چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا


زبان‌شناسی اجتماعی


زبان‌شناسی اجتماعی
● بررسی زبان در بافت اجتماعی و بررسی زندگی اجتماعی از منظر زبان شناسی
گاه دیده ایم که از قرن هجدهم میلادی با عنوان«قرن پزشکی» یاد می کنند؛ یا اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم را - به ویژه در امریکا- «عصر روان شناسی» می نامند. مهم ترین دلیل این نام گذاری ها میزان سلطه این علوم و گسترش چشمگیر آنها در دوره های یادشده است. یکی از راه های پی بردن به این سلطه، بررسی بسامد واژگانی است که این علوم در دوره های مذکور به علوم و حوزه های دیگر وام داده اند.
راه دیگر بررسی میزان تعامل این علوم با حوزه های دیگر و تولید میان رشته ها است. بر همین قیاس شاید بتوان دوره حاضر را دوره گسترش زبان شناسی نامید؛ چرا که از یک سو شاهد وام گیری پربسامد واژگان علم زبان شناسی توسط متخصصان حوزه های دیگر هستیم و از دیگر سو از تعامل این حوزه نه چندان قدیمی با حوزه های دیگر علوم، میان رشته های بسیار وسیعی به وجود آمده است.
برای مثال زبان شناسی بالینی، عصب شناسی زبان و مطالعات زبان پریشی از تعامل با پزشکی، روان شناسی زبان از تعامل با روان شناسی، زبان شناسی انسان شناختی از تعامل با انسان شناسی، زبان شناسی قانونی از تعامل با حقوق، زبان شناسی از تعامل با علم شناختی و مطالعات آگاهی و ذهن، سبک شناسی و ترجمه شناسی از تعامل با ادبیات و مطالعات متنی، معنی شناسی منطقی از تعامل با منطق جدید، زبان شناسی انتقادی از تعامل با فلسفه و جامعه شناسی و علم شناختی به وجود آمده اند.
در این میان زبان شناسی اجتماعی یکی از میان رشته های به نسبت قدیمی زبان شناسی و حاصل تعامل این علم با جامعه شناسی است. مقاله حاضر درواقع مقدمه ای بسیار مجمل بر این میان رشته است - به قلم دو تن از متخصصان سرشناس این حوزه- که در آن برخی مباحث بنیادین و روش های اصلی زبان شناسی اجتماعی، با پرهیز از شرح جزئیات فنی، معرفی شده است.
مناسب ترین تعریف زبان شناسی اجتماعی مدرن، تعریفی دوسویه است؛ بررسی زبان در بافت اجتماعی آن و بررسی زندگی اجتماعی از منظر زبان شناسی. این تعریف خود نشانگر وسعت گستره موضوعات و روش های این حوزه بینارشته ای است. زبان شناسی اجتماعی دقیقاً در نقطه تلاقی زبان شناسی و جامعه شناسی قرار گرفته است؛ هرچند امروز باید گفت در نقطه تلاقی غزبان شناسیف و نظریه اجتماعی، روانشناسی اجتماعی، نقد فرهنگی، انسان شناسی و مطالعات ارتباطات انسانی. برخی از مهمترین مسائل زبان شناسی اجتماعی از این قرارند:
▪ پراکندگی گونه های سخن و انگاره های ارتباطی در زمان و مکان به چه شکل است؟
▪ افراد و گروه های اجتماعی چگونه خود را به وسیله زبان از دیگر افراد و گروه ها متمایز می کنند؟
▪ «شیوه گفتار» که هر اجتماع برگزیده، چگونه آن اجتماع را از سایرین جدا می کند؟
▪ انگاره های نوعی گفتار افراد چندزبانه کدامند؟
▪ زبان چه نقشی در درگیری ها و تنش های اجتماعی دارد؟
▪ آیا تلقی ما از زبان، بازتاب تقسیم بندی ها و طبقه بندی های اجتماعی است و به تداوم این طبقه بندی ها کمک می کند؟ و آیا درک بهتری از غموقعیتف زبان در جامعه می تواند راه حلی برای این مساله باشد؟
▪ حواشی و پیامدهای روش های کمی و کیفی در پژوهش های زبانی کدامند؟
▪ کارآمدترین و قابل قبول ترین روش های گردآوری داده های زبانی کدامند؟
▪ ارتباطات بین پژوهشگر، گویش ور و داده های زبانی به چه صورتی است؟
در این مقاله فقط می توان به چند جواب کلی زبان شناسان اجتماعی در پاسخ به این پرسش ها اشاره کرد؛ به این منظور سرفصل هایی در نظر گرفته شده که به نوبه خود، بازتاب سنت های زیرمجموعه زبان شناسی اجتماعی اند.
● زبان شناسی اجتماعی گونه گرا
ویلیام لبف طلایه دار تحقیق در گونه گونی های کلامی جوامع زبانی (Speech communities) بود؛ وی همچنین مبدع بسیاری از شیوه های نظام مند بررسی زبانی در جوامع شهری به حساب می آید. بررسی غزبانیف «فروشگاه های زنجیره ای» توسط لبف- که خود بخشی از پروژه گسترده تر بررسی زبانی شرق ایالات متحده بود- عمیقاً تاثیرگذار از آب درآمد و موجی از مطالعات کمی در زبان شناسی اجتماعی به دنبال آورد.
روشی که لبف از آن استفاده می کرد گونه ای مصاحبه سریع و بی نام بود. به این ترتیب که وی یک سوال مشخص را به صورت اتفاقی از ۲۶۴ فروشنده سه فروشگاه زنجیره ای بزرگ نیویورک پرسید؛ غسوال این بودف؛ «ببخشید، قسمت کفش زنانه کجاست؟» جواب این سوال در هر سه فروشگاه «طبقه چهارم» بود.
لبف از این طریق موارد تلفظ و عدم تلفظ «r» را در عبارت «Fourth Floor» (طبقه چهارم) توسط فروشندگان مختلف یادداشت کرد. نتیجه ای که لبف به دست آورد این بود که فروشنده های فروشگاه های مرفه تر، بیشتر از دیگران «r» را تلفظ می کنند و از دیگر سو همه فروشنده ها هنگامی که آگاهانه در گفتار خود دقت می کنند، «r»های بیشتری را، نسبت به سایر مواقع، تلفظ می کنند.
بنابراین می توان گفت که در اواخر دهه ۱۹۶۰، یعنی زمان بررسی لبف، در نیویورک سیتی، «r» یک نشانه تشخیص اجتماعی محسوب می شده است. این یک نمونه کلاسیک متغیر اجتماعی- زبانی است که تفاوت های اجتماعی و موقعیتی را نشان می دهد. لبف بر این نکته نیز تاکید کرده که با اینگونه مطالعات زبانی- و البته مطالعات بسیار گسترده تر و پیشرفته تری که بعدها انجام گرفتند- چگونه می توان تغییرات آوایی گویش ها را ردیابی کرد و نیز مشخص کرد که کدام گروه اجتماعی آغازگر تغییر بوده و کدام پیرو آن.
پژوهش های گونه گرا همواره بر اهمیت طبیعی بودن نمونه های زبانی، به ویژه گفتار محلی (Vernecular) -که نقطه مبداء گویش محسوب می شود- و عینیت در شیوه های پژوهشی مشاهده ای تاکید داشته اند.
در همین راستا، لبف پارادوکس مشاهده گر را مطرح می کند که مبین آن است که بهترین داده های زبانی برای مشاهده و بررسی توسط زبان شناسان اجتماعی، داده های بی ملاحظه و مشاهده نشده (unobserved) است. برای رفع این ناسازه گونه ای مصاحبه برای جمع آوری داده ها توسط زبانشناسان اجتماعی پیشنهاد شد که بر مبنای آن مصاحبه گر باید مصاحبه شونده را به سوی صحبت از موضوعات احساسی و هیجان برانگیز (مثلاً صحبت از زمانی که در معرض مرگ بوده است) سوق دهد.
این شیوه در واقع تلاشی است برای منحرف کردن ذهن مصاحبه شونده از نظارت بر سخن گفتن و متصنع کردن آن. یافته های این پژوهش ها، به مثابه جهت گیری های زبانی، در جداول و نمودارهای آماری وارد می شوند و میزان شباهت ها و تفاوت های آنها با یکدیگر نیز مشخص می شود. به همین دلایل بود که زبانشناسان اجتماعی استفاده از فنون دقیق آماری را در تحقیقات بعدی خود مفید و مهم یافتند و امروز حتی اندازه گیری صورت شناختی کیفیت واکه (vowel) را نیز، به جهت سنجش درک شنیداری، به روش های قبلی اضافه کرده اند.
یکی از دلایلی که در مطالعات اجتماعی زبان به خصایص آوایی توجه زیادی شده، این است که این خصایص مستقیماً در دلالت معنایی واژگان دخیل نیستند، برای نمونه- در همان مثالی که در شرح مطالعات لبف نقل شد- تلفظ یا عدم تلفظ «r» پس واکه ای معنای ارجاعی یک کلمه یا پاره گفتار (ulterance) را تغییر نمی دهد. برخی از یافته های مطالعات زبانی- اجتماعی گونه گرا، نسبت به سایر یافته ها، از ایقان بیشتری برخوردارند.
برای مثال رابطه متقابل طبقه اجتماعی و میزان معیار بودن گفتار در جوامع شهری؛ یا این مساله که تفاوت جنسیت به گونه ای قانونمند بر گفتار تاثیر می گذارد، به این معنی که زنان تمایل بیشتری به تولید گونه های معیار غیا نزدیک به معیارف دارند تا مردان. البته باید به این نکته نیز توجه داشت که همانگونه که اکرت و بسیاری محققان دیگر نیز اشاره کرده اند، مطالعات گونه گرا همواره با خطر کم بینی و تقلیل گرایی مواجهند. مردانگی و زنانگی یا مفهوم طبقه اجتماعی، در عمل بسیار پیچیده تر از آنچه به نظر می رسد، هستند و نمی توان آنها را به کاربرد صرف همین واژه ها تقلیل داد.
شیوه های متفاوت افراد جامعه برای سازمان دهی زندگی اجتماعی شان، مثلاً الگوهای متفاوت شبکه بندی اجتماعی (Social Networking) که در زندگی شان به کار می برند عموماً محک بهتر برای بررسی گوناگونی های زبانی - اجتماعی است. میلروی به این مساله پرداخته که درجه استحکام «گره»های میان شبکه های مردم متفاوت است و گره های مستحکمی که در شبکه های مستحکم جای گرفته اند می توانند نمایانگر ثبوت صوت های گفتاری در بازه های زمانی بلند باشند. متقابلاً گره های سست می توانند ابزار بسیار قدرتمندی برای نفوذ تغیرات زبانی یا فرهنگی در شبکه های اجتماعی باشند.
محققان بسیار رادیکالی مانند ریکفورد و اکرت نیز هستند که معتقدند نیازی نیست سبک های متفاوت گفتار را مستقیماً به عضویت در گروه اجتماعی خاصی مربوط بدانیم. شاهد این پژوهشگران بر این مدعا نیز توانایی گویش وران در دستکاری خلاقانه هویت زبانی - اجتماعی خود است. گویش وران هر گروه اجتماعی قادرند سبک گفتاری گروهی دیگر را بی کم و کاست به کار ببرند. در کل می توان گفت که زبان شناسی اجتماعی گونه گرا بر مبنای اصول طبیعی گری، عینیت گرایی و تجربه گرایی شکل گرفته است و این اصول اخیراً توسط زبان شناسان اجتماعی و دانشمندان علوم اجتماعی مجدداً ارزیابی شده اند.● تمایلات زبانی و کلیشه های اجتماعی
در مطالعات روانی - اجتماعی زبان، حقایق کاربردی و علمی زبان نسبت به باورهای موجود درباره زبان اهمیت کمتری دارند، به ویژه هنگامی که این باورها به گونه ای سامان یافته و نظام مند درآمده باشند.
برای مثال هنگامی که این باور در ما به وجود بیاید که یک زبان اقلیت جدیداً جانی دوباره یافته، طبعاً تمایل مان به یادگیری آن بیشتر می شود، همین طور اگر این باور به وجود بیاید که آن زبان، زبانی تاریخی و زیباست، یا متکلمان آن زبان مردمانی نیک سیرت و مستعد هستند، یا حتی اینکه با یاد گرفتن آن زبان فرصت های شغلی و حرفه ای خاصی به دست خواهیم آورد. غاینها همه معیارهایی کاملاً غیرعلمی و غیرزبان شناختی اندف. در این نمونه ها، باورهای ما، بدون توجه به واقعیات عینی موجود، انگیز اننده رفتارهایمان بوده اند. بر این اساس، شاخه ای از زبان شناسی اجتماعی با کلیشه های اجتماعی سروکار دارد.
کلیشه ها همیشه و در همه جا حاضرند. ممکن است مثبت یا منفی باشند، درست یا غلط باشند، کارآمد یا مخرب باشند و... مهمترین روش مطالعه باورها و تمایلات کلیشه ای در مورد زبان های مختلف استفاده از «تکنیک لباس مبدل» است.
در این روش، نمونه هایی گفتاری که توسط یک نفر ولی با گونه های زبانی متفاوت تولید شده اند، برای گروهی از شنوندگان پخش می شود و از ایشان خواسته می شود که براساس معیارهای اجتماعی از پیش تعیین شده ای - مانند «صداقت»، «صحت»، «توانایی»، «هوش»، «پویایی» و... - در مورد آن فرد و حرف هایش قضاوت کنند. یکی از یافته های قاعده مند این است که متکلمان گویش های معیار عموماً تواناتر از متکلمان گویش های غیرمعیار فرض می شوند، حال آنکه گویش وران غیرمعیار، به لحاظ اجتماعی، جذاب تر از گویش وران معیار شناخته می شوند. این الگو بیانگر این نکته است که گویش معیار نیز غمانند سایر گویش ها و لهجه هاف امتیازها و مضراتی دارد.
برای نمونه می توانید به قضاوت های موجود درباره انگلیسی امریکایی (AE) در برابر انگلیسی معیار بریتانیایی - معروف به تلفظ پذیرفته غی خواصف (RP) توجه کنید. یکی از حوزه هایی که اخیراً به آن توجه شده، مطالعه نظام مند زبان شناسی عامیانه (Folk Linguistics) - یعنی قضاوت ها و باورهای عموم و غیرمتخصصان درباره زبان - و گویش شناسی دریافتی(Perceptual dialectology) است. پرستون غکه معرف این شاخه از گویش شناسی و زبان شناسی اجتماعی استف، با ترسیم نقشه ها و نمودارهای مختلف در پی آن است که نشان دهد دریافت عمومی نسبت به گوناگونی های زبانی چگونه است، برای مثال به نظر امریکایی ها «بهترین انگلیسی ممکن» در کجا صحبت می شود، به نظر ژاپنی ها یا هلندی ها چطور؟ یا اینکه عموم مردم در تشخیص گونه گونی های گویشی چقدر تبحر دارند؟ یا کلیشه های اجتماعی- زبانی تا چه اندازه در تغییرات اساسی زندگی اجتماعی افراد موثرند؟
● جامعه شناسی زبان
[جامعه شناسی زبان یکی از زیرمجموعه های زبان شناسی اجتماعی است] کشف این مساله که چه زبان ها و چه گونه های زبانی ای در جوامع زبانی مختلف صحبت می شود و علت این گونه گونی چیست، همیشه یکی از مسائل اصلی زبان شناسی اجتماعی بوده است. هنگامی که به مطالعه گستردگی و کاربرد زبان های مختلف در جوامع مختلف (اعم از شهرها، مذاهب، ایالات، ملل یا حتی جهان) می پردازیم، خود به خود درگیر مباحث بنیادین جامعه شناسی می شویم. یکی از این مسائل مساله سیاست اجتماعی (Social Policy) است و هنگامی مطرح می شود که باید آگاهانه دست به برنامه ریزی های زبانی زد. برای مثال داشتن یک زبان واحد به مثابه زبان ملی، عموماً یکی از شروط لازم وجود یک ملت است. هر چند که جهانی شدن شیوه های جدید زندگی و کار و سیاست های جهانی جدید سبب شده اند که چنین ایده ای در بسیاری از محیط های امروزی ایده ای کهنه و تاریخ مصرف گذشته تلقی شود.
در اینجا با طرح نمونه ای می توان هر دو منظر سوبژکتیو و ابژکتیو جامعه شناسی زبان را مشاهده کرد؛ دو زبان صربی و کرواتی نمونه های خوبی برای این موضوع هستند. این دو زبان تا پیش از جنگ سال ۱۹۹۱ که منجر به تجزیه یوگسلاوی سابق شد، یک زبان دانسته می شدند که «صربوکروات» نام داشت و تفاوت عمده دو گونه اصلی آن این بود که گونه صربی با الفبای سیریلیک نوشته می شد و گونه کرواتی با الفبای لاتین.
پس از شروع جنگ داخلی چه زبان شناسان و چه غیرمختصصان اهل یوگسلاوی سابق برای اثبات جدایی این دو گونه و اعلام استقلا ل آنها از طریق برجسته کردن تفاوت های ساختاری شان، تلاش شایان توجهی کردند. هویت قومی نیز عموماً با یک زبان ملی یا قومی در پیوند است، اما در این قاعده نیز استثنائاتی وجود دارد. برای مثال ایرلندی ها زبان بومی خود غیعنی گیلی (Gaelic)ف را از دست داده اند غو انگلیسی صحبت می کنندف اما عمیقاً بر جدایی ملی و قومی خود غبه ویژه از انگلستانف اصرار دارند. بسیاری از بومیان امریکای شمالی نیز امروز دیگر به زبان های اصلی خود تکلم نمی کنند اما به هیچ وجه هویت قومی و پویایی فرهنگی خود را از دست نداده اند.
جامعه شناسی زبان بخش بزرگی از قوای حرکتی خود را از آرای جاشوا فیشمن گرفته است. فیشمن به شرح مسائل سیاسی و اخلاقی پیرامون زبان و هویت قومی می پرداخت.در کل زبان شناسی اجتماعی همیشه لابی ای بوده که به نفع گونه گونی های قومی و زبانی اعمال قدرت کرده است و این گوناگونی ها را نه تنها همگانی و بهنجار می داند، بلکه این وضعیت را ضروری و حتی جذاب نیز می شمارد.
یکی دیگر از مسائل قابل توجه زبان شناسی اجتماعی پرداختن به مشکلات زبان های گروه های اقلیت و راه های حفظ و نجات آنها از زوال است. نمونه معروف و کلاسیک این مطالعات مباحث دوریان در باب کهنه شدگی زبان (Language absolsence) است. از دیگر سو نمونه هایی از هم زیستی دائمی گونه های زبانی در یک جامعه زبانی نیز قابل ملاحظه است.
مفهوم دوزبان گونگی (diglossia) که نخستین بار از سوی فرگوسن مطرح شد نمونه ای از این هم زیستی است. در شرایط معروف به دوزبان گونگی همیشه دو مجموعه رمزگان یا گویش «فرادست» و «فرودست» در کنار یکدیگر، در یک جامعه زبانی واحد وجود دارد (مثل عربی کلاسیک در برابر گونه های جغرافیایی مختلف عربی). بنابر قاعده در یک جامعه دوزبان گونه ارزش ها و مناظر متفاوت سیاسی، مذهبی و تحصیلی عموماً ثابت و ابدی تلقی می شوند.
منبع : روزنامه شرق


همچنین مشاهده کنید