زیرساخت هایی است كه روند زندگی انسان و تعالی و تكامل انسان را رقم می زند و آدمی را به سر منشأ خیرات می رساند. از این رو، خداوند رمز فلاح و رستگاری را در ایمان معرفی كرده و می فرماید: (قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ)(مؤمنون: ۱); قطعاً مؤمنان رستگارند.
با توجه به نقش سازنده ای كه ایمان در سعادت انسان دارد، در این نوشتار به بررسی رابطه ایمان با مبادی رفتار پرداخته شده است تا از این طریق، ساز و كار اثرگذاری ایمان بر رفتار مشخص شود.
● تعریف «ایمان»
«ایمان»۱ مصدر باب افعال و از ریشه «أمن» به معنای «امنیت» گرفته شده و تقریباً نزد همه لغت شناسان عرب به معنای سكون، آرامش و ضدّ خوف و ترس است. منظور از آن، تصدیق و اعتقاد قلبی است، آن گونه اعتقاد و باوری كه جان آدمی را از كفر، شرك و بیماری های روحی در امان نگاه دارد.۲
در فرهنگ اسلامی، ایمان همان گرایش عقیدتی به خداست كه تا عمق دل نفوذ می كند و تمام رفتار، اخلاق و اندیشه های انسان را جهت می بخشد. در این باره، پیامبر اكرم(صلی الله علیه وآله) می فرماید: «الایمان ما خلص فی القلب و صدّقه الاعمال»;۳ ایمان عقیده خالصی است كه در جان و دل ریشه دارد و رفتار انسان آن را تأیید می نماید. برای تحقق و شكل گیری ایمان در انسان، دو عامل مهم و اساسی مؤثر وجود دارد: یكی بینش و تحصیل شناخت (نسبت به متعلّقات ایمان); و دیگری میل و گرایش فطری.
از آن رو كه بحث ایمان در بسیاری از منابع مورد بررسی قرار گرفته است، با بیان برخی ویژگی های پذیرفته شده درباره ایمان، بحث پی گیری می شود:
● ویژگی های ایمان
با توجه به آیات قرآن كریم، متعلّقات ایمان را می توان در توحید، نبوّت و معاد۴ خلاصه كرد كه اساسی ترین آنها ایمان به «اللّه» است كه اگر جامع و كامل باشد ایمان به دو اصل دیگر را نیز تأمین می كند.۵
۱) قلبی بودن:
ایمان هر حقیقتی كه داشته باشد با ساحتی از انسان در ارتباط است كه «قلب»۶ نامیده می شود. قلب قرارگاه ایمان است و تا به روی چنین حقیقتی گشوده نشود، ایمان حاصل نخواهد شد. حضرت علی(علیه السلام) از رسول خدا(صلی الله علیه وآله) نقل می كند كه فرمود: «لا یستقیمُ ایمانُ عبد حتی یستقیم قلبه»;۷ استواری ایمان بنده به استواری قلب اوست.
۲) درجه پذیری:
حقیقت ایمان تشكیكی و دارای مراتب است. ایمان حقیقتی نیست كه تنها متصف به هست و نیست باشد، بلكه اگر وجود داشته باشد، می تواند هستی های مختلف بپذیرد.۸
آثار و دستاوردهای ایمان تابعی است از شدت و ضعف آن; البته هر مرتبه ایمان آثار و لوازم خود را می نمایاند.
ایمان تقویت و كاستی می پذیرد. طبق این ویژگی یك مرتبه ایمانی را می توان به سوی مرتبه ای دیگر سپری كرد. قرآن كریم این ویژگی ایمان را چنین تبیین می كند: (وَ إِذَا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِیمَاناً وَ عَلَی رَبِّهِمْ یَتَوَكَّلُونَ)(انفال: ۲); چون آیات الهی بر آنان (مؤمنان) خوانده شود، ایمانشان را می افزاید و بر پروردگار خود توكّل می كنند.
۳) اختیاری بودن:
ایمان حقیقتی است كه به اختیار در انسان جلوه گر می شود و به هیچ روی اجبار و اكراه نمی پذیرد. اكنون پس از آشنایی با برخی ویژگی های ایمان و پیش از بررسی نقش ایمان بر «مبادی رفتار»، باید دید منظور از مبادی رفتار چیست؟
● تعریف «مبادی رفتار»
هر رفتار و عملی كه از انسان سر می زند مبتنی بر علت ها و مقدّماتی است كه از آن با عنوان «مبادی رفتار» یاد می شود. به دیگر سخن، می توان گفت: مبدأ رفتار در حقیقت همان علت بروز رفتارهای ویژه است.
از آن رو كه هر دانشی از زاویه و نگاه خاص خود، رفتار انسان را مورد مطالعه قرار داده است، مبادی و مقدّمات خاصی برای بروز رفتارهای انسان مطرح شده است. بنابراین، در آغاز باید تعریف هر دیدگاه را از «مبادی رفتار» شناخت و در ادامه، به بررسی تأثیر ایمان بر هر یك از آنها پرداخت. در ذیل به برخی از این دیدگاه ها اشاره شده است:
الف) مبادی رفتار از منظر فلسفه
فلاسفه مبدأ فاعلی رفتارهای انسان را «نفس» می دانند. در مباحث علم النفس فلسفی، پس از اثبات تجرّد نفس، به رابطه آن با فعل و رفتار صادر از انسان پرداخته شده است.۹ علّامه طباطبائی در بحث «كیفیات نفس» درباره مبادی رفتار انسان می فرماید: «نفس انسانی ـ كه یك صورت جوهری است، ذاتاً مجرّد از ماده است، اما در مقام فعل، متعلّق به ماده می باشد ـ علت فاعلی افعالی است كه از انسان صادر می شود.»۱۰
در بیان چگونگی تأثیر نفس بر رفتار، باید به این نكته توجه داشت كه نفس ناطقه انسانی یك مبدأ فاعلیِ علمی است كه با شناخت و آگاهی، كار انجام می دهد و تنها اموری از او صادر می شود كه آنها را برای خود كمال تشخیص می دهد و از این رو، نیاز به آن است كه پیش از انجام هر كاری، آن كار را تصور كند و كمال بودن آن را مورد تصدیق قرار دهد. به دنبال تصدیق به فایده، شوق به انجام آن كار در نفس پدید می آید و به دنبال شوق، اراده تحقق می یابد. پس از تعلّق گرفتن اراده به فعل، قوّه عامل، كه حركت دهنده عضلات است، عضلات را به حركت درمی آورد و در این مرحله، فعل موردنظر تحقق می یابد.۱۱ بنابراین، مبادی فعل ارادی انسان را می توان چنین برشمرد: علم، شوق، اراده۱۲ و قوّه عمل كه به حركت درآورنده عضلات است. در حقیقت، وقتی می خواهیم كاری را انجام دهیم، ابتدا آن را تصور می كنیم و سپس فوایدش را مورد توجه قرار می دهیم، و بعد فایده آن را تصدیق می كنیم. همه اینها علم و آگاهی است. در كنار اینها، یك كیف یا حالت نفسانی دیگر در نفس ما تحقق پیدا می كند و آن «میل و شوق» است. به دنبال میل و شوق، اگر شرایط برای عمل آماده باشد شوق مؤكّد می شود و اراده به انجام رفتار تعلّق می گیرد. قوّه عامل عضلات را به حركت درمی آورد و در نتیجه، رفتار صادر می شود.
فكر و شناخت آدمی بدون تمایلات و گرایش های طبیعی، غریزی و فطری، انسان را به حركت و تصمیم گیری نمی رساند، بلكه فقط راه را نشان می دهد و به هر اندازه كه تمایلات آدمی نیروی فزون تری كسب كند، به همان اندازه نیروی اراده او جزم و قاطعیت كسب كرده، قدرت بر عمل و فعالیت او تمكّن بیشتری به دست می آورد.۱۳
فلاسفه در تبیین رابطه بین نفس و بدن، دیدگاه های گوناگونی ارائه كرده اند. با وجود این، بیشتر آنها بر این امر اتفاق دارند كه نفس امور خود را از طریق «قوا» انجام می دهد، گرچه »آنان در تبیین جزئیات اختلاف نظر دارند، ولی تقریباً در چهارچوب و كلیت قوا اتفاق نظر دارند. نفس بر اساس كارهای گوناگونی كه دارد، قوایی دارد كه كار را به وسیله آنها انجام می دهد.
ب) مبادی رفتار از منظر علم اخلاق
به مجموعه ملكات و صفات پایدار و ناپایدار یا ساختار شخصیتی خاص، كه منشأ رفتارهای ویژه بدون نیاز به اندیشه و تأمّل می شود، «اخلاق» گویند. واژه «اخلاق» از ماده «خلق» به مفهوم خوی گرفته شده است. در نگاه علم اخلاق، همین خلق و خوی ها منشأ بروز رفتار به شمار می آید.
تعریف، اهمیت و آثار «خلق»: «خلق» یكی از كیفیات نفسانی است كه به صورت اختیاری و آگاهانه در طول زمان شكل می گیرد و نقش مهمی در صدور یا زمینه سازی بروز كارهای انسان، بدون نیاز به تفكر و تأمّل و نگرش دارد.۱۴اهمیت و ارزش خلق و صفات در این است كه به صورت محرّك های رفتار آدمی درمی آید و انسان را به انجام همان عمل عادی وامی دارد. در نتیجه، بروز یك رفتار برای انسان عادت می شود.
بدین سان، می توان گفت: عادت عبارت از رفتاری است كه همراه با تكلّف و تحمّل زحمت آغاز می شود و سرانجام، عادی و هموار می گردد; زیرا مآلا این رفتار تكلّف آمیز به جایی می رسد كه به صورت حالت و ویژگی راسخ و پایدار درمی آید كه از قلب و درون آدمی سر برمی آورد و به جوارح او می رسد و منجر به وقوع عمل و رفتاری می گردد كه انسان بدان خو كرده است.
غزّالی مهم ترین آثار صفات و عادات انسان را چنین برمی شمرد:
۱) تكامل شخصیت انسان;
به این معنا كه شكل گیری مجموعه ای از خلق ها و عادات خوب از قبیل صدق و راستی، محبت و دوستی، عاطفه و مهر و تفكر صحیح و درست در جان آدمی موجب كمال شخصیت او می گردد.
۲) بارور شدن
سهولت و روانی، وسعت و دقت در عمل و رفتار آدمی;۱۵ بنابراین، سرعت، سهولت، كیفیت، وسعت، دقت، تكامل نفس و زمینه سازی مراحل رشد، پرارزش ترین دستاوردهای خلق و ملكات نفسانی است.
۳) شكل گیری خلق:
علمای اخلاق تأثیر متقابل بین اخلاق و رفتار را پذیرفته و تكرار یك عمل را در شكل گیری اخلاق مؤثر می دانند. هر عملی كه انسان انجام می دهد خواه ناخواه اثری در روح او می گذارد و تكرار آن، اثر را پررنگ می كند و به تدریج به عادت تبدیل می شود و باز تكرار بیشتر سبب می گردد كه از مرحله عادت بگذرد و به حالت ملكه تبدیل شود و یك ویژگی اخلاقی در انسان به وجود آید. مرحوم نراقی در این باره می فرماید: «سبب وجود خلق، یا مزاج است یا عادت به اینكه كاری را با تأمّل انجام دهد، یا با تكلّف و صبر و پایداری بر آن، كه در این صورت، ملكه می شود.»۱۶
مؤثرترین عوامل برای شكل گیری صفات و ملكات راسخ در نفس عبارت است از: رغبت نفس، تدریج، مداومت و استمرار، ایجاد، نگه داری و استقامت.
ج) مبادی رفتار از منظر روان شناسی
در تعریف روان شناسی گفته شده است: روان شناسی دانش مطالعه علمی رفتار و فرایندهای ذهنی است. بنابراین، روان شناسی تقریباً با تمام جنبه های زندگی و انواع بسیاری از رفتارها سر و كار دارد كه برخی از آنها از اهمیت گسترده ای برخوردارند.۱۷
روان شناسان در پاسخ به پرسش هایی مانند اینكه چرا رفتار خاصی پدید می آید (منشأ رفتار چیست؟) و چرا رفتار به صورت پیوسته و متناوب اتفاق می افتد (چگونه ادامه می یابد؟) انگیزش را مطرح می نمایند.۱۸ امروزه روان شناسان انگیزه را به عنوان عامل اصلی برانگیختن، جهت دادن و پایایی رفتار معرفی می كنند و در این زمینه گفته شده است: موتور اصلی حركت ها و رفتارهای آدمی انگیزه های رفتاری است.
▪ تعریف «انگیزش»:
«انگیزش» اسم مصدر از«انگیزیدن»است و درلغت،به معنای تحریكوترغیب، تحریضوهیجان آمده است.
اصطلاح «انگیزش»۱۹ به علت یا چرایی رفتار اشاره دارد و بدین معنا، تمامی روان شناسی را در برمی گیرد. بنابراین، انگیزش عبارت از میل و رغبتی است كه فرد برای رسیدن به هدفی از خود نشان می دهد. هر قدر این انگیزه و رغبت بیشتر باشد، فرد تلاش افزون تری از خود بروز می دهد.۲۰
با آنكه تعاریف گوناگونی از انگیزش ارائه شده، روان شناسان در این نكته هم رأی اند كه انگیزه عاملی درونی است كه رفتار شخص را تحریك می كند و در جهتی معیّن سوق می دهد و آن را هماهنگ می سازد.۲۱ این نكته نیز مورد اتفاق است كه انگیزه به طور مستقیم قابل مشاهده نیست، ولی وجود آن از رفتار شخص استنباط می شود.
▪ عوامل ایجاد انگیزش:
روان شناسان درباره ویژگی های نفس، جنبه های غریزی و ابعاد فكری نفس بحث های زیادی كرده اند. آنان برای نفس گرایش های خاصی اثبات نموده اند كه در ابتدا «غریزه» نامیدند، ولی بعد كه برای غریزه تعریف خاصی ذكر شد، این تعبیر را تغییر دادند و به جای آن، از تعابیر دیگری مثل «سائق» یا «انگیزه» و مانند آن در اشاره به گرایش های نام برده استفاده كردند.
به هر حال، روان شناسان درباره اینكه گرایش ها و انگیزه های اصلی نفس چه چیزهایی هستند، هنوز نظر قاطعی ابراز نكرده اند. دور از همه اصطلاحات رایج درباره انگیزه ها در روان شناسی، برخی اندیشمندان تمایلات و انگیزه های نفس انسان را بر اساس مباحث علم النفس به شكل ذیل تبیین نموده اند:
▪ تمایلات و انگیزه های نفس:
نفس انسان شبیه هرمی است دارای سه سطح جانبی: نقطه رأس هرم نمایانگر وحدت مقام نفس است كه همه سطوح مفصَّل و متعدد، به اجمال در آن نقطه متحد می شوند.ابعادسه گانه این هرم ـ به ترتیب ـ عبارت است از:
۱) بعد آگاهی و شناخت نفس:
یعنی آنچه از مقوله علم و ادراك است. در ذات نفس، علم نهفته است و علم، عین وجود نفس است.
۲) بعد قدرت (توانایی): قدرت یا توانایی، یعنی آنچه مبدأ فعالیت ما می شود. اراده ای كه از نفس برمی خیزد مبدئی دارد. آن مبدأ، كه سرچشمه كارها و خاستگاه فعالیت ها و تحرّك نفس است، حقیقتی است نهفته در ذات نفس و درون روح.
۳) بعد محبّت:
كمترین چیزی كه در این مرتبه بر آن تأكید می شود، حبّ نفس است. انسان خود را دوست دارد و این حب ذات موجب می شود آنچه را موجب بقا و كمال خود می داند نیز دوست داشته، به آن گرایش داشته باشد. در واقع، حبّ به بقا و كمال هر دو مظهری از حبّ ذات و نتیجه میل و جوششی درونی نسبت به خود هستند. به عبارت دیگر، چون انسان خود را دوست دارد وقتی دانست كه چیزی موجب بقا یا كمال اوست و می تواند آن را به دست آورد، آن را نیز دوست خواهد داشت و برای دست یابی به آن، تلاش می كند. حبّ نفس در گرایش انسان و اینكه چه چیزی را اراده كند، مؤثر است و این خود زمینه انتخاب را فراهم می سازد.۲۲
ابعاد گوناگون نفس همیشه ارتباطی ناگسستنی و پیوندهایی پیچیده و تأثیر و تأثری عمیق دارند. اتصال و ارتباط و پیوند بین علم و قدرت و محبت در نفس انسان تا به آخر و در همه فروع و شاخه ها و شعبه ها به نحوی وجود دارد، هرچند ممكن است كه در هر زمینه ای یكی از این سه بعد ظهور و تجلّی بیشتری داشته باشد.
در مقام تفصیل، شاخه هایی از هرم سه بعدی نفس ظاهر می شود كه با سه بعد نفسانی علم و قدرت و محبت یا حب نفس پیوند درونی دارد. گرایش هایی كه از حبّ نفس منشعب می شود عبارت است از:
۱) حب بقاء:
تلاش هایی كه انسان برای حیات دایمی انجام می دهد.
۲) حب كمال:
انسان دوست دارد در جریان بقا و گذران عمر، روز به روز كامل تر شود و مسیر حركتش مسیر تكاملی باشد. حقیقت جویی و قدرت طلبی دو میل هستند كه بر «كمال خواهی» مترتبند. این دو در حقیقت، تحت تأثیر بعد آگاهی و قدرت به وجود می آیند.
۳) لذت جویی و سعادت طلبی: انسان در كنار بقا و كمال، لذت را هم دوست دارد و می خواهد همیشه شاد باشد و به خوشی زندگی خود را بگذراند.
غریزه اصلی انسان میل به كام جویی، لذت طلبی و رفاه و سعادت خواهی اوست كه می توان گفت: دایره اش وسیع است و شعبه ها و فروغ متنوّع و گوناگونی پیدا می كند. در مجموع، می توان همه آنها را به سه بخش متمایز تقسیم نمود: یك بخش آنها به ویژه به بدن انسانی مربوط می شود. بخش دوم آنها بینابین میان روان و بدن است و به عبارت دیگر، به واسطه روح با بدن و پیوند آن دو مربوط می شوند. بخش سوم آنها كه مخصوص روح و روان آدمی است.
الف) غرایز:
تمایلات مربوط به بدن كه هدف آنها تأمین نیازهای مادی و جسمانی انسان است. مهم ترین غرایزی كه به بدن مربوط می شود عبارت است از: غریزه تغذیه و غریزه جنسی.
ب) جمال دوستی:
علاقه به جمال به نوبه خود، از شعب گوناگونی برخوردار است كه می توان آنها را تحت این عناوین قرار داد: جمال های محسوس (جمال طبیعی جمادات، گیاهان، حیوانات و انسان)، جمال های خیالی، عقلی و عرفانی.
ج) عواطف:
احساساتی كه در ارتباط با یك موجود زنده و ذی شعور در نفس انسان تحقق می یابد. عواطف می تواند به خود و دیگران (والدین، فرزند، همسر و افراد جامعه) تعلّق گیرد.
د) احساسات و انفعالات:
سطحی ترین و آشكارترین مرتبه از مراتب نفس را تشكیل می دهد. آدمی وقتی چیزی را دوست داشت و برای رسیدن به آن تلاش كرد، اما به خواست خود نرسید حالت انفعالی در سطح نفس وی پدید می آید كه «حزن و اندوه» نام دارد، و در مقابل، اگر به خواسته خود برسد احساس دیگری به وی دست خواهد داد كه «شادی» نام دارد.با توجه به مطالبی كه در بحث مبادی رفتار آورده شد، می توان به این بحث و رابطه دیدگاه های گوناگونی در چند نكته ذیل اشاره كرد:
۱) نفس انسان مبدأ فاعلی است كه امور گوناگون خود را از طریق قوا اداره می كند. ارتباط ولایی دوسویه ای كه بین نفس و قوای آن وجود دارد منجر به تأثیرپذیری و تأثیرگذاری آنها بر یكدیگر می شود.
۲) نفس نسبت به آگاهی و شناختی كه به دست آورده است (خواه پندار باشد یا شناختی از سر یقین، علم حضوری باشد یا علم حصولی، از راه تجربه به دست آمده باشد یا شهود درونی یا وحی و اندیشهورزی) به طور طبیعی، غریزی و فطری، گرایش مثبت یا منفی پیدا می كند. این گرایش تحت تأثیر عوامل مختلف درونی و بیرونی تقویت و تبدیل به گرایش و شوقی قوی می گردد. اگر گرایش یا انگیزه مخالفی وجود نداشته باشد این تصمیمواراده بر انجام یك رفتار حاصل می شود و در نتیجه، رفتار بروز می نماید، و اگر گرایش مخالفی و جود داشته باشد نفس با توجه به اولویتی كه برمی گزیند، دست به انتخاب می زند.
۳) اگر رفتارهای انسان در موقعیت های متشابه تكرار شود تبدیل به عادت و خوی ثابت در انسان می گردد. این ملكه باعث دقت، جهت گیری و تسهیل در بروز رفتارهای درونی و بیرونی می گردد. این صفات و رفتارها زمینه ساز ایجاد صفات و بروز رفتارهای دیگر نیز می شوند.
۴) انگیزه ها ـ كه خود محرّك های درونی هستند و نفس نسبت به آن دانش حضوری و گرایش طبیعی، غریزی، یا فطری دارد ـ تحت تأثیر ملكات نفسانی جهت داده می شوند، برخی بر دیگری برتری داده می شود و زمینه بروز آسانتر آن فراهم می گردد.
۵) محور و هسته مركزی ـ كه محرّك ها و انگیزه انسان پیرامون آن می گردد ـ عبارت از حب ذات و ادامه حیات است و هر قدر محرّك و انگیزه آدمی با چنین نیازی پیوند نزدیك تری برقرار كند حب به ذات و ادامه حیات ضرورت شدیدتری به خود می گیرد.
● جایگاه ایمان در مبادی رفتار
۱) تأثیر ایمان بر نفس و قوای آن
ایمان شناخت و معرفتی ویژه به همراه دارد و از این طریق، بر نخستین مرحله بروز رفتار آگاهانه ـ یعنی شناخت نفسانی ـ تأثیر می گذارد. بر اساس فرمول (شناخت، شوق، اراده و قوّه عمل)، شوق و گرایش انسان ـ برای به دست آوردن نوعی لذت یا دوری از رنج و المی كه به طور طبیعی، غریزی و فطری در نفس وجود دارد ـ تحت تأثیر این بینش بیدار می شود. این انگیزه و گرایش در صورتی كه تقویت شود، اراده و عزم در نفس انسان شدت یافته، به دنبال آن رفتار بروز می نماید. به تعبیر دیگر، نفس انسان ـ و به تعبیر قرآن كریم «قلب» ـ است كه جایگاه بینش ها و گرایش های آدمی است و در حقیقت، ایمان، كه پیوند این بینش و گرایش است، در نفس انسان ـ كه زیربنای همه قوا و رفتارهای انسان است ـ قرار می گیرد و از آنجا رفتارهای مناسب را رهبری می كند.
این تأثیر و تأثر را با توجه به قوای نفسانی می توان این گونه بیان كرد: عقل عملی قوّه ای است كه كارهای انسانی انجام می دهد، كه مهم ترین آن اراده عقلانی است. برخی از امور، كه به عقل عملی مربوط می شود، عبارتند از: ایمان، اخلاق، نیّت و ارزیابی. شناخت، كه مقدّمه و شرط اولین ایجاد ایمان در انسان است. در عقل نظری انسان به وجود می آید. به خاطر ارتباط ژرفی كه بین عقل عملی و عقل نظری انسان وجود دارد و تحت تأثیر عواملی مانند توجه و تكرار و شكوفا شدن بینش و رشد روحی و روانی انسان، این شناخت تبدیل به ایمان و به تدریج با مراقبت های فكری، عاطفی، رفتاری تبدیل به ایمان راسخ می شود. از سوی دیگر، به خاطر تعاملی كه بین نفس حیوانی و قوای آن با نفس انسانی وجود دارد، ایمان بر قوای محرّكه و عامله انسان تأثیر می گذارد و از این طریق، قوای شوقیه و غضبیه، مدركه ظاهری و باطنی انسان را بر اساس ولایت تشریعی و تكوینی كه دارد، هدایت می كند، تا جایی كه می توان به صراحت گفت: چشم انسان و لمس انسان و خیال انسان نیز بر اساس این ایمان و نگرش جهت گیری می كنند; چشم انسان نظر نمی افكند، جز به آنچه ایمان هدایت و جهت می دهد; خیال انسان نمی رود، مگر به آنجا كه ایمان او می پذیرد.
البته ـ همان گونه كه گفته شد ـ نفس ناطقه انسان با سایر قوا تعامل دارد و اگر حكومت در دست عقل انسان نباشد، سایر قوای انسانی بر نفس ناطقه و قوای آن تأثیر می گذارند.
۲) تأثیر ایمان بر صفات
ایمان بینش ویژه ای از خالق و مخلوقات و ارتباط انسان با موجودات عالم ارائه می نماید. این بینش و گرایش درونی زمینه ساز رفتارهای انسان در ارتباط با خداوند و ارتباط انسان با خود و دیگران می شود. به دنبال تكرار این رفتارها در موقعیت های مشابه، ملكات انسان شكل می گیرد.
در صورتی كه انسان نسبت به افعال الهی، كه جلوه هایی از صفات الهی هستند، شناخت و ادراك پیدا كند، آثار ویژه ای در دل و روان و در عمل و رفتار وی پدید می آید و چون افعال الهی چهره های گوناگونی دارند ـ به این معنا كه مفاهیم گوناگونی از آنها انتزاع می شود ـ با زمینه های گوناگون روحی انسان ارتباط پیدا می كند و به تناسب آنها، صفات و افعال اخلاقی متعددی با درك عظمت الهی به وجود می آید.
برخی صفات تحت تأثیر معرفت و شناخت انسان از عظمت خداوند به دست می آید. آنگاه كه انسان عظمت خداوند را به اندازه ظرفیت وجودی خویش درك كرد، این درك حالت خاصی برای انسان به وجود می آورد كه از آن به «اخبات» تعبیر می شود. درك عظمت الهی در انسان حالت خضوع و خشوع ایجاد می كند و به دنبال آن، میل به پرستش، كه فطری انسان است، در قالب رفتارهای عبادی خاص ـ مثل نماز و ركوع و سجود به وجود می آید. درك عظمت خداوند و میل فردی برای خضوع و خشوع در برابر یك عظمت، انسان را به عبودیت می كشد و به دنبال این خشیت، آدمی به تضرّع و استكانت روی می آورد. درك كمالات بی نهایت الهی و رحمت و رأفت او در انسان حالت عشق و محبت ایجاد می كند. اگر بدانیم كه خداوند به ما نعمت های فراوان داده است، این آگاهی با میل فطری بر شكرگزاری از منعم، حالت سپاس گزاری نسبت به خداوند را در ما ایجاد می كند و بر پرستش او می افزاید.۲۳
معرفت به این حقیقت، كه خداوند می تواند در دنیا و آخرت ما را از نعمت ها بهره مند یا محروم سازد، حالت خوف و رجا را در ما برمی انگیزد و شناختِ قدرت و توانایی و درك ضعف و ناتوانی خویش روحیه توكّل به قدرت لایزال را در انسان برمی انگیزد.
درك این واقعیت، كه نحوه ارتباط انسان با خداوند، دیگران، خود و طبیعت در تكامل روح او تأثیر دارد و هرچه انسان در این جهان بكارد، می درود، عاملی مهم در ایجاد رفتارها و صفات ارزنده در اوست.
۳) تأثیر ایمان بر تمایلات
گفته شد كه نفس انسان دارای سه سطح آگاهی، قدرت و محبت است و تمایلات گوناگون انسان از این سه ناشی می شود. گرایش ها و تمایلات انسان گرچه رشد فطری دارند، ولی شكل گرفتن و جهت یابی آنها، در گرو عامل دیگری است. این عامل یا «شناخت ایمانی» است و یا «اندیشه های مادی گرایانه و سودجویانه».
«ایمان» شناخت و گرایش های ما را تحت تأثیر قرار می دهد و به آنها جهت خاص می بخشد. اگر انسان حبّ به بقا دارد، شناخت ایمانی در برابر دیدگان ما حیاتی جاودان و با سعادت ترسیم می كند كه رسیدن به آن با رفتارهای ایمانی حاصل می شود.
اگر در طریق ادراك حقیقت و معرفت حقیقت، نفس به این نتیجه رسید كه حقیقت نفس چیزی جز حقیقت مادی بدن نیست، زندگی انسان در همین حیات دنیوی او خلاصه می شود و پس از مرگِ انسان و متلاشی شدن جسم او، دیگر هیچ گونه زندگی و موجودیتی ندارد، مسلّماً در این صورت، غریزه حبّ بقا، جلوه خاص و نمود متناسب با این معرفت دارد و اگر درباره انسان و جهان به شناختی عمیق تر رسید و تشخیص او به اینجا منتهی شد كه این زندگی دنیوی در واقع، مرحله گذار است و نسبت به زندگی واقعی و آخرتی وی جنبه مقدّماتی دارد، در این صورت، به این زندگی تعلّق پیدا نمی كند، بلكه توجه او بیشتر جلب مراحل بالاتر می شود و به كارهایی كه برای آخرت و آینده اش مفیدتر است، می پردازد.
ایمان همچنین تمایلات كمال خواهانه انسان را تحت تأثیر قرار می دهد. همان گونه كه گفته شد، كمال طلبی دو شعبه عمده دارد: یكی «قدرت طلبی» است. قدرت، كه یكی از سه چهره هرم نفس است، چهره های گوناگونی (بدنی، اقتصادی، سیاسی و دنیوی) دارد. شناخت ایمانی قدرت نفس و روح آدمی را شعاعی از قدرت الهی معرفی می كند، به گونه ای كه می تواند تحت تأثیر قدرت الهی، با انجام عبادات و ریاضت های مشروع، از قدرت الهی بهره مند شود و كارهایی خداگونه انجام دهد.
دومین جلوه كمال خواهی انسان «حقیقت جویی، علم دوستی و آگاهی طلبی» است. همان گونه كه گفته شد، علم و آگاهی از جمله جهت های نفس است. حقیقت طلبی در انسان ذاتی است و ریشه فطری دارد. اما رفتن به دنبال مصادیق و موارد گوناگون حقیقت، بستگی به یك شناخت قبلی دارد. شناخت ایمانی، كه برای انسان به وجود آمده است، روح حقیقت طلبی فطری انسان را به جهت خاصّی هدایت می كند و در مواد و موضوعات خاصی به فعلیت می رساند. یك مسلمان بر اساس اعتقاد توحیدی و جهان بینی اسلامی خود، حقایقی را دنبال می كند و به دنبال نوعی شناخت می رود كه علاوه بر فطرت حقیقت طلبی او، حس خداپرستی وی را نیز اقناع كند.
شناخت ایمانی قدرت نفس و روح آدمی را شعاعی از قدرت الهی معرفی می كند، به گونه ای كه می تواند تحت تأثیر قدرت الهی با انجام عبادات و ریاضت های مشروع، از قدرت الهی بهره مند شود و كارهایی خداگونه كند. ایمان كمال خواهی و حقیقت جویی انسان را در مواد و موضوعات خاصی به فعلیت می رساند. یك مسلمان بر اساس اعتقاد توحیدی و جهان بینی اسلامی خود، حقایقی را دنبال می كند و به دنبال نوعی از شناخت می رود كه علاوه بر فطرت حقیقت طلبی او، حس خداپرستی وی را نیز اقناع كند.
ایمان، تمایلات لذت جویانه و سعادت خواهانه انسان را نیز جهت خاص می بخشد. بینش خاصی كه از طریق شناخت های ایمانی حاصل شده است، بر شیوه ارضای غرایز تأثیر می گذارد، تا آنجا كه حتی خورد و خوراك خود را به خاطر تقرّب الی اللّه و انجام عبادت خداوند انجام می دهد و گاه انسان برای رضای خداوند، از نیاز خود نیز چشم می پوشد و ایثار می نماید و دیگر نیازمندان را بر خود مقدّم می دارد. جمال دوستی انسان را به زیبایی عرفانی و زیبا دیدن همه هستی می كشاند و عواطف انسان و انفعالات را نیز به سوی رضای الهی جهت می بخشد. در حقیقت، انسان مؤمن خشمگین نمی شود، مگر برای رضا خدا و نیز خشنود نمی شود مگر بر اساس خشنودی خداوند.۲۴
● نتیجه گیری
جایگاه ایمان نفس و قلب آدمی است. در قلب، بینش ها، گرایش ها، نگرش ها، منش ها، صفات و انگیزه های انسان شكل می گیرد. ساز و كار این تأثیر و تأثر به گونه ای است كه ایمان به مبدأ و معاد در رأس حالات و گرایش های فرد قرار می گیرد و از این طریق، بر رده های دیگر اثر می گذارد. انسان بر اساس ایمان، از حالات روان شناختی خاصی مثل توكّل، امید، ایثار و سرور برخوردار می شود و به هدف زندگی بینش خاصی پیدا می كند. اینها نیز به نوبه خود، تعیین كننده نگرش های اعتقادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی خواهند بود. با استفاده از همین نگرش ها، به شغل، غریزه جنسی، ازدواج، تحصیل، آزادی، خوردن و آشامیدن، لباس و مسكن و مركب، زینت، جمال، مال، فرزند، عواطف و احساسات (خشم و خشنودی، غم و شادی، ترس و امنیت، یأس و امید) رفتار متناسبی از خود نشان می دهد.
بنابراین، با توجه به نقشی كه ایمان در زیرساخت های رفتار انسان دارد، باید در تربیت دینی و ایمان جامعه اسلامی كوشید و بر ایمان، كه منشأ رفتارهای دینی است، تأكید و آن را از آسیب ها پاس داری كرد.
سید محمّدرضا موسوی نسب
پی نوشت ها
۱ـ ایمان، امن و اطمینان دادن است و این معنی هنگامی صورت می گیرد كه قلب انسان در آن موردی كه منظور است، از هرگونه تزلزل و اضطراب و وسوسه ایمن گردد. سرّ اطلاق آن بر عقیده نیز همین است كه مؤمن اعتقاد خود را از ریب، اضطراب و شك، كه آفت اعتقاد است، می رهاند و ایمن می كند.
۲ـ سید محمّدحسین طباطبائی، تفسیر المیزان، ج ۱، ص ۴۳.
۳ـ محمّدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج ۱۹، ص ۷۲.
۴ـ برای ایمان، متعلّقات دیگری همچون صفات الهی، ملائكه، كتاب ولایت، و اهل بیت(علیهم السلام) نیز مطرح شده است كه جدای از سه اصل توحید و نبوّت و معاد نمی باشد.
۵ـ ر.ك: محمّدتقی مصباح یزدی، اخلاق در قرآن، ج ۱، ص ۱۴۰ / همو، به سوی او، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره)، ۱۳۸۲، ص ۲۰۴.
۶ـ قلب نهان ترین و اصیل ترین ساحت وجود انسان است كه هم بر ساحت های دیگر حكم می راند و هم از آنها متأثر می شود و نیز با فعالیت هایی معرفتی همچون تفكر، یقین و فهم سر و كار دارد. مفاهیم مهم دین همه در ساحت قلب رخ می نمایانند و از آنجا به دیگر ساحت ها عبور می كنند. رضا، توكّل، تفویض، تسلیم، حب و بغض، همه در چنین قرارگاهی متولد می شوند و آثارشان به دیگر نواحی وجود انسان می رسد. قلب به دو وصف سلامتی و بیماری موصوف می شود و با دو وصف زندگی و مرگ رابطه دارد; به این معنا كه مرگ و زندگی قلب با مرگ و زندگی بدن تفاوت دارد. ممكن است بدن زنده، ولی قلب مرده باشد و از این رو، آثاری كه از قلب زنده صادر می شود در چنین انسانی به چشم نمی خورد. در واقع، گاه مرض قلب به مرگ آن منجر می شود.

۷ـ نهج البلاغه، خطبه ۱۷۶ و نیز ر.ك: آمدی، غررالحكم و دررالكلم، ش ۳۴۷۲.
۸ـ عن الصادق(علیه السلام): «ان الایمان عشر درجات بمنزله السلّم یصعد منه مرقاهٔ بعد مرقاهٔ فلا یقولنّ صاحب الانثین لصاحب الواحد: لست علی شیء حتی ینتهی الی العاشر فلا تسقط من هو دونك فیسقطك من هو فوقك و اذا رأیت من هو اسفل منك بدرجه فارفعه الیك برفق و لا تحملنّ علیه ما لا یطیق فتكسره. فانّ من كسر مؤمناً فعلیه جبره»; ایمان ده درجه است كه چون نردبان پله پله از آن بالا روند. آنكه دو پله بالاست، نباید به آنكه یك پله بالاست بگوید: تو چیزی نیستی، تا برسد به آنكه در پله دهم است. كسی را هم كه از تو پایین تر است فرو مگذار تا بالاتر از تو، تو را فرو نگذارد. كسی را كه از تو یك درجه پایین تر است به نرمی به سوی خود بالا ببر و بر او چندان بار مكن كه تاب نیاورد و بشكند; زیرا هر كس مؤمنی را فرو بكشند بر اوست كه شكست او را سامان دهد. (محمد محمّدی ری شهری، میزان الحكمه، ح ۱۳۳۹.)
۹ـ حسن حسن زاده آملی، دروس معرفت نفس، تهران، علمی و فرهنگی، ۱۳۶۲، ج ۲، ص ۲۳۴ و ۲۳۵.
۱۰ـ «ان مقتضی الاصول العقلیه، ان كل نوع من انواع الجوهریهٔ مبدأ فاعلی للافعال التی ینسب الیه صدورها و هی كمالات ثانیهٔ للنوع، فالنفس الانسانیه التی هی صورهٔ جوهریه مجرّدهٔ متعلّقهٔ الفعل بالمادهٔ، علّهٔ فاعلیهٔ للافعال الصادرهٔ عن الانسان.»
۱۱ـ علی شیروانی، ترجمه و شرح نهایهٔ الحكمه، تهران، الزهراء، ۱۳۷۰، ج ۱، ص ۴ـ۳۹۹.
۱۲ـ اراده در انسان عبارت است از: «تبلور امیال» به این معنا كه در انسان كششی فطری به امری وجود دارد و این میل در شرایط ویژه ای تشخّص و تعیّن می یابد و شكل می گیرد، و به تحقق اراده در نفس منتهی می شود. لذا، می توان گفت: اراده تبلور میل فطری است; یعنی هیچ گاه اراده ای نمی كنیم، مگر اینكه میل برانگیخته شده باشد. و نیز در تعریف مشهور اراده گفته شده است: اراده «شوق مؤكّد» است یا «شوق مؤكّد شرط تحقق اراده» است. البته باید توجه داشت كه این شوق اعم از شوق نفسانی، حیوانی و عقلانی است. به دیگر سخن، برخی اراده از شوق مؤكّد یا میل شدید می دانند، برخی شوق مؤكّد و میل شدید را شرط تحقق اراده می دانند.
۱۳ـ عبدالكریم عثمان، روان شناسی غزالی، ترجمه سید محمدباقر حجّتی، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ۱۳۶۷، ص ۳۸.
۱۴ـ بنابراین، خلق را نباید همان قدرت بر فعل یا همان فعل دانست، بلكه خلق امر راسخی است كه فعل مبتنی بر آن است و منشأ صدور فعل است.
۱۵ـ عبدالكریم عثمان، پیشین، ص ۹۶ تا ۱۱۴.
۱۶ـ ملّامهدی نراقی، علم اخلاق اسلامی، ترجمه سیدجلال الدین مجتبوی، ج ۱، ص ۶۰.
۱۷ـ ارنست هلیگارد، زمینه روان شناسی، ترجمه محمدتقی براهنی و همكاران، تهران، رشد، ۱۳۷۶، ج ۱، ص ۲۱.
۱۸ـ همان، ص ۱۰.
۱۹ـ واژه «انگیزش» در انگلیسی از كلمه Movere (حركت كردن) گرفته شده است. این اصطلاح ـ همان گونه كه از معنای رایج آن برمی آید ـ به علت یا چرایی رفتار اشاره دارد. به طور كلی، انگیزش را می توان به عنوان نیروی محرّك فعالیت های انسان و عامل جهت دهنده آن تعریف كرد. (علی اكبر سیف، تغییر رفتار و رفتار درمانی نظریه ها و روش ها، ص ۳۳۶.)
۲۰ـ غلامعلی افروز، چكیده ای از روان شناسی تربیتی، تهران، انجمن اولیا و مربیان، ۱۳۷۳، ص ۲۹.
۲۱ـ در صورتی كه یك عامل خارجی فرد را به انجام كاری خاص برانگیزد، از آن به محرّك تعبیر می شود.
۲۲ـ مجتبی مصباح، فلسفه اخلاق، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره)، ۱۳۸۱، ص ۱۳۷.
۲۳ـ محمّدتقی مصباح، اخلاق در قرآن، ج ۱، ص ۳۵۰ـ۴۲۰.
۲۴ـ همان، ج ۲، ص ۱۳ـ۶۸.
منبع : مجله معرفت