شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا


جایگاه لذت و شادی در زندگی ما ایرانیان کجاست!


جایگاه لذت و شادی در زندگی ما ایرانیان کجاست!
آیا تاکنون از خود پرسیده اید که در طول روز چه اندازه لذت می برید ؟ آیا به تنوع شادی های زندگی و سطح آن اندیشیده اید ؟ آیا تاکنون به مخاطرات نوشتن از شادی اندیشیده اید ؟ ام من به تمام این سوالات و صدها سوال دیگر اندیشیده ام . شک ندارم که اگر کسی در فکر شادی باشد ،پیش از هر چیز از مدار فرهنگ بیرون شناخته می شود . بعد هم مبتلا به ابتذال فکری شناخته می شود. این برچسب ها که توهین های مسلمی هستند که سرنوشت محتوم کسی است که از شادی و لذت بردن احساس کناه عمیقی داریم . به ما گفته شده آنگاه که در عذاب هستی در مورد عنایت خدا هستی . انگاه گریه می کنی بر سر می زنی و ضجه می کنی الطاف خداوند شامل حالت می شود.
بسیاری از ما در تمام هفته هایی که پدر و مادر پیری داریم دنبال کارهای خودمان هستیم پنجشنبه ها را برای انجام کارهای خانه و جمعه را برای تفریح و مهمانی و گشت و گذار می گذاریم اما اگر از بد روزگار همین پدر یا مادر پیر از دنیا بروند هر پنجشنبه وجمعه میعادگاه همه اعضای خانواده بر سر مزار اینها منتقل می شود.در بسیاری از شهرستانهای ما گورستان ها به جای پارکهای عمومی تفرجگاه همه اهالی است.در زندگی آنچنان وابسته ایم که اگر خواهری یا برادری به خانه بخت بورد یا برای ارتقا سطح زندگی خود به شهر یا کشور دیگری برود هم خودمان هم پدر و مادرمان از یک چشم اشک می باریم از یک چشم خون. اگر این سفر به دنیای دیگر باشد که درخواست می کنیم گوری کنار آنها برای ما حفر کنند که دسته جمعی از شر زندگی مشقت بار بعدی رها شویم اگر هم کمی آسوده باشیم و ماه ها سیاه نپوشیم و مدتها بر سر نزنیم که ب عاطفه و سنگدل شناخته می شویم.
حالا اگر بگوییم رنگ مشکی در دین ما مکروه است کسی که باور نمی کند ! اگر بگوییم در اسلام مراسم عزا این قدر مفصل نیست سوم و هفتم ندارد جشن مفصل و بخور بخور ندارد بازهم کسی باور نمیکند اگر بگوییم پیامبر اسلام می فرمود تا سه روز برای خانواده عزادار غذا ببرید چه جواب می دهند ؟
ما در ایران به مناسبت هر کس چنان جشن مفصلی به پا می کنیم که عروسی های ما نظیر آنها را نمیبیند در مراسم عروسی هزار ملاحظه و مداقه را به جا می آوریم . هم میزبان حساب همه چیز را میکند هم میهمان دست آخر هم تعداد زیادی از مدعوین جشن عروسی نمی آیند که از کادو دادن فرار کنند اما در برابر مراسم جشن مرگ ! را از نظر بگذرانید : در این مراسم همگان به خودی خود دعوت می شوند همه وظیفه خود می دانند که بیایند و اغلب همه آشنایان و وابستگان دور و نزدیک بر اساس وظیفه و محبت می آیند . البته از آمدن میهمانان در مراسم عزا شکایتی نیست سوال اینجاست که چرا ما در مراسم عروسی اینقدر مهربان نمیشویم ؟ مگر نه این است که حضور و دعای خیر ما مایه شادی و خوشبختی عروس و داماد است؟
تمامی جشنهای ملی کنار گذاشته شده اند . دیگر نه جشن سده داریم نه جشن مهرگان نه در جشن چهارشنبه سوری نه در نوروز و سیزده بدر اجازه برخورداری از شادی را نداریم. در جشنهای اسلامی وضع بهتر نیست.
رادیو که بربرنامه های شاد عدی را قطع می کند و حکایت و حدیث قرائت می کند در جلسات بزرگ که دو انگشتی دست می زنند آن هم با یک ملودی غمناک که اگر نبینی حس می کنی که جماعت به سینه زنی مشغولند یک مداح نیز شعر می خواند . گاهی هم گویندگان رادیو و تلویزیون فرمایش می کنند : امروز روز شادی است بخندید شاد باشید !
یعنی حلوا حلوا دهانتان را شیرین کنید.
آقا با حلوا حلوا کردن دهن شیرین نمی شود !
سوال اصلی این است که آیا اسلام با لذت بردن انسان مخالف است ؟ یا این گرایش ریاضت کشانه یک تمایل هندویی و مرتاضانه است ؟ آیا آواز طرب انگیز و لذت بخش حلال نداریم ؟ موسیقی و نمایش و پایکوبی فرح بخش نداریم ؟
اگر امور طرب انگیز و لذت بخش را در دایره بیهودگی ها و عوامل غفلت آور بشماریم سخنی به صواب نگفته ایم امروز تحقیقات نشان می دهد که توسعه و کسب شادی همزاد یکدیگرند . اگر ما نتوانیم براساس تعالیم انسان ساز اسلام و به دور از تعصبهای ملی و قومی بر افسردگی غلبه کنیم نمی توانیم به توسعه دست یابیم . و اگر اکتساب شادی را در حکم کلید شهر توسعه بدانیم نمی توانیم آن را بیهوده و غفلت آور بدانیم .
اظهار نظر در مورد این سوالاتن البته در خور شان متخصصان مربوط است اما با یک نگاه کلی هم متوان دست کم بخشی از حقیقت را دانست . به نظر می رسد که این گرایش عمومی ما به برپا ساختن مراسم باشکوه عزاداری در مقابل مسکوت گذاشتن تمامی جشنها و پایکوبی ها از محدوده کنترل و مخالفت دولت و برداشتهای قشری فراتر می رود و به بافت جمعیت و لایه های اندوه در طول تلریخ انسان باز می گردد.
پس از دوران اوج سلطمنت هخامنش ، انسان ایرانی با ظلم و ستم و ابتذال شاهان و پس از آن حمله کذایی اسکندر مقدونی و سالها حکومت غاصبان سلوکیه روبه رو می شود که طبعا به لاکی از افسردگی فرو میرود شاید از همین روزگاران است که عزاداری های ما رونق می گیرد . دورانهای بعدی هم سودی نمی دهند حتی وقتی نوادگان ( خود خوانده یا واقعی ) هخامنشیان با نام ساسانیان براریکه قدرت تکیه می زنند نیز درد ظلم وجور و تبعیض درمان نمی شود تاجایی که " انوشیروان مثلا عادل " در یک روز سر هزاران تن را به جرم اعتقاد به یک گرایش مذهبی خاص گردن می زند ! در حقیقت هنگام حمله اعراب نیز ایرانیان افسرده وناامید از حکام ظلم وجور به امید فرا رسیدن بهشت برادری و برابری اسلامی دروازه های ایران را به روی مسلمانان باز می کنند. افول قدرت خلفا در ایران نیز با تاختو تاز ها و برادر کشی ها متقارن است پس از آنها نیز حملات مغولان و ترکان و افغانان و روسی ها و انگلیسی ها و عراقی ها و دیگران تمام استعدادها و زمینخه های شادمانی را در وجود مردم ایران دست کم شهرنشینان ما لز بین برده است . من تاکید می کنم که شهرنشینان بارهی بیش از روستائیان افسرده اند.
با این توصیف و نظر به احکام اسلامی به نظر می رسد که خلق ناشاد و افسرده درخواست اسلام نیست . همچنانکه اسلام لباس سیاه را نمی پذیرد و لباس سفید رابرمی گزیند . اسلام خنده و شادمانی را بر گریه ترجیح میدهد. اما چگونه رفتارکنیم و در لحظات شادمانه از خداوند غفلت نکنیم موضوع مهم و وظیفه بزرگی است بردوش معماران فرهنگ.
آیا واقعا همه ما بر این باوریم که این همه برخوردهای نادرست روزمره که در سطح شهر و ادارات و تجارتخانه ها و مغازه ها صورت می گیرد همه از سر کاستی درامد ماهیانه و ناتوانی مردم در گذران زندگی است؟ پس اگر اینچنین است چرا شما و ما هیچ کاسب جزئی را نمی بینیم که با روی باز و شاد پذیرای ما باشد و سوال مارا بدون اخم جواب دهد ؟ یا اگر می بینیم آنقدر اندک شمارند که آنها را خاص می شماریم ، آنها که در آمد راضی کننده ای دارند ! از سوی دیگر ادب و شادی کارمندان هند و بنگلادش را چگونه توجیه می کنید ؟
به نظر می رسد که بسیاری از ما آنقدر افسرده ایم که خشمگین شده ایم و نمی دانیم چگونه این خشم خود را تخلیه کنیم . می گویند برای تخلیه خشم می شود تنیس بازی کرد ، می توان مشت زنی کرد در ورزشهای رزمی هماورد طلبید اما آیا همه ما فرصت و امکانات انجام این ورزشهای مفرح و بازی ها را داریم ؟
پس ما به جای مشت زنی در رینگ مربوطه در پیاده روی محله خودمان دست به کار می شویم ، آنقدر به این و آن پیله می کنیم که بالاخره با یکی دعوا کنیم . اگر هم جزو طبقه فرهیخته باشیم که مجادله و مرافعه را دون شان خود می دانیم ، لذا دچار زخم اثنی عشر و معده و ورم روده و انواع آلرژی ها و سردرد ها و غیره می شویم .
حال آنکه اگر به مردم یاد بدهیم که چگونه شاد باشند که با موازین اسلامی منافات نداشته باشند و دست کم به اندازه عزاداری های مراسم جشن و پایکوبی برقرار کنیم بخشی از این معضلات حل خواهند شد و این همه خشم فروخوردن مثل ذره ذره آب پشت سدهای کینه جمع نمی شود.
چرا باید این همه همراهی و همنوایی ملی را ندیده بگیریم و راهی برای ارضاء تکانه ها و غریزه های مردم پیدا نکنیم ؟ چرا باید شادی این مردم ، مورد نادری باشد و نظم شهر را برهم بزند؟ آیا چنین شادی رنگ خشم ندارد ؟ چرا باید فرزندان پرتکاپوی این ملت فرصت ابراز شادمانی نداشته باشند که به مواد افیونی روی آورند؟
تا چندی پیش ورزش قهرمانی نیز ممنوع بود . چرا ؟ حالا که ورزش قهرمانی داریم قهرمان پروری هم داریم چه شده است؟ آیا از شمار متعهدان به پاسداری از انقلاب و میهن کاسته شده است ؟ آیا بد آموزی اخلاقی آنچنان که ادعا می شد پدید آمده است ؟ به نظر می رشد که رسانه های فرهنگ ساز اگر به درستی تمام نیازهای انسان را آنچنان که اسلام در نظر گرفته است ، ملحوظ دارند هیچ فرد یا رادیو یا تلویزیون بیگانه یا خودی را یاری مقابله با اندیشه درست آنها نیست .
نقل است که هنگام ورود پیامبر به مدینه زنان و مردان که در انتظار رسول الله به دروازه شهر مدینه آمده بودند هلهله می کردند و آواز می خواندند . یک اصحابی رسول خدا نزد مردم رفت و آنها را بازداشت ، اما رسول الله مکدر شد و دستور داد که مردم آسوده بگذرانند.
وقتی این ملودی شادمانه و اصیل عربی – اسلامی را پس از صدها سال می شنوم به اوج لذت می رسم . چگونه می توان چنین پیامبری را منادی دینی دانست که طرب و فرح را ممنوع دانسته باشد ؟! جامعه ما باید پیرامون مولفه های شادی و سطوح آنها تعاریف مشخص و درستی داشته باشد . مسکوت گذاشتن مبتحثه پیرامون آم ، تنها به گستردگی ابذال کمک می رساند .
آیا می توان برای هر فرد یک مامور امربه معروف و نهی ازمنکر گماشت ؟ اگر معروفی را برای کسب شادی معرفی نکنیم ، در حقیقت امربه منکر کردیم .
منبع : ۱۲ ماه


همچنین مشاهده کنید