چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا


فرمول اهانت و تحریف


فرمول اهانت و تحریف
● فیلمنامه حرف اول و آخر را می زند
ساخت فیلم یا مجموعه داستانی از زندگینامه ادبا، شعرا، شخصیت‌های تاریخی،‌ علمی و همچنین بزرگان دینی و بالاخص امامان و پیامبران، زمانی می‌تواند اثری درخور و مطلوب مخاطب به شمار آید که منطبق با واقعیت پیش رفته باشد.
در واقع معیار ارزشگذاری برای این دسته از تولیدات که معمولا هم در رده آثار فاخر و بعضا تولیداتی در رده گروه «الف» تلویزیون به شمار می‌آیند برخورداری از نشانه‌هایی است که به جهت وام گرفتن از اسناد و مدارک معتبر موجود، به باور مخاطب آمده و او را با خود همراه می‌کند.
در این میان ملاک‌هایی چون کارگردانی ایده‌آل، بهره‌مندی از افراد خبره در حوزه تصویربرداری یا فیلمبرداری، همچنین طراحی دکور و گریم و لباس بسیار نزدیک و حتی منطبق با مقطع تاریخی موردنظر و بعد، همه آن فوت‌های کوزه‌گری که در بخش تولید از سوی تک‌تک عوامل پروژه باید به کار گرفته شود در مرتبه‌های بعدی اهمیت قرار می‌گیرند. پس آنچه حرف اول و آخر را می‌زند فیلمنامه است. چه بسا که بارها شنیده‌ایم یا شاهد پخش فیلم یا مجموعه‌ای داستانی در ژانر تاریخی بوده‌ایم که به جهت اینکه به دست کارگردانی کاربلد سپرده نشده است یا تهیه‌کننده به جهت نداشتن بودجه کافی موفق به چیدن افراد خبره در بخش تولید نشده است در عین اینکه حاصل کار با کیفیتی نازل ارائه شده است ولی صرفا به جهت فیلمنامه خوب و قدرت درام، کاملا از طرف مخاطب دیده و حتی دنبال شده است. حتما بارها و بارها در طول پخش چنین اثری در دل گفته‌اید «حیف و صد حیف که...»
● ثبت تاریخ بر اسناد بصری
طی دو دهه گذشته تلویزیون هر روز توجهی بیشتر نسبت به این دسته از تولیداتش نشان داده است، صرف بودجه‌های کلان برای اینگونه آثار که به لحاظ تولید هم بسیار زمان‌بر است نشان از سیاست و همت صدا و سیما در به تصویر کشیدن گذشته‌هایی دارد که امروز هویت ملی و دینی‌مان را تشکیل می‌دهد.
صحبت از آثار داستانی است که می‌خواهند بگویند و نشانمان دهند زندگی و زمانه ابوعلی‌سیناها، دلواری‌ها، امیرکبیرها، میرزاکوچک‌خان‌ها، ملاصدراها، ‌دکتر قریب‌ها و... شهریارها را و نیازی به گفتن نیست که هر آنچه صدا و سیما نشانمان می‌دهد (از آنجا که به هزار و یک دلیل ناموجه بر خودمان مرسوم کرده‌ایم که فقط و فقط یک مرتبه به زندگی و زمانه همه آن افرادی که در حافظه تاریخی‌مان ثبت شده‌اند نزدیک شویم) برای همیشه در حافظه‌ها مثبت خواهد شد حال چه مقبول مخاطب خاص و عام باشد و چه نباشد. بعد از این مطمئن هستیم که هر وقت صحبت از دکتر محمد قریب اولین پزشک کودکان در ایران به میان آید سریال «روزگار قریب» و بازی مهدی هاشمی و نام کیانوش عیاری در حافظه‌مان مرور می‌شود. اگر صحبت از شهریار، این شاعر نامدار شود، بازی اردشیر رستمی و سیروس گرجستانی و نام کمال تبریزی، همچنان که نسبت به بازی امین تارخ در نقش ابوعلی‌سینا، سعید نیکپور در نقش امیرکبیر و بسیاری دیگر این تجربه را بارها مرور کرده‌ایم.
در واقع بعد از ثبت تاریخی که تا پیش از آن فقط باید رد آن را در آرشیو کتب و سفرنامه‌ها و دیوان شعرا و... سراغ می‌گرفتیم یک بار دیگر تاریخ به صورت اسناد بصری ثبت می‌شود و این بار در آرشیو تصویری سازمانی به نام صدا و سیما که هر چند سال یک بار با پخش چندباره این آثار، تاریخ را برای نسل‌های جدید نیز روایت می‌کند، طبیعی است که این ماجرا، برای حافظه و ذهنیت نسل‌های جدید نیز تکرار خواهد شد. از درست و غلط بودن این روند حرفی نمی‌زنیم که از ویژگی‌ها و قدرت تعریف‌شده رسانه است.
اما باید از اینکه چگونه باید از این قدرت استفاده شود حرف بزنیم و آنقدر آن را برای خودمان تکرار کنیم که وقتی دست به قلم می‌شویم تا زندگی شاعر، ادیب، سیاستمدار، پزشک، مبارز، دانشمند و... ایرانی را به دنیای فیلمنامه آوریم دست و دلمان به لرزه آید، بلرزد اما نه به ترس که از شک و تردید. از اینکه اگر واقع‌بین نباشیم گذشته را با حوصله و تعمق ورق نزده باشیم در آینده‌ای نزدیک خواسته یا ناخواسته مرتکب خیانتی بزرگ در حق ملتی بزرگ شده‌ایم.
● قدرت رسانه، فیلمنامه نویس را مورخ می کند
این روزها از یمن قدرت رسانه، فیلمنامه‌نویس یک اثر تاریخی حکم مورخ را پیدا می‌کند. حال اینکه افراد فعال در این حوزه تا چه حد به این مهم واقف بوده، چقدر احساس مسوولیت دارند و جوهر قلم‌شان را با چه میزان از تحقیق و مطالعه پر می‌کنند فقط وقتی می‌توان متوجه شد که همه آنچه بر کاغذ سیاه کرده‌اند، بسیار خوش آب و رنگ بر صفحه تلویزیون ظاهر می‌شود. حال اگر مورد طبع و نظر واقع شده و مقبول مخاطب تیزبین و خاص این رسانه افتاد که هیچ و اگر به یک هزار ایراد و اعتراض ختم شد که چه سود، آب ریخته جمع نمی‌شود و نتیجه خطاها براساس روندی که پیش از این گفتیم چند برابر می‌شود.
بهترین نمونه ملموس از این نوع خطاکردن‌ها را در جریان نقد و نظراتی که در مدت پخش سریال «شهریار» کمال تبریزی به گوش رسید می‌توان پیدا کرد و بهترین نمونه بری بودن از این خطا را در سریال «روزگار قریب» کیانوش عیاری. قصد قیاس هم نداشته باشیم گلایه‌های فرزندان شعرای نام‌آور داستان سریال «شهریار» خود بهترین قاضی است.
● خطاهایی که زود فراموش می شود
اما چه سود از این قضاوت که معمولا هر محکمه‌ای برای آثار تلویزیون به پا می‌شود فقط تا زمانی قاضی و دادستان و مدعی دارد که اثر روی آنتن است و دیده می‌شود اما به محض اینکه از کنداکتور پخش خارج شد خیلی زود همه چیز به فراموشی سپرده می‌شود گویی که هیچ اتفاقی نیفتاده است. (البته هستند آثار تاریخی همچون سریال «پدرخوانده» که علی‌رغم پرغلط بودن، تلویزیون در بی‌خبری محض از عوامل تولید تقدیر و تشکر می‌کند.)
در چنین مواردی تلویزیون به گونه‌ای با پروژه خاطی برخورد می‌کند که انگار نهایت ضرر و خسارت‌رسانی‌اش در همان اندازه وقت و زمانی است که صرف تولیدش شده است. البته نمی‌توانیم انتظار واکنش دیگری از رسانه را داشته باشیم زیرا قبول کرده‌ایم که هیچ ماست‌بندی به ترش بودن ماستش اعتراف نمی‌کند.
تلویزیون در مقام و جایگاه سفارش‌دهنده و پخش‌کننده آثار تاریخی (اعم از معاصر و تاریخ دور) باید بداند که اگر کار را به دست کاردان نسپارد بزرگ‌ترین خیانت را در حق مخاطب کرده است. در این میان آن دسته از بیننده‌هایی که خود اهل نظرند در حالی که معترض هستند از تماشای‌ اثر دل‌زده می‌شوند و جماعتی از بیننده‌ها هم که دلخوش از کسب اطلاعات بیشتر و بهتر به تماشای این تولیدات می‌نشینند، اگر پیگیر اخبار فرهنگی باشند با شنیدن قیل و قال بعد از آن، ‌نامطمئن می‌شوند نسبت به رسانه‌ای که قرار است برایشان حکم دانشگاه را داشته باشد.
● آن قلم های پرتوان کجا رفتند
این خیانت و آن دل‌زدگی و از دست رفتن اطمینان وقتی تشدید می‌شود که به فاصله‌ای کوتاه از پخش چنین آثاری که در انطباق شخصیت‌پردازی و وقایع‌نگاری فیلمنامه با واقعیت، ضعیف و پرغلط نشان داده‌اند، یک پروژه تاریخی دیگر و گاه چند سفارش به همان فیلمنامه‌نویس سپرده می‌شود.
ما که آثار بسیار شاخصی از ژانر تاریخی را از این صفحه شیشه‌ای به تماشا نشسته‌ایم به باورمان نمی‌آید این روند حاصل سیاستگذاری کلان رسانه ملی باشد ولی اگر تداوم یابد باید بگوییم تلویزیون گذشته پربار تولیدات با کیفیت تاریخی‌اش را فراموش کرده است.
شاید هم مدیران شبکه‌های موثر رسانه یادشان رفته است چه قلم‌های پرمسوولیتی با این رسانه همکاری داشته و بعضا همچنان به این همراهی ادامه می‌دهند. اگر وقتی فیلمنامه‌نویسی در تحقیق و پرداختن به شخصیت شاعری معاصر که حتی فرزندانش در قید حیات هستند اینچنین کم می‌گذارد، بشنویم چند پروژه دیگر هم در دست دارد چه تعبیری در ذهن شکل می‌گیرد، درست است که نتیجه از دست رفتن هر اطمینانی، طبعا باید تلاشی دوباره برای کسب اطمینان باشد اما نه از طرف مخاطب که وقت گذاشتن برای تماشای حاصل کار این جماعت کمترین ضررش است، بماند با آن حافظه تاریخی که از تماشای مغلوط یک سریال تاریخی حسابی مغشوش شده است.
در یک روال غیرمنطقی گویا این موضوع فیلمنامه است که فیلمنامه‌نویس را مهم جلوه می‌دهد نه توانایی نگارش و پرداخت درام. به این معنی که وقتی فیلمنامه‌نویس مثلا به زندگی یک شخصیت نامدار چون محمدحسین شهریار می‌پردازد، بعد از آنکه همه آن هیاهوهای حاصل از ضعف کارش، در اثر گذشت زمان، کمرنگ و کمرنگ‌تر شد و بعد از آن فقط یک اسم یا عنوان برایش می‌ماند، «فیلمنامه‌‌نویس سریال شهریار». به یک‌باره همه آن کمی و کاستی‌ها پشت یک پیشینه پنهان می‌شود و از آنجا که مدیران نشسته در جایگاه سفارش تولیدات تاریخی سیما به دلیل مشغله زیاد چندان در پی دنبال کردن نقدها و نظرات منتقدان در زمان پخش تولیدات‌شان نیستند یا نمی‌خواهند خطاها را باور کنند بعد از مدتی سراغش را می‌گیرند تا کار تازه‌ای سفارش دهند.
● فیلمنامه نویس حرفه ای چه کسی است؟
«فیلمنامه‌نویس» حرفه‌ای در این روال کسی است که بداند در زمان بروز خطا باید پنهان شود و سکوت کند تا آب‌ها از آسیاب بیفتد. البته می‌تواند با خوشحالی اخبار کارهای تازه‌اش را منتشر کند اما نباید به هیچ سوال دیگری پاسخ دهد. مثلا اگر امروز بخواهید آخرین اخبار را از وضعیت نویسندگی فیلمنامه‌نویس سریال «شهریار» داشته باشید باید بگوییم ایشان طبق آخرین گفت‌وگوی رسانه‌ای خود که هفته گذشته با خبرگزاری فارس داشته‌اند سه پروژه دیگر که آنها هم مجموعه‌های تلویزیونی در قالب وقایع‌نگاری و زندگینامه‌ای است در دست دارد. آن هم سوژه‌هایی به مراتب حساس‌تر از تجربه قبلی‌اش. زندگی «شهید نواب صفوی» که البته فیلمنامه‌نویس هم معتقد است اثر خوبی از آب در نیامده که با این تعریف باید منتظر فاجعه‌ای روایتی در رسانه باشیم. دیگر اثر او «رادیو» است که به تاریخ رادیوی ایران می‌پردازد. در این اثر نیز فیلمنامه‌نویس به زعم خودش با دست آزاد و بدون وابستگی به وقایع تاریخی تنها در مورد چند شخصیت و اتفاق رویاپردازی کرده است. خود می‌گوید: «شخصیت‌های این فیلمنامه برگرفته از شخصیت‌های واقعی هستند و به دلایلی و مصالحی کاملا متفاوت از آنها به تصویر درآمده‌اند.» این بار فیلمنامه‌نویس پیشاپیش آب پاکی را روی دست مخاطب می‌ریزد و هیچ ابایی از خیالپردازی در تاریخ یا همان تحریف تاریخ ندارد.
● فرمول های خطازا را استخراج کنیم
خطر آنجا جلوه می‌کند که دو مشکل بزرگ تلویزیون در یک اثر جمع می‌شود. این فیلمنامه‌نویس از پروژه‌ای سخن می‌گوید که در مورد انقلاب اسلامی است. این بار هم می‌توان در مورد مهم‌ترین اتفاق تاریخ معاصر انتظار اثری پرخطا را داشت چنانچه دهه فجر سال قبل را با چنین خطایی سپری کردیم. به مشغله‌های فیلمنامه‌نویس «شهریار» اضافه کنید اجرای برنامه‌های تلویزیونی را. حالا اگر بخواهیم منطقی و براساس روال حرفه‌ای یک کمپانی کوچک تولید فیلم و سریال پیش برویم توانایی چنین فیلمنامه‌نویسی با توجه به اثری همچون «شهریار» می‌بایست مورد بازنگری قرار گیرد. اما گویا تولیدات تلویزیون روندی معکوس را طی می‌کند چنانچه نویسندگان، کارگردانان و... آثار مطرح و اثرگذار سال‌ها طول می‌کشد تا تجربه موفق خود را تداوم بخشند اما خالقین آثار پرضعف پیش از پخش یک اثر، امکانی درخشان‌تر را به دست می‌آورند و هنوز این امکان به ظهور نرسیده فرصت طلایی دیگری از راه می‌رسد.
این فرمول خطازا را با بررسی فاصله طولانی میان دو اثر کارگردانان موفقی چون محمدعلی نجفی و داوود میرباقری در مقایسه با افراد پرکار رسانه ملی استخراج باید کرد؛ فرمولی که علاوه بر اهانت به مخاطب در اثری تخریبی به تحریف تاریخ می‌انجامد.
مریم فلاح
منبع : روزنامه تهران امروز


همچنین مشاهده کنید